صفحه اصلی > All Journals > فصلنامه علمی- پژوهشی رنا> لیست شماره ها > Latest Articles > پی یر بوردیو و مفهوم خشونت نمادین



5131
Views
2
Downloads
40
Citations
Research Article

پی یر بوردیو و مفهوم خشونت نمادین

Asfandyar Ghafary
Received 03 Apr 2021, Accepted 05 Apr 2021, Published online 05 Apr 2021

insert_link http://research.ru.edu.af/da/doi/full/48/606837200714f/27



lock_outline Open access
Abstract
بنظرمی رسد نظریه‌ای که بوردیو در قالب یک نظریه جامع در جامعه‌شناس ارائه کرده است حاوی تمامی عناصر و مؤلفه‌های بنیادی برای تحلیل جامعه‌شناسی است. در این مقاله سعی شده است با بازخوانی آراء و اندیشه‌های وی یکی از مفاهیم مهم و نوآورانه بوردیو موردبررسی قرار گیرد. ازآنجاکه بوردیو در بخشی از کار خود به قدرت و سلطه اشاره دارد در ادامه مفهومی از دل آن‌ها پدید میاید تحت عنوان خشونت نمادین، تا با استفاده از آن نحوه اعمال قدرت را از طریق این راهکار را شفاف‌سازی کند. در این مقاله تلاش شده است مفهوم خشونت نمادین به‌طور واضح‌تر موردبررسی قرار گیرد.
مقدمه

 

پیر بوردیو فرانسوی ازجمله مطرح‌ترین جامعه شناسان قرن اخیر است. بوردیو و آراء او بعد از ورود به جامعه علمی، بویژه جامعه‌شناسی در عرصه‌های گوناگون مورد استقبال قرار گرفت.استقبال از اندیشه‌های وی بیشتر به دلیل ظرفیت نظری زیادی  است که در کار او وجود دارد. نظریه بوردیو از امکان تحلیل بسیار زیادی برخوردار است که بسیاری از شاخه‌های علوم اجتماعی می‌توانند از آن استفاده کنند. در این مقاله تلاش شده است تا خشونت نمادین به عنوان یکی از مفاهیم مهم و جدید وی با دقت بررسی شود. با این حال، بررسی آراء یک متفکر به‌صورت مفاهیم جداگانه کار مشکلی است،حتی گاهی در انتقال مفاهیم وقفه‌هایی را ایجاد می‌کند. بهتر است برای درک بهتر مفهوم موردنظر از بررسی جزیره‌ای آن خودداری کرده و ربط  آن را با سایر مفاهیم مدنظر قرار دهیم. همان‌گونه که لمرت می‌گوید: «تفسیر آرا بوردیو به‌صورت جزیره‌ای کاری بیهوده است»(لمرت،1981).

بوردیو تلاش می‌کند جنبه‌های پنهان سلطه را در جامعه نشان کند. درواقع زمانی که سخن از قدرت و سلطه می‌گوید مفهوم خشونت نمادین نیز معنا پیدا می‌کند. او در همه‌ روابط اجتماعی، قدرت و سلطه را می‌بیند، که از سطوح کار خرد تا سطوح برجسته، از معلم و دانش‌آموز تا مدیریت در سطح کلان و زیردستان را شامل می شود.

بوردیو برداشت جدیدی از قدرت ارائه می‌دهد مبنی بر این که چرا و چگونه طبقات بالا بر طبقات پایین مسلط می‌شوند و از چه راهکاری برای این هدف استفاده می کنند؟

او در جواب به قدرت می‌رسد؛ قدرتی که متضمن خشونت نمادین است و آن را در بطن خود دارد. ابزاری که به‌صورت آرام و غیرقابل لمس سلطه را بر فرد سلطه‌پذیر می‌خوراند و او را مجبور به پذیرش خواست‌ها و تعهدات در مقابل فرد، طبقه و گروه و...ایجادکننده سلطه می‌بیند. با توجه به آنچه ذکر شد، هدف این مقاله بررسی مفهوم خشونت نمادین و سازکار ‌آن در اندیشه بوردیو است و این که خشونت نمادین از دیدگاه بوردیو چیست و چگونه اجرایی می‌شود؟

search Keywords: 1. بوردیو 2. سلطه خشونت نمادین قدرت
بحث نظری

 

در اینجا توجه به چند نکته مهم است. نخست این که بوردیو از چه افکار و نظریه‌هایی تأثیر پذیرفته است  و درنهایت مفاهیم کلیدی مانند خشونت ، سلطه و قدرت در نزد بوردیو چه اهمیتی دارد. راهکار بوردیو دوری از تقابل‌های عینیت گرایی و ذهنیت گرایی است. تقابلی که دغدغه جامعه شناسان بوده است. بوردیو با فراتر رفتن از ضدیت میان فرد و جامعه ضمن انتقاد از هر دو رویکرد، معتقد است عینت گراها و ساختارگراها عاملیت و نقش انسانی را در نظر نمی‌گیرند و از طرفی ذهنیت گراها نیز با تأکید بر نقش کنشگر به وجود ساختارها در انجام کنش بی‌اعتنا هستند. بنابراین وی تلاش‌هایی به‌منظور ترکیب عینیت و ذهنیت انجام می‌دهد، تا تعادلی میان ساختارهای عینی جامعه و عاملان اجتماعی ایجاد کند. بوردیو به سبب علاقه‌اش به دیالکتیک میان ساختار و شیوه ساخت واقعیت‌های اجتماعی از سوی کنشگران، جهت‌گیری خود را پراکسیسولوژی می‌نامد. روش بوردیو نظامی از روابط دیالکتیکی میان ساختارها ابژکتیویستی و داده‌های ساخت‌یافته را در برمی‌گیرد که به‌طور مرتب در حال بازتولید است.(بوردیو،1990)

علاوه بر جهت‌گیری باید به روش او نیز اشاره نمود. به لحاظ روشی تحقیقات وی روش‌های آماری را با مشاهده مستقیم، رویکردهای تفسیری و تعاملی ،گفتمانی و اسنادی  ترکیب می‌کند . او در مورد ساخت موضوع معتقد به چندانگارگی روش‌شناختی است. یعنی بکارگیری روشی که با موضوع مطالعه بهتر سازگاری داشته باشد؛و مقایسه مستمر و پیوسته  نتایجی که به‌واسطه روش‌های متفاوت به دست می آید . بوردیو در کتاب هنر جامعه‌شناسی  که کتابی پایه در معرفت‌شناسی جامعه‌شناسی است  فرض را بر این می‌گیرد که رخدادها و امور اجتماعی  مانند هر امور دیگری و هر موضع علمی در واقعیت خود، ماهیتی اجتماعی دارند و از قبل مشخص نیستند. بلکه باید به این امور دست‌یافت و آن‌ها را ساخت. وی اندازه‌گیری آماری، سنجشگری ، نقد منطقی و تبارشناختی و برداشت‌ها را سه ابزار لازم برای گسستن محقق از پیش‌داوری‌ها می‌داند. مطابق این اصول علت پدیده اجتماعی را باید نه درآگاهی و نه در هشیاری، بلکه در نظام روابط عینی آن‌ها که افراد درآن قرار دارند جستجو کرد. بر این اساس بوردیو برخی از روش‌های کمی را طرد می‌کند؛ زیرا معتقد به گزارش افراد عینی نیست. (استونز،1379) واقعیت اجتماعی را از طریق تبیین و واکنش‌های شخصی افراد نمی‌توان فهمید. مثلاً چنانچه از افراد درباره جاذبه جنس مخالف سؤال شود بیشتر تأکید پاسخ دهنده بر درون ذهن خودش است تا ارائه تصویری از واقعیت عینی. بنابراین، تحقیقات بوردیو مارپیچی است بین نظریه و تحقیق و برگشت و تدوین دوباره آن است.

