Views
0
Downloads
40
Citations
واکاوی روایت¬های جامعه شناسانه و فیلسوفانه در حوزه دین
Received 07 Apr 2021, Accepted 07 Apr 2021, Published online 07 Apr 2021
insert_link http://research.ru.edu.af/da/doi/full/63/606d658c54c5b/40
lock_outline Open access
Abstract
دین به عنوان بخشی جدا ناپذیری از ساحت زندگی فردی و اجتماعی بشر از گذشته دور خواسته یا ناخواسته وارد قلمرو زندگی انسان گردیده است. پس از تحولات دوره¬ای رنسانس و کاهش سیطره دین برحوزه زندگی اجتماعی انسان مدرن واکاوی روایت¬های جامعه شناسانه در حوزه دین و تبیین دیدگاه فلاسفه در شناخت ساحت دین و امر قدسی مطرح گردید. مسئله اصلی این تحقیق شناخت عوامل متحول ساز زندگی بشر و علل به حاشیه کشیده شدن امر قدسی در دوره مدرن می¬باشد. در شناخت مفهوم امر قدسی و تحولات به وجود آمده در کارکرد متون مقدس از روش تفهمی و تفسیری استفاده شده است. بنیان¬های تئوریکی بحث شناخت و تحولات به وجود آمده در حوزه رفتار دین¬مدارانه بر محور اندیشه جامعه شناسی دین و نظریه پردازان این حوزه استوار می¬باشد. نتایج تحقیق گویایی این واقعیت می¬باشد که باوجود تأکید فلاسفه و عرفا بر وجود امر قدسی در جهان هستی، پس از باز تفسیری انسان مدرن از جهان هستی، روی¬همرفته ساحت قلمرو دین در زندگی بشر کاهش قابل توجه داشته است.مقدمه
این پژوهش ابتدا به بیان نزاع مفهوم شناسی دین از منظر جامعه شناسان حوزه دین پرداخته و سپس به تبیین کارکرد دین در جهان سنت و دوران مدرن، نیم نگاهی نموده است. بسترهای اجتماعی و تاریخی متحول ساز و معناساز که امر قدسی بر آن تکیه نموده مورد توجه پژوهشگر در این نوشتار بوده است. تفهم، تفسیر و بازشناسی دیدگاه فلاسفه و عرفا از متون مقدس چیزی است که توجه نگارنده را به سوی خود جلب نموده است. بررسی تنازعات جامعه شناسی و دین، شناخت محدوده و قلمرو دین در بستر تاریخ توأم با کارکرد دین در جهان سنت و مدرن از نگاه پژوهشگر دور نمانده است. با این وجود واقعیت این است که از گذشته دور ساحت زندگی انسان توأم یا درهم آمیخته با وجود پدیده به نام دین، متون مقدس یا امر قدسی بوده است. دین در بستر تاریخ دچار تحولات زیادی در حوزه معناشناسی، گستره حکمرانی، مشروعیت سازی، و منشأ شناسی گردیده است. با آمدن رنسانس و تحولات عمیق که در حوزه معرفت شناسی انسان مدرن به وجود آمد، دین یا متون مقدس بیش از مفاهیم دیگر توجه جامعه شناسان را به خود جلب نمود. جامعه شناسان از زوایههای متخلف به بررسی دین و حضور آن در قلمرو زندگی انسان در بستر تاریخ پرداخته است. دورههای حاکمیت دین در بخشی از قلمرو جهان طبیعی و به کنار کشیده شدن دین از دخالت در همه شئون زندگی بشر، تحولاتی در بستر تاریخ رقم زده است. عصر جدید که دستاورد انسان مدرن تلقی میگردد پیامدهای برای جهان چه در ساحت طبیعت و چه در تعاملات اجتماعی به وجود آورده است. با تفسیر جدید که از انسان، جهان، طبیعت و امر ماوراء طبیعت ارائه شد، نزاعها در رابطه جدالهای ساحت امر دینی و علم به مفهوم مدرن آن شدت گرفت. جامعه شناسان درصدد بر آمد تا به تفسیر دین بر مبنای ادبیات خویش مبادرت نمایند.
برداشتهای ناهمگون از مفهوم دین
به دلیل حوزه گستره دین در حیات اجتماعی بشر، برداشت جامع و در برگیرنده همه ابعاد حوزه اجتماعی، جوهری و کارکردی دین از منظر جامعه شناسان و فیلسوفان دشوار میباشد. به تعبیر همیلتون رابطهای نزدیک و غالباً مسأله برانگیز تعاریف و تمایلات نظری، خطرهای پیش داوری تجربی به منظور حکم مستتر در تعریف، خطر قوم مداری در هنگام کاربرد مفاهیم و مبهم گذاشتن معیارهای تعریف از جمله دلایل عدم ارائه تعریف روشن از دین در جامعه شناسی و رشتههای مرتبط با آن است، زیرا آنچه در عرصه جامعه و اصطلاحات روزمره مردم. دین نامیده میشود، متنوعتر از آن است که بتوان همهی آنها را در زیر چتر واحد قرار داد(همیلتون، ۱۳۸۹: 39). به همین دلیل وبر معتقد است؛ تعریف دین یعنی این که بگوییم دین چیست، در آغاز کار ممکن نیست تنها در پایان تحقیق یا در نتیجه گیری مطالعه است که محقق میتواند به تعریف دین – اگر اصلاً بشود تعریف کرد- مبادرت کند. ذات و گوهر دین به هیچ وجه مورد توجه نیست چنانچه وظیفه خود میدانیم که در مورد شرایط و تأثیرات نوع خاصی از رفتار اجتماعی مطالعه و بررسی کنیم. تجلیات خارجی رفتار دینی آنقدر متنوع اند که فهم این رفتار فقط میتواند از دیدگاه تجربیات ذهنی، ایدهها و اهداف افراد مورد توجه حاصل شود(تامسون و دیگران،۱۳۸۷: 29).
با این همه مناقشهای که وجود دارد از حیث کارکردی تعاریف متعددی برای دین بیان شده است، وجه مشترک تمام آنها در این است که به جای پرداختن به جوهر دین به آثار و پیامدهای آن، مناسبات دین با آنها و ساختارها میپردازد و به جای بررسی منشأ و علل موجدهی دین، به علل غایی آن به مثابه کارکردهای آن، از منظر ناظر تمایل نشان میدهد(همیلتون،۱۳۸۹: 36-38). دورکیم دین را به «نظام یکپاچهای از اعتقادات و اعمال مربوط به امور مقدس مجموعه امور ممنوعه و حرمت یافته تعریف میکند؛ اعتقادات و اعمالی که به همه پیروان خود در یک اجتماع اخلاقی واحد موسوم به کلیسا، وحدت میبخشد»(تامسون و دیگران،۱۳۸۷: 30-31). تعریف کارکردی دین خود به یک عبارت ایمانی تبدیل میشود و راه را به روی احتمالات دیگر میبندد؛ دیگر نمیتوان گفت که دین در عین این که علت همبستگی است علت کشمکش نیز میباشد(همیلتون، ۱۳۸۹: 38).
