Views
0
Downloads
40
Citations
بررسی رابطه سکولاریسم با عقل گرایی درغرب و عقلانیت در اسلام
Asfandyar GhafaryReceived 07 Apr 2021, Accepted 07 Apr 2021, Published online 07 Apr 2021
insert_link http://research.ru.edu.af/da/doi/full/76/606d8d86974ad/53
lock_outline Open access
Abstract
سکولاریسم بیشتر زایده عصری روشنگری در سرزمین مغرب زمین می¬باشد. از آنجای که بنیان¬های فکری مدرنیته بر مبانی فلسفی و عقلانت جدید تکیه زده است، می¬توان رابطه¬ای انکار ناپذیری میان عقل¬گرایی مدرن و جریان فکری سکولاریسم یافت. با رشد تفکر عقلانی و فلسفی جهان اسلام نیز آغوش خود را به روی تفکر فلسفی باز نمود با این تفاوت که اندیشمندن مسلمان در گذشته چندان تحت تأثیر افکار سکولاریسم واقع نشده است. ولی در عصر کنونی نه تنها خطر ریشه دواندن افکار سکولاریسم در جهان اسلام یک امر انکار ناپذیر است، بلکه ایجاد مسئله در درون جوامع اسلامی نموده است. وجود پیچیدگی¬ها و تحلیل¬های متفاوت از جریان عقل گرایی و مبادی فلسفی عقلانت مدرن نگارنده را به سوی انتخاب روش تفهمی و تفسیری علاقمند نمود. در کنار رشد تفکر عقل¬گرایی در مغرب زمین نمی¬توان نقش دین مسیحیت را در خرد گریزی و اسلام را در خرد پذیری نادیده گرفت. بدین¬معنا که بر خورد غیر اصولی کلیسا در مواجه با تفکر روشنگری و پیش زمینه¬های پیدایش عقلانیت مدرن بازگشت به تفسیر¬های غیر اصولی از دین مسحیت دارد. در طرف مقابل اندیشمندان مسلمان در مواجه با جریان فلسفی یونان با آغوش باز از آن استقبال نمودند و به باز پروری اندیشه¬های فلسفی یونان در حوزه فرهنگی اسلامی پرداختند.مقدمه
پژوهشگران غربی و اندیشمندان اسلامی، در تحلیل و بررسی اندیشه سکولاریسم، علل و عوامل ظهور آن، به دلایل مختلفی اشاره نمودهاند. از جمله خاطر نشان نمودهاند که زمینههای همچون عملکرد ناصحیح متولیان دستگاه کلیسا، برخی محتویات ضعیف موجود در متون اناجیل متعدد، رشد ناگهانی علم و صنعت، ورود مباحث علمی، معرفتی و نظری جدید از سوی برخی از فیلسوفان درباره انسان، جهان هستی و... هر یک به نوبه خود موجب تشدید تفکرات دنیامآبانه و بشرگرایانه در انسان مغرب زمین گردیده و پیامد آن، منجر به حذف دین از متن جامعه و اجتماع شده و در قبال آن علوم بشری قالبهای جدید از اندیشه را جایگزین اندیشه دینی نموده است.
از آنجای که بخش قابل توجه اندیشه مغرب زمین از طریق ترجمه وارد فضای فکری و اندیشه نسل جدید جوامع اسلامی میگردد، طبیعتاً بخشی اعظم از نیروی فکری جهان اسلام بدون توجه به زمینه های فکری شکل گیری اندیشههای نوین تحت تأثیر این ایدهها واقع میگردند و در برخی موارد منجر به دین گریزی در نسل جوان میشوند. در برخی از کشورهای اسلامی بویژه افغانستان رویکر منفی اهل تفکر و اندیشه به اصول اساسی دین، باعث ایجاد مسئله و به وجود آمدن چالشهای اجتماعی در جامعه میشوند. بنابراین ضرورت وجود مسئله اقتضا دارد که به نقش عقلانیت در به وجود آمدن تفکر سکولاریسم در اندیشه متفکران اسلامی و غربی پرداخته شود.
پرسش این است که عقل گرایی(در غرب)و عقلانیت(در اسلام) چه رابطهای با سکولاریسم دارد؟ دستیابی به پاسخ صحیح در این رابطه مستلزم تعریف روشن از عقل، عقل گرایی، عقلانیت و سکولاریسم میباشد. بنابراین برای دستیابی به پاسخ سوال مورد نظر، ابتدا چند سوال به جهت تقدم منطقی آنها بر سوال اصلی، نیاز به پاسخ گویی دارد: عقل، عقلگرایی و عقلانیت چیست؟ اقسام آن کدام است؟ سکولاریسم چیست؟ زمینههای شکل گیری سکولاریسم چه میباشد؟
رویکرد و روشی که دراین پژوهش برگزیده شده است تفسیری و تفهمی میباشد. از این رو جمع آوری اطلاعات مورد نیاز به صورت کتابخانهای انجام گرفته است. بنابراین نوشتار حاضر به توصیف، تحلیل و تبیین عقلگرایی در غرب و عقلانیت در اسلام میپردازد؛ تا جایگاه و نقش خردگرایی را در شکل گیری بنیانهای سکولاریسم روشن نماید.
روند منطقی پژوهش اقتضا میکند مباحث این نوشتار به سه قسمت اصلی تقسیم گردد؛ نخست تعریف مفاهیم و دسته بندی آن، دوم توضیح زمینههای شکل گیری سکولاريسم، سوم رابطه عقلگرایی در غرب و عقلانیت در اسلام با سکولاریسم.
مفهوم عقل
«عقل» در لغت به معناى «بازداشتن»(ابن منظور، 1414/ 11: 458) امساک، پیوند دادن و نگه داشتن میباشد. عقل به قوایی گفته میشود که آماده پذیرش علم و دانش است و گاهی به دانشی که به وسیله همین قوه به دست آمده نیز عقل گفته شده است.(راغب اصفهانى،1412: 577)
اصطلاح عقل به طور کلی به نیروی هوش در تنظیم مفاهیم و برقراری مناسبات منطقی به شیوهای که بتوان نتیجه درست از مقدمه مفروض استخراج کرد یا حکم عینی معتبری درباره پدیدههای تجربی دلالت دارد. این مفهوم با بسطی که یافته به معنی تبین منطقی و معتبر یا توجیهی برای یک رویداد یا رابطه نیز آمده است. افلاطون عقل را همچون «آلتی تصور میکند که بدان وسیله انسان به معرفت حقیقی، یعنی دریافت صور لایتغیر یا ماهیات دسترسی مییابد و در نقطه مقابل عقاید صرفی قرار دارد که بر ادراک حسی از عالم متغیر اجسام مادی استوارند». (جولیوس گولد،1384:586) مفهوم عقل دراین معنا باتوجه به نگرش معرفت حقیقی که در آن وجود دارد نمیتواند مبانی سکولاریسم را تشکیل بدهد. برای مفهوم عقل در فرایند زمان دگرگونی معنایی صورت گرفته است به طوری که در دوره کنونی عقل به «شماری از روش های عمل به منظور پی جویی حقیقت مربوط به پدیدههای تجربی»(جوليوس گولد، 1384 :587) کاربرد دارد.
برای عقل مفاهیم و معانی مختلفی وجود دارد؛ از آنجایی که بیشتر معانی عقل نه تنها با ایده سکولاریسم ارتباط ندارد، بلکه منافی و متضاد آن نیز میباشد؛ در نوشتار زیر به طور اختصار به بیان معانی عقل و کاربردهای آن میپردازیم تا روشن گردد که چه نوع از معانی عقل با مفاهیم سکولاریسم در ارتباط میباشند.
1. عقل ابزاري[1]برای تسلط آدمي بر طبيعت میباشد. ماكس وبر رفتارهاي انسان غربي را كه متأثر از غلبه عقلانيت ابزاري است، كنشهاي عقلاني معطوف به هدف معرفی ميکند. 2. عقل متافيزيكي[2]به شناسايي احكام اصل هستي ميپردازد. از این رو كاوش در مسائل فلسفي و هستي شناختي بر عهده عقل متافيزيكي است. 3. عقل نظري[3] درباره هستيهايي سخن ميگويد كه خارج از حوزه اراده انساني تحقق دارند. اين معاني از عقل اعم از عقل متافيزيكي، و عقل متافيزيكي، بخشي از عقل نظري است. 4. عقل عملي[4] درباره هستيهايي بحث ميكند كه بر اساس اراده انساني تكوين مييابند؛ مانند نبايدها، مسائل اخلاقي، حقوق فردي و اجتماعي. 5. عقل مفهومي[5] اعم از دانش عقل نظري و عملي است. عقل مفهومي با وساطت مفاهيم ذهني به شناخت موضوعات محل بحث خود ميپردازد. ۶. عقل شهودي[6] بدون وساطت مفاهيم ذهني به شهود حقايق كلي و فراگير نايل ميشود. عقل شهودي به يك اعتبار در قبال عقل مفهومي و به اعتبار ديگر در قبال شهودهاي حسي و يا شهودهاي عرفاني است. ۷. عقل قدسي[7] نوع متعالي عقل شهودي است. صاحب عقل قدسي از ارتباطي مستقيم و حضوري با حقايق عقلي بهره مند است. نصوص ديني، عارفان و فيلسوفان در تبيين عقل قدسي فراوان گفته اند. 8. عقل عرفي[8]به ادراك فعليت يافته جمعي جامعه اطلاق ميشود. فهم عرفي ميتواند مشتمل بر معارفي باشد كه از طريق عقل مفهومي يا عقل قدسي به بشر تعليم داده ميشود يا مجموعهاي از آگاهيها باشد كه در اثر گرايشهاي عملي توسط خيال و وهم آدميان پديد ميآيد و از مسير جامعه پذيري در فرهنگ جامعه مستقر ميگردد. ۹. عقل كلي[9] دو معنای سعي و مفهومي دارد، كلي سعي ناظر به احاطه و شمول وجودي يك حقيقت است. كلي مفهومي، همان مفاهيم گسترده ذهني است كه بر مصاديق متعدد حمل ميشود. 10. عقل جزئي[10] در قبال عقل كلي مفهومي است و مدركات آن اضافه به امور جزئي و محسوس دارد. عقل جزئي، وهم نيز ناميده ميشود. در عقلانيت ابزاري بيشتر از عقل جزئي استفاده ميشود. 11. عقل تجربي[11] بخشي از عقل نظري است كه به امور طبيعي مينگرد و از محسوسات استفاده ميكند و قياسات تجربي را تشكيل ميدهد.(پارسانیا، 1381: 4-5)
همان طور که خاطر نشان گردید از درون واژه «ع ق ل» معانی مختلف تراوش مینماید. بی تردید بسیاری از این معانی با مفهوم سکولاریسم سازگاری ندارد. از میان معانی مختلفی که برای عقل ذکر گردید تعداد بسیار معدودی از مفاهیم عقلانی (مانند عقل عرفی، عقل جزئی، عقل تجربی و عقل ابزاری) زمینه، بستر و شرایط را برای ظهور و بروز سکولاریسم فراهم میسازد.
