Views
2
Downloads
40
Citations
تعیین صلاحیت ایکسید نسبت به رسیدگی منازعات ناشی از سرمایه¬گذاری خارجی
Abdul Wahid AlizadaReceived 06 Apr 2021, Accepted 06 Apr 2021, Published online 06 Apr 2021
insert_link https://research.ru.edu.af/da/doi/full/58/606c41935fcac/37
lock_outline Open access
Abstract
افغانستان عضویت کنوانسیون ایکسید را دارد و به همین دلیل، نسبت به قواعد آن متعهد است. کنوانسیون و رویه-های دیوان¬های حکمیت ایکسید یک نظام حقوقی منسجم را ایجاد کرده¬اند که قواعد حاکم بر صلاحیت ایکسید نسبت به رسیدگی منازعات ناشی از سرمایه¬گذاری بین سرمایه¬گذار خارجی و دولت میزبان، از آن ناشی می¬شود. تحقیق حاضر به دنبال حل این مسئله است که قواعد ایکسید به چه شکل می¬تواند در حل منازعات حقوقی اعضا نقش اساسی را ایفا کند. روش به کار رفته در این تحقیق توصیفی و تحلیلی است. نظریات و رویه¬های حکمیتی در رابطه به قوانین ایکسید به شیوه تحلیلی بیان شده است و به این پرسش که صلاحیت ایکسید چگونه تعیین می¬شود، پاسخ داده شده است. نتایج تحقیق نشان می¬دهد که دیوان¬های حکمیت ایکسید از قاعده «صلاحیت بر صلاحیت» برخوردار هستند و نهایتاً خود آنها صلاحیت خویش را احراز خواهند کرد و بر مبنای آن، اتخاذ تصمیم می¬کنند.مقدمه
یکی از پیشرفتهای بینالمللی در حوزه حلوفصل اختلافات ناشی از سرمایهگذاری، تأسیس «مرکز حلوفصل اختلافات ناشی از سرمایهگذاری بین سرمایهگذار خصوصی و دولت میزبان»[1] است که از در سال 1965 براساس «کنوانسیون واشنگتن»[2] ایجاد شده است. از آنجایی که ایکسید به عنوان یک مرجع حلوفصل اختلافات به صورت تخصصی و خاص ایجاد شده است، بسیاری از کشورها عضویت آن را حاصل کردهاند تا به این طریقی این اطمینان برای سرمایهگذاران خارجی ایجاد شود که اختلافات احتمالی آنها با دولت میزبان از طریق حکمیتِ یک سازمان مستقل و بیطرف خاتمه خواهد یافت. به این منظور، بسیاری از کشورهای جهان و حتی انکشافنیافته عضویت آن را حاصل کردهاند. از آنجای که افغانستان در ابتدای تأسیس، ایکسید به آن پیوسته است. وضعیت ارتباطات، مراودات و تعاملات بینالمللی که افغانستان جزء پیکره جامعه بینالملل میباشد اهیمت پژوهش در رابطه به قواعد ایکسید را روشن میسازد. شناسایی و بررسی ابعاد حقوقی ایکسید خصوصاً صلاحیت آن، برای نظام حقوقی افغانستان لازم و مهم است که ضرورت تحقیق را توجیه میکند. هدف از بررسی قواعد ایکسید در این پژوهشی شناسایی ابعاد پیامدهای اقتصادی و سیاسی این قواعد بر کشور افغانستان به عنوان عضوی این کنوانسیون میباشد.
ایکسید به عنوان مرجع اصلی حلوفصل منازعات، دارای قواعد اختصاصی رسیدگی است و مطابق این قواعد، باید صلاحیت رسیدگی به اختلاف را داشته باشد، تا ارجاع اختلاف را پذیرفته و مبادرت به رسیدگی کند. اگر در مواردی، کنوانسیون ساکت یا مبهم است، رویه موجود در ایکسید، این مشکل را رفع میکند. مرکز ایکسید یک نهاد شناخته شده است که نیازی به معرفی در اینجا ندارد. آنچه مهم است بررسی ابعاد حقوقی مربوط به صلاحیت این مرکز است که باید به آن پرداخته شود و پاسخ پرسشهای مطرح، روشن گردد که در اینجا به این منظور، صلاحیت دیوانهای حکمیت، شیوۀ درخواست رسیدگی، طرفین رابط سرمایهگذاری، اثر انتقال مالکیت سرمایهگذاری، استرداد رضایت به ایکسید، قانون حاکم بر حکمیت و ابطال و تطبیق قرارهای حکمیت مطابق کنوانسیون و رویۀ دیوانهای حکمیت ایکسید مورد بررسی قرار میگیرند.
عدم آگاهی از قواعد حقوقی ایکسید برای آن دسته از سرمایه گذاران افغانستان که در سطح بینالملل فعالیت تجاری و اقتصادی دارد جزء مسئله، نگرانی و دغدغه ذهنی نگارنده و حقوق دانان میباشد. به همین دلیل تحقیق حاضر، در راستای پاسخ به این پرسش اساسی انجام میشود که صلاحیت ایکسید چگونه است؟ و مبتنی بر کدام معیار تعیین میشود؟ برای پاسخ، مطالعۀ تحلیلی و توصیفی انجام میشود؛ با اینحال، محقق خود را محدود به نظریات نکرده و قضایای مطروحه را نیز مطالعه و به عنوان نمونه ذکر میکند.
صلاحیت مرکز برای حلوفصل اختلافات
براساس ابتدای ماده 26 کنوانسیون، صلاحیت مرکز انحصاری است، یعنی مرکز فقط وسیلۀ حل اختلافات ناشی از سرمایهگذاری مورد نظر بین دولتهای عضو کنوانسیون است؛ مگر اینکه خلاف آن تصریح شود. دولتهای عضو میتوانند در زمان قبول، تصویب یا پذیرش کنوانسیون، یا در هر تاریخی پس از آن، دعاوی را که مایل هستند از صلاحیت ایکسید مستثنی کنند، به مرکز اعلام نمایند. دولت عضو کنوانسیون شامل ارگانهای اصلی دولتی مانند وزارتخانهها و نهادها فرعی و شخصیتهای حکمی مانند ولایت و ولسوالیها نیز میشود که دولت عضو باید لیستی از آنها را نیز تسلیم ایکسید کند که در غیر آن، مطابق ماده 25 دعاوی آنها مشمول صلاحیت ایکسید نمیشود.[1] آنها اگر طرف قرارداد سرمایهگذاری هستند، باید رضایت خود را اعلام کنند که از طریق دولت صورت میگیرد. اگر دولت اقدام به اعلام نکرده باشد یا ارجاع اختلاف به ایکسید را دولت متبوعه رضایت نداده باشد، ایکسید صلاحیت نخواهد یافت.[2] پیشبینی اعلام رضایت نهادهای فرعی و وابسته به دولت به این دلیل است که به سرمایهگذار این تضمین را میدهد که یک نهاد یا شرکت خاص به نحو مناسبی اختیارات لازم را از سوی دولت دارا است (دالزر، 1393: 369) تا در فرایند حکمیت یا در تطبیق قرار حکمیت، خللی ایجاد نشود. به همین دلیل، اگر اقدامات نهادهای وابسته به دولت نیز منجر به نقض حقوق سرمایهگذار خارجی گردد، باعث مسئولیت دولت در حقوق بینالمللی میشود؛ چراکه مطابق قواعد حقوق بینالملل، دولتها در قبال تمام نهادهای وابسته به خود که اقتدارات حاکمیتی را عهدهدار هستند، مسئولیت دارند (Cf: Draft of Responsibility of State for Internationally Wrongful (2001), Article 4(1)).
با آنکه صلاحیت مرکز منحصر به دعاوی ناشی از سرمایهگذاری است، کنوانسیون تعریفی برای اصطلاح سرمایهگذاری ارائه نمیدهد و براساس فقره چهارم ماده 25، آن را علاوه بر اینکه در مفهوم سرمایهگذاری باشد واگذار به طرفین قرارداد سرمایهگذاری نیز کرده است. با اینحال، دیوانهای حکمیت ایکسید مبتنی بر دیدگاه و رویکرد سنتی در قضیههایی مانند «فدکس» و «سالینی» رویهای را از خود گذاشتهاند که برخلاف هدف و روح کنوانسیون، تفسیر مضیق و محدودی را از سرمایهگذاری ارائه میدهد که با تطبیق معیارهای چهارگانۀ مذکور، امکان تطبیق تعاریف ناشی از موافقتنامههای مربوط به سرمایهگذاری نیز از بین میرود و دعاوی زیادی از قلمرو صلاحیت ایکسید خارج میشود. بنابراین، نباید معیارهای مذکور را انحصاری، ثابت و قطعی دانست بلکه آنها را باید در کنار سایر معیارها و خصوصاً موافقتنامههای سرمایهگذاری در نظر گرفت و تحلیل کرد. به همین دلیل، در قضیه «بایواتر» تعریف سرمایهگذاری منحصر به موارد چهارگانه نشده و دیوان تصریح کرده است هیچ تعهدی به معیارهای چهارگانه ندارد به دلیل اینکه هیچ اثری از آنها نه در کنوانسیون وجود دارد و نه در مذاکرات مقدماتی. لذا، دیوان با توجه به تمام اوضاع و احوال، علاوه بر معیارهای مذکور به متن و روح کنوانسیون (خصوصاً ماده 25) و تعاریف ارائه شده در موافقتنامههای دوجانبه قضیه را بررسی میکند.[3]
با توجه به دیدگاههای مذکور، نباید در تعریف سرمایهگذار چنان محدود به معیارهای مذکور در قضیههای فدکس و سالینی شد که باعث خروج تعداد زیادی از اختلافات از صلاحیت ایکسید گردد. از طرفی نیز نمیتوان چنان فارغ از معیارهای مذکور و مستقل اقدام به تعریف سرمایهگذاری کرد که در پرتو آن اولاً هر فعالیت سادۀ تجارتی مشمول سرمایهگذاری شود[4] و ثانیاً پیچیدگی و ابهامات بیشتری نیز واقع شود به دلیل اینکه، یک دولت ممکن است در قوانین ملی خود تعریفی ارائه کند که در تعارض با موافقتنامههای سرمایهگذاری باشد و حتی هر موافقتنامه نیز حاوی تعریف متفاوتی باشد. لذا، میزانی از رسمیت در تعریف باید وجود داشته باشد و همچنان حداقل تا حد امکان معیارهای مذکور در کنار تعاریف مندرج در قوانین ملی و معاهدات در نظر گرفته شود.
به این ترتیب، این امکان برای کنوانسیون وجود دارد تا «مفهوم سنتی سرمایهگذاری» را با «مفهوم اقتصادی جدیدی» ترکیب نماید. در نتیجه، حتی پروژۀ مربوط به اعمار با ویژگی نظامی میتواند به عنوان یک سرمایهگذاری تلقی شود، نه صرفاً یک قرارداد تجارتی. با اینحال، چنانچه صلاحیت دیوان حکمیت ایکسید از سوی طرفین مورد قبول قرار گرفته باشد، همین امر باید به عنوان دلیل ارجاع اختلاف خاصی که مربوط به سرمایهگذاری مورد نظر کنوانسیون است، تلقی گردد. البته، این واقعیت که قرارداد خاصی ممکن است سرمایهگذاری حیاتی، یعنی سرمایهگذاری که در انکشاف اقتصادی کشور میزبان نقش دارد محسوب شود، وجود صلاحیت ایکسید را توجیه میکند؛ لذا، چنین قراردادهایی فقط به انواع سنتی سرمایهگذاری از قبیل بهرهبرداری از منابع طبیعی، سرمایهگذاری صنعتی در مورد تولید و صدور کالا، تولید آهن، فولاد و آلومینیوم، اعمار هوتلها و سرمایهگذاری در انکشاف شهری اختصاص ندارد، بلکه اموری چون تنظیم و مدیریت قرارداد، راهاندازی و گرداندن کارخانجات، توافقهای تخنیکی و صدور جواز به منظور تولید تسلیحات را نیز شامل میشود» (جلالی، 1383: 51-52). مگر اینکه قوانین ملی دولتهای عضو، برخی از فعالیتهای مذکور را محدود یا ممنوع کرده باشند مانند سرمایهگذاری در حوزۀ تسلیحات.
