صفحه اصلی > All Journals > فصلنامه علمی- پژوهشی رنا> لیست شماره ها > Latest Articles > اصول اساسی جامعه شناسی فرهنگ ماکس وبر



7681
Views
0
Downloads
40
Citations
Research Article

اصول اساسی جامعه شناسی فرهنگ ماکس وبر

Gulab Shah Amani , ,
Received 17 Apr 2021, Accepted 17 Apr 2021, Published online 17 Apr 2021

insert_link http://research.ru.edu.af/da/doi/full/114/607a74ecc6d14/86



lock_outline Open access
Abstract
درک، شناخت و فهم رفتارهای کنشگران فرهنگی همواره از دغددغه‌های اندیشمندان جامعه¬شناسی بوده است؛ اما مبانی و رویکردی که در حوزۀ مباحث فرهنگ دنبال می‌شود، مورد اختلاف دانشمندان جامعه¬شناسی می‌باشد. پس از رنسانس دو دیدگاه در غرب مباحث جامعه شناسی را تحت شعاع خود قرار داد؛ دیدگاه پوزیتویستی و دیدگاه هرمنوتیکی؛ اما بر اساس مبانی فکری و بر جامعه شناسی فرهنگ متضمن سطوح و لایه‌های شناخت متمایزی می‌باشد. از این رو به اعتقاد وبر شناخت واقعیت اجتماعی را ذات رابطه بین عین و ذهن تشکیل می‌دهد. و بر با توجه به جامعیت‌نگری که در رابطه با خاستگاه تفهمی و تفسیری خود دارد، تفهم و درک رفتار کنشگران انسانی را منبعث از امور و متأثر از عوامل مختلف می‌داند. در جامعه¬شناسی فرهنگ وبر عامل ارزشی نقش و جایگاهی به خصوص پیدا می‌کند. بنیان‌های شناخت کنش فرهنگی وبری بر اصل تفهمی و تفسیر علّی تکیه زده است که از ابزار شناخت ویژه¬ای تغذیه می¬کند. آنچه منابع جامعه شناسی فرهنگ وبری را مبرهن می‌سازد، برجستگی نقش عقل و کنش عقلانی هدفمند افراد در آن می¬باشد. عوامل تأثیرگذار بر فهم رفتار فرهنگی از منظر وبر، در برگیرندۀ نوع معرفت-شناسی، علل اجتماعی فرهنگی، پایگاه اقتصادی، فضای سیاسی اجتماعی، کنش های میان فردی و ارادۀ افراد می‌باشد.
مقدمه

وبر کارهای پژوهشی خود را از حوزۀ مطالعات تاريخي، اقتصادي، سياسي، حقوقي و اديان، شروع كرد و كم كم به جامعه شناسي كشانده شد و در ادامۀ فعالیت پژوهشی‌اش به يكي از نظريه­پردازان اجتماعي تبديل گرديد. از آن جائي كه وبر در نزاع‌هاي نظري دورۀ مُدرن هميشه موضع معتدل و میانه را انتخاب می‌کرد، نظريه‌هاي اجتماعي وي با جهان مُدرن تناسب و سازگاري بيشتري داشت و به همين جهت نظريه‌هاي ماكس وبر نسبت به ديگران ماندگارتر است و هر چه زمان مي‌گذرد درستي نظريۀ ايشان در تحليل جهان مُدرن روشن‌تر مي‌شود.