خاستگاه نظری

 

همان‌گونه که اشاره شد دیدگاه بوردیو در جایی بین عاملیت و ساختار قرار می گیرد. پس از هر دو جبهه تأثیر پذیرفته است. این تأثیرپذیری را می توان آشکارا در مفاهیمی که به‌کاربرده نیز مشاهده کرد. برای مثال زمانی که مفهوم سرمایه را مطرح می‌کند این نشانگر تأثیرپذیری وی از مارکس است. او این مفهوم را از ادبیات مارکس وام گرفته است؛ و به تمام حوزه‌های اجتماعی موردنظر خودش اشاعه داده است. اما سرمایه را تماماً اقتصادی بیان نمی‌کند. بلکه اشاره می‌کند که نابرابری فقط حوزه سرمایه اقتصادی نیست؛ بلکه در سطوح اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... نیز این نابرابری وجود دارد. اگر بخواهیم ما پیوستاری از اندیشه بوردیو ارائه بدهیم وی تقریباً با مارکس شروع می‌کند و با وبر ادامه می‌دهد. او از مارکس متأثر است. او همچون مارکس بر اولویت مبارزه و نابرابری اجتماعی مبتنی بر طبقه در جوامع مدرن را تأکید می‌کند ولی به‌شدت منتقد روایت‌های تقلیل‌گرایانه اجتماعی از حیات اجتماعی و فرهنگی و مذهبی است. بوردیو یک ماتریالیست است به این معنی که ریشه آگاهی بشری را در حیات اجتماعی واقعی جستجو می کند. او همچنین نگران اشکال آگاهی کاذب یا شناسایی نادرست روابط مبتنی بر قدرت است. او این ایده مارکسیستی را قبول داردکه نظام‌های نمادین دارای کارکردهای اجتماعی و  پدیدآورنده نابرابری طبقاتی است.اما او از این دیدگاه ایدئولوژیک که عمدتاً به کارکردهای اجتماعی رسوم و کالاهای نمادین می‌پردازد، بدون اینکه نشان دهد چگونه آن‌ها خصوصیات فردی قانون رسوم اجتماعی‌اند، انتقاد می‌کند. همچنین بوردیو این را می‌پذیرد که مذهب جنبه ایدئولوژیک دارد؛ اما با تفکیک بعد نمادین حیات اجتماعی به‌عنوان جزئی مجزا و مشتق از اجزای مادی بنیادی‌تر حیات اجتماعی مخالف است. خلاصه این که، او به تمایز مفهومی زیرساخت و روساخت مارکسیستی را که ریشه در دوگانگی آرمان‌گرایی و مادی‌گرایی دارد نمی‌پردازد. و معتقد است باید فراتر از این دوگانگی‌ها رفت، اینجاست که مسیر بوردیو از مارکسیسم بویژه ساختارگرایی جدا می‌شود؛ یعنی هرچند موافق استقلالی است که آلتوسر مطرح می‌کند اما آلتوسری محض نیست. (سوارتز،1381)

بوردیو در این پیوستار بویژه از وبر  تأثیر پذیرفته است. او به خاطر استفاده از مفاهیم و ابزارهای وبر برای بسط نظریه درباره کالاهای نمادین و رسوم که فراتر از تقلیل‌گرایی و آرمان گرایی طبقاتی است، از مارکس به وبر روی می‌آورد. درواقع باید گفت بوردیو به وبر به‌عنوان کسی می‌نگرد که اقتصاد سیاسی دین را مطرح می‌کند که توانایی تحلیل مادی گرایانه از دین را آشکار می‌کند، بدون آنکه خصوصیات نمادین واقعی این پدیده را از بین ببرد.

بوردیو در مورد سلطه و قدرت از گرامشی نیز تأثیر پذیرفته است. بحث وی  پیرامون هژمونی و سلطه گروه حاکم بر طبقه زیرین است. (ریتزر،1379) گرامشی با خلق مفهوم هژمونی سعی می‌کند به این موضوع بپردازد که نظام حاکم در هر جامعه‌ای سعی می‌کند با کمک رهبران و روشنفکران اخلاقی و سیاسی حاضر در ساختارهای ایدئولوژیک همچون مدرسه و دانشگاه مطالبات مردم راشناسایی کند و با دادن یک سری از امتیازات و برآورده کردن برخی از نیازهای گروه‌های تابع، اهداف و ایده‌های خود را به‌طور پنهان بر مردم تحمیل کند. بنابراین هر دو معتقدند که هژمونی نیز همچون خشونت نمادین در تمامی عرصه‌های زندگی افراد حضور دارد ولی لطافت و ظرافت موجود در آن اجازه نمی‌دهد که در بسیاری از موارد حضورش حس شود. بوردیو به یک خشونت ملایم در سطح جامعه اشاره دارد و آن عنصری نمادین است که حاکی از این است که قربانیان به ‌نحوی نامرئی در اعمال خشونت علیه خود همدستی دارند.

سلطه

 

واکاوی موردنظر از راه مفهوم سلطه به افکار بوردیو می‌پردازد، مفهومی که بوردیو در بیشتر کارهایش سعی در ارائه آن برای مخاطبانش دارد. بهترین شیوه برای درک مفهوم سلطه و همچنین فرایند ایجاد آن بهره‌گیری از تئوری‌های« ساختارگرایی‌تکوینی » و « نظریه‌میدان » بوردیو است.مفهوم‌ساختارگرایی تکوینی ارائه‌کننده فرایند ساخت ساختارها به‌وسیله احیای دوباره سوژه حامی است، اما نه به‌صورت مشخص بلکه در طول زمان و تدریجی و نه‌فقط تواناسازی سوژه بلکه همزمان تولید و بازتولید ساختارها از طریق سوژه (اهمیت دادن به  سوژه در کنار ساختار در افکار بوردیو). بعضی از آثار بوردیو، همچون کتاب تمایز به‌خوبی چگونگی و فرایند ایجاد سلطه را حتی در جزئی‌ترین مسائل به تصویر می‌کشند ؛ و این را از طریق خود سوژه و با فرایند تولید و بازتولید ساختارها به‌وسیله او و با استفاده از مفاهیمی همچون میدان، منش، کردار، ذائقه و مفهوم مهم سرمایه انجام می دهد.(بوردیو،1395).