همانطور که کنوانسیون تصریح کرده است، صلاحیت آن در حوزه سرمایهگذاری است که معیارهای شناسایی در کنوانسیون و در رویه ایکسید موجود هستند و در موارد جدید نیز دیوان ایکسید با توجه به اوضاع و احوال هر قضیه، شناسایی میکند. دعوایی که نزد ایکسید مطرح میشود باید مرتبط با سرمایهگذاری باشد که در غیر آن، اصولاً ایکسید صلاحیت نخواهد داشت، مگر مبتنی بر «صلاحیت فوقالعاده» چنین دعوایی را بپذیرد. اما این پرسش مطرح میشود که با توجه به عدم تعیین انواع سرمایهگذاری در فقره اول ماده 25 کنوانسیون، آیا سرمایهگذاری غیرمستقیم نیز مشمول صلاحیت کنوانسیون یا تعریف سرمایهگذاری میشود یا خیر. مطابق رویهای که در قضیه «فدکس» علیه ونزوئلا ایجاد شده است، با آنکه دولت ونزوئلا معاملۀ مورد اختلاف یعنی «حواله صادر شده» توسط دولت ونزوئلا را مطابق کنوانسیون ایکسید، سرمایهگذاری مستقیم محسوب نکرده است اما دیوان حکمیت خود را صالح دانسته و تصریح کرده است که «صلاحیت در مورد سرمایهگذاریهایی که مستقیم نیستند نیز میتواند وجود داشته باشد، مانند اختلافاتی که مستقیماً از این معامله ناشی شده است» (Fedax v. Venezuela, 1997, Paras:22-42)؛ چنین دیدگاهی در موارد دیگر نیز مورد تأیید قرار گرفته است (Cf: Siemens v. Argentina, 2004, Para:150).
با اینحال، سرمایهگذاری در عمل و اجرا نوعاً معاملات جانبی و روابط حقوقی را نیاز دارد مانند فاینانس، اجارۀ اموال، خرید انواع کالاها، مارکتینگ محصول تولیدی و دیونهای مالیاتی. در ادبیات اقتصادی، چنین مبادلات و قراردادهایی کموبیش مرتبط با سرمایهگذاری محسوب میشوند. با وجود این، برای احراز صلاحیت دیوان نمیتوان یک معیار قاطع و ثابت را مطرح کرد. در مواردی که شک و تردید در سرمایهگذاری تلقیشدن یا نشدن یک فعالیت وجود داشته باشد، باید با توجه به اوضاع و احوال خاص هر قضیه تصمیم گرفت. به همین دلیل، دیوان حکمیت ایکسید در قضیه «سی.اس.اُ.بی» علیه اسلواکیا توضیح داده است[5] که: سرمایهگذاری معمولاً عملیاتی نسبتاً پیچیده است که از عواملی درهم تنیده تشکیل مییابد که هر یک از آن عوامل به تنهایی ممکن است در تمام موارد سرمایهگذاری تلقی نگردد. لذا، به هنگام تشکیل دوسیه نزد مرکز باید مبنا را بر این گذاشت که آن مورد مستقیماً از سرمایهگذاری ناشی شده است حتی اگر که آن دوسیه بر مبنای عملی باشد که تحت کنوانسیون به تنهایی به عنوان سرمایهگذاری تلقی نگردد، مشروط بر اینکه آن عامل خاص، بخش جداییناپذیر از یک عملیات کلیتر باشد که به عنوان سرمایهگذاری تلقی میشود (Ceskoslovenska Obchodni Banka v. Slovakia, 2004, Para:72). در دعاوی متعددی علیه آرجنتین نیز این دولت استدلال کرده است که اقدام انجام شده ماهیتی کلی داشته و در راستای دفاع و منافع عامه بوده و مشخصاً با عملیات مربوط به سرمایهگذاری خاصی ارتباط نداشته است؛ خصوصاً که اختلافات ناشی از چنین اقداماتی مستقیماً از سرمایهگذاری ناشی نشده است. اما ایکسید چنین استدلالی را نپذیرفته و در قضیه «سی.ام.اس» تصریح کرده است که راجع به اقدامات این دولت که در رابطه با سیاستهای اقتصادی کلی صورت گرفته، صلاحیت نداشته و نمیتواند قضاوتی در مورد صحتوسقم آنها انجام دهد. اما دیوان صلاحیت دارد بررسی کند که آیا اقدامات خاصی که بر سرمایهگذاری تأثیر گذاشته یا اقداماتی که در راستای سیاستهای کلی اقتصادی بوده و تأثیرات مستقیمی بر چنین سرمایهگذاری داشته در راستای نقض تعهدات الزامآور حقوقی که از موافقتنامهها، قوانین یا قرارداد ناشی میشود بوده است یا خیر (CMS v. Argentina, 2003, Para:33).
بنابراین، همانطور که ذکر شد، مقررات کنوانسیون محدودۀ صلاحیت دیوان حکمیت ایکسید را معین میکند و در موارد مبهم نیز رویه حکمیتی آن، صلاحیت ایکسید را مشخص خواهد کرد که رضایت طرفین نیز در این خصوص مهم خواهد بود؛ چراکه مرکز ایکسید یک معیار دوگانه را تطبیق میکند و عملاً نیز گرایش به اینسو دارد؛ یعنی هم تعریف سرمایهگذاری را برای صلاحیت خویش لحاظ میکند و هم رضایت طرفین اختلاف را در ارجاع به حکمیت مرکز (ابراهیمی، 1393: 88). اما در مجموع، قطع نظر از استثنائات احتمالی ذکر شده در مورد انواع خاص اختلافات، صلاحیت مرکز انحصاری است. هر اعتراضی از سوی طرفین اختلاف مبنی بر اینکه آن اختلاف در حوزۀ صلاحیت مرکز نمیباشد یا بنا به دلایل دیگری در حوزۀ صلاحیت دیوان قرار نمیگیرد، بهوسیلۀ خود دیوان مورد بررسی قرار میگیرد و این دیوان است که تعیین میکند آیا با آن اعتراض به عنوان مسئلهای مقدماتی برخورد کند یا آن را به مرحلۀ رسیدگی به ماهیت دعوی ملحق نماید. ماده 41 نیز تصریح دارد که خود دیوان، در مورد صلاحیت خود تصمیم میگیرد که این موضوع همان قاعدۀ «صلاحیت بر صلاحیت»[6] است که در حکمیت موضوعی مورد قبول میباشد. همچنین، هر نوع مداخلۀ محاکم داخلی در قانون حاکم بر حکمیت پذیرفتنی نیست. در صورت استناد هر یک از طرفین به حکمیت ایکسید تا زمانی که دیوان ایکسید در خصوص صلاحیت خود تصمیم نگرفته باشد، محاکم داخلی که به اختلاف طرفین رسیدگی میکنند، باید رسیدگی خود را به تعویق اندازند.
[1]. لیست مذکور در ایکسید موجود است و طرفهای قرارداد سرمایهگذاری لازم است قبل از انعقاد قرارداد آن را ملاحظه کنند تا آگاهی یابند که آیا موضوع و مرجع مورد نظر مشمول صلاحیت ایکسید میباشد یا خیر؛ برای ملاحظه لیست مذکور ر.ک:
http://www.worldbank.org/icsid/pubs/icsid-8-c.htm.
[2]. قضیۀ مربوط به «تلویزیون کِبلی» علیه دولت تانزانیا مرتبط با این موضوع مطرح شده است. تلویزیون مذکور دعوایی را نزد ایکسید علیه دولت «سنت کیتس و نویس» که عضو ایکسید است، اقامه کرده بود. تلویزیون کبلی مدعی بود که با ایالت «جزیره نویس» قرارداد سرمایهگذاری را منعقد کرده است که مشتمل بر ابراز رضایت به ارجاع اختلافات به حکمیت ایکسید است. اما دیوان اعلام داشت که این ایالت طبق فقره اول ماده 25 کنوانسیون به عنوان یک واحد تابعه یا نماینده دولت متبوع خود به ایکسید معرفی نشده است. مضافاً که طبق فقره سوم ماده 25، رضایتی که توسط ایالت در ارجاع اختلاف داده شده، به همراه آن رضایت دولت متبوعه وجود نداشته و قرارداد را امضا نکرده است. لذا، دیوان صلاحیت رسیدگی به اختلاف مذکور را ندارد (Cable Television v. Christopher, 1997, Paras:3, 4, 8).
[3]. در قضیه مذکور، «بایواتر» مبتنی بر موافقتنامه دوجانبه انگلستان و تانزانیا، علیه تانزانیا نزد ایکسید اقامه دعوی نمود. مدعی بود که در یک شرکت محلی، سهمدار بوده و دولت تانزانیا آن شرکت را سلب مالکیت کرده که این اقدام نقض موافقتنامه دوجانبه است. دولت تانزانیا به صلاحیت ایکسید اعتراض کرد. معتقد بود که این دعوی، دعوای ناشی از سرمایهگذاری نیست و اضافه کرد که سرمایه آورده شده اصلاً قابل توجه نبوده و حاوی ریسک خاصی نیز نبوده است؛ لذا، عملیاتی که حاوی حداقل دو شرط مذکور نباشد، سرمایهگذاری توصیف نمیشود حتی اگر موافقتنامه دوجانبه اقدامات انجام شده را سرمایهگذاری بداند نیز کافی نیست و لازم است معیارهای ماده 25 نیز وجود داشته باشد. بایواتر معتقد بود ایکسید صالح است؛ چراکه معیارهای چهارگانه مذکور در قضیه «سالینی» وجود دارد؛ خصوصاً که موافقتنامه دوجانبه نیز به نحوی تنظیم شده است که حاوی تعریف وسیعی از سرمایهگذاری است. با اینحال، دیوان تصریح کرد که اولاً تعهدی به معیارهای چهارگانه ندارد چراکه آنها نه در کنوانسیون و نه در مذاکرات مقدماتی مطرح نبودهاند خصوصاً که نمایندگان دولتها مایل بودهاند به اراده طرفین واگذار گردد. ثانیاً محدود شدن در معیارهای چهارگانه، فقره ماده مذکور در موافقتنامهها و قوانین ملی راجع به سرمایهگذاری را متروک میسازد. بنابراین، با توجه به اینکه دیوان تمام اوضاع و احوال را در نظر گرفته است، صلاحیت به رسیدگی دارد (Biwater Gauff v. Tanzania, 1999, Paras:312-313.).
[4]. چراکه صلاحیت ایکسید در حلوفصل اختلافات ناشی از سرمایهگذاری است و اختلافات تجارتی صرف را شامل نمیشود. به همین دلیل، در قضیه «گلوبال» علیه اوکراین با آنکه دیوان حکمیت ایکسید تصریح کرده است که هر دو معیار تعریف سرمایهگذاری و رضایت طرفین را به عنوان معیار ارجاع به حکمیت و صلاحیت خویش مورد توجه قرار میدهد اما قراردادهای خرید و فروش امضا شده بین طرفین دارای ماهیت کاملاً تجارتی هستند و با هیچ تفسیری نمیتوان آنها را سرمایهگذاری در مفهوم ماده 25 کنوانسیون قلمداد کرد (Global Trading Resource v. Ukraine, 2010, Para:57).