اسمیت معتقد است دین را نباید وسیلهای برای تکریم و نجات ارواح تلقی کرد، بلکه باید طریقی در صیانت و رفاه جامعه قلمداد نمود. ادیان باستانی جزئی از نظم عمومی اجتماعی خویش بودند که خدا و بشر را توأمان در بر میگرفتند(شجاعی زند،۱۳۸۰: 53). به دلیل اشکالات تعریف کارکردی کلود بووی و رولان کامپیش دین را این گونه تعریف کرده است؛ «دین مجموعهای از اعتقادات، آداب و اعمال، که کم و بیش سازمان یافته بوده، و با یک حقیقت مافوق تجربی و متعالی مرتبط میباشد، و در درون یک جامعه معین، یک یا چند وظیفهی زیر را انجام میدهد. یکپارچه ساختن، هویت بخشیدن، تبیین تجربه جمعی، پاسخگویی به ماهیت اساساً حیات فردی و اجتماعی انسانها»(ژان پل،۱۳۷۷: 173). به بیان دیگر دین در برگیرنده مجموعهای از اعتقادات، سمبلها و ارزشهایی که مستقیماً از آنها به دست میآید، به تفاوت و تمایز بین حقیقت تجربی و مافوق تجربی، متعالی، مرتبط میباشد؛ امور تجربی از لحاظ دلالت و معنا، نسبت به امور غیر تجربی از اهمیت کمتری برخوردارند( ژان پل،۱۳۷۷: 171). هاروی کاکس نیز به منوال فوق دین را این گونه تعریف میکند؛«مجموعهی از خاطرات و اسطورهها، امیدها و تخیلات، شعائر، آداب و رسومی که حیات یک شخص یا گروه را در درون یک واحد معنادار هماهنگ میسازد، به حیات انسجام میبخشد و انسان را در تصمیم گیری راهنمایی میکند»(دیویدای،۱۳۸۳: 33).
به نظر همیلتون تعريف دين امر سادهاي نيست، به همین دلیل مراجع ذيصلاح تعاريف گوناگوني برای دین ارائه داده اند. برخي از جامعه شناسان استدلال کرده اند که در آغاز بهتر است کوششي در جهت تعريف موضوع تحقيق جامعه شناسي دين به عمل نيايد و پس از يک بررسي مفصل انجام چنين کاري پذيرفتني باشد. وبر نيز در بيان آغازين رساله اش از تعریف دین خودداري ميکند.
در ارزيابي تعاريف بايد به اين نکته توجه داشت، که اين تعاريف از نفوذ تمايلات و مقاصد نظري برکنار نمانده است. نخستين کوشش در اين جهت توسط ادوارد تايلور انجام گرفته است او در يک تعريف حداقلی دین را، «اعتقاد به هستيهاي روحاني»، میداند، بر اساس اين تعريف همة چيز، از ارگانيک تا غير ارگانيک، روحي دارند که ماهيت و ويژگيهاي خاص آن چيزها را تعيين ميکند. مارت معتقد است که ذات دين از تجربهاي مايه ميگيرد که قدرت يا نيروي راز آميز و نهفتهای دارد و با عواطف عميق و دو پهلوي حرمت، هراس و اعجاب همراه است. برخی بر تعريف تايلور ایراد گرفتند، زيرا معتقد بودند که از نظر تايلور عملکردهاي دين از باورداشتها مهمتر بود. براي نمونه دورکيم ميگويد هستيهاي روحاني مستلزم موجودات فرا طبيعي است، در حاليکه نظامهاي اعتقادي وجود دارند مانند بوديسم که بر يک چنين مفاهيمی استوار نيست. خود دورکيم در تعريف دين بر تمايز ميان مقدس و نامقدس تأکيد کرده است. او ميگويد: دين يک نظام يکپارچهاي از بآورداشتها و عمکردها مرتبط با چيزهاي مقدس است. براساس اين تلقي مناسک بر باورها تقدم دارد، زيرا بآورداشتها چيزي جز دليل تراشي اين عملکردها نيستند و بر سرشت اجتماعي و جمعي اين مناسک تأکيد دارد. اين خصلت اجتماعي دين است که او را از جادو متمايز ميکند. تلفيق عملکرد و بآورداشت در تعريف دورکيم اتفاق افتاد که مسأله ساز نيست. آنچه مهم میباشد واژه مقدس و نامقدس است که به آساني قابل حل نميباشد. اين مفاهيم سبقهي فرهنگ غربي دارد و در تعريف نامناسب است.
برخي، جايگزينهاي شبيه مقدس را در تعريف آورده اند. مانند «فراطبيعي»، «روحاني»، «فرا انساني»، « فراتجربي». هرچند واژگان، تفاوتهايی دارد ولي، چندان گره بستهي تعريف دين را باز نميکند. ينگر در تعريف دین ميگويد: دين نظامی از بآورداشتها و عملکردهايی است که از طريق آنها گروهي از آدمها با مسايل غايي زندگي بشر کلنجار ميروند. در نقد اين تعریف آمده که بسيار گسترده است زیرا شامل نظامهاي ايدئولوژيکي نيز ميشود. رابين هورتون انسانشناس معتقد است که اين نوع اشکالاتي که تعاريف فوق دچارش هستند گريز ناپذير است. زيرا اين تعاريف ميکوشند آن کاري که نميتوان انجام داد انجام دهند. يعني هم بر هستيهای مذهبي دلالت کند و هم کاربرد جهاني داشته باشد. تنوع مفاهيم دربارة موجوديتهاي ديني آن قدر زياد است که نميتوان چنين تعريفي ارائه داد. او ميگويد دين را ميتوان به عنوان بسط ميدان روابط اجتماعي آدمها به فراسوي محدودههاي جامعهاي صرفاً بشري در نظر گرفت. تقليل عنصري که ويژگي ماهيت موجوديتهاي مذهبي را مشخص ميکند به عامترين عبارت ممکن و حرکت در جهت مشخص کردن آن نوع رابطهاي که مومنان با قلمرو مذهبي دارند در نظر گرفت(همیلتون،۱۳۸۹: 26-35).
به نظر هميلتون؛ دين همان است که هورتون گفته است يعني «ايمان، نظامهاي اعتقادي و عملکرهايش[نظامهاي اخلاقي].» اين سه مؤلفه در تحقق ماهيت دين سازگار است. بنابراين دين، مبناي الگوي انساني نيستند. روي هم رفته اديان هرسه يا يک ترکيب از اين عناصر را دارند(همیلتون، ۱۳۸۹: 41).
مباحث جامعه شناسی دین
مباحث جامعه شناسی دین را میتوان به طور خلاصه در قالبهای زیر بیان نموده و توضیح داد.
الف) پیشینه حوزه کارکرد دین
اگر به گذشته تاریخ برگردیم میبینیم که دین در جامعه از ویژگیهایی خاص برخوردار بوده است. زیرا برای همه موجودات اجتماعی احکام و دستورات صادر مینموده است. باید توجه داشت که کارکرد دین در جهان سنت، صرفاً صدور احکام دستوری نبوده، بلکه به بیان علم و دانش در جهان نیز همت میگمارده. فراتر از این، دین زبان گویا برای همه پدیدها از جمله مبین خود نیز بوده است. یعنی منشأ، خاستگاه، نقش و جایگاه خود را در جهان ترسیم میکرده؛ و در رابطه با پدیدههای موجود در عالم به اظهار نظر میپرداخته است. آنچه هر متفکر را به اندیشه وا میدارد این است که چه عاملی باعث شد دین به عنوان زبان گویای همه پدیدهها به یک امر بی زبان مبدل گردد و چه اتفاقی افتاد یک دفعه ما با این همه وارونگی مواجه شویم. پدیدهای که در اعصار گذشته توضیح دهنده همه چیز و زبان هر بی زبانی بود خودش تبدیل به یک امر بی زبان و ماده خام شد که زبان شان را به واسطه ابزار یا زبان دیگر بیان کند و امکانهای دیگر که یکی از آنها جامعه شناسی است در صدد فهم دین برآید. به عبارت دیگر پدیدهای که به واسطه آن همه امور این جهان توضیح داده و بیان میگردید اینک، توسط پدیدههای دیگر که یکی از آنها جامعه شناسی است بیان میگردد. فرآیند تقلیل گرایی در دین به این امر منجر میشود که دین را به واسطه جامعه، روان، طبیعت و امثال آن توضیح میدهند. بنابراین فهم این واژگونی و توضیح آن بسیار مهم به نظر میرسد.