 بوردیو بهترین شیوه بررسی سلطه را بررسی تجربی رابطه بین میدان، منش و کردار می‌داند. منظور او از اصطلاح رابطه این است که موقعیت نسبی افراد در میدان و میزان داشته‌های آن‌ها از انواع سرمایه، به کردارهای آن‌ها نظم می‌دهد. همان‌گونه که دیده می‌شود این رابطه به‌وسیله سه مفهوم کلیدی او به وجود می‌آید: میدان (تشکیل‌شده از موقعیت‌ها و جایگاه‌های مختلف و متفاوت)، منش (محصول تجربه زیسته) و کردار (حاصل برخورد میدان با منش). بوردیو  رابطه بین میدان، منش و کردار حاصل از این دو را یک رابطه غیرمستقیم می‌داند. ازنظر بوردیو منش[1] محل برخورد میدان و کردار است. بوردیو گروه‌های اجتماعی، ازجمله طبقات اجتماعی را بر مبنای منش خاص هرکدام از آن‌ها مشخص می کند. منش را می‌توان نوعی آگاهی عملی برای زندگی در جهان اجتماعی در نظر گرفت که از تجربه زیسته به‌دست‌آمده، ایستا نبوده و به‌واسطه انعطاف‌پذیری اش اجازه مواجه، نوآوری و انطباق با محیط را به فرد داده و از طریق فرایندهای جامعه‌پذیری و یادگیری اجتماعی نهادینه می‌گردد. نکته قابل‌توجه دیگر اینکه منش می‌تواند علت اصلی دو موضوع مهم دیگر نیز باشد این دو موضوع عبارت‌اند از: تداوم اجتماعی و گسست اجتماعی. تداوم اجتماعی به دلیل این ویژگی منش که انتقال‌دهنده ساختارهای پیشین در طول زمان و فضا است و گسست اجتماعی به خاطر کسب و اشغال جایگاه‌های جدید به‌وسیله فرد که ممکن است متفاوت از جایگاه و موقعیت‌های پیشین او باشد (ویژگی تغییرپذیری در منش)؛ اما نکته مهم برای بوردیو درزمینه منش نه خود آن، بلکه فرایندی است که در حین نهادینه شدن آن به وجود می‌آید. ازنظر بوردیو در حین فرایند تصحیح و غنی‌سازی تجربه زیسته و نهادینه شدن منش افراد، نوعی پذیرش پنهان نظم حاکم و نابرابری اجتماعی نیز صورت می‌گیرد، گرچه این  موضوع به‌صورت امری طبیعی جلوه‌گر شده و منشی را به وجود می‌آورد که افراد را برای مواجه با امور مختلف زندگی هدایت می‌کند، اموری همچون انتخاب شغل، انتخاب همسر، انتخاب و نحوه گذران تفریحات، ذائقه‌ها و ... . همین فرایند است که بوردیو به‌وسیله آن سعی در نشان دادن شیوه مشروع سازی سلطه دارد. فرایندی که از طریق معرفی آن بوردیو درصدد است تا به هدف پایانی خود یعنی نفی و اتمام سلطه بپردازد؛ اما مفهوم دیگری که بوردیو از آن برای نشان دادن فرایند ایجاد سلطه استفاده می‌کند مفهوم سرمایه است. بحث بوردیو از مفهوم سرمایه را نیز می‌توان با دیدگاه رابطه‌ای او توضیح داد. او این مفهوم را از  مارکس و ادبیات او قرض گرفته و آن را به دیگر حوزه‌های زندگی اجتماعی تعمیم می‌دهد. ازنظر بوردیو نابرابری و ایجاد سلطه تنها در حوزه سرمایه اقتصادی وجود ندارد، بلکه سایر حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی را نیز در برمی‌گیرد. بوردیو به سرمایه به‌عنوان عاملی می‌نگرد که نه‌تنها پایه اقتصادی دارد، بلکه به میزان کم‌وبیش زیادی با داشته‌های فرهنگی، اجتماعی و نمادین نیز مرتبط است. برای بوردیو مفهوم سرمایه سامان‌بخش مفهوم مهم میدان است. به عبارت روشن‌تر ازنظر بوردیو وجود اشکال مختلف سرمایه (سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی، سرمایه اجتماعی و سرمایه نمادین) با ویژگی‌هایی همچون حجم و ترکیب و قابلیت تبدیلی به یکدیگر است که در داخل میدان به ایجاد منش‌های متفاوت منجر می‌گردد. بنابراین همزمان با ایجاد همین منش‌ها است که فرایند سلطه نیز در جریان تولید کردارها بازتولید می‌گردد، بدون آنکه سلطه‌پذیر از این موضوع آگاه باشد. همین‌جاست که بوردیو مفهوم مهم خشونت نمادین را خلق می‌کند، خشونتی پنهان اما مشروع، خشونتی که به‌واسطه آن «سلطه‌پذیر» خود را به نظم مسلط پیوند می‌زند، بدون آنکه از فرایندهای آن آگاه باشد؛ بنابراین می‌توان گفت فرایند ایجاد سلطه را می‌توان فرایندی در نظر گرفت که ازنظر بوردیو توسط خود فرد آن ‌هم با بازتولید ساختارهای نابرابری ساز صورت می‌گیرد. فرایندی که به‌تدریج و در طول زمان و به‌صورت پنهان در جریان بوده، بدون آنکه خود فرد از آن آگاه باشد. بوردیو بهترین مثال را در این زمینه نظام آموزش‌وپرورش فرانسه می‌داند. از این طریق، ساختارها با توانا‌کردن فرد به بازتولید و ساخت مجدد خود می‌پردازند، اما همان‌گونه که گفته شد این را به ‌صورتی تدریجی انجام می‌دهند، این موضوع می‌تواندروشنگرتئوری ساختارگرای تکوینی بوردیوباشد(استونز،2007، لوی، 2003 و 2008، وارد،2004).

 

[1] - Habitus

فرهنگ و بازتولید سلطه

 

چنانچه یک از اهداف بوردیو پیوند‌دادن وجوه عامل‌محور و ساختارمحور زندگی اجتماعی است شاید مهم‌ترین انگیزه او قرار دادن فرهنگ در مرکز جامعه‌شناسی است، تا به این وسیله پویش‌های سلطه اجتماعی را تحلیل کند. بوردیو اصرار دارد که فرهنگ جزئی از سازمان اجتماعی سلطه است. اگر امروزه سلطه در بسیاری از جوامع محل و موضع کلیدی خط‌مشی‌های سیاسی است. اگر انسان‌ها بر سر تولید و کنترل و چرخش معانی با یکدیگر مبارزه می‌کنند، به این دلیل است که فرهنگ نقشی محوری در پویش نابرابری اجتماعی دارد. مطالعات بوردیو نقش فرهنگ را در نابرابری‌هایی که بنیانی طبقاتی دارند، بررسی می‌کند.