[5]. در قضیه مذکور، بانک «سی.اس.اُ.بی»، به عنوان مدعی به شرکت مالی با تابعیت اسلواکیا قرضهای اعطا نموده بود که بازپرداخت آن توسط وزارت دارایی اسلواکیا تضمین شده بود. اما شرکت مالی مذکور در بازپرداخت قرضه قصور کرد و به همین دلیل، «سی.اس.اُ.بی» علیه اسلواکیا نزد ایکسید بر مبنای دعوای ناشی از سرمایهگذاری اقامه دعوی نمود اما اسلواکیا با این استدلال که اختلاف مذکور مستقیماً به قرض ارتباط ندارد، ایکسید را فاقد صلاحیت میدانست.
[6]. Competence-Competence.
شیوه ارجاع اختلاف به حکمیت مرکز
گام نخست برای اجرای حکمیت، تسلیم تقاضای حکمیت است. ایکسید محدودیت زمانی برای ارجاع اختلافات به مرکز، در نظر نمیگیرد؛ اما سند تنظیم شده بین طرفهـای اختلاف؛ مثل شرط ارجـاع اختلاف به حکمیت، قانون ملی و موافقتنامه احتمالیِ موجود میتواند در این خصوص تعیینکننده باشد (جلالی، 1383: 49).
ماده 36 در فقرههای یک الی سه اظهار میدارد: هر دولت متعاهد یا هر تبعۀ دولت متعاهدی که مایل است رسیدگی از طریق حکمیت صورت بگیرد، باید تقاضای مکتوب خود را در این خصوص به سرمنشی تسلیم کند تا او یک نسخه از تقاضا را برای طرف دیگر بفرستد. تقاضا باید شامل اطلاعات مربوط به موارد موضوع اختلاف، هویت طرفین و رضایت آنان به حکمیت مطابق با قواعد و اصول رسیدگی حکمیت باشد. در صورتی که سرمنشی تشخیص دهد که مورد اختلاف خارج از صلاحیت مرکز نیست، تقاضا را ثبت خواهد کرد.
پس از پذیرش تقاضا، طرفین میتوانند حکمهای خود را از لیستی از حکمها که در اختیار مرکز قرار دارد، انتخاب کنند. با آنکه طرفین اختلاف از آزادی در خصوص محل برگزاری جلسات حکمیت برخوردار هستند؛ چنانکه در حکمیت پیشبینی شده در قراردادهای مس عینک (فصل چهاردهم، ماده 56) و اکتشاف و تقسیم تولید نفت آمو دریا (ماده 24)، با آنکه مرجع حلوفصل کنندۀ مرکز ایکسید است، اما محل برگزاری جلسات لندن تعیین شده است. با وجود این، معمولاً حکمیتهای ایکسید در خود مرکز و در واشنگتن انجام میشوند.
بند پایانی مقدمۀ کنوانسیون اظهار میدارد که کشور متعاهد به صرف تصویب و قبول یا موافقت با کنوانسیون و یا بدون رضایت، به ارجاع هر اختلافی برای سازش و حکمیت به مرکز ملزم نیست؛ لذا، لازمۀ ارجاع اختلاف به حکمیت، عضویت دولت میزبان و دولت متبوع سرمایهگذار در ایکسید و رضایت به رسیدگی آن است یعنی لازم است دولتین طرف اختلاف هم عضو باشند و رضایت به ایکسید را نیز اعلام کرده باشند. طبیعتاً دولتی که عضو ایکسید نیست اما رضایت میدهد، برای ایکسید صلاحیت ایجاد نمیکند. گرچه شورای اداری ایکسید از سال 1978 «قواعد تسهیلات فوقالعاده»[1] را در نظر گرفته است که این قواعد، صلاحیت مرکز را هم از جهت طرفین اختلاف و هم از جهت موضوعات قابل ارجاع وسیعتر نموده است.[2] تسهیلات فوقالعاده با شرایطی اجازه میدهد تا دولت یا اتباع دولت غیر عضو کنوانسیون نیز از مرکز برای حلوفصل اختلافات خود استفاده کنند، اما باید تصدیق سرمنشی را مبنی بر قبول دعوی داشته باشند. البته، حکمیت مطابق تسهیلات فوقالعاده تابع قواعد ایکسید نیست بلکه تابع قواعد تسهیلات فوقالعاده خواهد بود. همچنین، قرارهای صادره مبتنی بر تسهیلات فوقالعاده بر خلاف قرارهای صادره توسط ایکسید مصون از بررسی و تجدید نظر محاکم قضایی ملی نخواهند بود(دالزر، 1393: 357) که در این خصوص رویه نیز وجود دارد (Cf: Mexican v. Metalclad, 2001, Case No.ARB(AFR)/97/1)).
[1]. Additional Facilities Rules (AFR).
[2]. ماده 2 قواعد تسهیلات فوقالعاده: «سکرتریت مرکز اجازه دارد که براساس قواعد حاضر، جریان رسیدگی بین یک دولت متعاهد (یا هر یک از تقسیمات فرعی وابسته به دولت یا نماینده دولت) با تبعه دولت متعاهد دیگر را در دستهبندیهای ذیل قرار دهد: الف) جریانهای سازش و حکمیت که مربوط به حل آن دسته از اختلافات حقوقی است که مستقیماً از یک سرمایهگذاری ناشی میشود و البته، در صلاحیت مرکز قرار ندارند، به این علت که هم دولت طرف اختلاف و هم دولتی که تبعۀ او طرف اختلاف است، عضو کنوانسیون نیستند؛ ب) جریانهای سازش و حکمیتی که مربوط به حل آن دسته از اختلافات حقوقی هستند که در صلاحیت مرکز قرار ندارند، به علت اینکه مستقیماً از یک سرمایهگذاری ناشی نشده است، مشروط به اینکه هم دولت طرف اختلاف و هم دولتی که تبعۀ او طرف اختلاف است، از دولتهای متعاهد کنوانسیون باشند؛ ج) جریان حقیقتیابی».
طرفین رابطه سرمایهگذاری
طرفین اختلاف در حکمیت ایکسید، از یکسو دولت متعاهد و واحدها یا مؤسسات تابعۀ آن دولت است که به ایکسید معرفی شده و رضایت آنها تأیید شده است و از سوی دیگر، سرمایهگذار تبعه یک دولت متعاهد دیگر است.[1] منظور از عبارت «تبعۀ دولت متعاهد دیگر» در قسمتهای «الف» و «ب» ماده 25 عبارت است از: 1. هر فرد حقیقی که تابعیت یکی از کشورهای متعاهد غیر از کشور طرف منازعه را در تاریخی داشته باشد که طرفین توافق میکنند که اختلاف خود را به حکمیت ارجاع دهند یا در تاریخی که تقاضای حکمیت ثبت شده است.[2] البته، در عمل، سرمایهگذاران کمتر اشخاص حقیقی هستند. با اینحال، در موارد متعددی سرمایهگذاران حقیقی نیز علیه دولت میزبان، نزد ایکسید اقامۀ دعوی کردهاند (Example: Robert Azinian, v. Mexican, Case No.ARB(AFR)/97/2; Marvin v. Mexican, Case No.ARB(AFR)/99/1; Eudoro v. Paraguay, Case No.ARB/98/5; Soufraki v. United Arab Emirates, Case No.ARB/02/7). 2. هر شخص حکمی که تابعیت کشور متعاهد غیر از کشور طرف دعوی را در تاریخی دارا باشد که طرفین بر واگذاری چنین منازعهای به دیوان حکمیت ایکسید یا به هر شخص حکمی کشور متعاهد طرف منازعه که تابعیت کشور متعاهد دیگری برای آن در نظر گرفته شده است، توافق کرده باشند.
اما در صورتی که اشخاص حکمی به دولت طرف اختلاف به نوعی وابسته باشند، فقره سوم ماده 25 شرط دیگر صلاحیت مرکز در رسیدگی به اختلاف را اعلان رضایت کشور متبوع آن سکتور، وابسته به ارجاع امر به حکمیت میداند؛ مگر در صورتی که دولت مذکور عدم ضرورت تصویب از طرف خود را به اطلاع ایکسید رسانده باشد.
بنابراین، اولاً سرمایهگذار باید تبعۀ دولتی باشد که عضو کنوانسیون است و ثانیاً نباید تبعۀ دولتی باشد که طرف اختلاف است هم در هنگام اعلام رضایت به حکمیت و هم در هنگام ثبت درخواست حکمیت؛ چراکه اشخاص نمیتوانند نزد ایکسید علیه دولت متبوعۀ خود اقامۀ دعوی کنند. ملاحظه میشود که تابعیت سرمایهگذار بر صلاحیت ایکسید اثر مستقیم دارد و به همین دلیل، دیوان حکمیت میتواند به ارزیابی و بررسی اسناد سرمایهگذار جهت احراز تابعیت او بپردازد که در رویۀ حکمیتهای ایکسید نیز وجود دارد (Cf: Eudoro v. Paraguay, 2001, Case No.ARB/98/5) مانند قضیۀ «سافراکی» علیه امارات متحده عربی که به عنوان یک شخص حقیقی نزد ایکسید اقامۀ دعوی نموده بود و ادعا داشت که تبعۀ ایتالیا است و میتواند از موافقتنامۀ دوجانبه بین امارات و ایتالیا استفاده کند. اما دیوان حکمیت پس از ارزیابی اسناد ارائه شده، او را به عنوان تبعۀ ایتالیا نشناخت.[3]
با توجه به پیشبینی ماده 25 کنوانسیون اکسید که اتباع کشورها نمیتوانند علیه دولت متبوع خود اقامۀ دعوی کنند و این موضوع که اغلب کشورها پیشبینی میکنند سرمایهگذاران خارجی باید در کشور میزبان شرکتی را تأسیس و سپس فعالیت کنند، عملاً سرمایهگذاران خارجی را با این مشکل مواجه میسازند که تبعۀ کشور میزبان قلمداد شده و ایکسید صلاحیت رسیدگی به دعاوی آنها را علیه دولت میزبان نداشته باشد. برای رفع این چالش، ایکسید در قسمت دوم بند «ب» فقره دوم ماده 25 برای معرفی تبعه دولت متعاهد چنین مقرر داشته است اگر «... هر شخص حکمی که در آن تاریخ ارجاع اختلاف به سازش یا حکمیت، تابعیت دولت متعاهد طرف اختلاف را داشته باشد، اما به علت کنترول خارجی بر آن، طرفین توافق کنند که به منظور اهداف این کنوانسیون مانند یک تبعه دولت متعاهد دیگر با آنها رفتار گردد»، ایکسید صلاحیت رسیدگی به دعاوی آنها را خواهد داشت. آنچه در بند مذکور مهم است، «کنترول خارجی» بر شرکت تأسیس شده در کشور میزبان است که اگر احراز نگردد با وجود توافق طرفین سرمایهگذاری و درج آن در قرارداد، ایکسید صلاحیت رسیدگی را نخواهد داشت (letelier, 2007: 443). به همین دلیل، در قضیه «وکیوم» علیه غنا، دیوان با وجود اینکه براساس توافق طرفین قرارداد سرمایهگذار مبنی بر اینکه با شرکت وکیوم مانند تبعه خارجی رفتار گردد، اما به دلیل عدم احراز کنترول خارجی، خود را فاقد صلاحیت دانسته است (Vacuum Salt Products v. Ghana, 1994, Para:60).