ب) تنازعات جامعه شناسی و دین
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا بحث جامعه شناسی دین موضوعیت پیدا کرد؟ یا از منظر کانتی امکان این نوع نگاه مشروط به چه چیز میباشد؟ لذا فهم هر نوع نگاه یا هر نوع نگرش ممکن، به یک شرایط خاص بستگی دارد که بدون آن شرایط موضوع قابل تحقق نمیباشد. مثلاً اگر زبان وجود نداشته باشد گفتگو تحقق پیدا نمیکند. توضیح قاعده از حیث نظری به یک امر درون دنیایی و به معنای خاص آن به یک امر اجتماعی که مستلزم یک عده اتفاقات بوده است بستگی دارد. بنابراین لازم است که ورود به مباحث دین از منظر جامعه شناسی روشن گردد که مقصود از آن چیست؟ آیا بحث معرفت شناسانه میباشد؟ اگر جامعه شناسی دین چیزی حقیقی درباره دین میگوید: در این صورت چه اتفاقی میافتد. باید توجه داشت که جامعه شناسی در شناخت معرفت، هنر و دین دچار تنازع میگردد. زیرا نزاع جامعه شناسان بیشتر در مورد معرفت میباشد. از طرفی هنر میگوید من قالب جامعه شناسی را میپذیریم، اما من فرازمانی و فرامکانی میباشم. در بُعد معرفت جامعه شناسی به نسبی گرایی میانجامد و به همین سبب علم را به چالش میکشد که دامنگیر خود جامعه شناسی نیز میگردد.
آنچه در بحث دین مورد توجه جامعه شناسان میباشد، خاستگاه این دنیایی دین است. به همین دلیل جامعه شناسی به اعتبار منشأ دین کاری ندارد، بلکه بحث خود را متمرکز بر ورود دین در قلمرو زندگی دنیوی بشر مینماید. سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا ادیان آمده تا نظم زندگی بشری را به هم بریزد تا خود جایگزین آن شود یا این که دین از امور دنیایی بشر متابعت میکند؟ به عبارت دیگر آیا آنچه دین میگوید درست است یا آنچه جامعه شناسی در مورد آن میگوید؛ صحیحتر است؟ اگر جامعه شناسی ادعای برتری در شناخت را نداشته باشد هیچ ارزشی نمیتواند داشته باشد.
ج) قلمروهای جامعه شناسی دین
بحث ابتدائی ما چندین موضوع دارد؛ یکی اینکه، اگر جامعه شناسی دین مسائل هر حوزهای را بفهمد باید دریابد که آن حوزه ناظر به چه چیزی میباشد؛ از طرفی اگر بخواهیم بفهمیم قلمرو جامعه شناسی دین چیست باید ابتدا بفهمیم که دین چیست؟ در اینجا مشکلات و مسائل زیادی در تعریف دین ایجاد میشود که باید دریافت تبعات و نتایج شان روی کار جامعه شناسی چه میباشد؟ آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است، بحثهای روش شناسانه میباشد که تفصیل و دامنه گسترده به خود گرفته است و معمولاً در بحثهای جامعه شناسی بدان پرداخته نمیشود. بُعد دیگر قضیه که کمتر بدان پرداخته میشود، بحثهای معرفت شناسانه است. حدیث معرفت شناسانه ناظر به این است که منازعه بین جامعه شناسی دین و خود دین به مباحث معرفت شناسانه واگذار میگردد. بدین معنا آیا جامعه شناسی دین ادعا میکند که اعتبار معرفت شناختی دارد و شناخت حقیقی در مورد دین عرضه میکند. اگر چنین فرضی صحت داشته باشد و جامعه شناسی، شناخت حقیقی در رابطه به دین عرضه کند که با جوهره دین تناقض داشته باشد چه اتفاقی پیش خواهد آمد؟
باید توجه داشت که جامعه شناسی در سه مورد دچار تنازع جدی میشود؛ اولاً، در حوزه معرفت؛ زیرا در حوزه جامعه شناسی معرفت، بحثهایی مطرح میشود که با خود حقیقت معرفت دچار مشکل میشود؛ بدلیل اینکه حرف و حدیثهایی که در جامعه شناسی معرفت طرح میگردد به خود ویرانگری میانجامد. ثانیاً، در حوزه هنر؛ جامعه شناسی میخواهد هنر را در قالب زبانی مشخص بیان کند ولی، وجه ممیزه هنر این است که الهامی و القایی میباشد؛ بنابراین قابل توضیح و تفهیم با زبان نمیباشد، از این رو در قالب جامعه شناسی نمیگنجد بلکه؛ تمام قالبهای موجود را در مینوردد و یک موقعیت یا وضعیت فراطبیعی، فرا اجتماعی، فرا زمانی و مکانی پیدا میکند و ماهیت آن را جامعه شناسی نمیتواند توضیح بدهد.
در جامعه شناسی معرفت، نسبیگرایی مطرح میشود که خود علم، و جامعه شناسی را به چالش میکشد؛ زیرا جامعه شناسی ادعای علمی بودن میکند و از طرفی باتوجه به نسبیگرایی که در معرفت شناختی مطرح میشود، تناقض بسیار حادی بوجود میآید. در مورد جامعه شناسی دین نزاع بر سر این بود که اصولاً دین میگوید من تعلق به این دنیا ندارم و در منشأیتم بر اساس منطقی که منطق خداست ظاهر میشوم و حرکت خود را ترسیم میکنم؛ البته این بدین مفهوم نیست که منطق خدا منطق بی علیتی است. ولی، از آنجایی که فهم فلسفی ما هنوز در دوران بعد از یونان میباشد منطق علّی خدا را نمیتوانیم درست درک کنیم. تصور ما در رابطه به مفهوم علّی فعل خدوند میتواند در قالب زیر بیان گردد؛ و آن این که فعل خداوند بدون علت نیست. اما معلوم نیست این علیتی که ما میپنداریم واقعاً علّت برای فعل خداوند باشد و بشود آن را براساس ادبیات ما تفهیم و توضیح داد. اما باید توجه داشت که مدعای فوق بیانگر این امر نیست که علیت و افعال خدا بی منطق است. توضیح این امر دینی به این دلیل مشکل است که شما میخواهید بگویید فعل و عمل خداوند مشروط به امر این دنیایی است و امر این دنیایی یک نوع علّت و مدخلیت در فعل خداوند دارد و از طرفی این مدخلیت لزوماً در منشأ هم نیست. ما میتوانیم یک سری پدیدههایی را دریابیم که آنها را معنا دار کند، ولی، یک توضیح که علّت خاص را معلوم کند ممکن نیست.
این اواخر نیز ادعا شده که جامعه شناسی دین از اینکه به مباحث منشأ دین پرداخته است اشتباه کرده؛ بنابراین وقتی جامعه شناسی وارد قلمرو مباحث این دنیا شده، تابع قوانین این دنیا میباشد. البته مشکل همچنان لاینحل باقی میماند؛ زیرا دین آمده تا این دنیا را به هم بریزد و خود قالب و منطق جدیدی برای نظم بخشی زندگی بشر ترسیم کند و بعد منطق خود را بر زندگی انسانها حاکم سازد. یا اینکه دین آمده است تا براساس منطق این دنیا سازگار شود و در قالب زندگی این جهانی به حیات خود ادامه بدهد. باید توجه داشت که فرض دوم باجوهر و حقیقت دین سازگاری ندارد؛ زیرا دین نیامده تا این جهانی بشود بلکه، آمده است تا جهان را دگرگون سازد و منطق جدید در آن حاکم سازد که منافی منطق موجود میباشد. پس مشکل جامعه شناسی و دین همچنان لاینحل باقی میماند(کچویان،۱۳۸۹: 25/11).