در عصر مُدرن و دورۀ جديد اُروپا يك نزاع نظري جدّي وجود داشت كه آيا مي‌شود همانگونه كه جهان طبيعي را مي‌شناسيم، جهان اجتماعي را نيز همانگونه بشناسيم يا خير؟ در اين زمينه دو ديدگاه مطرح بود، سن سيمون، كُنت و...، عقيده داشتند كه جهان اجتماعي جزو جهان طبيعي است و براي شناخت جهان طبيعي منطق واحدي وجود دارد، لذا ما مي‌توانيم فيزيك اجتماعي «جامعه شناسي» داشته باشيم. در مقابل آنها، عدة ديگر معتقد بودند كه جهان اجتماعي با جهان طبيعي متفاوت است، لذا منطق شناخت آنها نيز متفاوت و متمايز می­باشد و ما نمي‌توانيم علم جامعه شناسي يا فيزيك اجتماعي داشته باشيم، بلكه براي شناخت عالم انساني و جهان اجتماعي ما علم تاريخ را داريم، و با استفاده از تاريخ مي‌توانيم اجتماع انساني را بشناسيم، زيرا موضوع يا طبيعي است يا تاريخي، لذا نمي‌شود موضوعات تاريخي را با روش طبيعي و موضوعات طبيعي را با روش تاريخي مورد مطالعه قرار داد.

به اعتقاد ماكس وبر در شناخت حوزۀ مطالعات انسانی آنچه اهمیت دارد مفاهيمي است كه ما به‌كار مي‌بريم و اين مفاهيم مي‌توانند موضوع را تاريخي و يا طبيعي سازند، يعني واقعيّت‌هاي بيروني مشخصاً تاريخي يا طبيعي نيست بلكه مفاهيمي كه ما به كار مي‌بريم واقعيّت‌ها را تاريخي يا طبيعي می‌سازد، لذا يك شئ طبيعي با توجه به مفاهيم به كار رفته مي‌تواند موضوع تاريخ یا طبیعی قرار گيرد. «به نظر وبر، تفاوت‌هاي ميان علوم طبيعي و علوم اجتماعي، از تفاوت‌هاي نيت‌هاي شناختي پژوهشگر بر مي‌خيزند و نه از كاربردناپذيري روش‌هاي تعميمي و علمي در مورد موضوع كنش اجتماعي. آنچه كه علوم طبيعي را از علوم اجتماعي جدا مي‌سازد، تفاوت ذاتي در روش‌هاي تحقيق‌شان نيست، بلكه علايق و هدف‌هاي متفاوت دانشمند پژوهشگر علت اين جدايي‌اند. اين هر دو نوع علم به تجريد نياز دارند. فراواني داده‌ها چه در طبيعت و چه در تاريخ، چندان است كه يك تبيين تام در هر يك از اين قلمروها محكوم به شكست است» (ليوئيس كوزر،1382:­302).

 وبر اعتقاد داشت علم ربط ارزشي دارد، و اين مسأله به اعتبار علم لطمه وارد نمي‌كند، زيرا ما سؤال­هاي خود را با توجه به ارزش‌هاي خود مطرح مي‌كنيم ولي در جمع‌آوري داده‌ها و مشاهدۀ واقعيّت‌ها ارزش‌هاي خود را مداخله نمي‌دهيم و بر اساس واقعيّت‌ها نتيجه گيري مي‌نمائيم. وبر در عین اینکه تفهّمي بودن در علوم اجتماعی را بسيار مهّم می‌دانست اما كافي و پايان كار نمي‌دانست، بلكه نياز به تبيين را هم لازم می‌پنداشت، به دلیل این­که علم جامعه شناسي تفهّمي و تبييني می­باشد. وبر دو نوع تفهّم را بيان مي‌كند: يكي تفهم بي واسطه مانند اينكه اُستاد رفتار شاگردش را و يا اينكه مسافر تاكسي علّت توقّف راننده را در پُشت چراغ قرمز بدون واسطه درك مي‌كند، امّا در تفهّم باواسطه ما زنجيره‌هايی از معاني را به هم وصل مي‌كنيم و از طريق درك به تفهّم رفتار دست پيدا مي‌كنيم، ولي بايد توجّه داشت كه تفهّم‌ها فرضِ بيش نيستند، لذا تبيين لازم است تا از طريق داده‌هاي بيروني و با توجّه به شرایط عيني و واقعيّت‌هاي خارجي رفتار را تبيين نمائيم.

search Keywords: تفهمی تفسیری شناخت علّی و ارزشی
بیان مسألۀ تحقيق

 