قابل ذکر است که براساس پیشبینی فقرههای اول و دوم ماده 25 کنوانسیون، دارندگان تابعیت مضاعف اصولاً مجاز به اقامۀ دعوی علیه یکی از دولتهای متبوع خود نیستند. حتی اگر مدعی دارای تابعیت مؤثر و غالب دولت دیگر باشد؛ چنانکه در قضیۀ «شامپین» علیه مصر، دیوان حکمیت، سرمایهگذار حقیقی را مجاز به اقامۀ دعوی نزد ایکسید ندانسته است.[4]
اصولاً در حقوق مربوط به سرمایهگذاری خارجی، سرمایهگذار شخص حقیقی خارجی در موافقتنامههای منعقده به صورت انحصاری بر مبنای تابعیت تعیین میشود و شامل اشخاص «مقیم»[5] نمیشود. با اینحال، در مواردی اشخاص بیگانه مقیم در یکی از کشورهای طرف موافقتنامه نیز به عنوان سرمایهگذار خارجی تلقی شدهاند (OECD, 2008: 10). کنوانسیون ایکسید در خصوص وضعیت اشخاص «مقیم» صراحتی ندارد که آیا مشمول کنوانسیون میشوند یا خیر؛ اگرچه متن ماده 25 کنوانسیون در خصوص اتباع کشورهای عضو اطلاق دارد. اما در برخی اسناد ملی و بینالمللی و خصوصاً موافقتنامههای سرمایهگذاری راجع به چنین افرادی پرداخته شده و اشخاص مقیم در قلمرو یکی از کشورهای طرف موافقتنامه را سرمایهگذار خارجی طرف موافقتنامه دانستهاند (Ibid)؛ در عرصۀ فراملی نیز معاهده پیمان انرژی تصریح کرده است که امتیازات این پیمان شامل افراد مقیم نیز میگردد و در معاهده نفتا افراد «مقیم دائمی» مشمول معاهده دانسته شدهاند؛ همچنین، موافقتنامه دوجانبه بین کانادا و اروگوئه نیز پیشبینی کرده است که سرمایهگذار کانادایی اعم از اتباع کانادا و اشخاص مقیم در کانادا است. در موافقتنامه دوجانبه بین کانادا و آرجنتین نیز افراد مقیم دائمی مشمول موافقتنامه سرمایهگذاری شدهاند. چنین موافقتنامههایی در این مقام هستند که طرح دعاوی را علیه دولت متبوع خود محدود کنند. لذا، افراد مقیم در یک کشور را در حد اتباع آن کشور قرار میدهند. به همین دلیل، افراد مقیم در کشوری که اقامت دارند نمیتوانند علیه این کشور اقامه دعوی کنند؛ در واقع مانند اتباع آن کشور قلمداد میشوند. چنین دیدگاهی بیشتر در بین کشورهای امریکای لاتین ملاحظه میشود و به همین دلیل در قضیۀ «ماروین» که تبعۀ امریکا بود، با وجود اقامت طولانی در مکزیک، علیه آن دولت اقامه دعوی نمود و مکزیک ادعا کرد که به دلیل اقامت در مکزیک نمیتواند علیه این کشور اقامه دعوی کند.[6] البته، برخی موافقتنامههای دوجانبه هستند که از شدت بیشتری برای تعریف سرمایهگذار استفاده کردهاند به این صورت که به اتباع دولتین که در عینحال در آن کشور اقامت مستمر هم داشته باشند اجازه بهرهمندی از موافقتنامه را میدهند؛ یعنی هم باید تبعه باشند و هم مقیم.[7]
رضایت[8] به صلاحیت دیوان در رسیدگی به یک دعوی به یکی از روشهای ذیل صورت میگیرد:
الف: از طریق قرارداد سرمایهگذاری بین یک دولت یا نهادهای وابستۀ آن و یک تبعۀ خارجی به شرطی که آن قرارداد حاوی شرط ارجاع اختلاف به حکمیت ایکسید باشد (United Nations, 2003: p.7)؛ چنانکه قراردادهای مس عینک و آمو دریا با وزارت معادن افغانستان نظام حلوفصل ایکسید را پیشبینی کردهاند.[9] اعلام رضایت به حکمیت به صورت متداول در متن قراردادهای سرمایهگذاری متداول است و به همین دلیل در قراردادهای متعدد دیگری نیز رضایت در متن قراردادهای سرمایهگذاری اعلام شده است (Example: Holiday v. Moroco; Kaiser Bauxite v. Jamaica; AGIP v. Congo; Amco v. Indonesia; Klöckner v. Cameroon; SOABI v. Senegal; Atlantic Triton v. Guinea; Vacuum Salt v. Ghana).
ب: یک موافقتنامۀ سرمایهگذاری دو یا چندجانبۀ بین دولتها که حلوفصل اختلافات بین دولت متعاهد و تبعۀ سرمایهگذار دولت دیگر را با ارجاع به حکمیت ایکسید پیشبینی کرده باشد (United Nations, 2003: 17, 23). امروزه رویۀ موجود در روابط بین کشورها در خصوص سرمایهگذاری، پیشبینی ارجاع اختلافات به حکمیت و آنهم «حکمیت سرمایهگذاری» در قالب موافقتنامه است(دالزر، 1393: 380-381). خصوصاً موافقتنامههای دوجانبه سرمایهگذاری که در این دو دهه اخیر تبدیل به بهترین سازوکار مؤثر و سودمند برای تضمین سرمایهگذاری خارجی شده است(دی ام لیو، 1391: 765) که معمولاً علاوه بر تعریف سرمایهگذاری، مشتمل بر چارچوبهای حلوفصل اختلافات نیز هستند؛ چنانکه موافقتنامههای سرمایهگذاری افغانستان با ایران، ترکیه و جرمنی ارجاع اختلافات را به حکمیت ایکسید پیشبینی کردهاند.[10] قلمرو و محتوای شرط ارجاع اختلافات به حکمیت بسته به دولتهای مرتبط و قدرت چانهزنی آنها متفاوت است.[11] در اغلب موارد دارای ایجاب یکجانبه از سوی دولت به همه سرمایهگذاران متعلق به دولت طرف دیگر برای حلوفصل اختلافات از طریق حکمیت هستند. با اینحال، برخی موافقتنامهها به صورت ضعیفی اختلافات را به حکمیت ارجاع میدهند. به این صورت که دولت میزبان تضمین میکند که در آینده اگر اختلافی بروز نمود، رضایت خود را به حکمیت اعلام نماید مانند موافقتنامه دوجانبه بین پاکستان و جاپان (Cf: Bilateral between Japan and Pakistan (1998), Article 10(2)). یعنی دولت متعهد است که انتظار سرمایهگذار خارجی در ارجاع اختلاف به حکمیت را تأمین کند. به همین دلیل، در این مورد، این ابهام وجود دارد که اگر دولت متعهد، به تعهد خود در آینده عمل نکند، آیا اختلاف باید از طریق حکمیت حلوفصل گردد یا خیر که به سهولت نمیتوان قبول کرد که نقض تعهد در ارجاع اختلاف به حکمیت رخ داده است. حتی برخی موافقتنامهها بسیار ضعیفتر عمل میکنند به این صورت که در صورت وقوع اختلاف، دولت میزبان درخواست ارجاع اختلاف به حکمیت را با نظری مساعد مورد بررسی قرار خواهد داد. روشن است که پیشبینی مذکور به منزلۀ رضایت در ارجاع اختلاف به حکمیت قلمداد نمیشود (دالزر، 1393: 381). البته، اهمیت موافقتنامههای مربوط به سرمایهگذاری در حوزه حلوفصل اختلافات تا جایی است که در مواردی حتی بدون اینکه در قرارداد سرمایهگذاری شرط ارجاع اختلاف به حکمیت شده باشد یا اینکه حلوفصل اختلافات به محکمه ملی ارجاع شده باشد، سرمایهگذار میتواند به موافقتنامه دوجانبه استناد و دعوی را نزد حکمیت ایکسید اقامه کند؛ مانند قضیه «ویوندی یونیورسال» علیه آرجنتین که مدعی دعوی را از صلاحیت انحصاری محکمه ملی آرجنتین مبتنی بر موافقتنامه دوجانبه در ایکسید اقامه نمود.[12] حتی در قضیه «بانک آبشُدنی» علیه دولت اسلواکیا (Ceskoslovenska Obchodni Banka v. Slovakia, 2004, Paras:36-43)، مدعی توانست مبتنی بر موافقتنامهای که هنوز لازمالاجرا نشده بود اما طرفین در قرارداد خود پیشبینی کرده بودند که باید تابع موافقتنامه باشند، دعوی را نزد ایکسید اقامه کند؛ چراکه بورد حکمیت پیشبینی مذکور را برای احراز صلاحیت خود کافی قلمداد کرده بود. در مجموع، موافقتنامههای دوجانبه سرمایهگذاری به سرمایهگذاران خارجی این امکان را فراهم کرده است که برای حلوفصل اختلافات خود گزینههایی را انتخاب کنند که با نیازهای آنان تناسب بیشتری دارد. به همین دلیل، بسیاری از سرمایهگذاریهایی که توسط شرکتهای فرعی یک شرکت بینالمللی انجام میشوند، امروزه حداقل مشمول یک موافقتنامه دو یا چندجانبه میشوند(دی ام لیو، 1391: 767) و شروط مربوط به رفتار ملت کاملتالوداد نیز در گسترش استناد به موافقتنامه نقش دارند.
این امر در خصوص «معاهدۀ نفتا» به عنوان یک موافقتنامه چندجانبه نیز صادق است؛ زیرا بخش «ب» فصل 11 این معاهده، استفاده از حکمیت ایکسید را برای متعاهدین به رسمیت شناخته است.[13] همچنین، «معاهدۀ پیمان انرژی» ایجاد تعهدی مستقیم برای سرمایهگذار و دولت میزبان برای حکمیت اجباری کرده است. مطابق فقره دوم ماده 26، سرمایهگذار متعلق به دولت عضو که مدعی نقض تعهدات ناشی از معاهده است، حق دارد دعوایی مستقیم علیه دولت (الف) در محاکم یا مراجع اداری دولت میزبان، (ب) مطابق شیوه حل اختلافی که مورد توافق است و (ج) دعوایی در حکمیت مطرح کند. سرمایهگذار وقتی یک گزینه را انتخاب میکند، الزامی به پیشبینیهای قراردادی قبلی ندارد. یعنی او میتواند حکمیت را انتخاب کند حتی اگر قرارداد با دولت شامل شرط انتخاب مرجع رسیدگی به نفع محاکم دولت میزبان یا نوعی متفاوت از حکمیت باشد.
ج: اعلام رضایت از طریق قوانین ملی مانند قانون سرمایهگذاری داخلی که حلوفصل منازعات بین دولت متعاهد و سرمایهگذار خارجی را با ارجاع به حکمیت ایکسید پیشبینی کرده باشد (United Nations, 2003:11) که در این صورت، قوانین ملی برخی کشورها با صراحت تمام حلوفصل دعاوی را به حکمیت ارجاع میدهند[14] و از عبارت «باید حلوفصل شود» یا مشابه آن، استفاده میکنند و برخی با صراحت کمتر و از عبارت «میتوانند اختلافات را به حکمیت بینالمللی ارجاع دهند» استفاده میکنند؛ چنانکه ماده 30 ق.س.خ افغانستان از فعل «میتواند» استفاده کرده و ظاهر ماده آن را موکول به آینده کرده است.[15] اما برخی قوانین ملی کشورها در این خصوص مبهم هستند که بیشتر باعث بروز اختلاف میگردند مانند قانون شماره 43 مصر مصوب 1974 که به صورت مبهم و چند مرحلهای، حکمیت را مورد پیشبینی قرار داده است.[16] به همین دلیل، در قضیه «اس.پی.پی» علیه مصر (S.P.P. v. Egypt, 1985, Paras:70-73)، یکی از دعاوی راجع به همین موضوع بوده است. اگرچه دیوان حکمیت ایکسید، آن را صریح قلمداد کرده است.[17] به این دلیل که اعلام رضایت در قوانین ملی به منزلۀ ایجاب از سوی دولت میزبان به سرمایهگذاری خارجی تلقی میشود. البته، متقابلاً آغاز درخواست رسیدگی توسط سرمایهگذار نیز به منزلۀ پذیرش ایجاب قلمداد میشود (دالزر، 1393: 379).