اهمیت دین در نزد نحلههای گذشته
وقتی به فلسفه زندگی بشر در اعصار گذشته بر میگردیم میبینیم که مکاتب مختلفی با زندگی دینی میزیسته اند، که در موارد زیر میتوان آن را به خوبی مشاهده نمود.
با این که یونان باستان از ما فاصله زمانی زیادی دارد، اما با نگاه به آثار خردورزان آن دوران انسان به خوبی درمییابد که متفکران آن عصر نگرش به دین، در کانون توجه شان قرار داشته است؛ از این رو سقراط در مناظره با آلیبیادس از ندای در درون خود یاد میکند که از مشاجره با او تا کنون باز داشته است. افلاطون آن ندا را ندای خدا دادی مینامد(افلاطون،۱۳۸۰: ج2، 591). خدای سقراط به نقل از گزنفن حس و میل و عقل را به انسان اعطا میکند. از طریق معجزات و نبوت وی را هدایت مینماید.(بریه،۱۳۷۴: ج 2، 48). افلاطون(حدود430ـ347 ق.م) همه معلومات انسان را مستقيماً ناشى از عقل مىداند كه بدون احتياج به حواس، به حسب طبع خود، واجد آنهاست. آموزش و تعليم تنها تذكّرى است به آنچه عقل به صورت فطرى از عالم «مُثُل» مىدانسته و فراموش كرده است(افلاطون،۱۳۸۰: ج 1، 366 ـ 389 و ج 3، 1316 و فردريك،۱۳۶۸: ج 1، 193). بنابراین افلاطون قایل به جهان غیر از دنیای مادی بوده است که معلومات بشر در آن قرار دارد و آن جهان در هستی مطلق تجلی مییافته است. خدایی که افلاطون در رساله طیماؤوس از آن سخن گفته است صانع عالم میباشد و در رساله نوامیس به گونهای تصور شده که تمام جزئیات امور عالم را تدبیر میکند(بریه،۱۳۷۴: ج 2، 48).
خدای رواقیان در جامعه انسانی و با موجودات عاقل به سر میبرد، همه چیز را در جهان به سود مردم فراهم میسازد. قدرت او بر همه اشیاء نافذ میباشد به گونهای که کوچکترین پدیده از نظر او غایب نمیباشد. رواقیان خدا را صانع عالم میپنداشت به گونهای که بنای عالم در علم وجودی او قرار دارد. بنابراین فضیلت اهل حکمت در این است که شخص حکیم صنع الهی را بپذیرد و از راه علمی که به صنع خدا حاصل میکند در آن مشارکت کند(بریه،۱۳۷۴: ج 2، 47-48). خدایی را که رواقیان میشناختند مورد تقدیس پارسایان در حیات بشری بوده است. آنچه را مردم دیندار به خدایان نسبت میدادند و یا خدیان را منشأ آنها میانگاشته اند، از قبیل کائنات جو، نظام عالم، عواملی که سودمند یا زیان آور به حال آدمی میباشد بودند و ضمناً فراتر از انسان قرار داشتند، مانند عشق یا شوق به عدالت که رهبر ما است و بالاخره هرچه در قصص شعر آمده یا از پهلوانان نیکوکار به جای مانده مورد قبول رواقیان میباشد. ادله آنها برای وجود خداوند ضرورت قبول صانع عالم یا وجود عقلی است که شبه عقل انسان منتها برتر از آن میباشد. البته، در این نگاه روابط مستقیم میان خدا و آدمیان وجود دارد (بریه،۱۳۷۴: ج 2، 71-72).
اپیکورس وجود خدا را انکار نمیکرد، زیرا انکار وجود خدا را همانند انکار بدیهات میدانست و معتقد بود که ما در بیداری صوری را که شبیه به خدایان است میبینیم و این تجربه است که امتداد مییابد و کلیت میپذیرد و برای اثبات وجود خدایان کفایت میکند. تصور ما از خدایان مسبوق به تجربه میباشد، مقصود آنان از خدایان موجوداتی اند که در کمال سعادت اند که در صلح دائم و تغییر ناپذیر به سر میبرند(بریه،۱۳۷۴: ج 2، 117).
جایگاه دین در جهان سنت و مدرن
تاکنون به بررسی رابطه جامعه شناسی با سایر علوم بویژه دین پرداخته شد و بیان شد که چه امری باعث شد دین توسط پدیده دیگری به نام جامعه شناسی تفسیر شود در حالیکه دین قبل از ورود مباحث جامعه شناسی خود مفسر و مبین همة جهان هستی بود.
الف) تغذیه دین از هستی مطلق درجهان سنت
در نگرش سنت علوم دینی، دین از هستی مطلق تغذیه میکند لذا، دیدگاه متفکران جامعه شناسی که دین را برخاسته از اوهام بشری میدانست قابل قبول نمیباشد چون «حقیقه الحقایق هم مطلق است و هم نامتناهی؛ زیرا هیچ واقعیت متناهیای به دلیل محروم بودن از بخشی از واقعیت، نمیتواند مطلق باشد. حقیقه الحقایق هم چنین خیر برین یا کمال محض است که از امر مطلق جدایی ناپذیر است. حق که به یکباره مطلق نامتناهی و خیر برین یا کمال محض است، لاجرم عالم یا کثرتی را که باید تحقق پیدا کند، موجب میشود، زیرا در غیر این صورت، حقیقه الحقایق از برخی امکانها محروم میشود و نامتناهی نخواهد بود»(نصر،۱۳۸۰: ج۱، 243). که چنین امری پذیرفتنی نمیباشد چون با حقیقت عالم هستی سازگاری ندارد. بدلیلی این هستی از امر معدوم نمیتواند سرچشمه بگیرد، زیرا عدم محض توانایی ایجاد و هستی بخشی به دیگری را ندارد؛ بنایراین حقایقی وجود دارد که در نفس الامر صادق و پذیرفتنی میباشد. این ادعا به واسطه تأمل عقلی به وضوح روشن میگردد، که دلیل آن باخودشان میباشد.
ب) تغییر جایگاه سنتی دین در جهان مدرن
در این بخش به بررسی مباحثی میپردازیم که سبب به حاشیه راندن دین از قلمرو جهان اجتماعی گردید. زیرا دین در جهان سنت یک امر مطلق بود و برای همه موجودات جهان هستی دستور صادر مینمود. از جمله عواملی که حضور دین را در جامعه کم رنگ نمود پدیدهای بنام سکولار میباشد، لو اشتراس معتقد است که در جهان قبل سنت چیزی به مفهوم سکولار نداشتیم، بنابراین پدیده سکولار زائیده جهان مدرن میباشد. پذیرش امر مطلق منوط به این امر است که حقیقت مطلق بیرون از جهان مادی قرار دارد، زیرا وجود امر مطلق نمیتواند در جهان مادی قرار داشته باشد. به دلیل این که جهان مادی برای بقای خود نیاز به عالم دیگر دارد که در خارج از این جهان قرار دارد؛ لذا همه پدیدههای جهان مادی به جهان غیر مادی ارجاع داده میشود. چون جهان مادی برای فهم خود نیاز به امر مطلق دارد تا آن را تفسیر نموده و قابل فهم گردد. بنابراین فکر دینی مبتنی براین پیش فرض میباشد که دین نه تنها خود را توضیح میدهد بلکه تمام جهان هستی را نیز تفسیر کرده و توضیح میدهد. از این رو الاهیات برترین و اشرفترین علوم به حساب میآید. در این دیدگاه جهان خود جلوهای از امر قدسی میباشد که توسط خالق هستی قابل فهم میباشد. در فرآیند زمان، امر قدسی از نقش و جایگاهی برتر در نزد انسانها برخوردار گردید و این امر حالت ثابت به خود گرفت.