این پژوهش در صدد فهم جامعه شناسی فرهنگ وبر می‌باشد، تا روشن گردد که وبر از چه ابزار و وسیله‌ای برای فهم پدیده‌های اجتماعی و رفتار فرهنگی افراد انسانی استفاده نموده است.  در واقع مسأله این است كه رویکرد جامعه شناسی فرهنگ وبر نسبت به فهم پدیده‌های اجتماعی چگونه می­باشد. به عبارت دیگر، مسأله، ما این است که وبر با چه روش و مکانیسم به تفهم، تفسیر و تبیین رفتار کنشگران فرهنگی می‌پردازد و نگرش او منبعث از رویکر پوزیتویستی و شی وارگی است یا برای تفهمی رفتار کنشگران انسانی گزاره‌های تاریخی را محور تحلیل قرار می‌دهد. در واقع می‌خواهیم بدانیم رفتار فرهنگی کنشگران در نظام اجتماعی باتوجه به تنوع حوزه فعالیت افراد و گروه­ها از منظر وبر چگونه قابل فهم می‌گردد. وسیلۀ تفهم در نزد وبر صرفاً جهان خارج است یا عالم ذهن نیز در تفهم و تفسیر رفتار کنشگران انسانی نقش دارد. از منظر وبر ارزش‌ها چه جایگاهی در انتخاب موضوع و تفسیر پدیده‌های فرهنگ پیدا می­کند و نقش ارزش‌ها در نظام فرهنگی چگونه و با چه مكانيسمی ترسیم می­گیرد.

به اعتقاد ما اصول اساسی جامعه شناسی فرهنگ وبر با نگاه باز اندیشانه‌ای طرح ریزی گردیده است از این رو شناخت وبر در ضمن مفاهیم کلیدی او متیّسر می‌باشد. زیرا از نگاه وبر شناخت واقعیت‌های اجتماعی متضمن بررسی لایه‌های درونی و بیرونی شکل دهنده این واقعیت‌ها می‌باشد. یعنی محقق در پهنای ارتباط عین و ذهن باتوجه به شناخت ارزش‌های حاکم بر واقعیت می‌تواند به یک ایدۀ تفهمی، تفسیری دست یابد. ما تفهم جامعه شناسی فرهنگ و جوهرۀ شناخت وبر را در ضمن تحلیل مفاهیم اساسی او متیّسر می‌دانیم، به همین دلیل جامعه شناسی فرهنگ وبر را در قالب نوشتار زیر تدارک دیده ایم.    

  • استوانههای جامعه شناسی فرهنگ وبر

مبادی و اصول موضوعۀ هر علم با هستی شناختی و معرفت شناختی آن در ارتباط می باشد، از این رو هر علمی به تناسب موضوع و روش خود از برخی مبادی بدیهی و یا نظری استفاده می‌کند. دانش اجتماعی و نظریه‌های مربوط به آن از مبادی فراوانی برخوردار است. برخی از این مبادی هستی شناختی و بعضی دیگر معرفت شناختی است. الگوی نظری برخی از نظریه‌های اجتماعی از دیگر علوم نظیر زیست‌شناسی اتخاذ شده اند. به عنوان مثال پوزیتویسم با مبادی فلسفی و معرفت شناختی خود روش شناسی ویژه ای را پدید آورد که در دامن آن با رویکردهای مختلف، مکاتب و نظریات گوناگون پوزیتویستی در عرصه‌ها و حوزه‌های گوناگون علمی شکل می‌گیرد. مانند نظریه کنت، دورکیم، فوئر باخ و روش‌شناسی ماتریالیسم دیالکتیک مارکس که مکتب ستیز و تضاد با رویکردهای مختلف نظریات گوناگون مارکسیستی را در حلقۀ فرانکفورت و غیر آن پدید آورد. ایده­های معرفت­شناختی ماكس­وبر در چهارچوب منازعات روش‌شناختی که اندیشمندان آلمانی را در اواخر قرن نوزدهم از هم جدا کرده بود بهتر قابل درک است (وبر ،1384:­2). زیرا وبر در جامعه شناسي معرفت و نظريۀ علم و شناخت خود تحت تأثير نيوكانتي‌ها» بويژه ریكرت قرار داشته است، براي روشن شدن مطلب ابتدا ديدگاه «كانت» و سپس نظريۀ «نيوكانتي‌ها» و آن گاه ديدگاه ماكس وبر راجع ‌به معرفت را بيان مي‌كنيم.