موضوعی که در این عنوان قابل بررسی است، زمان اعلام رضایت به حکمیت ایکسید است یعنی با توجه به اینکه هم دولت میزبان، هم دولت متبوع سرمایهگذار باید عضو کنوانسیون باشند تا دعوای آنها در ایکسید قابل ثبت باشد، آیا لازم است هر دو دولت در زمان اعلام رضایت عضو کنوانسیون باشند یا این امکان وجود دارد که ابتدا اعلام رضایت باشد و سپس دولت عضو گردد. در این خصوص رویهای در ایکسید وجود دارد که میتواند پاسخ سؤال فوق را روشن کند. در قضیۀ «هُلیدی» علیه دولت مراکش (Holiday v. Morocco, 1974, Case No.ARB/72/1)، هنگامی شرط حکمیت ایکسید در قرارداد درج شد که نه دولت مراکش عضو کنوانسیون بود و نه دولت متبوع سرمایهگذار یعنی دولت سویس. پس از بروز اختلاف، سرمایهگذار خارجی نزد ایکسید اقامه دعوی نمود. مراکش مدعی عدم صلاحیت ایکسید بود به دلیل اینکه در هنگام اعلام رضایت، هیچ یک از طرفین عضو کنوانسیون نبودهاند. اما دیوان ایکسید چنین استدلالی را مردود دانست و تصریح کرد که طرفین میتوانند رضایت خود را به حکمیت ایکسید معلق و مشروط کنند؛ مهم این است که در زمان ثبت درخواست حکمیت هر دو دولت عضو کنوانسیون باشند (Lalive, 1980: 142-147). در واقع در حکمیت ایکسید دو مسئله وجود دارد یکی رضایت دولت و سرمایهگذار به حکمیت ایکسید و دیگری عضویت دو دولت به کنوانسیون.
موضوع دیگری که در مورد طرفین حکمیت در ایکسید قابل طرح است، طرف قرار گرفتن شرکتها یا مؤسسات دولتی است که به فعالیتهای تصدیگری میپردازند. به عبارتی، از آنجایی که در حکمیت ایکسید لازم است یک طرف دولت و طرف دیگر شخص خصوصی باشد، آیا قرار گرفتن شرکت دولتی که فعالیت تصدیگری دارد، باعث نمیشود طرفین حکمیت دو دولت باشند. برخی معتقدند که هدف کنوانسیون ترویج و حمایت از سرمایهگذاریهای بینالمللی از نوع خصوصی است و به همین دلیل، چنین شرکتهایی نمیتوانند طرف حکمیت در ایکسید قرار بگیرند. اما عدهای که در اکثریت هستند معتقدند اگر چنین شرکتهایی متشکل از سرمایههای خصوصی و دولتی باشد یا فعالیتهای آنها مشابه شرکتهای خصوصی باشد و به امر تصدیگری بپردازند، نقش سرمایهگذار خارجی خصوصی را خواهند داشت و میتوانند طرف حکمیت در ایکسید قرار بگیرند؛ خصوصاً که امروزه شرکتهایی وجود دارند که سرمایه آنها ترکیبی از سرمایه خصوصی و دولتی است.[18] همچنین، از آنجایی که در هنگام انعقاد قرارداد و درج شرط حکمیت، دولت میزبان و شرکت مذکور از وضعیت یکدیگر آگاهی دارند و مبتنی بر آن رضایت به حکمیت ایکسید میدهند، بعد از وقوع اختلاف توافق صورت گرفته نیز قابل عدول نیست؛ چه اینکه شرکت مذکور در نقش سرمایهگذار خصوصی وارد قرارداد شده است. چنین دیدگاهی در رویه حکمیتهای ایکسید نیز وجود دارد؛ چنانکه در قضیۀ «سی.اس.اُ.بی» علیه دولت اسلواکیا، با آنکه سرمایهگذار بانک دولتی جمهوری چک بود اما ایکسید بانک را به دلیل عملیات تجارتی نه حاکمیتی، طرف حکمیت محسوب نمود.[19]
4. اثر انتقال مالکیت سرمایهگذاری بر صلاحیت
از آنجایی که دولتها سعی میکنند بیشترین حمایتهای لازم را از سرمایهگذاران خود در کشور طرف موافقتنامه به عمل آوردند، طبیعتاً این اشتیاق نیز ایجاد میشود که سرمایهگذاران زیادی بخواهند از چنین امتیازاتی استفاده کنند؛ خصوصاً کشورهایی که با طرف موافقتنامه روابط خوبی دارد. این موضوع حتی زمینهساز جذب سرمایهگذاری در کشورهایی میشود که توانستهاند در موافقتنامههای انعقادی خود با کشورهای دیگر، بالاترین تضمینها و حمایتها را از سرمایهگذاران خود حاصل کنند. به این صورت که معمولاً برای انتساب یک شرکت به یک دولت، معیار تابعیت تطبیق میگردد که برای حصول تابعیت نیز معمولاً معیار تأسیس و ثبت شرکت یا کنترول در نظر گرفته میشود. سرمایهگذاران تمایل دارند با تأسیس شرکت در کشورهایی که موافقتنامههای انعقادی آنها بیشترین منافع را برای آنها فراهم میکند و روابط خوبی با دولت یا دولتهای میزبان دارد، سرمایهگذاریهای خود را در همان کشور میزبان یا کشورهای دیگر گسترش دهند. چنین اقدامی در حقوق بینالملل سرمایهگذاری منع نشده است و اتفاقاً امتیازی است که دولتها فراهم میکنند تا سرمایهگذاران از مزایای آن بتوانند استفاده کنند.
با آنکه اقدام سرمایهگذاران برای بهرهمندی از مزایای تابعیت کشورها نامشروع تلقی نمیشود، اما در برخی موارد، با مخالف و عکسالعمل دولتهای میزبان سرمایهگذاری مواجه میشود؛ چنانکه در قضیه «توناری»، دولت بولیویا به انتقال شرکت کنترولکننده مخالفت کرده بود و ادعا داشت که این موضوع، زمینههای تقلب و سوء استفاده از تأسیس شرکتها را فراهم و افزایش میدهد. اگرچه در دعوای مذکور، دیوان با این استدلال که این موضوع امری مشروع و مقبول است، ادعای بولیویا را نپذیرفت اما حکایت از این موضوع دارد که دولتهای میزبان نسبت به چنین انتقالی، خوشایند نیستند و عکسالعمل نشان میدهند.[20]
البته، با آنکه این موضوع پذیرفته شده است، اما اگر آشکار گردد که انتقال مالکیت به منظور تقلب و سوء استفاده است، مورد قبول و تأیید نخواهد بود؛ چنانکه در قضیه «بانرو»، در ابتدا سرمایهگذاری در کانادا انجام شده بود که این کشور عضو کنوانسیون ایکسید نیست. اما هنگامی که با دولت کنگو دچار اختلاف گردید، مالکیت شرکت را به یک شرکت فرعی خود که در امریکا تأسیس شده بود، منتقل نمود به دلیل اینکه این کشور عضو کنوانسیون ایکسید میباشد. لذا، انتقال مذکور مورد اعتراض کنگو قرار گرفت با این استدلال که شرکت مذکور قصد سوء استفاده دارد؛ چراکه دقیقاً انتقال مالکیت بعد از وقوع اختلاف و اندکی قبل از اقامۀ دعوی نزد ایکسید انجام شده است. دیوان حکمیت نیز بعد از بررسی قضیه، به صورت روشن متوجه این موضوع گردید و اعلام کرد که فاقد صلاحیت رسیدگی به این دعوی میباشد (Banro v. Congo, 2000, Paras:10-11, 26).
برای آنکه دولتها با چنین مسئلهای مواجه نشوند و مانع سوء استفادههای احتمالی از تابعیت گردند، در برخی موافقتنامهها شرطی را قرار میدهند که با تحقق رفتار موردنظر، مانع استناد اشخاص به تابعیت دیگری گردند که روابط اقتصادی مهمی با این کشور ندارد یا اینکه روابط نیک آن مخدوش است. معاهده پیمان انرژِی چنین اختیاری را برای دولتهای عضو فراهم میکند؛ چنانکه ماده 17 معاهده میگوید: «هر یک از طرفین معاهده حق منع کردن برخورداری از مزایای این قسمت را محفوظ میدارند: 1. نسبت به یک شخصیت حکمی، اگر که اتباع یا شهروندان کشور ثالثی مالک یا مدیر چنین شخصیت حکمی باشند و اگر فعالیت تجارتی مهم آن شخصیت حکمی در منطقه هر یک از دول عضو معاهده که برای این هدف ایجاد شده است، نباشد ...». با توجه به پیشبینی معاهده پیمان انرژی، دولت بلغاریا در قضیه «پٍلاما» خواهان برخورداری از «حق منع کردن برخورداری از مزایا»[21] شده است که دیوان رسیدگیکننده نیز اصل حق مذکور را پذیرفته است اما به دلیل اینکه بعد از وقوع سرمایهگذاری چنین درخواستی شده است، مورد توجه قرار نداده است.[22]
این موضوع در موافقتنامههای سرمایهگذاری افغانستان نیز از طریق قاعده «جانشینی» بیان شده است و جانشین را برخوردار از حقوق طرف متعاهد قبلی میداند؛ چنانکه در ماده 9 موافقتنامه سرمایهگذاری با ایران آمده است: «هرگاه یکی از طرفهای متعاهد یا مؤسسۀ تعیین شده توسط آن در چارچوب یک نظام قانونی به لحاظ پرداختی که به موجب یک قرارداد بیمه با تضمین خطرات غیرتجارتی یک سرمایهگذاری به عمل آورده جانشین سرمایهگذار شود: الف) جانشینی مزبور توسط طرف متعاهد دیگر معتبر شناخته خواهد شد. ب) جانشین ضمن ایفای تعهدات سرمایهگذار، مستحق حقوقی بیش از آنچه سرمایهگذاری استحقاق آن را داشته است، نخواهد بود. ج) اختلافات بین جانشین و طرف متعاهد سرمایهپذیر براساس ماده 12 این موافقتنامه حلوفصل خواهد شد».[23]
بعد از ارجاع اختلاف به حکمیت ایکسید و احراز صلاحیت دیوان، اصولاً طرفین به صورت یکجانبه نمیتوانند رضایت یا دعوای مطرح شده را مسترد کنند. با اینحال، در خصوص استرداد رضایت از ایکسید به عنوان مرجع حلوفصل اختلافات ناشی از سرمایهگذاری خارجی، دو نوع استرداد «مستقیم» و «غیرمستقیم» قابل تصور است. منظور از «استرداد مستقیم» یعنی اینکه یکی از طرفین بعد از اعلام رضایت و تقدیم دعوی رضایت خود را مسترد کند که چنین استرداد یکجانبهای مطابق فقره اول ماده 25 کنوانسیون پذیرفته نمیشود[24] که مصداقی از اصل «لزوم وفای به عهد» به شمار میرود. اما استرداد غیرمستقیم یعنی استرداد رضایت قبل از اقامه دعوی اصولاً مجاز است (دالزر، 1393: 379) که معمولاً ادعای استرداد رضایت به شش روش انجام میشود که از قرار ذیل هستند.