مفهوم عقلانیت
عقلانیت به معنای بسیط، ناظر است به سبک یا رفتاری که (الف) مناسب با دستیابی به اهداف مشخصی باشد و (ب) در محدودههایی از طریق موانع و شرایطی مشخص بر فرد تحمیل شود. (جوليوس گولد، 1384 :589) به نظر رنه دکارت عقلانیت صفتی از ذهن انسان است و در شکل حقایق خود آشکار مانند قانون عدم تناقض نمایان میشود. عقلانیت دکارت همراه با رهیافتهای عقل گرایانه پرشمار دیگر بر این باور است که به دست آوردن شناخت درباره سرشت هستی، از راه بکارگیری عقل امکان پذیر است و اینکه رابطهای نظاممند میان هستی و شناخت ما از آن وجود دارد. بدین سان عقلانیت در این مفهوم همتراز عینیت میباشد.(اندروادگاروپیترسجویک،1388:353).
انواع عقلانیت
ماکس وبر به طور کلی چهار نوع عقلانیت در جهان غرب را از هم دیگر متمایز میسازد که عتارتند از؛
عقلانیت عملی؛ به نوعی از خرد و اندیشه اطلاق میشود که انسانها به طور معمول در زندگی روزانه خود برای رسیدن به اهداف مورد نظر از آن بهره میگیرند. در این نوع نگرش عقلانیت ابزار بکارگیری برای نیل به اهداف با توجه به شرایط و واقعیتهایی که فرد عامل با آن مواجه است انتخاب و به کار گمارده میشود.
عقلانیت نظری؛ در برگیرنده تلاشی برای مهار واقعیت بر اساس اصول شناختاری از طریق رشد مفاهیم انتزاعی می باشد. در این حوزه از عقلانیت هدف کنشگر فهم عقلانیت جهان میباشد؛ بنابراین عقلانیت نظری توجه خود را به فهم جهان هستی متمرکز میکند نه رفتار عملی در درون آن.
عقلانیت ذاتی؛ متضمن و در برگیرنده عمل مستقیم میباشد. بدین معنا که انتخاب مناسب ترین چیز برای انجام دادن به وسلیه ارزشهای عالیتر هدایت میشوند. این نوع از عقلانیت به تجربههای روزانه و تفکر عملی ارتباط نمییابند بلکه به هدف عالیتر از آن توجه خود را متمرکز میسازند.
عقلانیت صوری؛ بر انتخاب مناسبترین کنش مبتنی بر قواعد، تنظیمات و قوانینی آن تأکید دارند.(جرج ریتزر،1389: 73-74)
مفهوم عقل گرایی
عقل گرایی از واژه Rationalism از ریشه Ratio گرفته شده است که در فارسی به مفهوم خردگرایی، خرد آیینی، عقلگرایی، اصالت عقل، عقل باوری و امثال آن به کار برده میشود. «عقل گرایی بر اولویت و تقدم عقل و شناخت عقلانی تأکید دارد. به این ترتیب عقلگرایی فلسفی، به آن نظامی از باور فلسفی گفته میشود که بر کفایت عقل انسانی، به تنهایی، برای به دست آوردن حقیقت عینی تأکید میورزد».(مهدی امیدی و دیگران،1390:96)
مفهوم و معانی سکولاریسم
واژه انگلیسی سکولاریسم Secularism بر گرفته از واژه لاتینی Saeculam در لغت به معنای زمان، عصر،(کمال اردکانی،1387:97) سده، نسلی از انسانها، زمان و عصر حاضر در مقابل ابدیت و جاودانگی الوهیت و غیر این جهانی قرار دارد. سکولارSecular به مفهوم ناسوتی، بشری، بیحرمتی زمینی، دنیوی، این دنیایی، غیر مذهبی، عرفی(بریجانیان ماری،1373: 780) و در مقابل امر مقدس و قدسی(میرچاه الیاده،1375: 58) میباشد.
از آنجایی که واژه سکولار در فرهنگ و جامعه غربی شکل گرفته است در زبان فارسی معانی و معادل متناسب با آن یافت نمیشود با این حال معانی و معادلهایی مانند دنیا گرایی، جدا انگاری دین و دنیا، دنیا زدگی، بیدینی، دین گریزی عرف گرایی و امثال آن ذکر گردیده است.(عبدالرسول بیات و دیگران،1381: 327)
باتوجه به اختلاف نظر اندیشمندان معنای متعددی برای سکولاریسم در اصطلاح ذکر گردیده است؛
1) زوال دین، به این ترتیب که نمادها و نهادهای مذهبی پیشین حیثیت و اعتبارشان را از دست می دهند،(کمال اردکانی،1387: 97) جنبشهای اجتماعی شکل میگیرد که حیثیت دنیوی داشته و نگرش اخروی و جاودانگی در اندیشه و رفتار آنان وجود ندارد(شریعتمداری،1382: 25) و در نتیجه راه برای جامعه بدون دین باز میگردد.
2) سازگاری هرچه بیشتر با این جهان، به این معنا که در این جهان توجه آدمیان از عوامل فراطبیعی منفک و جلب ضرورتهای زندگی دنیوی و مسائل آن میشود. به این ترتیب علائق گروههای مذهبی با علایق گروههای غیر مذهبی درهم آمیخته میشود و نمیتوان یکی را از دیگری تفکیک نمود.(براین ویلسون،1374: 126)
3) جدایی دین از جامعه؛ در این معنا دین به قلمرو خاص خودش عقب مینشیند و منحصر به زندگی خصوصی میشود. دین خصلتی درونی مییابد و تسلطش را به هر یک از جنبههای زندگی اجتماعی از دست میدهد(کمال اردکانی،1387: 97) و منجر به جدایی دین و دولت، تثبیت دادگاههای مدنی، تساوی در برخورد از حقوق فردی، جعل قوانین متناسب با زمان و مکان و آزادی دین از سیطره دولت(برکات حلیم،1991: 251) میگردد.
4) جایگزین صورتهای مذهبی به جای باورداشت ها و نهادهای مذهبی؛ یعنی دانش، رفتار و نهادهایی که زمانی مبتنی بر قدرت خدا تصور میشدند، به پدیدههای آفریده انسان و تحت مسئولیت او تبدیل میگردند. در این معنا با دین انسانی شده مواجه هستیم.(کمال اردکانی،1387: 98)
5) سلب تقدس از جهان؛ به این معنا که جهان خصلت مقدسش را از دست میدهد، انسان و طبیعت، موضوع تبیین علّی عقلانی قرار میگیرند.(برکات حلیم،1991: 251) در این جهان جدید نیروهای فرا طبیعی هیچ نقشی ندارند.
6) حرکت از جامعه مقدس به سوی جامعه دنیوی، به این ترتیب که جامعه هر نوع پایبندی به ارزشها و اعمال سنتی را رها میکند و ضمن پذیرش دگرگونی، تمام فعالیتها را بر مبنای محاسبات عقلانی و فایده گرایانه انجام می دهد.(کمال اردکانی، 1387: 98)
7) قدر جامع در تعریف سکولاریسم عبارت است از گرایشی که طرفدار و مروج حذف یا بی اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحتهای مختلف حیات انسانی از قبیل سیاست، حکومت، علم، عقلانیت، اخلاق و... است. سکولاریسم دراین معنای مشخص، عمدتاً یکی از ویژگیهای تمدن و فرهنگ دورههای جدید است؛ و یکی از مؤلفه های مدرنیته غربی محسوب میشود.(عبدالرسول بیات و دیگران،1381: 328).
زمینههای شکلگیری سکولاريسم
موجها و زمینههای شکل گیری پیدایش سکولاریسم را میتوان در نگرشهای نحلههای مختلف علمی و تاریخی جستجو نمود.