حال سؤال اساسی این است که فرهنگ چگونه منجر  به سلطه می‌شود؟ به‌طورکلی بوردیو مدعی است که فرهنگ (نمادها، معانی، کالاهای فرهنگی) همواره مهر طبقه اجتماعی را بر پیشانی‌دارد. وانگهی فرهنگ سلطه‌ی طبقه را تا جایی بازتولید می‌کند که طبقات مسلط بتوانند ارزش‌های فرهنگی، معیارها و ذائقه خود را بر کل جامعه تحمیل کنند؛ یا دست‌کم ترجیحات فرهنگی خود را به‌منزله معیار برترین و مشروع‌ترین سبک زندگی در فرهنگ ملی تثبت کنند. سلطه طبقاتی زمانی محقق می‌شود که سبک‌های زندگی، ذائقه‌ها، داوری‌های زیباشناختی و آداب اجتماعی طبقات مسلط آن را ترویج کرده و آن را  در هاله‌ای از راز آلودگی و ابهام پنهان می‌کنند به‌نحوی‌که مطلوب‌ترین صورت‌ها و اشتغال‌های فرهنگی، دستاورد انسان‌هایی بااستعداد، باهوش و حتی کاریزماتیک به نظر می‌آید. به‌عبارت‌دیگر، به‌جای اینکه موسیقی و هنر انعکاس‌دهنده نابرابری طبقاتی باشند بسیاری از مردم آن‌ها را ابداعات افرادی بااستعداد و درکشان را بازتابنده‌ی تفاوت طبیعی در قریحه‌ی فردی می‌دانند( سیدمن،1386).

بوردیو در اثر مشهور خود تمایز[1] در فرانسه که در مورد ساز کارهای فرهنگی و سلطه است، از داده‌های پیمایشی بهره برده است. ازاین‌رو بوردیو منتقد الگویی از فرهنگ است که تصور می‌کند گونه مختلفی از نمود فرهنگی وجود دارد. بوردیو تمامی مسائل فرهنگی را مستقیم در حوزه تضاد اجتماعی و روابط قدرت قرار می‌دهد. او در کتاب تمایز می گوید طبقه مسلط و فرادست بر اساس اهمیت سرمایه‌ای که اعضا آن‌ها در اختیاردارند، مشخص می‌شوند.سرمایه‌های گوناگون از طریق تمایز گذاری هویت معینی را تایید کرده  و با مشروعیت بخشیدن به آن، بینش معینی از جهان اجتماعی را به دیگران تحمیل می‌کند .طبقه خرده‌بورژوا)  حقوق‌بگیران، کارگران مستقل و یا کارمندان(  نوعی خواست فرهنگی مطلوب را به نمایش می‌گذارد که بر پیروی از فرهنگ طبقه مسلط استوار است. طبقه محروم نیز به علت فقدان سرمایه محکوم‌ به انتخاب اجباری هستند.

شکل‌های مختلف سرمایه عضویت طبقاتی صاحبان خود را تعریف می‌کنند؛ و توزیع آن‌ها است که  تعیین می‌کند افراد در روابط قدرتی که میدان قدرت را می‌سازند چه موقعیتی دارند و استراتژی‌های موجود برای این مبارزه را نیز رقم می‌زند. تولد، ثروت و استعداد در گذشته و سرمایه اقتصادی و تحصیلی در زمان حاضر  ابزارهای قدرت و مبارزه هستند. در حقیقت آن‌ها نیروی برابر ندارند و در مقاطع مختلف و البته ازنظر پاره طبقه‌های مختلف به یک‌میزان اصول مشروع یا نشانه‌های تشخص و تمایز قلمداد نمی‌شوند. تعریف سلسه‌مراتب موجود میان پاره طبقه‌ها و یا به‌عبارتی‌دیگر، تعریف اصول مشروع رتبه‌بندی یعنی ابزارهای مشروع مبارزه خود یکی از داور های مبارزه میان پاره طبقه‌ها است.(بوردیو،1395)

بوردیو مدعی است که مصرف فرهنگی روشی است برای آنکه قشرهای مختلف خود را متمایز کنند و مدعی منزلت بالاتری شوند. به همین میزان فرهنگ جزئی از سیاست طبقاتی است. مشخصاً تولید و مصرف فرهنگی روشی است که قشرهای طبقه حاکم از طریق آن به دنبال ایجاد و حفظ سلطه خود هستند. بوردیو به‌خوبی این تلاش در جهت تفوق فرهنگی از طریق مصرف فرهنگی را به نمایش می‌گذارد.

 

[1] - Distinction

ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ و سرمایه نمادین

 

 ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ مجموعه‌ای از ثروت‌های ﻧﻤﺎدﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺪون ﮐﻮﺷﺶ ﺷﺨﺺ ﮐﺴﺐ نمی‌شود و ﺑﻪ ارث ﺑﺮده نمی‌شود. اﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ درواقع ﻗﺪرت ﺷﻨﺎﺧﺖ ﯾﺎ ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ اﺳﺘﻔﺎده از کالاهای فرهنگی در ﻫﺮ ﻓﺮد را ﺷﺎﻣﻞ می‌شود و ﻧﯿﺎز ﺑﻪ ﮐﺎر ﻃﻮﻻﻧﯽ، ﻣﺪاوم و ﭘﯿﮕﯿﺮ، ﯾﺎدﮔﯿﺮي و فردپذیری ﮐﻨﺶﮔﺮ را باهدف جزئی از ﺧﻮد ﮐﺮدن و از آن ﺧﻮد ﮐﺮدن می‌پذیرد. ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ‌ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ داﺷﺘﻨﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻮدن ﺷﺪه اﺳﺖ، ﻣﻠﮑﯽ اﺳﺖ دروﻧﯽ ﺷﺪه و ﺟﺰء                               ﻻینفک ﺷﺨﺺ ﮔﺮدﯾﺪه و درواقع ﺧﺼﻠﺖ او ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺑﻪ دﺳﺖ آوردن اﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻧﯿﺎز ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻣﺎﻟﯽ دارد، از این رو، ﺷﮑﻞ دﯾﮕﺮي از ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ اﻗﺘﺼﺎدي محسوب می شود. اﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺣﺎﻟﺖ در ﻓﺮد ﻧﻤﻮد می‌یابد:

اﻟﻒ- ﺣﺎﻟﺖ دروﻧﯽ ﺷﺪه: اﯾﻦ وﺿﻌﯿﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﻠﻮﻣﺎت کسب‌شده‌ای برمی‌گردد ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ رغبت‌های ﭘﺎﯾﺪار ارﮔﺎﻧﯿﺴﻢ ﺣﺎﻟﺖ دروﻧﯽ ﺷﺪه ﺑﻪ ﺧﻮد می‌گیرند. ﻣﺜﻼً: در ﻓﻼن زﻣﯿﻨﮥ داﻧﺶ دﺳﺖ داﺷﺘﻦ، بافرهنگ ﺑﻮدن، ﺑﻪ زﺑﺎن و ﻧﺤﻮ ﺑﯿﺎن ﺗﺴﻠﻂ داﺷﺘﻦ.ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ را ﺑﻪ اﯾﻦ ﺻﻮرت و البته باگذشت زﻣﺎن و در ﻏﯿﺎب هرگونه اﻟﻘﺎﺋﺎت ﻋﻤﺪي و ﻟﺬا به‌طورکلی ناآگاهانه، می‌توان به‌اندازه‌ای ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻪ دﺳﺖ آورد. اﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﻤﻮاره ﻋﻼﻣﺖ ﻣﻤﯿﺰ ﺷﺮاﯾﻂ اوﻟﯿﻪ اﺳﺘﺤﺼﺎل اﺳﺖ. اﺳﺘﺤﺼﺎﻟﯽ ﮐﻪ از ﻃﺮﯾﻖ نشانه‌های کمابیش قابل‌رؤیتی ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺎي می‌نهد (از ﻗﺒﯿﻞ لهجه‌ها، یا طرز تلفظ‌های ﻣﻤﯿﺰه ﯾﮏ ﻃﺒﻘﻪ ﯾﺎ ﻣﻨﻄﻘﻪ) ﻣﻌﻠﻮم ﺳﺎﺧﺘﻦ ارزش ﺧﺎص آن را ﯾﺎري می‌دهد. اﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ را نمی‌توان ﻓﺮاﺗﺮ از ظرفیت‌های ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻓﺮد اﻧﺒﺎﺷﺖ ﮐﺮد، ﺑﻠﮑﻪ برعکس ﻫﻤﻮاره ﺑﺎ ﺣﺎﻣﻞ ﺧﻮد (ﻇﺮﻓﯿﺖ ﺑﯿﻮﻟﻮژﯾﮑﯽ او، حافظه‌اش و...) رو ﺑﻪ اﻓﻮل می‌نهد و می‌میرد. اﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ به  اﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ از راه‌های ﻣﺘﻌﺪد ﺑﺎ ﺷﺨﺺ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ قرابت زیست‌شناختی‌اش ﭘﯿﻮﻧﺪ دارد. اﯾﻦ وجه ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺑﺎﻋﺚ می‌شود ﺗﺎ ﺷﺄن ﺧﺼﺎﯾﻞ ذاﺗﯽ را بافضیلت‌های اﮐﺘﺴﺎﺑﯽ در ﻫﻢ آﻣﯿﺰد و ﺑﺎز ازآنجاکه ﺷﺮاﯾﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﻧﺘﻘﺎل و اﺳﺘﺤﺼﺎﻟﺶ در ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﺑﺎ ﺷﺮاﯾﻂ اﻧﺘﻘﺎل ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ اﻗﺘﺼﺎدي مستترترند، ﭘﺲ ﭘﯿﺸﺎﭘﯿﺶ آﻣﺎده اﺳﺖ ﺗﺎ ﻫﻤﭽﻮن ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻧﻤﺎدﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﺪ، ﯾﻌﻨﯽ به‌عنوان ﺳﺮﻣﺎیه حساب ﻧﺸﻮد، ﺑﻠﮑﻪ به‌عنوان ﺻﻼﺣﯿﺘﯽ ﻣﺸﺮوع و در ﻣﻘﺎم ﻧﻮﻋﯽ اﻗﺘﺪار ﮐﻪ ﺗﺄﺛﯿﺮي به‌صورت عدم شناخت اﻋﻤﺎل می‌کند، ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ می‌شود.( ﺷﻮﯾﺮه و فونتن،1385).

ب- ﺣﺎﻟﺖ ﻋﯿﻨﯿﺖ ﯾﺎﻓﺘﻪ: ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ هنگامی‌که ﺑﻪ ﺷﮑﻞ اﺷﯿﺎي ﻣﺎدي و رسانه‌هایی ﭼﻮن نوشته‌ها، نقاشی‌ها، ﺑﻨﺎﻫﺎي ﺗﺎرﯾﺨﯽ، اﺑﺰارﻫﺎ و... ﻋﯿﻨﯿﺖ ﭘﯿﺪا می‌کند، در ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺎدﯾﺖ ﺧﻮد قابل‌انتقال‌اند. ﺑﺮاي ﻣﺜﺎل، مجموعه‌ای از تابلوهای ﻧﻘﺎﺷﯽ را می‌توان درﺳﺖ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ اﻗﺘﺼﺎدي ﻣﻨﺘﻘﻞ ﮐﺮد؛ وﻟﯽ آنچه ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ اﻧﺘﻘﺎل دارد، ﻣﺎﻟﮑﯿﺖ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ اﺳﺖ و ﻧﻪ (ﯾﺎ ﻧﻪ لزوماً) ﭼﯿﺰي ﮐﻪ پیش‌شرط اﺳﺘﻤﻼك ﻣﺸﺨﺺ اﺳﺖ. (ﺷﻮﯾﺮه و ﻓﻮﻧﺘﻦ،1385). ﭘﺲ ﮐﺎﻻﻫﺎي ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ را می‌توان ﻫﻢ به‌طور ﻋﺎدي ﮐﻪ ﻣﺴﺘﻠﺰم ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ اﻗﺘﺼﺎدي اﺳﺖ ﺑﻪ ﺗﻤﻠﮏ درآورد و ﻫﻢ به‌طور ﻧﻤﺎدﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﻠﺰم ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ اﺳﺖ. اﯾﻦ ﺑﺪان ﻣﻌﻨﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﻟﮏ ابزار تولید ﺑﺎﯾﺪ راﻫﯽ ﺑﯿﺎﺑﺪ ﮐﻪ ﯾﺎ سرمایه‌ی ﻣﺘﺠﺴﺪ ﮐﻪ پیش‌شرط ﯾﮏ اﺳﺘﻤﻼك ﻣﺸﺨﺺ اﺳﺖ از آن ﺧﻮد ﮐﻨﺪ ﯾﺎ ﺧﺪﻣﺎت ﺻﺎﺣﺒﺎن اﯾﻦ ﻧﻮع ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ را ﺑﺮاي ﺗﺼﺎﺣﺐ ابزارهای ﺗﻮﻟﯿﺪ، او ﺟﺰ ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ اﻗﺘﺼﺎدي نیازمند ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﺮاي ﺗﻤﻠﮏ آن‌ها ﯾﺎ اﺳﺘﻔﺎده از آن‌ها ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ ﻣﻘﺼﻮد ﻣﺸﺨﺼﯽ ﮐﻪ وﺟﻮد دارد، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ فرهنگی دروﻧﯽ ﺷﺪه ﻣﺠﻬﺰ ﺷﺪ(ﭘﺎتنام،1384). ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ در ﺣﺎﻟﺖ ﻋﯿﻨﯿﺖ ﯾﺎﻓﺘﮥ ﺧﻮد ﺑﺎ ﻫﻤﮥ نمودهای ﯾﮏ ﺟﻬﺎن ﻣﺴﺘﻘﻞ و ﻣﻨﺴﺠﻤﯽ ﻇﺎﻫﺮ می‌شود ﮐﻪ اگرچه ﻣﺤﺼﻮل ﮐﻨﺶ ﺗﺎرﯾﺨﯽ اﺳﺖ، اﻣﺎ ﻗﻮاﻧﯿﻦ ﺧﺎص ﺧﻮد را دارد، ﮐﻪ از اﻣﯿﺎل ﻓﺮدي به‌طور اﺳﺘﻌﻼﯾﯽ ﻓﺮا می‌گذرد.(انصاری،1389)