روش اول: مطابق فقره چهارم ماده 25 کنوانسیون دولتهای عضو این امکان را دارند که در هر زمانی که مایل باشند به ایکسید اعلام کنند که دعوی یا دعاوی خاصی را از صلاحیت ایکسید استثنا میکنند یعنی مرکز ایکسید نسبت به آن دعاوی، صالح به رسیدگی نیست. اما اثر چنین اعلامیهای فقط بر قراردادهای سرمایهگذاری مؤثر خواهد بود که بعد از صدور اعلامیه مذکور منعقد شده باشند. به همین دلیل، با آنکه دولت «جامائیکا» اقدام به صدور اعلامیهای در این خصوص نزد ایکسید نموده بود، اما دیوان حکمیت ایکسید بدون توجه به اعلامیه مذکور اقدام به رسیدگی به دعاوی مطروحه از سوی سرمایهگذاران نمود؛[25] چراکه قرارداد مذکور قبل از صدور اعلامیه منعقد شده بود و اثر اعلامیه مذکور ناظر بر آینده است. اگر چنین اقدامی صورت نگیرد، طبیعی است که با اهداف کنوانسیون در تعارض خواهد بود و ارزش اصلی خود را از دست خواهد داد (Cf: Alcoa v. Jamaica, 1975, Case No.ARB/74/2).
روش دوم: دولت عضو کنوانسیون میتواند از عضویت آن خارج گردد و به این طریق، استرداد دعاوی صورت بگیرد. ماده 71 کنوانسیون نیز به این موضوع تصریح کرده و میگوید: «هر دولت متعاهد میتواند با اعلام کتبی به مقام امین، به عضویت خود در کنوانسیون پایان دهد. ختم عضویت شش ماه پس از دریافت اطلاعیه تحقق مییابد». اما با وجود این، ماده 72 کنوانسیون تصریح دارد که خروج دولت میزبان یا دولت متبوع سرمایهگذار، رضایتهای قبلی را متأثر نمیکند.[26] بنابراین، قراردادهای سرمایهگذاری که قبل از خروج منعقد شدهاند همچنان معتبر خواهند ماند. به همین دلیل، دولت بولیویا در می 2007 از کنوانسیون ایکسید خارج شد اما دعوایی از سوی سرمایهگذار خارجی در اکتبر 2007 علیه آن نزد ایکسید اقامه گردید. ایکسید بعد از ثبت دعوی، صلاحیت خود را احراز و اقدام به رسیدگی نمود. دولت بولیویا اعتراض نمود اما دیوان با استناد به ماده 72 کنوانسیون ایکسید تصریح کرد که خروج از کنوانسیون رضایتهای قبلی را متأثر نمیکند. پیشبینی مذکور به این علت است که اگر چنین استردادی مجاز باشد، سرمایهگذار از حمایت اساسی محروم خواهد شد (دی ام لیو، : 765).
روش سوم: دولت عضو ایکسید عدم رضایت خود را نسبت به تعدادی از زیر مجموعههای خود اعلام میکند یا آنها را از لیست معرفی شده به ایکسید حذف میکند[27] که در این صورت نیز استرداد رضایت یا حذف از لیست فقط نسبت به آینده مؤثر خواهد بود. اما اگر دولت عضو مجموعهای را به ایکسید معرفی کند و سپس در اثر خصوصیسازی، تعدادی از آنها تبدیل به اشخاص خصوصی گردند، آیا رضایت دولت همچنان باقی فرض خواهد شد. با آنکه هنوز رویهای در این خصوص مطرح نشده است اما باید بین موردی که دولت برای فرار از تطبیق شرط حکمیت یک نهاد دولتی را خصوصی میسازد با موردی که به صورتی عمومی و برای تأمین منافع عامه خصوصیسازی صورت میگیرد، تفکیک قائل شد. در صورتی که اقدامات صورت گرفته موردی باشد، باید قائل به باقی بودن رضایت گردید. اما در صورتی که به صورت گسترده و فراگیر انجام شده باشد، رضایت را باید منتفی دانست و ایکسید را فاقد صلاحیت قلمداد نمود؛[28] چراکه صلاحیت ایکسید در مواردی است که یک طرف اختلاف، یک دولت باشد و در صورتی که طرفین اختلاف، اشخاص خصوصی باشند، فاقد صلاحیت خواهد بود.
روش چهارم: این روش برای استرداد غیرمستقیم رضایت به ایکسید، ادعای بیاعتباری قرارداد سرمایهگذاری حاوی شرط حکمیت است. در واقع به این ترتیب، دولت با بیاعتبار دانستن قرارداد سرمایهگذاری، شرط حکمیت مندرج در قرارداد را بیاثر میکند. اما با توجه به اینکه رویۀ مورد قبول در حکمیتهای تجارتی مبتنی بر استقلال شرط حکمیت از قرارداد اصلی است، چنین ادعایی نمیتواند بر صلاحیت ایکسید خللی وارد کند؛ اگرچه کنوانسیون ایکسید صریحاً به این موضوع اشاره نکرده است، اما مطابق فقره اول ماده 41 صلاحیت دیوان توسط خود دیوان تعیین میشود. رویه موجود در ایکسید نیز چنین است که دیوان حکمیت بین شرط حکمیت و قرارداد اصلی تفکیک قائل میشود؛ چراکه اراده طرفین اختلاف چنین است که تمام اختلافات مربوط به قرارداد از جمله بیاعتباری قرارداد به حکمیت ارجاع داده شود.
روش پنجم: روش دیگر برای استرداد رضایت از ایکسید، اعلام فقدان اهلیت و اختیار از سوی دولت عضو کنوانسیون است. به این صورت که برخی کشورها با استناد به قوانین ملی خود ارجاع اختلافات به حکمیت یا حکمیتهای بینالمللی را ممنوع میدانند و در صورت ارجاع، باطل تلقی میکنند؛ چنانکه دولت اکوادور اعلان کرد که ارجاع اختلاف بین شرکت امریکایی «آی.بی.ام» و این کشور به حکمیت برخلاف قانون اساسی و قانون عادی این کشور است. اما دیوان حکمیت ایکسید اعلام نمود که اکوادور متعهد به تعهدات بینالمللی است و نمیتواند برای فرار از آنها به قوانینی استناد کند که خود نسبت به آن قوانین آگاهی داشته است(IBM v. Ecuador, 2003. Paras:71-73). به این ترتیب، وقتی دولتی در قرارداد سرمایهگذاری شرط حکمیت را میپذیرد با توجه به آگاهی او از قوانین داخلی خود، اولاً نوعی رضایت وجود دارد و ثانیاً انصراف از قواعد پیشبینی شده قابل تصور است و ثالثاً فراتر از آنها، حاکمیت حقوق بینالملل در این خصوص است که دولتها را ملزم به پایبندی به تعهدات بینالمللی خود میسازد.
روش ششم: روش نهایی در ارتباط با استرداد رضایت، اقدام دولت عضو کنوانسیون به تغییر و اصلاح در قانون یا قوانین سرمایهگذاری حاوی شرط حکمیت است. در این صورت، باید بین مرحلۀ قبل از پذیرش سرمایهگذاری خارجی و بعد از آن تفکیک قائل شد. هنگامی که شرط حکمیت موجود در قانون دولت میزبان توسط سرمایهگذار قبول شده است، بعد از آن ادعای استرداد رضایت منتفی میشود؛ چراکه ارجاع اختلافات به حکمیت بر مبنای توافق طرفین است؛ به همین دلیل، دیوان حکمیت ایکسید در قضیه «اس.پی.پی» علیه مصر، لغو قانون را فاقد اثر بر سرمایهگذاری انجام یافته بر مبنای آن قانون دانسته است.[29] اما در خصوص تغییرات قانونی قبل از سرمایهگذاری خارجی، اصولاً دولتها براساس حاکمیتی که دارند مجاز هستند قانونگذاری کننده و هر قانونی را که به صلاح کشور میدانند ایجاد یا اصلاح کنند. بنابراین، به دلیل اینکه هنوز توافقی حاصل نشده است، امکان عدول وجود دارد. با اینحال، به دلیل افزایش استندردهای حمایتی از سرمایهگذاران خارجی و این موضوع که دولتها از حق حاکمیت برخوردار هستند، این اجازه را به دولتها میدهند که اقدام به اصلاح قوانین خود کنند اما در صورت وقوع خسارت به سرمایهگذاران باید از عهدۀ پرداخت خسارت برآیند.
[1]. مرکز ایکسید فهرستی را از دولتهای متعاهد و دیگر امضا کنندگان کنوانسیون نگهداری میکند و به آدرس ذیل قابل دسترسی است:
http://www.worldbank.org/icsid/constate/c-states-en.htm.
[2]. ماده 36 کنوانسیون ایکسید: «(1) هر کشور متعاهد یا هر تبعۀ کشور متعاهد که متقاضی رسیدگی حکمیتی باشد، باید تقاضای کتبی خود را در این خصوص به سرمنشی بدهد که او هم یک نسخه از این تقاضا را برای طرف دیگر میفرستد، (2) تقاضا باید حاوی اطلاعاتی در خصوص موضوع مورد اختلاف بین طرفین، هویت طرفین و تراضی ایشان به رسیدگی حکمیت بر طبق «مقررات و اصول رسیدگی سازش و حکمیت» باشد، (3) سرمنشی تقاضا را ثبت خواهد نمود، مگر اینکه بر مبنای اطلاعات مندرج در درخواست، تشخیص دهد که مورد اختلاف آشکارا خارج از صلاحیت مرکز میباشد. سرمنشی فوراً طرفین را از قبول یا رد درخواست مطلع خواهد کرد».
[3]. در قضیه مذکور، «سافراکی» یک شخص سرمایهگذار حقیقی تبعۀ ایتالیا بود که بعدها تابعیت کانادا را حاصل کرده بود. او اقدام به اقامۀ دعوی علیه امارات عربی متحده نزد دیوان حکمیت ایکسید بر مبنای موافقتنامه دوجانبه بین امارات و ایتالیا نمود به دلیل اینکه بین امارات و کانادا چنین موافقتنامهای وجود نداشت. اما امارات مدعی بود که «سافراکی» دیگر ایتالیایی نیست و نمیتواند به موافقتنامه مذکور استناد کند. امارات دلایل متعددی را ارائه کرده بود از جمله براساس قوانین ملی ایتالیا مبنی بر اینکه اگر اتباع این کشور تابعیت کشور خارجی را حاصل کنند، تابعیت ایتالیایی آنها لغو خواهد شد. لذا، سافراکی با چندین سال اقامت در کانادا دیگر ایتالیایی نیست و حق تقاضای حکمیت را نزد ایکسید ندارد. با اینحال، سافراکی در همان زمان علاوه بر اسناد مصدقهای که با تأیید وزارت خارجه ایتالیا، ایتالیایی بودن او را اثبات میکرد، پاسپورت معتبر ایتالیایی را نیز تقدیم دیوان حکمیت نموده بود. اما دیوان حکمیت پس از بررسی مدارک طرفین، به این نتیجه رسید که اسناد ارائه شده توسط سافراکی، دیوان را قانع نمیسازد که او ایتالیایی است؛ خصوصاً که قوانین ایتالیا صریح، روشن و معتبر هستند و هنوز نسخ نشدهاند (Soufraki v. United Arab Emirates, 2004, Para:55).