1) از نظر منابع اوليهي ديني در کتاب مقدس کنوني مسيحيان، اصول و قوانيني که بتوان با استناد به آنها خطوط کلي برنامههاي زندگي را ترسيم کرد و جوامع بشری را اداره نمود، محتوای مورد نیاز وجود ندارد،(پروفسور لطفی لوینان،1931: 16) لذا دانشمندان و متفکران جامعه به قوانين عقلي و تجربي روي آوردند. از طرفی در کلام و الهيات مسیحی، عقايدي چون تثليت، گناه، فدا و مانند آن به عنوان عقايد ديني شناخته شده است که توجيه خرد پسندي براي آنها وجود ندارد. از طرفی نبود ایده حکومت و تأکيد بر جدايي دين از حکومت در مسيحيت علل ظهور انديشة سکولاريسم در فرهنگ غربي بوده است؛ زیرا در اناجيل اربعه، سخنان حواريون، مانند پولس، پطرساگوستين قديس و همچنين در تفسير آباي کليسا، آيات و شواهد فراواني مبني بر جدايي دين از حکومت وجود دارد. ضمن اين که در اين منابع و همچنين فقاهت مسيحي قوانين اجتماعي و حکومتي مشاهده نميشود. چنين نگرشی باعث تسريع جامعة غربي به دامن سکولاريسم شد. در اناجيل اربعه از جمله انجيل يوحنا جملات فراواني از حضرت عيسي(ع) وجود دارد که ملازم جدايي دين از حکومت است؛( قردان ملکی،1380: 32-39) تعالیم و تفاسیر فوق از دیانت مسیحیت دربردارنده و پذیرای دو نوع اقتدار موازی به صورت همزمان در جامعه گردید. بدین معنا که سیاست و حکومت به عنوان حقوق حاکم یا قیصر از آن اوست، و امور دینی و معنوی به خدا و کلیسا واگذار شده است. تفکیک امور فوق موجب عدم دخالت یکی در حوزه دیگر میگردد(مجید موحد، 1382: 100) که بستر را برای فرآیند سکولارسیتی در حوزه سیاست و سپس در حوزه اجتماع فراهم میسازد.
2) در جنبهي فلسفي وقتی يگانه راه شناخت جهان مشاهدهي حسي و آزمون تجربي در نظر گرفته شد. اين تفکر فلسفي پس از رنسانس در دنياي غرب به اوج خود رسید. پذيرش چنين فلسفهاي، مفاهيم و آموزههاي ديني و متافيزيکي را مورد بي مهري و انکار قرار داد.(میرچاه الیاده،1374: 228)
3) از جنبه اجتماعي، پس از آنکه کليسا بر همة شئون سرنوشت سياسي جامعهي مسيحي تسلط يافت، هم از نظر اخلاقي و هم از ديدگاه سياسي و اقتصادي به انحراف گراييد و اين انحرافات نقش مهمي در زشت جلوه دادن چهرة دين و حکومت ديني داشت و منشأ قيام حکومت مسيحي شد.(هارولد.ژ.لاسکی، 1347: 47) آزارها و شکنجههايی که توسط دستگاه ديني مسيحي (کليسا ) بر اهل دانش وارد شد و وجود اختناق و استبداد از ديگر عوامل ايجاد نفرت و بدبيني در ذهن مردم، به ويژه دانشمندان و آزاد انديشان، بود که به صورت مخالفت با دين با بي اعتنايي به آن در فرهنگ غربي نمايان شد و به تدريج به ديگر جوامع نيز سرايت کرد. تا این که ایده سکولاریسم فحوای کلیتر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یافت و از محدوده اولیه حقوقی بسیار فراتر رفت و به صورت سمبل یک جریان تاریخی مطرح گردید، که طی آن طرز تفکر و تلقی دینی به عنوان مظهر سنت به وسیله معادلهای عقلانی و علمی به عنوان نماد مدرنیته جایگزین گردید.
4) از نظر تاريخي نيز مسيحيت در نخستين دورة حيات خود، حکومت تشکيل نداد و در امر مديريت جامعه دخالتي نداشت تا اين که پس از مدتها کليسا اقتدار يافت و انديشهي حکومت را در سر پروراند. در آغاز با امپراطوران در امر اداره جامعه مشارکت کرد و سرانجام، به قدرت سياسي بدون رقيب مبدل شد.(رباني گلپايگاني،1381: 24-25) کليسا در تباني آشکاري با فئوداليته و نظامهاي حاکم فئودالي بر جوامع اروپايي به تحول و سرمايه اندوزی آنهم نه فقط از راههاي اقتصادي، بلکه با شيوههاي مختلفي مانند، فروش آمرزشنامه و مقامات ديني، تحريف مذهبي، انجام فسادهاي اخلاقي و ارتکاب انواع معاصي، از جمله اموری بودند که کلیسا دامنگیر آن شده بود. به عنوان نمونه از ابتداي قرن سيزده ميلادي، پاپ اينوسان سوم «انگيزيسيون (inguisition) يا تفتيش عقايد را آغاز کرد. در عهد وي، همچنين عهد اونوريوس سوم و گرگوار نهم، دادگاههاي تفتيش عقايد در همه جا مستقر بود و گرگوار نهم مقررات شديدي در اينباره وضع ميکرد. اين دادگاهها تنها به امور مذهبي نمي پرداختند، بلکه غالباً اغراض و اميال شخصي متوليان کليسا را نيز در مورد تعقيب و مجازات کساني که تسليم هوي و هوس و خواستههاي آنها نميشدند، به کار ميبستند و کشيشان بر قدرت و ثروت خود ميافزودند. از ابتداي قرن چهارده ميلادي رفته رفته ناقوس افول قدرت کليسا به صدا درآمد در سال 1300م. فيليپ چهارم، پادشاه فرانسه، پاپ بونيفاس هشتم را به حبس کشاند. درسال 1447م. حضور و گزينش دو پاپ فرانسوي و رومي دنياي مسيحيت و دستگاه زعامت کليسا را بيش از پيش تضعيف کرد تا بالاخره در اين سال به منظور ممانعت از اين تضعيف، کليسا ضوابطي براي انتخاب پاپ واحد تعيين کرد، اما ضربهي وارده به قدرت و موقعيت پاپها و پاپيسم ديگر ترميم پذير نبود. در سراسر اروپا مقاومتهايي در برابر پاپ و مقامات کليسا آغاز شد و آنان قدرت خود را از دست دادند و از آن پس قادر به ممانعت از مخالفتهاي روز افرون نبودند.(اخوان کاظمی،1379: 161) بي ترديد اين تضعيف و روند آن در کليسا کاتوليک و چند پارگي آن، از مقومات فرآنيد سکولاريسم در غرب گردید.
رابطه عقل گرایی و سکولاریسم در غرب
در قرن هفدهم و هجدهم فیلسوفان عقل گرا پا به عرصه ظهور نهادند. دستاورد نگرش خردباوری این فیلسوفان جدید منجر به تفکر سکولاریستی و دین ستیزی گردید. دکارت عقل را کلید گرهگشای همه امور میدانست. اسپینوزا از عقل گرایانی بود که تفاوتی میان خدا و طبیعت قایل نبود. کانت دلایل سنتی وجود خدا را رد کرد، زیرا از خدا برداشت اخلاقی داشت و به دلیل نیاز جامعه به اخلاق اعتقاد به خدا را لازم میدانست نه به خاطر وجود خارجی خداوند. کانت در واقع میخواست عقل را جانشین مکاشفه الهی سازد (بهمن پور،1379:7).
در فرایند مباحث عقلگرایی دو دیدگاه عقلگرایی حداکثری که معتقد بود باورهای دینی باید با عقل اثبات گردد و عقلگرایی انتقادی که باور داشت عقاید دینی باید مورد ارزیابی عقل قرار گیرد هرچند که اثبات آنها به طور قطع امکان پذیر نباشد(مایکل پترسون و دیگران،1379: 27-76) پرورش و بارور گردید. متفکران اعتدالگرایی غربی تلاش نمودند تا تعارض میان عقل و ایمان را از طریق تعامل میان آنها بر طرف سازند، آنان تلاش نمودند تا بین سنت فلسفی به جا مانده از دوره یونان بویژه فلسفه ارسطویی و آیین مسیحیت هماهنگی برقرار سازند تا به باور خود عقاید کلیسایی را مستدل سازند. از جمله این افراد میتوان به آگوستین قدیس اشاره نمود که عقل را چشم روح قلمداد نمود، زیرا توسط خداوند به انسان اعطا شده بود.(بهمن پور،1379:7) آکویناس اعتقاد داشت که عقل رهگشای ایمان میباشد (ایان باربور،1379: 23-24).
عقلگرایی در مقابل طیفی وسیعی از باورهای جادویی و دینی قرار میگیرد که بر اعتقاد به وجود اشباح و ارواح مؤثر در حیات بشر، قدرتهای ماورائی مرموز در اشیا و پدیدهها، سیطره خدایان بر اعمال و رفتار و سرنوشت افراد جوامع، اعتماد به سنن نیاکان و عادات قومی و بالاخره ایمان به معارف و هدایتهای وحیانی و باورهای ارزشی اتکاء دارند.(شجاعی زند،1380: 88-89) این نوع عقلگرایی همزاد عصر روشنگری میباشد و بر بینشی تکیه زده است که توانایی انسان بویژه عقل بشر را منبع معرفت و در برابر ایمان قرار میدهد این نوع نگاه به عقلگرایی بنیانهای سکولاریسم را در دل خود میپروراند، زیرا بر بنیان فکری جلوس زده است که جهان هستی را بر مبنای تفکر خردگرایی انسان تفسیر مینماید. عقلگرایی دوره روشنگری رویکردی است که مرجعیت وحی و ایمان مذهبی را انکار نموده و آن را جمودگرایی و خرافه پرستی مسیحیت میپندارد. آنچه از درون عصر روشنگری تراوش میکند اطمینان بخشی به توانایی عقل در همه شئون زندگی، خوشبینی به سرشت بشری، طرد عقاید برخاسته از آیین مسیحیت و دل سپردن به علم که همزاد با دوره رنسانس پرورش یافته است میباشد.(ایان باربور،1384 :78-79) به اعتقاد ماکس وبر زمینه ساز ایده سکولاریستی در غرب برخاسته از ایده خرد باوری میباشد، زیرا نگرش عقلانی کلید فهم فرآیند دنیاسازی در جهان غرب است. البته وبر این ایده را در درون دین مسیحیت جستجو میکند. به نظر وبر در دین مسیحیت نوع عقلگرایی و گرایشات این جهانی وجود دارد که پروتستانیسم و بویژه کالونیسم برجسته ترین نگرش عقلانی این مکتب میباشد. به اعتقاد وبر اخلاق ریاضت جویانه پروتستانی از طریق صرفه جویی، انباشت سرمایه و امکان پذیر ساختن کاربرد سرمایه در امر تولید در بنای ساختمان نظم نوین اقتصادی نقش مهمی ایفا نمود. اما زمانی که اخلاق سرمایه داری نوین توانست بدون اخلاق مذهبی ریاضت کشانه روی پای خود بایستد، اخلاق مذهبی را کنار گذاشت.(همیلتون ملکلم، 1389:290-291) بنابراین فرآیند دنیا سازی از طریق فوق به منصه ظهور رسید و ایدههای فیلسوفان عقلگرا پیش زمینهها و ستون اصلی نگرش سکولاریستی دین در جهان مسیحیت را بارور ساخت که در فرایند علمگرایی جنبه عملی به خود گرفت.