 ج_ ﺣﺎﻟﺖ ﻧﻬﺎدی .ﮐﻞ ﻣﺪارك و ﻣﺪارج آﻣﻮزشی می‌تواند آن را از حدومرز وﺿﻌﯿﺖ دروﻧﯽ ﺷﺪه و ﯾﮑﺴﺎن ﺑﻮدن ﺑﺎ ﺗﺠﺴﺪ ﻓﺮد ﻓﺮاﺗﺮ ﺑﺒﺮد. اﯾﻦ ﻋﯿﻨﯿﺖ‌ﯾﺎﺑﯽ ﭼﯿﺰي اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻔﺎوت ﺑﯿﻦ سرمایه‌ی خودآموخته و ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻣﺴﺘﻈﻬﺮ ﺑﻪ ﻣﺪارج آﻣﻮزﺷﯽ و اﻣﺘﯿﺎزات ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺷﺪه می‌شود. اﺣﺮاز ﻣﺪارك ﺗﺤﺼﯿﻠﯽ ﯾﺎ اﻋﻄﺎي ﺗﻤﺎﯾﺰ ﻧﻬﺎدي ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ فرهنگی‌ای ﮐﻪ درتملک ﯾﮏ ﻓﺮد ﺧﺎص ﻗﺮار می‌گذرد اﯾﻦ اﻣﮑﺎن را ﺑﻪ وﺟود می آوردﮐﻪ ﺻﺎﺣﺒﺎن اﯾﻦ صلاحیت‌ها باهم ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ و ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻧﺪن ﯾﮑﯽ به جای دﯾﮕﺮي ﻣﺒﺎدﻟﻪ ﺷﻮﻧﺪ.(انصاری ،1389)

با روشن شدن سرمایه فرهنگی ما می‌توانیم سرمایه نمادین را بهتر درک کنیم. ازآنجاکه سرمایه نمادین چیزی نیست جز سرمایه اقتصادی و فرهنگی، زمانی که شناخته و به رسمیت شناخته شود وقتی‌که این سرمایه بنا بر مقولات دریافتی که تحمیل می‌کند شناخته شود روابط قدرت نمادین بدان تمایل می‌یابند که روابطی را که در فضایی اجتماعی بوجود آورده‌اند، بازتولید و تقویت کنند.بوردیو به هر نوع سرمایه‌ای (اقتصادی، فرهنگی، تحصیلی یا اجتماعی) چنانچه بر اساس مقولات دریافت، دریافت شود به اصول و بینش تقسیم، به‌نظام های طبقه‌بندی، قالب‌های طبقه‌بندی کننده، قالب‌های شناختی که لااقل تااندازه‌ای محصول درون کالبدی شدن ساختارهای عینی میدان مربوطه یعنی ساختار توزیع سرمایه در میدان مربوطه هستند، سرمایه نمادین می‌گوید(بوردیو،1393).

ﺑﻮردﯾﻮ ﺑﺮاي ﺑﺴﻂ ﻣﻔﻬﻮم ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻧﻤﺎدﯾﻦ از ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﮐﺎرﯾﺰﻣﺎ و ﻣﺸﺮوﻋﯿﺖ وﺑﺮ ﮐﻤﮏ می‌گیرد. درواقع شاید بتوان گفت بیشترین تأثیر وبر بر بوردیو در اینجا مشخص می‌شود. وبر معتقد است اعمال قدرت به مشروعیت نیازمند است. ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻧﻤﺎدﯾﻦ، به‌نوعی ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ اﻧﮑﺎر ﺷﺪه اﺳﺖ: اﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ رواﺑﻂ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺑﻨﯿﺎدﯾﻦ را که ﺑﺎ آن‌ها ﻣﺮﺗﺒﻂ اﺳﺖ، ﺑﺎ ﻣﺸﺮوﻋﯿﺖ دادن ﺑﻪ آن‌ها ﭘﻨﻬﺎن می‌کند. به‌این‌ترتیب، ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻧﻤﺎدﯾﻦ ﺷﮑﻠﯽ از ﻗﺪرت اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻪ به‌عنوان ﻗﺪرت ﺑﻠﮑﻪ به‌عنوان ﺗﻘﺎﺿﺎﻫﺎي ﻣﺸﺮوع ﺑﺮاي ﺑﻪ رﺳﻤﯿﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪن، اﺣﺘﺮام، اﻃﺎﻋﺖ و خدمات دﯾﮕﺮان ﻣﺸﺎﻫﺪه می‌شود.(ﺳﻮارﺗﺰ،1381) ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻧﻤﺎدﯾﻦ ﮐﻪ از ﺷﺄن و ﺣﯿﺜﯿﺖ ﺷﺨﺺ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ می‌گیرد، ﻣﺠﻤﻮﻋﮥ اﺑﺰارﻫﺎي ﻧﻤﺎدﯾﻦ ﭼون ﭘﺮﺳﺘﯿﮋ، اﺣﺘﺮام، قابلیت‌های ﻓﺮد در رﻓﺘﺎرﻫﺎ،ﮐﻼم و کالبد  ﻧﯿﺰ ﺷﮑﻮه و فرهمندی را ﺑﻪ ﻓﺮد اﻋﻄﺎ می‌نماید .(فکوهی،1384)

ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻧﻤﺎدﯾﻦ ﺑﻪ اﺷﮑﺎﻟﯽ از ﺗﺴﻠﻂ ﻣﯿﺪان می‌دهد ﮐﻪ واﺑﺴﺘﮕﯽ اﯾﺠﺎد ﮐﻨﺪ. واﺑﺴﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ اجازه ﺗﺴﻠﻂ ﺑﻪ آن‌ها داده اﺳﺖ. درواقع اﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺟﺰ در اﺣﺘﺮام و ﺑﺎزﺷﻨﺎﺳﯽ و ﺑﺎور اﻋﺘﺒﺎر و اﻋﺘﻤﺎد دﯾﮕﺮان، وﺟﻮد ﺧﺎرﺟﯽ ﭘﯿﺪا نمی‌کند و اگر در باوران دیگرن وجود نداشته باشد، ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺗﻮاﻧﺴﺖ دوام ﺑﯿﺎورد؛ اﻣﺎ از ﺳﻮي دﯾﮕﺮ در ﺻﻮرت وﺟﻮد آن اﻋﺘﻤﺎد و پذیرش آن از سوی همگان شخص به مشروعیت می‌رسد.(جنکینز،1384) به‌این‌ترتیب می‌توان سرمایه اجتماعی را نوعی مشروعیت دانست. چراکه ﻣﺸﺨﺺ می‌کند، ﭼﻪ اﺷﮑﺎل و ﮐﺎرﺑﺮدﻫﺎﯾﯽ از ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻣﺒﻨﺎي ﻣﺸﺮوﻋﯽ را ﺑﺮاي جایگاه‌های اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﻓﺮاد در ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻓﺮاﻫﻢ می‌آورد. ﮐﺎراﯾﯽ ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻧﻤﺎدﯾﻦ ﺑﻪ ﻋﻤﻠﮑﺮد واﻗﻌﯽ ارﺗﺒﺎﻃﺎت اﺑﺴﺘﻪ اﺳﺖ، ﻟﺬا در اﯾﻦ ﺻﻮرت ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻧﻤﺎدﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ در ﺗﺼﻮر ﺑﯿﻦ اﻻذﻫﺎﻧﯽ وﺟﻮد دارد و رﺷﺪ می‌کند و درك می‌شود. ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ و اﻗﺘﺼﺎدي از ﻃﺮﯾﻖ ﭘﻮل، ﺳﻬﺎم، آزﻣﻮن و ﻣﺪرك وﺟﻮد می‌یابند، درحالی‌که ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻧﻤﺎدﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ در ﭼﺸﻢ دﯾﮕﺮان وﺟﻮد دارد. ﺳﺮﻣﺎﯾﮥ ﻧﻤﺎدﯾﻦ ﯾﻘﯿﻨﺎً بعدی  اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژﯾﮏ دارد، چراکه از ﻃﺮﯾﻖ ﺗﻤﺎﯾﺰ و دسته‌بندی، شیوه‌های توزیع را بین اعضای جامعه مشخص می‌کند.

خشونت نمادین و قدرت

 

باید گفت بوردیو می‌کوشد ایده عرصه‌های مختلف و اشکال گوناگون سرمایه در چهارچوب مفهوم قدرت کلی‌تری قرار بدهد. بر این اساس مثلاً عرصه هنر دارای کشمکش‌های درونی خاص بر سر قدرت، سرمایه و به رسمیت شناخته شدن است. اما درعین‌حال رابطه خاصی با عرصه کلی قدرت دارد. حتی معتبرترین و مشهورترین هنرمندان هم معمول نمی‌توانند با اعتبار حرفه ایشان در عرصه هنر در سایر عرصه‌ها نیز به قدرت دست یابند. برعکس تجار و حقوق‌دانان بیشتر قادر به انجام این کار هستند. مسئله فقط این نیست چه کسی سرمایه بیشتر یا کمتری دارد. موضوع مهم آن است که گروه‌های مختلف برحسب نوع سرمایه‌ای که در اختیاردارند چگونه باهم ارتباط برقرار می‌کنند. این امر درباره تمام سطوح سلسه‌مراتب اجتماعی صدق می‌کند. مثلاً افرادی که داری شغل‌های یقه‌سفید هستند. ممکن است خود را از کارگران یقه آبی برتر بدانند، حتی اگر حقوق کمتری داشته باشند. دلیل چنین ادعایی برخورداری از سرمایه فرهنگی و اعتبار ناشی از آن است. این امر همچنین بیانگر تمایل عام به استفاده از تقسیم‌بندی‌های اجتماعی به‌مثابه ابزار سلطه است. به‌طورکلی بوردیو خشونت نمادین، یعنی صدمه و آسیبی که درنتیجه دسته‌بندی‌ها و برچسب‌ها اجتماعی بر افراد وارد می‌شود،در کانون توجه خود قرار داده است.(جلایی پور،1392) بوردیو تمرکز خود را در سطوح اجتماعی بر سلطه و ابزار نوین آن متمرکز می‌کند و این را در قالب‌های نوینی چون خشونت نمادین ارائه می‌کند.

با درکی نظر بوردیو در مورد خشونت می‌شود، چند ویژگی را برای مفهوم خشونت نمادین به‌صورت آشکار پیدا نمود که در تحقیقات گوناگون بر آن اشاره‌شده است. خشونت نمادین دلالت بر گونه بازنمودهای نمادین دارد از زبان، مفهوم و تصاویر دارد که دریافت‌کنندگان در مورد رد یا قبول آن‌ها درای حق انتخاب بسیار کمی است. مفهوم خشونت نمادین بسیار نزدیک به مفهوم شناخت غلط است(بوردیو،1986). یک از ویژگی‌های جالب نظر بوردیو درباره خشونت نمادین قرار دادن آن در قالب‌های گوناگون است که استفاده ازآن را در زمینه های مختلف فراهم نموده است.

طوری که بوردیو درباره خشونت نمادین نوشته است به ما این اجازه می‌دهد که از این مفهوم در فرم‌های زمانی و مکانی گوناگون مثل زنان، بدن و... نیز استفاده کنیم. بوردیو همچنین به مفهوم محدودیت در خشونت نمادین اشاره می‌کند که در قالب همدستی خود قربانی نیز شکل می‌گیرد(مک رابی،2004).