در فرآیند زمان براثر یک سری ناتواناییهایی که در آیین مسیحیت وجود داشت تعارض میان علم و دین شکل گرفت. تعارض علم و دین باعث چالشهای زیادی در جهان مسیحیت گردید. کلیسا با دانشی که فراتر از کتاب مقدس سخن میگفت به مبارزه برخواست. ابتدا کلیسا هرچند تلاش نمود تا دانش غیر دینی را از حوزه اجتماع طرد نماید اما، پس از مدتی خود از حوزه اجتماع طرد گردید و به حاشیه رانده شد. نگاه جدیدی که پدید آمد، نه تنها برای علوم غیر دینی ارزش قایل شد، بلکه بر اثر زمان علوم دینی و امر متافیزیکی را مبهم و غیر موجه معرفی نمود. در همین حال جامعه شناسی دین که خود زائیده عصر روشنگری است پدید آمد، تا به نظر خود دین را تفسیر نماید. نقش، جایگاه و کارکرد دین را در جامعه بیان نماید.
پس از دکارت این ایده به وجود آمد که جهان بافرض شکل گرفته است، بنابراین انسان در شکل گیری جهان مدخلیت داشته است؛ لذا تفسیر و فهم جهان توسط انسان مقدور میباشد. نگاه فوق که خود زائیده پدیدهای به نام روشن گری میباشد؛ طی فرآیند سه مرحلهای شکل گرفته و توسعه یافت، مرحله اول، همان جهان سنت یا دوره سنتی میباشد. مرحله دوم، دوره مدرن یا مدرنیته میباشد، که بر جهان سنت تکیه زده است. مرحله سوم، عصر پسامدرن یا پست مدرن است که بر دوره مدرن متکی میباشد، این مرحله به طور کلی مدرن شده است. باید توجه داشت در فرآینده مدرن شدن پدیده به نام سوژه به وجود آمد که خود را خارج از ساحت جهان هستی میداند.
ج) رویکرد جهان مدرن به دین
در بخش قبلی در رابطه با زمینههای شکل گیری دوره مدرن و عصر پسامدرن مباحثی مطرح گردید. در این بخش نوع نگاه جهان مدرن نسبت به دین مورد بررسی قرار میگیرد. ابتدا باید خاطر نشان نمود برخی ادعاها حاکی از آن است که جهان مدرن رویکرد مؤمنانه نسبت به دین دارد ولی، چنین ادعایی صحت ندارد، زیرا رفتار بشر مدرن برگرفته از دستورات دینی نمیباشد. در اینکه خاستگاه غیر مؤمنانه بودن جهان مدرن چه چیزی میتواند باشد عوامل متعددی میتواند نقش داشته باشد. شاید بتوان ادعا نمود که اولین رویکرد غیر مؤمنانه نسبت به دین خاستگاه فلسفی داشته است. به عبارت دیگر رویکرد غیر مؤمنانه نسبت به دین بخشی شان فلسفی بوده است. دورکیم جزء اولین کسانی است که دین را مساوی با جامعه میدانست و آن را صورت تجسد یافتهای از جامعه تلقی مینمود، دیدگاه دورکیم نسبت به دین از یک نگاه درست بود، زیرا دین در برگیرنده همه حوزههای جهان اجتماعی انسانها میباشد و برای همه امور اجتماعی انسانها دستورات صادر مینماید. اما دورکیم چنین برداشتی از دین نداشت(کچویان،۱۳۹۰: 1/۲۸).
شناخت و جایگاه دین از منظر نحلههای اسلامی
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، آیات مختلف قرآنی را پیرو مباحث دینی مطرح ساخته و اشاراتی به نقش و جایگاه دین در جامعه مینماید. براساس دیدگاه علامه دین «آن روش مخصوصی است در زندگی که صلاح دنیا را به طوری که موافق کمال اخروی و حیات دایمی حقیقی باشد تأمین مینماید. پس در شریعت باید قانونهایی وجود داشته باشد که روش زندگی را به اندازة احتیاج روشن سازد»(طباطبايي،۱۳۶۰: ج2، 187). علامه براین باورست که دین الهی تنها راه سعادت انسانی و اصلاح کننده امور حیاتی میباشد. بنابراین دین فطرت را بافطرت اصلاح میکند، و قوای مختلفه را هنگام طغیان به حال اعتدال بر میگرداند و رشته زندگانی دنیوی، اخروی، مادی و معنوی انسان را به نظم در میآورد(طباطبايي،۱۳۶۰: ج3، 159). حقیقت دین تعدیل اجتماع انسان در سیر حیاتی آن میباشد و به تبع تعدیل حیاتی خود افراد انسان را هم در بر میگیرد، دین اجتماع انسانی را در راه فطرت و آفرینش وارد ساخته و به آن موهبت، حریت و سعادت فطری را براساس مقتضی عدل میبخشد، به افراد بشر حریت مطلقه میدهد و در استفاده نمودن از حیاتی مادی تا جایی که فکر و اراده انسان او را رهبری میکند آزاد میگذارد(طباطبايي،۱۳۶۰: ج6، 97). البته آزادی در استفاده از پدیدههای مادی تاجایی مجاز است که ضرری به حیات اجتماع وارد نسازد.
الف) نقش شهود عرفانی در شناخت جایگاه دین
در نزد عرفا جهانی غیر از این عالم وجود دارد که به آن «عالم جبروت» گفته میشود اما گاهى بر عالم جبروت، «فطرى» نیز اطلاق مىکنند(نسفى،۱۳۶۲: 60ـ61). منظور از «عالم جبروت»، عالمى است كه محيط بر عالم ملكوت و عالم مُلك است. ما در عالم ملك، كه عالم اجسام مادى و مدتدار است، زندگى مىكنيم. به اعتقاد عرفا، عالم ملكوت محيط بر عالم ماست و اشياى آن از ماده و مدت مجردّند و برتر از عالم ما است. اما عالم جبروت از ملكوت نيز برتر است(سجادى،۱۳۷۹: 284). عالم ملک را باحواس میتوان درک کرد اما، درک عالم ملکوت مال نفس است و آنچه نفس را از اتصال به عالم ملکوت باز میدارد تعلقی است به جسم، و جسمانیت دارد، بدین جهت صفای باطن و تهذیب نفس نزد غزالی از اهمیتی ویژه برخودار است. وی طریق تصفیه را از علم حکما یقینیتر و قطعیتر معرفی میکند. زیرا حکما میکوشند علم را کسب کنند و آن را به قلب خویش در آورند؛ در صورتی که صوفیان میکوشند فقط قلب را جلا دهند و آن را از هر زنگاری بزدایند(غزالی، بیتا: ج3، 136).