اندیشمندان عقلگرایی روشنگری عمدتاً علمگرا بودند و علم را رهایی بخش بزرگ میشمردند؛ آنان بر این باور بودند که به کمک علم تجربی میتوان سعادت و فضلیت را در همه شؤون زندگی تحصیل کرد. عقلگرایان خرد را نه تنها در عرصه علم، بلکه در عرصه اخلاق، سیاست و دین یگانه مرجع میدانستند. از این رو علم گرایان عصر نوزایی گرایش علمی را به طور جدی در کانون افکارشان میپروراندند. هابز فیلسوف مادیگرایی بود که جهان را محصول گرد آمدن اتفاقی اتمها میدانست و وجود واقعی را منحصر به ماده قلمداد میکرد. جان لاک فکر انسان را مانند لوح سفیدی میدانست که تمام مفاهیم خود را از خارج دریافت میکند(ایان باربور،1379: 53-54) دیوید هیوم انسان را از تفکر در مورد حقایق فراسوی جهان ماده برحذر میداشت، هولباخ منکر خدا با بقای روح بود و ماده را قائم به ذات میدانست او براین باور بود که از میان موجودات جهان تنها طبیعت سزاوار پرستش است.(ایان باربور،1379: 77) هولباخ راه نجات انسان را در فیزیک و تجربه میجست.(گلشنی مهدی،1377: 21) هگل شیوه تفکر دینی را تمثیلی و نوعی صورت خیالی میدانست که بسیار محدود و ناکافی میباشد.(برایان موریس،1383: 26-27) به نظر هگل ما نباید هیچ اعتقاد و آیین دینی را تحت عنوان «خرافه نادرست و فریب» طرد کنیم یا «آنها را صرفاً به عنوان نمونههای برخی احساسات مذهبی، معتبر بدانیم». ما بجای اینکه به معنا و حقیقت این عقاید یا این آیینها راه یابیم باید «به عقلانیت موجود در آنها واقف گردیم». حقیقت دین از نظر تاریخی به عنوان بخشی از فرآیند کیهانی تلقی میشود. هگل به عنوان فیلسوف پیشگام در تفسیر طبیعت گرایانه فرهنگ و دین به حساب میآید.(برایان موریس، 1383: 31-32) ویلسون خاطر نشان میکند که رشد مستقل روش و دانش علمی در دامن عقلگرایی جدید در امور دنیاگرایی اهمیت بسزایی دارد. با این حال او نیز جدایی قلمروهای اجتماعی و تخصصی نهاد دینی را در سکولاریسم دارای اهمیت میداند، مهم ترین نکتهای که ویلسون به آن توجه دارد زوال همبستگی اجتماعی در محیط نوین شهری و در نتیجه دگرگونی در سرشت نظارت اجتماعی است. به نظر او در جامعه بسیط اولیه، نظارت اجتماعی پایه اخلاقی و مذهبی داشت، ولی در جهان عقلگرا نظارت فنی و دیوانسالارانه میباشد؛ در این جوامع نظارت غیر شخصی شده و مبنای اخلاقی پیشین خود را از دست داده است،(کمال اردکانی، 1387: 101) زیرا با شکوفایی ایده عقلگرایی دین گریزی رو به فزونی گذاشته است. به سخن ماکس وبر،«امروز هیچ کس تردید ندارد که علم یک پدیده غیر مذهبی است، حتی اگر به آن نزد خودش اعتراف نکند. پیش فرض اولیه زندگی در اتحاد با خداوند، خلاصی»از خرد باوری و ذهنگرایی علم است (ماکس وبر،1387: 165).
اگوست کنت با ارائه نظریه مراحل سه گانه در تحول ذهن بشری تعلق نگرش و انگاره دینی را به دوره کودکی بشر و جوامع ابتدایی نسبت میدهد، و در مرحله اثباتی نقش دین را برای اداره امور انسانی ناکافی میداند.(جابر دانش،1386: 197-198) کارلمارکس منشأ شکلگیری افکار دینی را مربوط به ترس و اضطراب تودهها از پدیدههای طبیعی میداند. به اعتقاد مارکس دین توهمی است که از بین خواهد رفت. مارکس دین را محصول از خود بیگانگی می داند، به اعتقاد او دین از ایده کسانی سرچشمه میگیرد که خود در از خود بیگانگی آغشته اند. به نظر مارکس دین محصول مقتضیات خاص اجتماعی است نه گرایش ذاتی سرشت بشری؛ به همین دلیل دین وسیلهای برای مشروعیت و در نتیجه خاموش کننده اعتراض تودهها میباشد.(عبادی ودیگران،۱۳۸۰: ۷)
به اعتقاد لاکمن ویژگی جوامع معاصر، بینیازی به نظامهای فراگیر ارزشی است؛ زیرا جوامع نوین به مشروعیت مذهبی نیاز ندارند. به این ترتیب دین به جنبهای از زندگی خصوصی تبدیل میشود. بدلیل اینکه در جوامع نوین ما شاهد دگرگونی ژرفی در رویکرد مذهبی هستیم، چرا که جامعه از استعلاهای بزرگ که به امور اخروی زندگی و مرگ سروکار دارد به سوی استعلاهای کوچک که با تحقق نفس، ابزار وجود و آزادیهای شخصی سروکار دارند، در چرخش است.(کمال اردکانی، 1387:101) بنابراین از میان پروتستانتیسم با حذف ابعاد مناسکی کاتولیسم تا حد زیادی رابطه میان انسان و خدا تقلیل یافته و جنبش مذهبی پروتستان زمینه ساز ایجاد فرآیند دنیا سازی در جهان مسیحیت گردیده است.(همیلتون ملکلم، 1389: 290-291)
آنچه مورد وفاق جامعه شناسان واقع شده است عقلگرایی و رشد خردباوری کانون هسته اصلی و مؤثرترین عامل روند سکولاریزاسیون در جهان غرب را تشکیل میدهد.(همیلتون ملکلم،1389: 291) به اعتقاد ژان پل ویلم نقش عقل گرایی در فرآیند دنیاسازی بیشتر بر دو محور متمرکز میگردد، الف) روند عقلانی شدن بورکراتیک در سطح وسیع و کلان جامعه که زمینه عقلانی شدن سازمانهای دین را فراهم ساخت. ب) رشد عقلانیت که موجب تسریع نگرش نقادی درون دینی گردید، و با مساعد شدن رویکرد تفکر نقادانه دین را از درون سکولار ساخت.(ویلم ژان پل، 1377: 148-149)
رابطه عقلانیت با سکولاریسم در اسلام
یکی از بنیانهای سکولارسیم در جهان غرب عقل گرایی دانسته شده که در مواجهه به خرد ستیزی آئین تحریف شده مسیحیت رشد و پرورش یافته است. پيروزى عقل بر برخى تعاليم مسيحيت و توان خرد در عقلانى کردن جهان و برخى دستاوردهاى آن، اين توهم را دامن زد که آدمى مىتواند به تنهايى جهان خود را بسازد و مشکلات او ريشه در تعاليم دينى دارد. اکنون سوال این است که جهان اسلام با عقل چگونه معاملهای داشته، آیا عقلانیت در اسلام همزاد با دین و مکمل همدیگر بوده اند یا به تخریب یکدیگر روی آورده اند؟
اهل نظر آگاهی دارند که متفکران مسلمان داعیه داران و پیشکسوتان انتقال مباحث عقلی از یونان باستان به جهان اسلام میباشند. اندیشمندان اسلامی پس از اخذ مباحث عقل از یونان باستان به نقل و انتقال صرف آن اکتفا نکردند بلکه به پالایش و باز پروری آن پرداختند. البته باید خاطر نشان نمود که مباحث عقلی در دین اسلام نیز جایگاهی ویژه داشته، هرچند کم و کیف آن با بنیانهای عقلی برگرفته از یونان باستان متفاوت بودند. از آنجایی که اصول و بنیانهای اساسی دین اسلام بر ایده خردباوری تکیه زده است اندیشمندان جهان اسلام از ابتدا با آغوش باز به استقبال عقل و خرد یونانی شتافتند. براثر باز پروری عقلانیت یونانی در دامن فرهنگ غنی اسلام مباحث عقلی به انشعابات مختلف دسته بندی گردیدند. متکلمین و فلاسفه اسلامی با استعانت از بنیانهای عقل و خردی که در دامن فرهنگ اسلامی بارور گردیده بود به تبیین و تفسیر عالم خلقت و جهان هستی پرداختند. اندیشمندان اسلامی بر اثر تفسیرها و تحلیلهایی که از عقل و خرد پرورش یافته در بستر فرهنگ بومی خود تولید نمودند با اتکا به مبانی وحیانی و سنت نبوی زمینه و بستر مناسب را برای مباحث معرفت شناسی فراهم نمودند که بربنیانهای وجود شناسی و هستی شناسی وحیانی جلوس زده است. ریشههای عقلانی معرفت شناسی وحیانی اندیشمندان اسلامی در اتصالات وجودی خود با مبادی آسمانی ارتباط می یابند و عقل حلقه اتصال جهان ماده با عالم هستی را بر عهده میگیرند و از این طریق به تجزیه و تحلیل شناختهای صور اجسام و پدیدهها میپردازد. در انگاره متفکران مسلمان سطوح و لایههای عمیقتر معرفت که نحوه نگاه انسان به هستی و وجود را شکل میدهد بر نوع نگاه او نسبت به جهان اجتماعی و تحلیل امور طبیعی تأثیر گذار میباشد.