كانت در حوزۀ معرفت‌شناسي انقلاب ايجاد كرد، زيرا تا قبل از ايشان اصل و پايه در علم و معرفت، جهان بيروني و واقعيت خارجي، قلمداد مي‌شد و ذهن را صرفأ آيینه و منعكس كنندۀ واقعيّت‌هاي خارجي مي‌دانستند، اما كانت عقيده داشت كه شناخت و علم يك امر توليدي است كه ذهن و ويژه‌گي‌هاي ذهني در آن نقش اصلي دارد، يعني در واقع شناخت و معرفت محصول دام و توري است كه ذهن ما به جهان خارج مي‌اندازد. زيرا جهان خارج به وسيلۀ حسّ درك مي‌شود، و محسوسات شناخت و معرفت نيست بلكه مواد خام و اوليه براي معرفت است، و اين مفاهيم ذهني و مقولات فاهمه هستند كه معرفت و شناخت را به وجود مي‌آورند، پس شناخت محصول و توليد ذهن است نه واقعيّت‌هاي خارجي، و اين مفاهيم ذهني، مفاهيم كلي و عام هستند يعني فرازماني و فرا‌مكاني مي‌باشند و مخصوص يك منطقۀ مكاني خاص و دورۀ تاريخي مخصوص نمي‌باشند.

نيوكانتي‌ها نظريۀ كانت را در مورد معرفت و شناخت پذيرفته‌اند ولي فقط كلي و عام بودن مفاهيم ذهني را مورد نقد قرار داده‌اند و معتقدند كه مفاهيم ذهني فرازماني و فرا‌مكاني نمي‌باشند، بلكه تاريخي و تابع ارزش‌هاي فرهنگي است، مثلاً مفهوم نظام قبلاً نبوده و جديداً به وجود آمده است، يا در جهان سياست مفاهيمی مانند قدرت، حاكميّت آمريت از مفاهيم جديد و برگرفته از ارزش‌هاي دورۀ مُدرن است. براي توضيح بيشتر، نظريۀ ريكرت يكي از چهره‌هاي شاخص نيوكانتي‌ها را كه با ماكس وبر نيز ارتباط نزديكي داشته است بيان مي‌كنيم، به اعتقاد ريكرت مفاهيم ذهني تاريخي است و بر اساس ارزش‌ها شكل مي‌گيرد، لذا تفاوت علوم در همين مفاهيم ذهني است، ريكرت و همفکران شان اين سؤال را مطرح مي‌سازند كه «آیا باید آن گونه که اثبات‌گرایان مدعی بودند، علوم انسانی بر اساس علوم طبیعی شبیه سازی شوند یا اینکه بر عکس، باید کاملاً مستقل در نظر گرفته شوند؟» (وبر،1384: 2). دیلتای معتقد بود هرچند در علوم طبیعی معرفت منشأ خارجی دارد اما در علوم فرهنگی معرفت بواسطه سلوک درونی، تجربۀ باطنی و درک زنده به دست می آید (همان).