ابزار شهودی در معرفت دینی از جایگاه ویژهای برخوردار میباشد. هرچند معرفت عقلی یکی از برترین ابزار معرفت دینی میباشد؛ اما ابزار شهودی و نفسانی در شناخت دین از جایگاه ویژهای برخوردار میباشد. از این رو برای دستیابی به معارف دین باید حجاب را از میان برداشت و به فیض الهی نائل گشت تا به بی نیازی از سوال در مورد اشیاء و پدیدهها دست یافت(فارابی، ۱۳۸۱: 110-113). چون روح انسانی مثل آینه میماند و عقل نظری نقش صیقل دهنده آن را ایفا میکند. از این رو معقولات از ناحیه فیض الهی در روح آدمی نقش میبندد؛ اگر روح بتواند شفافیت خود را حفظ کند و از عالم ماده چیزی مانند شهوت، غضب، و امثال آن بر او چیره نگردد در آن صورت با اعراض نمودن از اشیاء مادی عالم ملکوت را مشاهده خواهد نمود(فارابی،۱۳۸۱: 158-160). چون قوای باطنی زمانی از ادراک عاجز میشود که انسان به عالم ماده و محسوسات خارجیه توجه خود را معطوف دارد. اما با عبور از عالم ماده و مادیات صرف، روح ملکوتی علوم و معرفت را از فیاض بدون واسطه فکر و اندیشیدن دریافت میدارد، و نیاز به تعلیم دانش از انسانهای دیگر ندارد و بدون مداخله انسانها به مبادی علوم و معرفت دست مییابد(فارابی،۱۳۸۱: 160-162).
ب) نقش فلسفه در شناخت جایگاه دین
رویکرد فیلسوفان مسلمان نسبت به دین با نگرش عقلانی قابل ترسیم میباشد؛ زیرا آنان بر این باورند که عقل نقش محوری در شناخت دین دارد، به جهت اینکه امور ماورائ قدسی با تدبر عقلانی دست یافتنی میباشد. راههای دیگر شناخت دین بدون عقل به تمام و کمال علم آور نمیباشد. ابن سینا دلیل نیاز انسان به دین را این گونه شرح میدهد، از آنجا که انسانها مدنی بالطبع میباشد و از زندگی اجتماعی برخوردارند، احتیاج به قانون دارند، زیرا زندگی اجتماعی همراه با داد و ستد و انواع معاشرت و ارتباطات همراه میباشد. بنابراین برای برقراری داد و ستدها قانون لازم میباشد. از طرفی برای این که قانون از ضمانت اجرایی لازم برخوردار باشد. قانونگذار باید مفروض الطاعه باشد. پس ناچاراً باید توسط معجزه از دیگران متمایز گردد و از جانب خداوند معجزه داشته باشد(ابنسينا، بیتا: جزء3، 371-372).
به نظر آیت الله جوادی آملی، دین الهی در برگیرنده مجموعه قواعد و قوانینی میباشد که از جانب خداوند برای هدایت بشر فرستاده شده است، تا در راستای تعالیم آن انسان را از پیروی هوی و هوس نفسانی رها سازد. هوای نفسانی را در کنترل در آورده و آزادی حقیقی بشر را تأمین کند. انسانی که بر اعتقادات دین الهی تکیه زده است خود را تحت ربوبیت ذات اقدس الهی میبیند(جوادی آملی،۱۳۸۴: 26).
محمد امین احمدی در کتاب انتظار بشر از دین، دیدگاه متفکران اسلامی را در مورد نیاز بشر به دین این گونه جمع بندی میکند؛ انسان به دلیل ضعف اخلاقی و علمی خود در وضع قانون و التزام به آن و اتخاذ یک ایدئولوژی احتیاج به دین دارد. برخی نظریهها حکایت از این دارد که دین به نیازهای گوناگون بشر پاسخ میدهد، براساس این دیدگاه بشر از نظر اخلاقی و علمی ناتوان دانسته میشود. لذا فلسفه نبوت به این دلیل شکل گرفته است که دست ناتوان کودک به اسم بشر را بگیرد. برخی نظریههای دیگر از این امر حکایت میکند که مشروعیت در جهان بشری از اوامر الهی نشأت میگیرد، زیرا چیزی غیر از منشأ الهی بودن نمیتواند مبنایی برای اطاعت قرار گیرد(احمدی،۱۳۸۴: 109-110). پس اطاعت در صورت مبنای الهی داشتن لازم الاجرا میگردد.
ج) نوع نگاه متکلمان مسلمان به دین
نگاه کلی به آثار متفکران کلامی خواننده را براین باور میرساند که متفکران کلامی در حیطه جغرافیای اسلامی قبل از پرداختن به مباحث دین بر اصل وجود خداوند صانع و مبدع جهان هستی تأکید میورزند. علامه حلی در کتاب باب حادی عشر بجای پرداختن به مباحث دین و بررسی جایگاه و نقش دین در جهان هستی به اصل وجود ذات اقدس الهی و بیان ویژگی آن میپردازد؛ زیرا، به باور علامه حلی در صورت اثبات وجود صانع هستی و ویژگیهای ایشان اصل وجود دین مفروض و ثابت میگردد. چون در صورت ثبوت وجود خالق هستی قوانین بر این جهان مترتب میشود که از جمله آن قوانین دین، نقش و کارکرد دین در جامعه انسانی میباشد(علامه حلي،۱۳۶۸: فصل اول و دوم). علامه وضع برخی از افعال خداوند را مصلحتی میداند. لذا، به دلیل وجود مصلحت عقل ما را بسوی انجام آن افعال دعوت میکند. این نوع افعال عبارتند از نماز و.. از طرفی در برخی از افعال مانند شراب مفسده وجود دارد که لازم است که آن را ترک کنیم(علامه حلي،۱۴۱۵: 404). به باور علامه حلی احکام دین شامل حال مؤمن و کافر میشود، زیرا دین از طرف خداوندی میباشد که حکم تکلیف آن جاری است؛ هرچند برای مکلف تکلیف حاصل نشده باشد. دلیل آن این است که دین لطفی میباشد که باعث تقرُّب به طاعت میشود لذا وجود آن ارجحیت دارد(علامه حلي،۱۳۸۰: 228).
د) نوع نگاه حکمت متعالیه نسبت به جایگاه دین
پیش از حکمت متعالیه روشی که برای کشف دین و شناخت خداوند اعمال میشد در سه حوزه دسته بندی میگردید: ۱. روش شهودی، کشفی و عرفان. ۲. روش عقلی که به آن فلسفه گفته میشد. ۳. روش نقلی که فهم دین را از طریق آیات و روایات به اثبات میرسانید. اما حکمت متعالیه در روش معرفتی دینی به صورت تلفیقی از هر سه نوع فوق بهره میگیرد(جوادی آملی،۱۳۸۴: 45). عقل شهود و نقل به تعبیر دیگر برهان عرفان و قرآن در نظام حکمت متعالیه بهترین و مهمترین ابزار و روش معرفت دینی به حساب آمد و از تعامل و هماهنگی کامل برخوردار بودند. ملاصدرا در ضمن اینکه فیلسوف مخالف دین را فیلسوف ندانسته از فریب کاریها و خطر صوفیان دروغین نیز هشدار داده و باعرفان ستیزان متعصب نیز مبارزه میکند او حکیمی است که خود را خادم دین خداوند و پیرو شریعت که هیچ گاه تعبد دینی خود را فدای آراء فلسفی خود ننموده و از آراء که موجب وهن دین و مذهب تلقی شود به خدا پناه برده است. البته تعبد دینی او به معنای تقلید کورکورانه نیست، زیرا خودش سخت برآن تاخته و آن را حجابی برای رسیدن به معارف حقیقی معرفی نمودند(صدرالدین شیرازی، ۱۴۲۰: 101).