در اسلام با نوع نگاه کاملاً متفاوتی از نسبت عقل و وحی مواجهیم که شاید مهم ترین صفت برای آن،«تضامنی» باشد. غرض از تضامنی بودنِ رابطه عقل و وحی در اسلام، دو چیز است؛ یکی این که آن دو متضمِّن و مؤیِّد و مکمِّل یکدیگرند، و دیگر آن که آنها بر رویهم، متضمِّن کمال انسانی اند. تضامنی دیدنِ نسبت میان عقل و وحی، ضمن جلوگیری از بروز تعارض و لزوم تعطیل و اخراج یکی به نفع دیگری برحسب دورههای زمانی و قلمروهای اختصاصی، آن دو را به استمداد یکدیگر در تمامی زمانها و همه قلمروها فرا میخواند. این حقیقت را از طریق بعضی از مؤیدات بیرونی و درونیهم میتوان احراز کرد. مثلاً مهمترین معجزه رسول اکرم(ص)قرآن کریم بوده است.[i] قرآن اِعجازی است که نه تنها به اِخضاع عقول الناس نینجامیده، بلکه به تحکیم موقعیت و اهمیت آن در میان مردمان نیز کمک کرده است. اسلام هیچ سوءظنی را نسبت به تعقل و اندیشه انسانی، در میان پیروان خویش منتشر نساخته و راه ترویج وحی را تعطیل و تحقیر عقل قرار نداده است؛ بلکه به تقویت آن در میان مؤمنان نیز پرداخته است. چنانکه وظیفه تعلیمی پیامبران در قرآن نیز محدود به انزال (کتب) نبوده، بلکه مأمور به تعلیم حکمت نیز شده اند.[ii] توصیه اسلام به مؤمنان برای تدبّر در کلام وحی و تعقل در آفاق و انفس و تأمل در خالق و ناظم هستی، همچنین اندیشه در خلقت و نظم جاری در جهان و در سنن اجتماعی و تاریخی چنان فراوان و فراگیر است که هیچ عذری برای کوتاهی مؤمنان در خردورزی باقی نمیگذارد و در همان حال، هیچ عرصهای را به عنوان قلمرو اختصاصی عقل، به روی وحی و ایمان مسدود نمیسازد. عقل و خرد در اسلام، نابترین گوهر ثمین الهی است که به ودیعت نزد انسان سپرده شده تا در پرتو آن، راه کمال خویش به سوی پروردگار را بیابد و به سهولت و سلامت بپیماید.(شجاعی زند،1379: 249) اسلام معتقد است که بذر ایمان و خداشناسی، در زمین عقل و معرفت بهتر به بار مینشیند.[iii] مقام عقل در اسلام چنان بلند است که در بعضی از تعابیر، خداوند را (عقل فعال) و نبی را (عقل اول) نامیده اند و از قوه عاقله انسانی به عنوان (نبی باطنی) یاد کرده اند.[iv] این تعابیر، گمان هرگونه تجزّی و تقابل میان عقل و وحی را منتفی میسازد.
قبل از بررسی رابطه عقلانیت با سکولار،ابتدا به بیان اهمیت عقل در نظام فلسفی مسلمان و سپس به تحلیل جایگاه عقل و عقلانیت در گزاره های دینی می پردازیم. از میان شخصیت های برجسته و اندیشه مندانپیشکسوتفلسفی متفکرانمسلمان فارابی را بهعنوان نماینده انتخاب نموده و اندیشه فلسفی شان را به بحث می گذاریم.
[i]. قرآن در پاسخ کسانی که بنا بر عادات جاری در میان اُمَم پیش از اسلام از رسول اکرم(ص) معجزات فوق طبیعی طلب می کردند، میفرماید: « أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ إِنَّ في ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ». سوره عنکبوت آیه51. یا در جای دیگر می فرماید: « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً ». سوره اسراء آیه88.
[ii]. «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ…». سوره جمعه آیه2.
[iii]. «...إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ غَفُورٌ». سوره فاطر آیه 28. لَم یُعبد الله عزَّوجلَّ بِشَیٍ اَفضل مِن العقل. امام باقر؛ (ع) الحیات، ج1، ص47. قَالَ رسول الله (ص) «..وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ». علامه مجلسى؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 160
[iv]. امام کاظم(ع) میفرماید:«یا هشام اِنَّ للّهِ عَلی النّاسِ حُجَّتَین؛ حُجَهٌ ظاهِرَهٌ وَ حُجَهٌ باطِنَهٌ، فَأَمَّا الظّاهِرَهُ فَالرُسُل و الاَنبیا و الأَئَمَّهُ و اَمَّا الباطِنَهُ فَالعُقول». محمدباقر مجلسی؛ مرآه العقول فی اخبار الرسول، ج1، ص57.
اهمیت عقل در نظام فلسفی فارابی
عقل و ابزار عقلی ادراک و شناخت در نزد فارابی از اهمیت ویژۀ هستی شناسانه برخوردار میباشد. مباحث عقلی فارابی یکی از شاهکارهای او در این مورد محسوب می شود. عقول دهگانه در طبقه بندی فارابی با تجلی استادانه سلسله مراتب از جانب مرتبه بالا نشئت می گیرد، بخصوص دهمین عقل فاعل یا فعال نقش پلی را ایفا می کند که دوجریان رودخانه را به هم اتصال می بخشد و رابطه ای میان هستی متعالی و هستی جسمانی برقرار می سازد. به بیان دیگر شناخت عقلی، که از عقل تغذیه می کند دارای وجود هستی شناسانه و معرفت شناسانه در بعد عملمی باشد. فارابی در کتاب رسالۀ در عقل، برای عقل معانی متعددی ذکر می کند و به طبقه بندی آن می پردازد و برای هر کدام از مفاهیم عقل درجه و اعتبار خاصی قائل می شود. فارابی با تدبّر و خرد ورزی که داشته میان مراحل شناخت عقلی تفاوت هایی در نظر میگیرد.(فارابی، 1379:179-183)به اعتقاد فارابی عقل در کودک حالت بالقوه دارد و در صورتی به حالت بالفعل در می آید که از طریق حواس و قوه خیال صور اجسام را دریافت کند. اما عمل انتقال معرفت کار عقل فعال است که در مرتبه برتر از عقل انسانی قرار دارد. از این رو ادراک و معرفت انسانی به کوشش عقل بدست نمی آید، بلکه به صورت هبه یا بخششی از عالم بالا به او اعطا می گردد؛ بنابراین در پرتو عقل فعال است که عقل ما می تواند برای اجسام صور کلی دریافت کند و به ترتیب یا مرحله به مرحله از دایره تجربه حسی فراتر رود و به معرفت عقلی دست یابد. تجربه حسی تواناییاش درحد پذیرش صورتهای فراهمآمده از عالم ماده میباشد و درک بیشتر از آن را به افراد اعطا نمیکند؛ زیرا قدرت چنین عملی را ندارد. اما در عقل افلاکی صور و معانی شریفتر از اشیاء مادی پدیدار میشود که جنبه تقدم دارد. معرفت انسانی از طریق «صورتهای مفارق از ماده» حاصل می شود؛ زیرا ادراک انسانی بدون مساعدت و همکاری عقل افلاکی امکان پذیر نمی باشد. سطوح مختلف عقل یا عقول در تعامل و با یکدیگر به صورت حالت دیالیکتیک و تأثیر و تأثر بر همدیگر می تواند شناخت و معرفت را به منصه ظهور برساند، بدین معنا که عقل در سطوح پایین اعمال مافوق خود را می پذیرد و این امر جریان می یابد تا با عقل اعلی یا باری تعالی ارتباط برقرار می سازد. عقلی که ابزار اصلی معرفت را در سطوح بندی آن تشکیل می دهد دارای نقص و کاستی هایی می باشد که البته تنها عقلی که نقص در آن وجود ندارد و همواره فعال است وجود ذات اقدس الهی می باشد. وجوه عقل در انسان ازمنظر فارابی به نسبت عقلبالفعل یا عقلبالقوه سه تا میباشد. مبنای این تقسیمبندی از این جا برخواسته است که عقل انسانی استعداد و قوهای است که از طریق معرفت بدست آمده از ادراک اشیاء به خود حالت بالفعل را می گیرد و به سمت معرفت غیر مادی که مافوق حس می باشد سیر می کند تا ادراک را ایجاد کند. با این حال عقل و معرفت در دیدگاه فارابی سطوح و درجه های متفاوتی دارد که از حلقههای پایین به بالا در حرکت می باشد.