[4]. در قضیه مذکور، سه تبعه امریکایی بر مبنای موافقتنامه دوجانبه بین امریکا و مصر دعوایی را علیه دولت مصر نزد ایکسید اقامه کردند. دولت مصر در مقابل اعلام کرد به دلیل اینکه آنها متولد از پدر مصری هستند، تبعه مصر محسوب میشوند؛ بنابراین، مطابق ماده 25 کنوانسیون ایکسید اجازه اقامه دعوی علیه دولت متبوع خود را ندارند. دیوان ادعای مصر را پذیرفت و تصریح کرد که حتی اگر تابعیت دیگر شخص حقیقی از نوع تابعیت غالب و مؤثر نیز باشد، اجازۀ اقامه دعوی علیه دولت متبوعِ دیگرِ خود را ندارد (Champion v. Egypt, 2003, Para.3.4.1.).
[5]. Resident.
[6]. ماروین تبعۀ امریکا بود، اما به مدت بیش از سی سال در مکزیک اقامت داشت و بر مبنای تابعیت امریکایی خود دعوایی را علیه مکزیک اقامه نمود. او بر مبنای معاهده «نفتا» که هر دو کشور امریکا و مکزیک عضو آن هستند و امکان اقامه دعوی را هم به اتباع و هم به افراد مقیم میدهد (ماده 201)، مدعی بود که دیوان حکمیت صلاحیت رسیدگی دارد. در مقابل، مکزیک مدعی بود که نفتا هم به تابعیت توجه کرده و هم به اقامت و حتی نفتا اقامت را در سطح تابعیت قرار داده است. لذا، همانطور که در تعارض دو تابعیت، تابعیت غالب و مؤثر معیار است، در تعارض بین تابعیت و اقامت نیز یکی مؤثرتر است. یعنی اقامت طولانی مدت ماروین بر تابعیت امریکایی او غلبه دارد. اما دیوان استدلال مکزیک را رد کرد و تصریح کرد که با توجه به قواعد عام حقوق بینالملل و روح معاهده نفتا، اقامت در سطح تابعیت نیست و در معاهده مذکور نیز اقامت نسبت به تابعیت جنبه فرعی دارد؛ لذا، دیوان خود را صالح تشخیص داد (Marvin v. Mexican, 2000, Paras:26-38.).
[7]. در فصل اول بخش اول، در تعریف سرمایهگذار به موضوع افراد مقیم به صورت مفصلتری پرداخته شده است.
[8]. ماده 26 کنوانسیون رضایت را چنین تعریف کرده است: «رضایت طرفین به حکمیت تحت مقررات این کنوانسیون، در صورتی که به شکل دیگری مقرر نشده باشد، رضایت با در نظر گرفتن همۀ راههای دیگر میباشد. هر دولت متعاهد میتواند رضایت به حکمیت تحت مقررات این کنوانسیون را مشروط به مراجعۀ قبلی به مراجع اداری یا قضایی بنماید».
[9]. در فصل چهاردهم ماده 56 قرارداد مس عینک، ماده 24.1 قرارداد نفت افغان-تاجیک و ماده 24 قرارداد نفت آمو دریا حلوفصل اختلافات ناشی از این قراردادها به حکمیت مرکز ایکسید واگذار شده است.
[10]. ماده 9 موافقتنامه سرمایهگذاری با ایران، ماده 7 موافقتنامه سرمایهگذاری با ترکیه و ماده 11 موافقتنامه با جرمنی، حلوفصل اختلافات بین سرمایهگذار خصوصی و دولت میزبان را به حکمیت مرکز ایکسید واگذار کرده است.
[11]. قابل ذکر است که عدم تعادل در قدرت چانهزنی طرفین در حوزه مسائل مربوط به سرمایهگذاری و خصوصاً نظام حلوفصل اختلافات، در انعقاد موافقتنامههای دوجانبه بیشتر از موافقتنامههای چندجانبه است. به دلیل اینکه در انعقاد موافقتنامههای چندجانبه تمام دولتهای مذاکره کننده در آن شرکت دارند و تمام آنها از قدرت چانهزنی خود استفاده میکنند و از این طریق، ضعف یکی از دولتهای طرف موافقتنامه جبران میشود. به همین دلیل، مبنای موافقتنامههای چندجانبه، عادلانهتر از موافقتنامههای دوجانبه است اما امکان دستیابی به یک توافق مشترک در موافقتنامههای چندجانبه بسیار کمتر میشود که این موضوع باعث شده است تعداد چنین موافقتنامههایی در حوزه سرمایهگذاری بسیار اندک باشد.
[12]. در قضیه «ویوندی»، سرمایهگذار فرانسوی یک قرارداد امتیاز با «توکومان»، از ولایتهای آرجنتین منعقد ساخته بود. در قرارداد هیچ اشارهای به موافقتنامه دوجانبه سرمایهگذاری بین آرجنتین و فرانسه نشده بود و مقرر گردیده بود اختلافات راجع به تفسیر و تطبیق قرارداد باید در صلاحیت انحصاری محاکم اداری در «توکومان» ارجاع شود. با اینحال، «ویوندی» دعوای حکمیت در ایکسید را علیه آرجنتین که نه طرف قرارداد امتیاز بود و نه در مذاکرات مشارکت کرده بود، اقامه کرد. او مدعی بود اقدامات «توکومان» متضمن نقض مقررات ذیربط موافقتنامه دوجانبه سرمایهگذاری توسط آرجنتین بوده است. مقرراتی که مطابق آنها رفتار عادلانه و منصفانه با سرمایهگذاران تضمین شده و مصادره ممنوع گشته بود. ویوندی بر این نظر بوده که به همین دلیل، ادعای وی علیه آرجنتین مشمول ماده 8 موافقتنامه دوجانبه است که حکمیت ایکسید را مقرر کرده است. بورد حکمیت صلاحیت خود را احراز و تصریح کرد که لازم است بین دعاوی قراردادی علیه «توکومان» و دعاوی نقض موافقتنامه دوجانبه سرمایهگذاری که سرمایهگذار علیه آرجنتین اقامه کرده، تمایز قائل شد. قید صلاحیت انحصاری در قرارداد امتیاز خدشهای به دعاوی نوع دوم وارد نمیکند اما میتواند به حکمیت براساس کنوانسیون ایکسید ارجاع شود (Vivendi v. Argentina, 2000, Paras:40-55).
[13]. North American Free Trade Agreement (NAFTA); See: http://www.nafta-sec-alene-org/english/index.htm.
[14]. مانند فقره دوم ماده 8 قانون سرمایهگذاری خارجی آلبانیا مصوب 1993 که میگوید: «... سرمایهگذار خارجی ممکن است برای حلوفصل اختلاف دعوی اقامه کند و جمهوری آلبانیا به این وسیله رضایت خود را به ارجاع اختلاف به مرکز بینالمللی حلوفصل اختلافات ناشی از سرمایهگذاری اعلام میکند».
[15]. فقره دوم ماده 30 ق.س.خ افغانستان: «هرگاه مرکز بینالمللی حل اختلافات سرمایهگذاری (ایکسید) حکمیت مندرج فقره فوق را منع نماید، سرمایهگذار خارجی حکمیت را مطابق به قواعد حکمیت کمیسیون سازمان ملل متحد برای تجارت بینالمللی (آنسیترال) حلوفصل مینماید. در این صورت حکومت در مورد ارائه اختلاف به ایکسید و حل آن مطابق حکم فقره اول ماده 25 کنوانسیون متذکره موافقت مینماید».
[16]. ماده 8 قانون شماره 43 مصر راجع به سرمایهگذاری، مصوب 1974: «اختلافات سرمایهگذاری، در رابطه با تطبیق مقررات این قانون باید طبق شیوهای که راجع به آن با سرمایهگذار توافق میشود، حلوفصل گردد یا طبق مفاد توافقات لازمالاجرایی که بین جمهوری عربی مصر و دولت متبوع سرمایهگذار وجود دارد، حلوفصل شود یا طبق کنوانسیون حلوفصل اختلافات ناشی از سرمایهگذاری بین دولت و اتباع سایر دولتها که مصر طبق قانون شماره 90 سال 1971 به آن ملحق شده، حلوفصل گردد. البته، در جایی که امکان اعمال کنوانسیون وجود داشته باشد».
[17]. در قضیه مذکور، «اس.پی.پی» براساس ماده 8 قانون شماره 43 مصر مدعی بود که اختلافات باید از طریق حکمیت ایکسید حلوفصل گردد. اما مصر معتقد بود که این قانون توافق اجرایی جداگانهای را با سرمایهگذار در نظر گرفته است (S.P.P. v. Egypt, 1985, Paras:70-73) و فقط هدف قانون فوق این بوده تا سرمایهگذاران بالقوه را از این موضوع آگاه کند که حکمیت ایکسید یکی از شیوههای حلوفصل اختلافاتی است که سرمایهگذاران میتوانند به هنگام مذاکره با مقامات مصری در اوضاع و احوال مناسبی در پی به دست آوردن و درج و پیشبینی آن در توافق با دولت مصر باشند. با اینحال، دیوان چنین استدلالی را رد و تصریح کرده است که در این قانون مطلبی وجود ندارد که تصریح خاص یا بیشتری برای اعلام رضایت به صلاحیت ایکسید کرده باشد و به همین میزان که طرف اختلاف درخواست حکمیت را به ایکسید ارسال کرده است، برای اعلام رضایت کافی است و وجود رضایت در هنگام ارجاع اختلاف به حکمیت معیار صلاحیت ایکسید است که وجود دارد (Ibid, Paras:53, 73, 89, 101).
[18]. مانند قضیه شرکت «تِلِنور» علیه هنگری که 75% سهم شرکت مربوط به دولت ناروی بود اما دیوان ایکسید دعوای شرکت را در حوزه صلاحیت خود تشخیص داد (Telenor Mobile Communications v. Hungary, 2006, Para:16).
[19]. در قضیه مذکور، «سی.اس.اُ.بی» یک بانک دولتی جمهوری چک بود که در کشور اسلواکیا سرمایهگذاری کرده بود. سپس بانک مذکور بر مبنای موافقتنامه دوجانبه سرمایهگذاری بین چک و اسلواکیا، علیه دولت اسلواکیا دعوایی را نزد ایکسید اقامه نمود. دولت اسلواکیا این ایراد را وارد کرد که صلاحیت حکمیت ایکسید شامل اختلافاتی نمیشود که دو طرف آن «دولت» هستند. اما دیوان این استدلال را مردود دانست و تصریح کرد که: مراجعه به حکمیت ایکسید ارتباطی به اینکه یک شخص حکمی کلاً یا جزئاً دولتی باشد، ندارد بلکه معیار اساسی در خصوص تشخیص وضعیت این اشخاص به عنوان سرمایهگذار این است که آیا آنها در امر سرمایهگذاری به فعالیتهای «حاکمیتی» اشتغال دارند یا در حال انجام امور «تصدیگری» هستند. از آنجایی که فعالیت مدعی با توجه به ماهیت عمل آن مورد ارزیابی قرار میگیرد و نه عنوان یا اهداف آن، باید گفت فعالیت مدعی یک فعالیت کاملاً تجارتی و در مقام تصدیگری است و در نتیجه سرمایهگذاری و آنهم در نقش شخص خصوصی است که میتواند طرف دعوی قرار بگیرد (Ceskoslovenska Obchodni Banka v. Slovakia, 2004, Paras:15-27).