بستۀ جامعه شناختی وبر بر نگاه تفهمی، تفسیری و تبیینی استوار است که سطوح هستی‌شناسی، معرفت شناسی و روش‌شناسی متمایز را دنبال می‌کند. در سطح هستی شناسی اعتقاد بر آن است که ذات واقعیت اجتماعی بر اساس تفهمی معانی ذهنی کنشگران اجتماعی قابل درک می‌باشد. زیرا، «هدف علوم فرهنگی همواره عبارتست از درک معنای ذهنی، که دست آخر، آدمیان خود برای هستی خویش پذیرفته اند» (ريمون آرون،­1384:­592). برای وبر درک و شناخت معانی ذهنی کنشگران اجتماعی اهمیت زیادی دارد، از این رو برای فهم رفتار فرهنگی انسان‌ها صرفا ًبه واقعیت‌های بیرون متکی نمی‌باشد. به اعتقاد وبر«هر نوع جامعه شناسی، نوعی ساختمان {ذهنی} است که هدف آن معقول کردن هستی‌های بشری است که به خودی خود، مانند همه هستی‌های بشری، مبهم و تاریک اند» (ريمون­آرون،1384:­589). بنابراین دستیابی به بینش عقلانی رفتار کنشگران فرهنگی با درک معانی ذهنی آنان ارتباط دارند به دلیل این که، «ارزش عینی همه معارف تجربی منحصراً بر نوعی ترتیب داده‌ها که به یک معنی خاص «ذهنی» هستند، اتکا دارد، یعنی بدان جهت ارزش عینی دارند که به عنوان «پیش فرض» معرفت ما مطرح می‌شوند» (آنتونی­گیدنز،1383:­59). باید توجه داشت که هدف وبر درک تجربه زنده‌گی می‌باشد. نوع جهت‌گیری کنجکاوی علمی در نزد وبر احتمالاً ناشی از نسبتی است که هم در اندیشه ماکس وبر و هم در نظریۀ معرفت شناختی وی میان شناخت و کنش وجود دارد (ريمون­آرون،1384:­592). از منظر وبر هستی تاریخی ذاتاً آفرینش و تصدیق ارزش‌هاست. به همین دلیل علم فرهنگ در بینش وبری فهم همین هستی‌ها می‌باشد (ريمون­آرون،1384:­592). به اعتقاد ریمون آرون، «پرسش‌هائی که ماکس وبر بر اساس آنها توانسته است سهم خویش را در‌جامعه شناسی دین، سیاست و جامعه کنونی ادا کند، قبل از هر چیز پرسش‌هائی هستی نگرانه اند». این پرسشها به هستی هر یک از ما در قبال زند‌ه‌گی مدنی و حقیقت دینی و مابعد الطبیعی مربوط می شوند» (ريمون­آرون،1384:­578). وبر در صدد فهم این ایده بر می آید که انسان نوین در عصر کنونی برای هستی خویش در این جهان چه معنائی می‌تواند پدید آورد (ريمون آرون،1384:­578). نگرانی وبر از این ناشی می‌شود که انسان کنونی همه هستی شان از چرخه طبیعی زنده‌گی دهقانی دور شده است؛ لذا مسیری که انسان نوین برای رسیدن به این محتوای فرهنگی پیموده است به دور شدن از ارزش‌های مقبول زنده‌گی که صرفاً حالت طبیعی داشته است منجر گردیده (وبر، دین قدرت،1387:­395). از منظر وبر، «محتوای فرهنگی زنده‌گی به نحو فزاینده­ای غنی شده است، خواه این محتوا را از منظر تعقل فردی ارزیابی کنیم و خواه از منظر فرافردی» (وبر، دین قدرت،1387:­395). براساس دیدگاه وبر، «باوری که ما همه به وجهی به داوری فراتجربی ارزش‌های غایی و نهایی داریم و درک ما از هستی ریشه در آن دارد، با تغییر لاینقطع دیدگاه­های انضمامی ناسازگار نیست. واقعیات تجربی به واسطه همین دیدگاه­ها اهمیت خود را پیدا می‌کنند» (آنتونی­گیدنز،1383:­60). جامعه شناسی فرهنگ وبر نوعي رويكرد پژوهشي است كه به منظور فهم و تفسیر روابط اجتماعی، هم از سخت‌گيري طرح‌هاي اثباتگرایانه احتراز مي‌كند و هم از سهل‌گيري طرح‌هاي ذهنی محض. بنابراين، نه خود را در روش‌هاي كمي عين‌گرايانه و نه در روش‌هاي كيفي ذهن‌گرايانه محدود و محصور مي‌كند، بلكه بنیان‌های شناخت واقعیت‌های اجتماعی از منظر وبر در پرتو تلفیق عین و ذهن درک می­گردد، به همین دلیل است که رویکرد جامعه شناختی وبر از سایر مکاتب نظری تمایز می‌پذیرد و در پرتو نگاه انحصاری خود تبیین می‌شود.