(حلبی، 1386: 121-122 و شریف، 1365: 2/167-168) عقل بالقوه دارای استعداد و عمل بالقوه می باشد. این نوع عقل جزء نفس انسانی است که آماده انتزاع ماهیات موجودات و صُورشان از اجسام و مواد آن هاست به گونهای که همه آنها را به شکل و صورت خود در می آورد. اشکالی که از مواد آنها انتزاع شده و از اجسامی که هستی آنها را تشکیل می دهد مجرد نیستند، جز این که در اشکال این جوهر که عقل بالفعل است قرار می گیرند و اشکالی که از موادشان انتزاع می شوند، صورت های این جوهر و ذات معقول هستند. نام معقولات از نام جوهر که صور را از معقولات جدا می کند گرفته می شود تا آنها خود صورت آن قرار بگیرند. عقل فعال در صورت یا عمل خود، هستی جدیدی بدست می آورند. معقولاتی که عقل عملی شناخته می شوند، در موضوعات خود تفکر فعال گشته اند، نه صرفاً مصادیق آن. باتوجه به فرایندی که در عقل بالقوه بیان نمودیم زمانی که صور اشیاء تحقق یافت عقل حالت بالفعل را به خود می گیرد و قوه عقل معقولات را از ماهیات و ذات جدا می کند تا به معقولات بالفعل منجر گردد. عقل بالمستفاد به درک انتزاعات می پردازد و در سطح بالاتر که استعداد انسانی توانایی آن را دارد ارتقاء می یابد تا صور انتزاعی را که رابطهای با ماده ندارد درک کند که به آن عقل مستفاد می گویند. عقل فاعل یا فعال؛ به نظر فارابی زمانی که انسان به عقل مستفاد دستیابد شبیه ستارگان می شود و قدم را فراتر از اشیاءی مادی می گذارد و به اولین مرحله مافوق ماده دست می یابد. از این روست که عقل فاعل یا فعال مجزاء از ماده است و ماده هیچ گاه در آن راه ندارد. عقل فعال ماهیت بالقوه را به حالت بالفعل و معقولات بالقوه را به معقولات بالفعل در می آورد. نوع پنجم عقل دارای دو قطب متضاد منفعل، فعال، پذیرا علت به ترتیب عقل بالقوه و عقل بالفعل هستند و میان این دو عقل بالفعل و عقل بالمستفاد قرار دارند. بنابراین ما می توانیم به شرح زیر تا حدی ساده انگارانه بیان نماییم، زیرا عقل بالقوه عقلی است که از جهت ذهنی ظرفیت و استعداد آن را دارد که به انتزاع بپردازد و جوهر و ماهیت اشیاء را بشناسد. این عقل کیفیت انفعالی یا نهفته دارد. عقل بالفعل همان استعداد و ظرفیتی می باشد که به فعلیت در آمده است. عقل بالمستفاد همان دومین عقل است که در خارج یک صورت گسترده و بسط یافته وجود دارد. وجود عامل خارجی، نماینده فاعلیت عقل بالفعل است. عقل بالفعل محرک و جنباننده این عقل و علت غایی تفکر و همچنین ارتباط کیهانی میان عوالم مادی طبیعت و ورای مادی است.(یان ریچارد،1381: 97-101)
تعقل و بنیانهای عقلانیت در گزارههای دینی
واژه عقل به صورت اسمی آن در قرآن کریم به کار نرفته است، اما کلمات هم ریشه عقل مانند عقلوا، یعقلون، تعقلون، نعقل و...چهل و نه بار در قرآن کریم بکار رفته است. علاوه بر موارد فوق بیش از سیصد بار در قرآن به مسأله تفکر، تعقل، تذکر، تدبر، تفقه و... اشاره شده است. باتدبّر در گزاره های مختلف قرآنی می توان دریافت که بیشتر آیات مربوط به عقل انسان را به تفکر و تعقل در امور محسوس دعوت می کند و از این طریق ارتباط وثیق، عمیق و روشنی بین حواس و عقل را بیان می کند. از بررسی آیات قرآنی که در رابطه با تفکر و تعقل وارد شده است به روشنی می توان دریافت که مهم ترین وجه تمایز انسان از سایر حیوانات عاقل بودن آنها می باشد. آیاتی که در قرآن کریم بر اهمیت خرد ورزی دلالت دارد بر گروه های مختلف تقسیم می گردد. که عبارتند از آیاتی که دعوت به تعقل می نماید،[1] آیاتی که به تفکر فرا میخواند،[2] آیاتی که تعطیلی عقل را مذمت میکند،[3] آیاتی که بر ذکر دلیل و برهان تأکید دارند.[4] آیاتی که از تعلیم پیامبران خبر میدهد[5] و کار آنان را آموزش حکمت میدانند، آیاتی که جدال احسن را پیشنهاد می کند،[6] آیاتی که از خصم طلب برهان مینماید[7] و آیاتیکه از خصم نفی برهان میکند.[8] و... قرآن کریم نیروی عقل در وجود انسان را یکی از موهبتهای الهی میداند و کسانی را که از نعمت عقل در زندگی خود بهره نمیگیرند مورد نکوهش قرار میدهد.[9] زیرا از منظر قرآن کریم رستگاری انسانها در سایه تعقل امکان پذیر میباشد.[10] به همین دلیل، اساسیترین مبانی دینی یعنی ایمان مبتنی بر تعقل و تفکر میباشد از این رو ایمان که بنیان آن بر تقلید از دیگران شکل گرفته باشد قابل قبول نیست.[11] چون عقل نیرویی است که به واسطه آن شناخت نشانههای الهی فراهم میگردد.[12] تعقل و تفکر در قرآن کریم از چنین جایگاهی برخودار میباشد که حجیت و حقانیت خود قرآن بر تفکر و تعقل مبتنی گردیده است.[13]
علاوه بر موارد فوق قرآن بیش از هر متن مقدس دیگر، به مسأله شناخت و کسب معرفت اهتمام نشان داده و در آیات فراوانی درباره امکان شناخت،[14] منابع شناخت،[15] ابزار شناخت[16] و موضوعات شناخت سخن گفته است. برای درک اهمیتی که قرآن برای معرفت قائل است، باید به سراغ کلماتی چون تدبیر، تفکر،تعقل، برهان، علم، بصیرت، عبرت، صاحبان علم، اولوالالباب، اولوالابصار، سیروا فی الارض و… رفت. در حالی که هیچ یک از این مفاهیم درفرهنگ قرآنی، جنبه منفی و معنای مذمومی ندارد، بدترین عتابها و شماتتها نثار کسانی شده است که نسبت به آنها کم توجه و بی اعتنا بوده اند و هستند.[17] در قرآن، بی هیچ مدارایی با انواع موانع تعقل و آزاداندیشی مثل تعصب،[18] تقلید،[19] پیروی از ظن و گمان،[20] متابعت نفس[21] و ترجیح منافع که زایل کننده حقایق امور[22]و ضایع کننده حقوق دیگران است و همچنین با سنت پرستی، شخص پرستی[23]و قوم و آباپرستی،[24] مقابله جدی و شدید شده است. در مقابل، از تمامی راههای افزایش تعمیق معرفت و میدان دادن به تعاطی افکار و اندیشهها، به نیکوترین روشها حمایت شده است.(شجاعی زند،1379: 255/256) عقل در قرآن ملکهای است که خداوند به انسان بخشیده تا به شناخت جهان هستی و بنیانهای معرفتی برخاسته از اصول توحیدی دست یابد و از این طریق اتصال وجودی خود را با خالق نظام هستی دریابد. تفکر و تعقل در این معنا شالوده هستی انسان را تشکیل میدهد که بیان کننده ارتباط عمیق میان معرفت به خویش و وجود هستی بخش را به تصویر میکشد. شناخت در این نگاه بیانگر اتصال انسان به عین ذات اوست نه انفصال و بریدگی از موجود فیاض بخش و زندگی در جهان بدون مأوا و معنا.
کاربرد واژه عقل و اهمیت آن در گزارههای دینی به قرآن کریم خلاصه نمیشود بلکه در روایات و اخبار منقول از پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه معصومین (ع) نیز انسانها به تعقل و تفکر در ساحت نظام هستی برای شناخت خالق و آفریننده جهان فراخوانده شده اند. گزارههای روایی به انحای مختلف اهمیت و جایگاه عقل در میان بشر را یاد آور شده است. استفاده و بهرهوری از عقل برای دستیابی به معرفت به قدری شفاف در روایات ذکر گردیده است که جای تردید برای اعتبار بخشی آن وجود ندارد. عقلانیت و خردگرایی در گزارههای روایی از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است که پیامبر گرامی اسلام (ص) و علی(ع) ایمان انسانها را مبتنی بر عقلانیت آنان میدانند.[25] زیرا ایمان مؤمنین با تعقل و عقلانیت آنان محاسبه میگردد.[26] از جانبی نیروی عقل منشأ حجیت، برهان،[27]شناخت معرفت،[28] فهم، زیرکی، دانش اندوزی،[29] فراهم کننده زمینه رستگاری[30]دانسته شده است. با تعقل و خرد ورزی انسان به شناخت و معرفت حقیقی دست مییابد به همین دلیل امام صادق (ع) عقل را حجت میان خداوند متعال و بندگان شان میداند.[31] به تبع از گزارههای دینی متفکران دین پژوه برای شناخت خالق هستی و استنباط بخشی از احکام دینی به عقل تمسک جسته اند. زیرا گزارهای دینی عقل را به عنوان حجت باطنه الهی[32]معرفی نموده است.