[20]. دیوان با رد ادعای بولیویا چنین تصریح کرده است: این موضوع که یک شخص به قصد برخورداری از مقررات و شرایط موجود در یک نظام حقوقی به صورتی اقدام کند که در معرض و محدودۀ صلاحیتی خاصی قرار بگیرد، موضوعی متعارف است و در صورتی که ممنوعیت مشخص و معینی نیز وجود نداشته باشد، یک موضوع غیرقانونی نیز نیست و فقط اقداماتی است در برخورداری بیشتر از قواعد مساعدی که یک موافقتنامه سرمایهگذاری برای او تأمین میکند که این موضوع با اهداف انعقاد اسناد بینالمللی و انگیزه دولتها از انعقاد آنها نیز هماهنگی دارد (Aguas del Tunari v. Bolivia, 2005, Paras:330-332).
[21]. The Right to Deny the Advantages.
[22]. در قضیه مذکور، شرکت پلاما در قبرس تأسیس شده بود اما بعد وقوع اختلاف و ارجاع آن به حکمیت ایکسید، دولت بلغاریا با ارسال مکتوبی به ایکسید، خواهان استفاده از حق رزرو خود در منع برخورداری از منافع مذکور در معاهده پیمان انرژی گردید. دولت مدعی بود که شرکت مذکور فعالیت تجارتی مهمی در قبرس نداشته و توسط اتباع کشوری کنترول میشود که آن کشور عضو پیمان انرژی نیست. دیوان با تصریح اینکه بلغاریا حق دارد از حق رزرو مذکور در پیمان استفاده کند، اما چنین اقدامی اولاً مستلزم تقاضا است و ثانیاً هنگامی چنین تقاضایی پذیرفته میشود که سرمایهگذاری انجام نشده باشد که در این قضیه چنین نیست و تقاضا بعد از وقوع سرمایهگذاری انجام شده است. استفاده از حق مذکور ناظر بر آینده است و به گذشته سرایت نمیکند (Plama v. Bulgaria, 2005, Paras:22, 145).
[23]. این موضوع در ماده 6 موافقتنامههای سرمایهگذاری افغانستان با کشورهای جرمنی و ترکیه نیز مورد پیشبینی قرار گرفته است.
[24]. فقره اول ماده 25 کنوانسیون ایکسید: «... در مواردی که طرفین کتباً رضایت خود را اعلام نمودند، حق ندارند به طور یکجانبه آن را مسترد نمایند».
[25]. در این قضایا (Alcoa Minerals v. Jamaica; Kaiser Bauxite v. Jamaica; Reynolds v. Jamaica)، دولت جامائیکا قراردادهای سرمایهگذاری در حوزه معادن با شرکتهای خارجی منعقد نموده بود و در قراردادهای مذکور شرط عدم افزایش مالیات شده بود و در صورتی که اختلافی بروز میکرد، دیوان حکمیت ایکسید صلاحیت رسیدگی را داشت. با وجود این، دولت جامائیکا تصمیم به افزایش مالیات داشت و برای اینکه دعاوی از سوی سرمایهگذاران علیه آن نزد ایکسید اقامه نشود، قبل از افزایش مالیات اقدام به صدور اعلامیهای در این خصوص نمود که دعاوی در حوزه معادن در صلاحیت ایکسید نیست. دولت بعد از یک ماه از صدور اعلامیه مذکور اقدام به افزایش مالیات نمود و به تبع آن، شرکتهای سرمایهگذار اقدام به اقامه دعوی نزد ایکسید کردند. با آنکه جامائیکا مدعی عدم صلاحیت ایکسید طبق اعلامیه صادره بود اما دیوان حکمیت اقدام به رسیدگی نمود و اعلام داشت که صدور اعلامیه مذکور فقط در مورد قراردادهای سرمایهگذاری خارجی مؤثر خواهد بود که بعد از آن منعقد میگردند (R. Delaume, 1984: 61, 66).
[26]. ماده 72 کنوانسیون ایکسید: «اطلاعیه موضوع ماده 70 یا 71 نسبت به حقوق و تعهدات دولتهای متعاهد یا سازمانهای تابعه یا نمایندگیها و یا اتباع آنها که تحت این کنوانسیون ایجاد شده و ناشی از قبول صلاحیت مرکز توسط یکی از آنها قبل از دریافت اطلاعیه توسط مقام امین کنوانسیون بوده باشد، تأثیری نخواهد داشت».
[27]. مطابق فقره سوم ماده 25 کنوانسیون ایکسید، زیرمجموعۀ یک دولت در صورتی مشمول کنوانسیون میشوند که دولت عضو آنها را در لیستی که تقدیم ایکسید میکند وجود داشته باشد که در این صورت، آنها نیز مشمول رضایت دولت مذکور میشوند.
[28]. به همین دلیل، بهتر است سرمایهگذار خصوصی خارجی در هنگام انعقاد قرارداد چنین شرطی را در نظر بگیرد که اگر در اثر خصوصیسازی، یک نهاد دولتی تبدیل به یک نهاد خصوصی گردد، به جای حکمیت ایکسید (برای رسیدگی به اختلافات)، دیوان حکمیت اتاق تجارتی بینالمللی صالح خواهد بود یا دیوان حکمیت مطابق قواعد آنسیترال اقدام به رسیدگی خواهد کرد. به همین دلیل، در قرارداد مس عینک بین وزارت معادن افغانستان و شرکت ام.سی.سی در فصل چهاردهم فقره ششم ماده 56 آمده است که اگر خدمات مرکز بینالمللی حل اختلافات سرمایهگذاری برای جانبین این قرارداد قابل دسترسی نباشد، اختلافاتِ حلنشده باید به اتاق تجارتی بینالمللی جهت حلوفصل، مطابق شیوهها و مقررات اتاق مذکور ارجاع گردد.
[29]. در قضیه مذکور، شرکت «اس.پی.پی» اقدام به سرمایهگذاری در مصر نموده بود و براساس قانونی که در آن هنگام نافذ بود، اختلافات به حکمیت ایکسید ارجاع داده شده بود. اما دولت مصر بعد از آن، اقدام به لغو قانون مذکور نمود و براساس این اقدام، جواز سرمایهگذاری نیز ملغی گردید. به همین دلیل، شرکت مذکور اقدام به اقامه دعوی نزد ایکسید نمود و دولت مصر دیوان را فاقد صلاحیت دانست به دلیل اینکه قانونی که اجازه سرمایهگذاری در آن حوزۀ خاص را میداد لغو شده بود. اما دیوان ایکسید ادعای مصر را رد کرد به دلیل اینکه دولت مصر نمیتواند بعد از اعطای جواز سرمایهگذاری، با لغو قانون رضایت قبلی خود را در ارجاع اختلاف به حکمیت، مسترد کند. اما اگر دولت مصر قبل از اقدام به اعطای جواز، قانون مورد نظر را لغو میکرد، دیوان صلاحیت رسیدگی را نمیداشت (S.P.P. v. Egypt, 1985, Para.40).
نتیجه گیری
صلاحیت ایکسید و مسائل مرتبط با آن مطابق کنوانسیون 1965 و رویۀ ناشی از دیوانهای حکمیت ایکسید، تحلیل میشوند. صلاحیت ایکسید برای رسیدگی به منازعات، مطابق ماده 25 کنوانسیون، مبتنی بر اعلان رضایت از سوی دولت عضو است و صرف این عضویت نیز ایجاد صلاحیت نمیکند. همچنین، سکتورهای فرعی و وابسته دولتی نیز باید به صورت جداگانه، رضایت خود را مستقلاً یا از طریق دولت متبوع، اعلان کرده باشند. علاوه بر این، صلاحیت کنوانسیون مربوط به اختلافات ناشی از سرمایهگذاری خارجی و دولت میزبان است و سایر اختلافات را شامل نمیشود. با اینحال، برای حمایت از سرمایهگذاری و گسترش آن، ایکسید قواعد تسهیلات فوقالعادهای را ایجاد کرده است که بر مبنای این قواعد، میتواند اختلافاتی را که طرفین عضویت کنوانسیون را ندارند یا اختلاف مستقیماً ناشی از سرمایهگذاری نیست را نیز مورد رسیدگی قرار دهد.
برای رسیدگی به اختلافات توسط ایکسید، باید یکی از طرفین اختلاف، تقاضای کتبی رسیدگی را مطرح کنند که مطابق طرزالعمل تعیین شده انجام میشود. اگر سرمنشی مرکز تشخیص دهد که اختلاف مطروحه در صلاحیت آن است، تقاضا را ثبت خواهد کرد که از این زمان پروسه حکمیت آغاز میشود.
دعاوی مربوط به خسارات معنوی ناشی از سرمایهگذاری، مستقیماً بر مبنای کنوانسیون قابل استماع نیست اما اگر از طریق موافقتنامههای دو یا چندجانبه مورد تضمین قرار گرفته باشند، در حوزه صلاحیت خواهد بود.
طرفین اختلاف عبارتند از کشور عضو کنوانسیون و سرمایهگذار خصوصی که تبعۀ کشور دیگر عضو کنوانسیون است. لذا، سرمایهگذار باید تبعه کشور عضو باشد و در صورتی که مقیم باشد، کنوانسیون ساکت است اما اگر مطابق موافقتنامه، صلاحیت ایکسید برای استماع دعوای آنها پذیرفته شده باشد، صالح به رسیدگ خواهد بود. از آنجایی که دولتها سرمایهگذاران خارجی را اجبار به تأسیس شرکت در خاک خویش میکنند، صلاحیت ایکسید با این چالش مواجه میشود که اتباع نمیتوانند علیه دولت متبوع خود نزد ایکسید اقامۀ دعوی کنند. به این منظور، کنوانسیون پیشبینی کرده است که اگر بر چنین شرکتهایی کنترول خارجی وجود داشته باشد، صالح به رسیدگی باشد که این صلاحیت باید در موافقتنامه یا قرارداد سرمایهگذاری پذیرفته شده باشد.
انتقال مالکیت سرمایهگذاری اصولاً بر صلاحیت ایکسید تأثیر منفی نمیگذارد، اما دولتهای میزبان به دلیل سوء استفاده سرمایهگذاران، اشتیاقی به پذیرش این نوع انتقال ندارند.
استرداد رضایت به ایکسید تا قبل از اقامۀ دعوی نزد مرکر، اصولاً قابل پذیرش است، اما در صورتی که بعد از آن باشد، این استرداد تأثیری نخواهد داشت.
قانون شکلی حاکم بر حکمیتهای ایکسید نیز مانند سایر موارد، اصولاً تابع ارادۀ طرفین است، اما اگر مسکوت باشد، کنوانسیون و دیگر قواعد ایکسید، حاکم بر آن خواهد بود. قانون ماهوی نیز تابع ارادۀ طرفین اختلاف است، اما اگر مسکوت باشد، مطابق قوانین کشور میزبان از جمله قواعد حل تعارض آن، حلوفصل میشود. همچنین، اگر طرفین راضی باشند، دیوان میتواند براساس عدالت و انصاف، دعوی را مورد رسیدگی قرار دهد.
قرارهای حکمیت ایکسید مصون از دخالت محاکم ملی است. برای اعتراض و ابطال چنین قرارهایی، کنوانسیون سازوکار اختصاصی دارد و توسط یک کمیته اختصاصی رسیدگی میکند.
کنوانسیون، دولتهای عضو را مکلف کرده است که در مورد شناسایی و تطبیق قرارهای حکمیت ایکسید، به نحوی عمل کنند که از محکمه داخلی خود آنها صادر شده است. لذا، در این خصوص نباید بررسی مجدد یا هر نوع تشریفات بیشتر دیگری را لحاظ یا به مصونیت دولتها استناد کنند. البته، اگر قرار مبتنی بر قواعد تسهیلات فوقالعاده صادر شده باشد، از این اوصاف برخوردار نخواهد بود.
Related articles
بررسی زمینه¬های واگرایی و همگرایی در مناسبات افغانستان و پاکستان
Abdul Wahid Alizada
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 06 Apr 2021