همان‌طور که ذکر شد این کارکرد گوناگون و انعطاف پذیری مفهومی که توسط بوردیو خلق‌شده در بسیاری از مسائل قابل‌استفاده است. بسیاری از مسائل در رابطه با خشونت نمادین دانسته می‌شوند. مثلاً مهاجرت و مرتبط دانستن آن با جرم و جنایت و مجرم دانستن آن‌ها با ‌نوعی خشونت نمادین پیوند دارد؛ یعنی به‌نوعی محافل سیاسی و اجتماعی در جست‌وجوی پیوند مهاجرت و جرم هستند(هگن،2008). همچنین بوردیو معتقد است که خشونت نمادین یک خشونت ملایم در سطح جامعه است و  عنصری نمادین و به‌نوعی نامرئی است و خود قربانیان در اجرای این خشونت علیه خود همدستی دارند. توجه اصلی ما باید روی خشونت‌های نمادین باشد خشونت‌های شناسایی نشده، زیرا در محیط اطراف ما بیشتر تمرکز بر روی خشونت مستقیم است، خشونت‌هایی که در بین اشخاص رخ می‌دهد مانند سو استفاده جنسی و نظایر آن(کلارک،2004 و مورگان،2006). علاوه بر این موارد، نقش قدرت بخصوص قدرت نمادین نیز نباید نادیده گرفته شود. درواقع باید گفت فعالیت عاملان اجتماعی نیز در درون میدان‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بعضاً صورت می‌گیرد. که هرکدام نیز سرمایه‌هایی می‌طلبد. اعمال قدرت نیز برای اینکه مشروع باشد نیازمند برخی تغییرات است تا پذیرش شود و یا حتی نیازمند زیباسازی است. درواقع همین زیباسازی عامل مشروعیت قدرت نزد ملت و مردم است. بر اساس روش‌شناسی بوردیو وی تلاشی نظری برای فهم عمل عاملان اجتماعی در درون میدان‌ها با طرح قدرت نمادین درصدد است نشان دهد که چگونه ساختار عینی کنش سلطه‌گرانه را مشروع جلوه داده و درون اذهان و باورهای انسان نهادینه می‌سازند. بوردیو با شیفتگی فرانسوی خویش به دنبال این مسئله بود که چطور قدرت و سلطه در قالب نمادین بازتولید می‌شوند و طبقه مسلط نمادهایشان را بامهارت تحت نفوذ خود دارند و عناصری چون سلیقه خود را در جامعه طبیعی جلوه می‌دهند.(نقیب زاده، 1389) اینجا است که بحث از خشونت نمادین بیشتر مطرح می‌شود و نامریی بودن آن در جهت مشروع سازی کارایی پیدا می‌کند. بوردیو خشونت نمادین با مکانیسم‌هایی از قدرت و تعیین مرتبط می‌داند که با تهدید فیزیکی و خشونت بر بدن خود را نشان نمی‌دهد(بوردیو،2002). وی همچنین خشونت نمادین را ناشی از قدرت نمادین می‌داند که ناشی از رابطه‌ی بین استعمارگر و استعمار شده است. استعمارگر در موقعیت قدرت و تعیین‌کنندگی قرار دارد از طریق ارائه چیزهایی مثل زبان، فرهنگ و غیر بر استعمار شده(بوردیو، 1992)او به قدرت نمادین اشاره می‌کند که ویژگی آن غیر محسوس بودن و نامرئی بودن آن است؛ که با همدستی با کسانی که نمی‌دانند سوژه قدرت هستند و یا با آن همکاری می‌کنند اعمال می‌شود(شانون،1999). بوردیو از تلاش برای کسب لذت از جانب طبقه بالا بحث می‌کند. این که در حالت خشونت نمادین افرادی که قدرتمند به  کسب لذت بیشتر از امتیازات خود در جامعه می پردازند و این را  از طریق دسترسی به منابع قدرت و از طریق تسلط بر روابط اجتماعی به‌صورت مشورتی (همدستی گروه کم قدرت) انجام می دهند(اوجاها،2009). این زیباسازی برای قدرت که در بالا ذکر گردید وسیله مشروع سازی است حال این نمادین شدن جهت زیباسازی نیز در قالب مکانیسم‌های فرهنگی می‌تواند قرار بگیرد. وی اشاره دارد که چگونه خویشتن در نظام در حال تأسیس و حفظ مکانیسم‌هایی فرهنگی برای کنترل اجباری است؛ یعنی اعمال نظام‌های نمادین بر گروه به‌عنوان تجربه‌ای مشروع(کوشن،2006). چیزی که برای بوردیو مهم است در قالب این مشروعیت نامرئی بودن و شکل ناخودآگاه داشتن آن است، یعنی حالتی به‌ظاهر ناخودآگاه است که به سلطه‌ای فرهنگی اجتماعی در زندگی روزمره منجر می‌گردد و منعکس‌کننده همدستی است تا پایبندی در این امر. این حفظ و تداوم خشونت نمادین ناشی از شناخت غلط از خشونت است که موجب شده است خشونت نمادین در حالت نمادین حفظ شود. این شناخت غلط ناشی از این است که ما آن را بانفوذ و تبلیغات اشتباه می گیریم. درواقع فراتر از این‌ها هستند، یک انگاره هستند یک قاعده می‌شوند بدون نیاز به تلقین و فهماندن(اسپرینگر،2010). درنهایت می‌توان گفت خشونت نمادین خشونت تحمیل‌کننده نمادهایی است که نه‌فقط به‌مثابه اطلاعات درک نمی‌شوند  بلکه با اتکا بر انتظارات جمعی و باورها از لحاظ اجتماعی درونی شده فهمیده می‌شوند. نظریه خشونت نمادین همچون نظریه جادو بر یک نظریه باوری یا بهتر بگویم بر یک نظریه بازتولید باورها استوار است؛ یعنی نظریه‌ای که نشان می‌دهد که چگونه کنشگرانی در قالب‌های دریافتی و ادراکی خاص تولید می شوند که به آن‌ها امکان می‌دهد دستورات درون یک موقعیت یا یک گفتار را دریافت کرده و از آن‌ها اطاعت کنند، پس عمل اجتماعی شدن ضروری است.قدرت نمادین قدرت ایجاد یک داده از طریق ارائه آن به‌صورت یک گزاره است. قدرت تغییر دادن جهان با تغییر دادن بازنمایی آن در نظام‌های نمادین به شکل یک نیروی غیرلفظی است. این قدرت در خلال یک رابطه معین که با مشروعیت بخشیدن به واژگان و کسانی که این واژگان را بر زبان می‌آورند به تحقق درمی‌آید. و تنها در شرایطی به عمل درمی‌آید که کسانی که این قدرت بر آن‌ها اعمال می‌شود، آن را به رسمیت بشناسند(بوردیو،1992). به‌عبارت‌دیگر، خشونت نمادین می‌تواند در برخی موقعیت‌ها و با صرف برخی هزینه‌ها بسیار بهتر از خشونت سیاسی پلیس عمل کند.یکی از ضعف‌های بزرگ سنت مارکسیستی این بوده است که جایی برای این نوع از خشونت نرم، اما مؤثر حتی در عرصه اقتصادی در نظر ندارد، می‌خواهم بر این نکته تأکید کنم که نظریه خشونت نمادین به‌مثابه نوعی عدم شناخت مبتنی بر انطباق ناخودآگاه ساختارهای ذهنی با ساختارهای عینی به‌کلی از نظریه فوکویی سلطه به‌مثابه نظم یا حتی در رده دیگری، از تمثیل‌های شبکه‌ای باز نیز متفاوت است.(بوردیو ،2002).

 

 

 

نتیجه‌گیری

 

بوردیو با ارائه نظریه خود درباره خشونت نمادین و سلطه یک منبع بسیار مهم برای فهم انواع میدان‌های اجتماعی، سیاسی ایجاد کرد. بوردیو به‌خوبی توانست یک رابطه‌ی قابل‌تأمل میان قدرت و سیاست ایجاد کند. او به انواع سرمایه ای اشاره می کند  که بازیگران اجتماعی در میدان‌های مختلف به کار می‌گیرند و از طرفی همگام باقدرت مسلط حرکت می‌کنند و بدینسان عالی‌ترین نوع مشروعیت را از آن خود می‌کنند.

درواقع قدرت نمادین در همه میدان‌ها وجود دارد و انسان‌ها در روابط خود از آن بهره می‌برند. افراد در تحت تأثیر این قدرت نمادین دست به فعالیت می‌زنند؛ قدرتی که به تعبیر بوردیو همه‌جا است اما مردم نمی‌بینند. قدرت نمادین همراه با ابزار نرم خودف یعنی  خشونت نمادین دست به فعالیت می‌زند.  خشونت نمادین  نامرئی و ناخودآگاه است و خود قربانی یکی از مهره‌های اصلی است به به اعمال خشونت بر خود کمک می کند. بوردیو بهترین ساز وکار را برای خشونت نمادین ابزار فرهنگی می‌داند که در قالب فرهنگ مصرفی و ذائقه و سلیقه بیشتر خود را نشان می‌دهد.