در اصول (فقه) عقل به عنوان یک دلیل از ادله چهارگانه در کنار کتاب، سنت و اجماع برای استنباط احکام شرعی قرار داده شده است.(محمدرضامظفر،1373: 1/ 7) زیرا عقل در فقه اسلامی، به علاوه کشف قوانین میتواند قانون را متناسب با شرایط و مقتضیات، تحدید، تقیید کند و یا آن را تعمیم دهد.(مطهری،ختم نبوت1383: 58) این که در میان فقههای اصولی، قاعده ملازمه (کُلَّ ما حَکَمَ بِه العقل، حَکَمَ بِه الشرع و کُلَّ ما حَکَمَ بهِ الشرع حَکَم به العقل)پذیرفته و جاری شده است، به دلیل همین ارتباط وثیقی است که میان عقلانیت و شریعت وجود دارد. اهمیت شناخت و معرفت برای شریعت، آن گاه بیشتر روشن میشود که احراز آن، یکی از مهمترین شروط تحقق تکلیف و لازمه صحت معاملات به شمار میرود.(شجاعی زند،1379: 253) عنصر عقل چنان دارای اهمیت است که در فقدان آن هیچ مسئولیت[33] و مؤاخذهای متوجه نقض کننده یک حکم شرعی نیست و حسابات اخروی نیز به سهمی که از آن نصیب شخص گردیده است، بستگی پیدا میکند.[34]
نقش عقل نسبت به برخی از احکام و مسایل شرعی میزان و معیار میباشد. در این گونه موارد معیار بودن عقل به دلیل عدم مخالفت احکام شرعی با عقل است، زیرا عقل با استعانت از قواعد و اصول ضرورت شریعت وحی را اثبات میکند، لذا وحی و شریعت توان مخالفت با آن را ندارد.(جوادی آملی،1381: 207-208) عقل نسبت به برخی از احکام و مسایل شرعی نقش مصباح را برعهده دارد؛ مصباح بودن عقل به این معنااست که در هنگام مشاهده مغایرت میان ظواهر شرعی و اصول مبرهن عقلی، عقل به عنوان چراغی روشن، مبین مقصود و منظور از ظواهر شرعی می باشد.(جوادی آملی،1375: 1/ 239) عقل چراغی است که مشخص میکند چه چیزی جزء شریعت و یا خارج از آن قرار دارد.(جوادی آملی،1380: 84) عقل نسبت به برخی از احکام و مسایل شرعی نقش مفتاح را بازی میکند. مراد از مفتاح راهگشای مسیر شریعت به واسطه عقل میباشد. زیرا انسان به کمک عقل به وجود خدا، نیاز به هدایت الهی و نیاز به معجزه برای تشخیص پیامبر از افراد عادی پی میبرد.(جوادی آملی،1375: 1/ 214)
از منظر بزرگان دین، عقل پیامبر باطنی و درونی میباشد همچنان که پیامبر(ص) عقل ظاهری و بیرونی دانسته شده است.(مطهری،1378: 3/ 101) بنابراین اسلام بالاترین اهمیت و بها را به عنصر عقل داده است؛ تا آنجا که عقل را در کنار کتاب و سنت، از منابع اصیل دین شمرده است.(جوادی آملی،1383: 49) بنابراین یکی از منابع قوی و غنی دین، دلیل عقلی است و اگر عقل به عنوان دلیل، منبع دین محسوب نشود، بسیاری از معارف و مسائلی دینی که جزء دین محسوب میشود و از راه دلیل عقلی به اثبات میرسد از معارف و احکام دینی خارج میشود.(جوادی آملی،1380: 82-83)«در اصول دین، برهان عقلی قبل از نقل است، زیرا عقل میگوید که انسان به دین محتاج است. اما در محدوده دین عقل، همتایی دین فتوا میدهد و عقل و نقل مؤید یکدیگرند».(جوادی آملی،1382: 130-131) زیرا میان عقل و دین تقارضی وجود ندارد بلکه ارتباط آن دو از ضروریات و جدایی آن از محالات میباشد.(مطهری،1373:123) نسبت بین ادراکات عقل و محتویات دین، عموم و خصوص من وجه است. به این معنی که بعضی از امور دینی، عقلانی هستند ولی بعضی از امور عقلانی دینی نیستند و بعضی از امور دینی نیز عقلانی نیستند اما اموری که به عقل اختصاص دارد عبارتند از عقلی که وجود خدا، وحدانیت و سایر صفاتش را به اثبات میرساند.(مصباح یزدی،1386: 68-69) بنابراین عقل دین ساز، مبدأ شریعت و میزان آن نمیباشد، بلکه همچون آینه، نمایانگر دین و همچون چراغ روشنگر محتوای آن است.(جوادی آملی،1386:24) «اعتبار عقل کاملاً از ملاحظات عاقل جدا است. زیرا عقل و برهان عقلی معصوم است ولی عاقل یعنی حکیم، متکلم، اصولی و فقیه، معصوم نیستند. از این رو نمیتوان عقلا، حکما، متکلمین، فقها و...را با انبیاء مقایسه کرد».(جوادی آملی،1382: 126-127)
براساس تفکر فلسفه اسلامی «صدق عقل واقعی و راستین، در جایی است که عقل نظر با رهبری بر وهم، خیال و حس به درک کلیات نایل شود یا عقل عمل با رهایی از غضب و شهوت به تنظیم انگیزهها همت گمارد». (جوادی آملی،1381: 178) بنابراین عقلانیت برخاسته از فرهنگ دینی به واسطه تدبر، تکفر و تعقل به جایگاهی دست مییابد که «قدم های اساسی خود را برای عقل ناب و محض بردارد و با قرار دادن آن در مسیر خلقت، خویشتن را از گژراهه ها نجات بخشد».(جوادی آملی،1381: 178) از درون چنین عقلانیتی این ایده تراوش میکند که «خداوند را علۀ العلل هستی می دانند و به آفریدگار و پروردگاری مستقل جز او قایل نیستند».(ربانی گلپایگانی،1382: 121) زمانی که عقل و ایده عقلانیت بر بنیانهایی تکیه زد که جهان هستی را مخلوق خالق یکتا و نظم جهان را در پرتو انوار وجودی هستی بخش او جلوه گر دانست، آنگاه عقل بشری به جایگاهی دست مییابد که جامه حجت الله و حجت باطنه را بر تن مینماید. به همین دلیل گزارههای دینی به صورت گسترده بشر را به تفکر تدبر، تعقل و خرد نگری در سیر خلقت جهان هستی فرا میخواند. تا انسان را به اصل هستی و جهان بینی توحیدی خویش باز گرداند.
از ديدگاه اسلام، عقلگرايى نگاهى افراطى به عقل و محروم ماندن از ساير منابع معرفتى مورد قبول نمیباشد؛ زیرا انسان در شناخت تمام حقايق اين جهان محدوديت دارد، لذا از شناخت حقايق غيبى و ارتباط دنيا و آخرت نيز ناتوان است؛ براى نمونه، تشخيص اين که چه شيوهاى از زيستن، هم سعادت دنيوى و هم رستگارى اخروى و کمال آدمى را در پى دارد، در توان آدمى نيست؛ و تنها خداوند که خالق اين جهان و عالم به غيب و شهود است مىتواند چنين صراطى را نشان دهد و در حقيقت، ضرورت بعثت انبيا ريشه در همين مسئله دارد. عقلگرایی بدون اتکا به دین از تشخيص مصاديق و جزئیات معارف عاجز میباشد، بدلیل اینکه عقل قوهاى کلىنگر است، توان تشخيص مسائل جزئى را ندارد و البته کسانى که مرادشان از عقلانيت، عقلانيت ابزارى و محاسبهگر و جزئىنگر است ممکن است چنين اشکالى را برنتابند، ليکن بر اساس آن ديدگاه، دچار چالشى ديگرند و آن ناتوانى از تشخيص مصالح کلى و مقاصد و اهداف خلقت و اصول کلى زندگى است؛ زيرا اينها امورى هستند که عقل کلىنگر مىتواند به کاوش در آن عرصهها بپردازد، نه عقل رياضى و جزئى نگر. با وجود اشکالاتی که بر برخی از حوزههای معرفت عقلی مطرح میباشد دین اسلام برای تعقل، تدبر و نگرش عقلانیت ارزش و جایگاه ویژهای در نظر گرفته است. به همین دلیل فلسفه یونانی عقل محور در دامن فرهنگ اسلامی رشد و شکوفا گردید. باید خاطر نشان نمود که فلسفه یونانی پس از ورود خود در قلمرو فرهنگ اسلامی از موانع زیادی عبور نموده است و پالایشهای زیادی در آن صورت گرفته تا از پیرایههای آن کاسته شود و آنگاه بخشهایی از آن که مقوم عقلانیت در فرهنگ اسلامی بوده است مورد تأیید قرار گرفته است.
تعقل، اندیشه عقلانیت و خردگرایی در نظام فلسفی متفکران مسلمان و گزارههای دینی اسلام، باتوجه به ویژگی های درونی و پتانسیل نهفته درآن، این ایده را تقویت میسازد که دین اسلام با عقلانیت درهم آمیخته است؛ بنابراین عقلانیت جزء وجود مقوم اصلی، بیان کننده و تفسیرگر جوهر حقیقی دین اسلام محسوب میگردد. از آنجایی که عقلانیت در اسلام تفسیرگر نظام خلقت با اتکا بر اندیشه وحیانی میباشد؛ لذا رشد ایده سکولاریستی در دامن چنین عقلانیتی به دشواری ممکن میگردد. از میان انواع عقلانیتی که ذکر گردید عقلانیت ابزاری، تجربی و عرفی پتانسیل بالقوه برای ایده سکولاریستی را در خود دارد که البته این بخش از عقلانیت در فرهنگ اسلامی به میزان فرهنگ غربی رشد نیافته است. باتوجه به اوصافی که برای عقلانیت ذکر گردید اجازه ورود ایده سکولار را به قلمرو خود نخواهد داد.
[1]. «أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ». سوره حج آیه 46. «أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا في أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ». سوره روم آیه 8.
[2]. «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ». سوره طور آیه 35. «أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ». سوره واقعه آیه 59. «...قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ». سوره زمر آیه 9 و سوره انعام آیه 50.
[3]. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ». سوره اعراف آیه 179. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ». سوره انفال آیه 22 و سوره ملک آیه 10.
[4]. «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً». سوره نساء آیه 174. «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ». سوره انبیاء آیه 22.
[5]. «ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ». سوره نحل آیه 125. «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ». سوره بقره آیه 251 و سوره بقره آیه 151.
[6]. «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ». سوره عنکبوت آیه 46.
[7]. «أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ». سوره نمل آیه 64. «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ». سوره بقره آیه 11.
[8]. «وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ». سوره مومنون آیه 117.
[9]. «وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ» سوره یونس آیه 100.
[10]. « وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في أَصْحابِ السَّعيرِ» سوره ملک آیه 10.
[11]. «وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ». سوره بقره آیه170.
[12]. «...قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ». سوره آل عمران آیه 118.
[13]. «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً » سوره نساء آیه82.
[14]. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّه…»سوره بقره آیه31.«عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ». سوره علق آیه5.
[15]. «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتي تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ». سوره بقره آیه164. و همچنین بنگرید سوره آل عمران آیه137. سوره نمل آیه64. سوره انعام آیه148.
[16]. « وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ». سوره نحل آیه 78.
[17]. «...وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ». سوره یونس آیه100. « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ». سوره انفال آیه22. «... وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ ». سوره یونس آیه100.
[18]. « الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ». سوره زمرآیه18. « قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ..». سوره آل عمران آیه 64.