بررسی سنت دینی و فرآیند مدرن شدن
سنت دینی عبارت است از هر شناختی که مربوط به وجود خداوند، صفات و افعال حضرت باری تعالی باشد. البته هر اشتقاقی از این مقدمات نیز جزء سنت دینی به شمار میرود. از این رو، سنت دینی شامل اعتقاد به وجود خداوند به عنوان خالق ازلی و ابدی، صاحب قدرت مطلق، معرفت مطلق و خیر محض است. اولین مسئلهای که در معارف دینی با آن مواجه میشویم، وجود خداوند است. در تمام ادیان ابراهیمی، خداوند خالق واحد برای تمام امور است. معرفت دینی تنها به شناخت حقیقت وجود خداوند و صفات او محدود نمیشود. بلکه هر نوع معرفت قابل حصول از مقاصد و افعال خداوند را نیز در بر میگیرد(اردکانی، ۱۳۸۷: 104). بنابراین دین در جهان سنت از ارزش و جایگاهی رفیع برخوردار بوده است. اما نوع تفسیرها و برداشتهایی که از دین ارائه میگردیده متفاوت بوده؛ به همین دلیل ما شاهد نحلهها و شاخههای متفاوت دینی میباشیم. باید توجه داشت که برداشتهای متفاوت از دین به جهان سنت منحصر نماند، بلکه در فرآیند تحولات اجتماعی جامعه بشری نوع تفسیرها و نگاهها به دین متفاوت گردید که تفسیر مدرنیته و پسامدرن از دین زائیده این دگرگونیها میباشد.
الف) دیدگاه سنت گرایان نسبت به دین
در رابطه با ارزش و جایگاه دین در نزد اندیشمندان جهان سنت، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد؛ مثلاً فقها دین را به عنوان یک حقیقت برتر معرفی میکنند. عرفا و متکلمین به غایت امر دینی و امر ماورائی انسانی، اتفاق نظر دارند. لذا دین را از حیث سازگاری، این جهانی نمیدانند به همین دلیل تفسیر عقلایی از دین ارائه شده (ملاصدرا) که ارتباط به عقل فعال پیدا میکند. میان دیدگاه فوق تفاوتهایی نیز میتوان یافت؛ مثلاً تفاوت در زبان، شیوه استدلال، نوع فهم، درک، گفتمان و...زبان عرفا و شعر میباشد، زبان حکما منطق و استدلال عقلی است، زبان متکلمین و فقها عقلی نقلی میباشد. از این رو میتوان رویکردهای زیر را در رابطه با دین مورد توجه قرار داد.
1) شعرا بر ابعاد اخلاقی و احساسی دین تأکید دارند.
2) فلاسفه زبان استدلالی و منطقی دین را مورد تأکید قرار میدهند. لذا عقل را مرجع ظهور و بروز خدا میدانند هرچند از گزارههای دینی نیز استفاده میکنند.
3) فقها بر ابعادی که برای عامه ملموس است تأکید میکنند، مانند حساب، کتاب، جزاء و... از این رو فقها با زبان دین بیشتر سروکار دارند.
4) عرفا توجه به تجربیات خودشان دارند و زبان آنها بیشتر شعری میباشد، لذا به زبان خود دین ارجاعات ندارند، بلکه به تجربیات خود اتکا میکنند.
5) برخیها مانند ابن رشد معتقد است که الزام به دین اساسی و جوهری نیست. بلکه؛ آغشته به افسانه و رمز میباشد، بنابراین دین حقیقت برتر نمیباشد.
ب) تفاوت نگرشهای سنتی در ضرورت دین
1) فلسفه نگاه اجتماعی به ضرورت دین دارد و توجه شان به قانون گستری دین میباشد.
2) براساس دیدگاه عرفا دیانت و شیوه سیر سلوک برخاسته از نیاز انسان به دین میباشد.
3) از منظر فقها و متکلمین دین راه رسیدن به رستگاری را به انسان میآموزد در صورت فقدان دین انسان به عقاب و جزاء اعمال خود گرفتار میگردد.
پس از ورود فلسفه در جهان اسلام بحث اشرفترین علوم مطرح گردید. براساس دیدگاه فقها و متکلمین اشرف علوم، علم دینی میباشد. فلاسفه اشرف علوم را متافیزیک میدانند که مفهوم سازی دین توسط عقل انجام میگیرد.
ج) مراحل سیر تحول ذهنی بشر
آگوست کنت متفکر و مؤسس جامعه شناسی غربی سه مرجله برای فرایند رشد فکر در جامعه بشری ترسیم میکند:
۱) دوره دینی؛ در این مرحله دین در مرکز جهان هستی قرار داشت و خاستگاه معرفت بشری را امری قدسی و شهودی تشکیل میداد. دین در این دوره دارای قداست بسیار بالایی بود، بگونهای که همه جهان هستی را تفسیر مینمود.
2) دوره فلسفی؛ در این دوره معرفت محصول عقل بشری بود. در واقع راه شناخت دین از طریق عقل ممکن میگردید؛ زیرا تنها شناخت معتبر شناخت عقلی دانسته میشد. در این دوره علم مساوی با فلسفه بود، اما فلسفه ارزش خود را از طریق عالم مثل بدست میآورد.
3) دوران مدرن؛ در این دوره دانش ادعای حق مدارانه به خود میگیرد و راه شناخت را به امور حسی منحصر میکند. علوم دینی و فلسفی را جزء اوهامات و امری مبهم تلقی میکند(لاور، 1373: 46).
د) پیشینه تاریخی تحول دین در جهان غرب
در قرون وسطی بسیاری از مردم نه تنها به اندیشه مسیحیت بلکه به اشباح و ارواح جادوگران و دیوان اعتقاد داشتند. در فرآیند زمان هرچه علم به تبیینهای مادی بیشتر میپرداخت جهان از تحت حاکمیت اشباح و ارواح خارج میگردید. به دلیل اعتقاد به باورهای ماورائی ژاندراک در قرون میانه ادعا میکند که فرشتگان به او ندا داده اند که فرانسه را از دست غارت انگلستان رها سازد. در طی قرون بعد اگر کسی چنین ادعایی میکرد نشانگر اختلال روانی فرد تلقی میشد.
اگر برگردیم به گذشته، تاریخ نشان میدهد که مسیحیت حضور نیرومندی در همه عرصههای مادی داشته است. تا همین اواخر کلیساها با پادشاهان و حکومتها از نظر اعمال قدرت سیاسی و اندوختن ثروت رقابت مینمودند و در بسیاری موارد از حکومتهای پادشاهی سبقت میگرفتند. اعمال قدرت کلیسا منحصر به حوزه قدرت و ثروت نبود؛ بلکه، نهاد آموزش و پرورش ابتدا در قبضه آنها قرار داشت. با توسعه بیشتر آموزش و پرورش کلیسا همچنان نقش محوری را در دست داشت. طی فرآیند صنعتی شدن دین مانند سایر حوزههای زندگی اجتماعی دچار تحول گردید. لذا، کلیسا و دیگر مجامع علمی بسیاری از قدرت دنیوی خود را از دست داد؛ بویژه، نهاد آموزش و پرورش که قبلاً به دست کلیسا اداره میشد در انحصار دولت قرار گرفت( گيدنز،1385: 495).
در جهان غرب، قبل از ورود فلسفه عقل محور اسلامی، تفکر دینی حاکم بود؛ با ورود عقلانیت فلسفی به جهان غرب، متفکرین غربی به تحلیل عقلانیت رو آوردند که منجر به شکل گیری دو تفکر گردید. اول) سیر سلوک دینی یا علم دین که از حوزه عقلانیت متفاوت بود و بر اخلاق و مناسک صرف دینی اتکا داشتند؛ لذا اساس کار خود را بر ادعای نفی عقلانیت از حوزه دین برای نجات دین در جهان خارج از عقل جستجو مینمودند. دوم) شیوه نگرش عقلی یا علوم عقلی که محور استدلال آن مبتنی بر تحلیلات عقلانی بودند. سیر عقلانیت در غرب مسیر متفاوتی را پیمود که خروجی آن عصر روشنگری یا مدرنیته نام گرفت و زمینه دین شناسی جدید را رقم زد که شکل بلوغ یافته آن جامعه شناسی دین میباشد.