[19]. « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإيمانِ...». سوره توبه آیه23.
[20]. « وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ». سوره انعام آیه116.
[21]. « أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ». سوره جاثیه آیه23. «...كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُهُمْ فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُونَ». سوره مائده آیه70.
[22]. « اَکثرُ مَصارعَ العُقول تحتَ بُروق ِالمَطامع». نهج البلاغه، حکمت219.
[23]. « وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ». سوره احزاب آیه67.
[24]. «...قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ». سوره مائده آیه104.
[25]. قَالَ رسول الله (ص) «إِنَّمَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ». علامه مجلسى؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 160 امام علی (ع) میفرماید:«لا دين لمن لا عقل له». عبد الواحد بن محمد تميمى آمُدى؛ غرر الحكم، ص55.
[26]. علی (ع) میفرماید:«ما آمن المؤمن حتى عقل». عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى؛ غرر الحكم، ص49.
[27]. امام کاظم(ع) میفرماید: یا هشام «اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی بَشَّرَ أَهلَ العَقلِ وَ الفَهم فی کِتابِهِ... یا هشام اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی أَکمَلَ لِلناسِ الحُجَجَ بِالعُعولِ وَ نَصَرَ النَّبِیِّینَ بِالبَیانِ وَ دَلَّهُم عَلی رُبوبِیَّتِهِ بِالأَدِلَّه». ثقه الاسلام کلینی؛ اصول کافی، ج1، ص40.
[28]. علی (ع) میفرماید:«من عقل فهم». عبد الواحد بن محمد تميمى آمُدى؛ غرر الحكم، ص53
[29]. امام صادق (ع) میفرماید:«دِعامَهُ الانسانِ العَقلُ وَ العَقلُ مِنهُ الفِطنَهُ وَ الفَهمُ وَ الحِفظُ وَ العِلمُ و بِالعَقلِ یَکمُلُ وَ هُوَ دَلیلُهُ وَ مُبصِرُهُ وَ مِفتاحُ أَمرِهِ». ثقه الاسلام کلینی؛ اصول کافی، ج1، ص68.
[30]. امام صادق (ع) میفرماید:«یا مُفَضُّل لا یُفلِحُ مَن لا یَعقِلُ وَ لا یَعقِلُ مَن لا یَعلَمُ». ثقه الاسلام کلینی؛ اصول کافی، ج1، ص72.
[31]. «حُجَّهُ اللّهِ عَلی العِبادِ النَّبِیُّ وَ الحُجَّهُ فیما بَینَ العِبادِ وَ بَینَ اللّهِ العَقل». ثقه الاسلام کلینی؛ اصول کافی، ج1، ص68.
[32]. امام کاظم(ع) میفرماید:«یا هشام اِنَّ للّهِ عَلی النّاسِ حُجَّتَین؛ حُجَهٌ ظاهِرَهٌ وَ حُجَهٌ باطِنَهٌ، فَأَمَّا الظّاهِرَهُ فَالرُسُل و الاَنبیا و الأَئَمَّهُ و اَمَّا الباطِنَهُ فَالعُقول». محمدباقر مجلسی؛ مرآه العقول فی اخبار الرسول، ج1، ص57.
[33]. علی (ع) می فرماید:«يُؤْمَرُالصَّبِيُّبِالصَّلَاةِإِذَاعَقَلَوَبِالصَّوْمِإِذَاأَطَاقَ». علامه مجلسى؛ بحارالأنوار، ج85، ص 133.
[34]. یُحاسب الناس علی قَدر ما آتاهم مِن العقول فی دار الدنیا. امام صادق، الحیات، ج1، ص38.
جمعبندی و نتیجهگیری
از مباحثی که در بخش مفهوم شناسی ارائه گردید این نکته بدست آمد که واژه عقل و عقلانیت معانی مختلف را در درون خود جای داده است. بیتردید پرورش هر بخش از معانی عقل حوزه خاصی از اندیشه را در دامن خود بارور میسازد، طبیعتاً مفهومی خاص از خردگرایی و عقلانیت در قلمرو یک فرهنگ اجازه ورود مییابد و در فرایند زمان بر توسعه و شکوفایی آن افزوده میشود. اگر به گذشته تاریخی بنگریم اندیشه عقلانیت همواره در جامعه بشری حضور داشته است، اما میزان کم و کیف بهره وری از عقل در فرهنگهای مختلف و در فرایند زمان متفاوت بوده است.
از منظر منابع ديني در کتاب مقدس مسيحيان، اصول و قوانيني که بتوان با استناد به آنها برنامههاي زندگي را با نگاه به تفکر عقلانی ترسيم کرد محتوای مورد نیاز وجود نداشته است، با این حال وظیفه اصلی و اساسی عقل در دوره قبل از رنسانس کشف اراده الهی، تبیین و تفسیر کتاب مقدس بوده است. فرارسیدن عصر تجدد همزاد با دگرگونی اندیشه و تفکر بشری بود، در این دوره مرجعیت وحی، عقل شهودی و مفهومی مورد انکار قرار گرفت، در فرایند زمان عقل مفهومی با پشتکردن به عقل شهودی و قدسی همراه انکار مرجعیت وحی ریشههای وجودی خود را از جهان متافیزیکی قطع نمود؛ بنابراین عقل که در گذشته با مبدأ روحانی و وجود فراطبیعی در ارتباط بود ریشههای وجودی خود را خشکاند و با هبوط همراه گردید لذا به مشغلههای طبیعی و این جهانی تنزل موقعیت داد و فعالیت خود را در حوزه امور محسوس و تجربی محصور نمود. تغییر نگرش عقلانیت در تفسیر از جهان هستی بستر و شرایط مساعد را برای شکل گیری و سپس شکوفایی اندیشه سکولار فراهم ساخت. در یک مقطع تاریخی خاص و در دامن فرهنگ مغرب زمین عقل که از منبع قدسی تغذیه میکرد یک باره تغییر چهره داده و به عقل سکولار و برهنه از دین مبدل شد.
امروزه خرد باوری حوزه فعالیت خود را به امور این جهانی اختصاص داده است و در پی دستیابی به سعادت بشر در جهان مادی میباشد، بنابراین عقلگرایی جدید برای رستگاری انسان خود را بینیاز از منبع معرفتی وحیانی، عقل قدسی، شهود عرفانی و گزارههای دین میداند. اندیشه عقلی مدرن با اتکا به خود بسندگی تنها راه نجات بشر را در پیروی از عقل تجربی میداند و برهمین مبنا معرفتهای مادون تجربی را برای شناخت حقایق جهان بر نمیتابد.
سازههای عقلانیت در نظام فکری اسلامی برخاسته از مباحث وجود شناسی و هستیشناسی میباشد که در کانون اندیشه متفکران مسلمان قرار دارد. اندیشهمندان مسلمان ریشههای معرفتی عقلانیت بشر را در اتصالات وجودی آن با مبادی آسمانی معرفت جستجو میکند. به همین دلیل وحی به عنوان برترین منبع برای شناخت بشر برگزیده میشود و عقل حلقه اتصال جهان ماده با عالم هستی را بر عهده میگیرد و از این طریق به تجزیه و تحلیل شناختهای صور اجسام و پدیدهها میپردازد. در انگاره متفکران مسلمان سطوح و لایههای عمیقتر عقلانیت که نحوه نگاه انسان به هستی وجود را شکل میدهد بر نوع نگاه او نسبت به جهان اجتماعی و تحلیل امور طبیعی تأثیر گذار میباشد. اندیشهمندان اسلامی نقش امور حسی و تجربی را در شناخت جهان انکار نمیکنند اما باتوجه به مبانی فلسفی و هستی شناسی، اپیستمولوژیک و معرفت شناسی شان، روش خاصی را برای شناسایی و معرفت توصیه میکنند. لذا نوع نگاه عقلانیت در اسلام نسبت به نقش امور تجربی در شناخت انسان با بنیانهای فلسفی مکاتب نظری جامعه شناسی و پوزیتویستی متفاوت میباشد.
منابع معرفتی عقلانیت در اسلام برگرفته از حس، خیال، وهم، عقل نظری، عقل عملی و شهود است که هر یک از امور فوق با سطحی از واقعیت مواجه گردیده و معرفتی متناسب با همان سطح را تولید میکند. شناخت حسی، خیالی و وهمی هرچند به لحاظ زمانی نسبت به سایر منابع معرفت از تقدم برخوردار میباشند اما معرفت عقلی شرط لازم برای شناخت صیحیح اشیاء وپدیدهها دانسته میشود. بنابراین عقل بخشی از امور را از طریق ابزارهای نظری تولید میکند و بخشی دیگر را با کمک حس، تجربه و خیال دریافت میکند. اما وحی، شهود نفسانی نیز به عنوان منبع عقلانیت مورد توجه و عنایت قرار دارد، زیرا وحی از طریق ارتباط بدون واسطه با عالم هستی و مجرد میتواند به شناخت اشیاء نائل گردد.
باوجود اوصافی که برای عقلانیت در اسلام ذکر گردید ایده سکولاریسم به سادگی اجازه ورود به عرصه قلمرو فرهنگ اسلامی را ندارد. زیرا ریشه های وجودی عقلانیت در اسلام با مبادی فراطبیعی ارتباطی ناگسستنی دارد. در اندیشه فلسفی اسلام عقل ابزاري، تجربي و عرفي درکنار عقل متافيزيكي، شهودي، قدسي، نظري، عملي و مفهومي به شناخت اشیاء میپردازد. بنابراین در فرهنگ اسلامی معرفت عقلانی تحت شعاع حوزههای دانش امور طبیعی قرار نگرفته است. پس نمیتوان عقلانیت و خردگرایی اسلامی را باتوجه به اهمیتی که تعقلگرایی در گزارههای دینی دارد مورد اتهام تغذیه از اندیشههای سکولاریستی که در عقلانیت غربی وجود دارد قرار داد.
Related articles