در شکل گیری اندیشه جدایی دین از حوزه جامعه افکار ابن رشد نیز تأثیر گذار بوده است. زیرا او معتقد بوده، ما دو تا کتاب داریم و به مقتضای آن دو کتاب، دو حقیقت وجود دارد. الف) حقیقت وحیانی که در درجه نازله قرار دارد و زبان آن تمثلی میباشد؛ لذا به عوام و مردم عادی جامعه که از توان عقلی بی بهره است اختصاص دارد. ب) زبان فلسفه که برآمده از حاصل ذهن انسان و در برگیرنده استدلال میباشد. بنابراین حوزه فلسفه اختصاص به نخبگان و برگزیدگان جامعه دارد؛ زبان فلسفه استدلالی و حقیقی است. البته این نوع نگاه به فلسفه و زبان آن در جهان اسلام جدید میباشد که در بهترین حالت میتوان گفت دو زبان وجود دارد که باهم از سازگاری برخوردار میباشد.
رویکرد ابزاری به دین از زمان ماکیاولی و هابز مطرح گردید. استدلال آنها این بود که دین برای مهار توده مردم لازم میباشد؛ هرچند که از حقیقت ماورائی برخوردار نمیباشد. دین گریزی در جهان غرب بر اثر ورود ترجمه فلسفه یونان از جهان اسلام به دنیای غرب تشدید گردید و این پندار به وجود آمد که دین قابلیت توضیح خود را ندارد؛ پیامد این عمل باعث شکل گیری نگاه عقلی و فلسفی به جهان هستی گردید و تا سر حدی پیش رفت که دین را غیر قابل شناخت دانستند و توانایی شناساندن پدیدههای دیگر را نیز از دین گرفتند. به همین دلیل حقیقت عقلی را اصل میپنداشت، لذا دین چارهای جز سازگاری با عقلانیت نداشت. پروژه فوق این گونه دنبال میشد که استدلال عقلی تقدم در خلقت دارد، بنابراین زبان عقلی از حق تقدم برخوردار است و زبان دیگر تابع آن میباشد.
دوران نوزایی با عصر قبل خود از تفاوتهایی برخوردار است، زیرا در این عصر ارزشهایی مثل آزادی فعالیت انسانی که در قالب تصوری جدید از انسان ارائه شد، بر خلاف عقبه تاریخی آن که تعبد و زهد در آن وجود داشت شکل گرفت. در جهان مدرن انسان خلاق و فعال در دنیا ظاهر میشود؛ بنابراین نقد دین از موضع انسانی امکان پذیر میگردد. نقد از دین در دامن نهضت اصلاح دینی خود را نشان میدهد؛ تا با ریزترین نقد نسبت به دین انجام گیرد و دین از حوزه عقلانیت به طور کامل طرد گردد. پسامد این نگرش در غیر ممکن بودن شناخت خدا و تصمیمات او جلوهگر میگردد. وثاقت و مرجعیت کلیسا برکار دین زیر سوال قرار میگیرد. تا حاکمیت تشریعی دین را از دامن جامعه بزداید. این درحالی است که قبل از عصر مدرن، دین شناخت از عالم و جهان را به بشر ارائه میداد.
نتیجهگیری
نگاه جامعه شناسان به دین بیشتر معطوف به دایره کارکرد دین در حوزه اجتماعی آن میباشد. تنازع در این نوشتار ابتدا معطوف به تعریف جامعه شناسان از مفهوم دین و نزاع دیگری در این مقوله مربوط به جامعه شناسی و دین میباشد. نزاع جامعه شناسی و دین بسیار جدی است، وسعت قلمرو دین در گذشته و محدودیت دایره نفوذ دین در عصر مدرنیته چالشها را جدیتر ساخته است. توجه به این نکته ضروری است که بحث از خاستگاه دین مورد توجه اندک از جامعه شناسان قرار گرفته، اکثر جامعه شناسان توجه به ماهیت دین ندارد بلکه، کارکرد دین و حوزه نفوذ دین بیشتر مورد توجه آنها میباشد. وسعت قلمرو دین در جهان سنت و کاسته شدن این قلمرو در دنیایی مدرن بحث جدی را به دنبال داشته است. نگاه به اهمیت دین در نحلههای گذشته و توجه سنت گرایان به ارزشها و باورهای دینی درک ما را از شناخت دین عمیقتر میسازد. پژوهش در نحلههای فلسفی و کلامی اهمیت جایگاه دین در جهان سنت را آشکارتر میسازد. توجه به دین در حکمت نظری و عملی با جدیت زیاد دنبال میشود، به همین دلیل حكمت عملي در انديشه دیني به كاستي و نقصان دانش مدرن گرفتار نمیشود، بلكه با بهره وري از سرچشمههاي معرفتي جديد، بدون آن كه از منابع قبلی آن کاسته شود بر وسعت آن افزوده میگردد. دانش بومی که در محدوده روش استدلالي مشي ميكند، با نام حكمت عملي به حيات خود ادامه میدهد. بخش کثیری از دانش بومی علاوه بر عقل از قواعد و ضوابط وحياني نيز استفاده ميبرد، این دانش به عنوان علم دینی تا زواياي دور و نزديك زندگي عملي در ابعاد مختلف فردي و اجتماعي وارد ميشود.
نزاع جامعه شناسی دین و مدرنیته با دین به مفهوم قدسی آن بازگشت به منشته دین دارد. دانش دینی بر مبادی و مبانی هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی ماوراء طبیعی تکیه زده است. این دانش ریشههای معرفتی بشر را در اتصالات وجودی او با مبادی آسمانی معرفت جستجو میکند. به همین دلیل عقل حلقه اتصال جهان ماده با عالم هستی را بر عهده میگیرد و از این طریق به تجزیه و تحلیل شناختهای صور اجسام و پدیدهها میپردازد. در دانش دینی سطوح و لایههای عمیقتر معرفت که نحوه نگاه انسان به هستی وجود را شکل میدهد بر نوع نگاه او نسبت به جهان اجتماعی و تحلیل امور طبیعی تأثیر گذار میباشد. علم دینی نقش امور حسی و تجربی را در شناخت انسان انکار نمیکند اما، باتوجه به مبانی فلسفی و هستی شناسی، اپیستمولوژیک و معرفت شناسی خود روش خاصی را برای شناسایی و کسب دانش توصیه میکند. لذا نوع نگاه علم دینی نسبت به نقش امور تجربی در شناخت انسان با بنیانهای فلسفی مکاتب نظری جامعه شناسی و پوزیتویستی متفاوت میباشد. منابع معرفتی علم دینی برگرفته از حس، خیال، وهم، عقل نظری، عقل عملی و شهود است که هر یک از امور فوق با سطحی از واقعیت مواجه گردیده و معرفتی متناسب با همان سطح را تولید میکند. معرفت حسی، خیالی و وهمی هرچند به لحاظ زمانی نسبت به سایر منابع معرفت از تقدم برخوردار میباشد اما معرفت عقلی شرط لازم برای شناخت صحیح اشیاء و پدیدهها دانسته میشود. از منظر علم دینی عقل بخشی از امور را از طریق ابزارهای نظری تولید میکند و بخشی دیگر را با کمک حس، تجربه و خیال دریافت میکند.
Related articles
کاربست تجربی نظریه فشار عمومی در تببین میزان اعتیاد زنان به مواد مخدر
Abdul Wahid Alizada
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 06 Apr 2021
بررسی و تحلیل دیدگاه خاورشناسان در باره ابنخلدون
Abdul Wahid Alizada
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 06 Apr 2021
بررسی زمینه¬های واگرایی و همگرایی در مناسبات افغانستان و پاکستان
Abdul Wahid Alizada
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 06 Apr 2021