  • بررسی ارتباط نگرش ارزشی  با حوزۀ فرهنگ

وبر برخلاف ریکرت نگرش ارزشی را از داوری ارزشی[1] متمایز میسازد، به نظر وبر نگرش ارزشی صرفاً انتخاب موضوع را تحت تأثیر قرار می‌دهد ولی داوری ارزشی داده‌ها و یافته‌های محقق را تحت تأثیر ایستاری‌های ارزشی قرار می دهد. بنابراین علم به ارزش­ها مرتبط است و هر محقق با توجه به ارزش­هاي خود سؤال مطرح نموده و به دنبال جواب آن می‌باشد. وبر تأکید دارد که محقق نبايد در جمع‌آوري داده‌ها و مشاهدۀ واقعيت‌ها ارزش‌هاي خود را دخالت دهد، بلكه واقعيت‌ها را بايد همانگونه كه هستند توصيف و تفسير نمايد و از داوري ارزشي خودداري نمايد (وبر،1384:­6). باید توجه داشت که بدون ربط ارزشي علمي شکل نمي‌گيرد، زيرا بر اساس ارزش­هاست كه پدیده‌ای در يك جامعه و فرهنگ مسأله تلقی می­شود در حالی که ممكن است همین پدیده در جامعه و فرهنگ ديگر و بر اساس ارزش­هايی كه در آن جامعه حاكم است، اصلاً مسأله و مشكل محسوب نشود. در انگاره وبر براي گزينش موضوع‌هاي مورد بررسي، هيچ معيار ذاتاً علمي‌اي وجود ندارد؛ لذا در انتخاب موضوع هر كسي مي‌تواند راه و مسیر خویش را پیموده و موضع اخلاقي خودش را پيش روي داشته باشد، اما اتخاذ اين روش، عينيت علوم اجتماعي را به هيچ وجه از اعتبار ساقط نمي‌کند. به دلیل این که «ربط ارزشي» به گزينش مسأله تحقيق ارتباط دارد نه به تفسير پديده‌ها. باید میان ربط ارزشي و بي‌طرفي ارزشي تفکیک قایل شد، زيرا اين دو در واقع از دو مقوله متفاوت هستند. مفهوم بي‌طرفي اخلاقي آن است كه يك دانشمند اجتماعي به محض اینکه با تناسب ارزش‌هايش مسأله مورد بررسي‌اش را برگزيد، بايد ارزش‌هاي خود و ديگران را كنار گذارد «و به راهنمايي داده‌هايش اكتفا كند. او نبايد ارزش‌هايش را بر داده‌هايش تحميل كند و ناگزير است كه تنها راه تحقيقي‌اش را دنبال كند، حتي اگر نتايج تحقيقش به آنچه كه عزيز مي‌دارد آسيب رساند» (ليوئيس­كوزر،1382:­304). پس بي‌طرفي ارزشي به اين مفهوم، در برگیرنده یک نوع نهي دستوري است و مردان علم را ملزم می‌دارد که در نقش دانشمند و «تحت نفوذ نواميس علم عمل كنند و هرگز در نقش يك شهروند ظاهر نشوند. از جمله جدايي قايل شدن ميان جهان واقعيت‌ها و جهان ارزش‌ها، امكان ناپذيري استنتاج قضاياي بايستني از قضاياي واقعي»اند (ليوئيس­كوزر،1382:­305). براساس نظریۀ جامعه‌شناسی فرهنگ وبر رابطۀ علم با ارزش همواره حاوی تفهم و دریافت معنی می­باشد، به همین دلیل تفهم دانش جامعه شناسانه در برگیرنده و تعیین کننده­ی وجوه و شیوه‌های درک و استنباط مفهوم گوناگون می­باشد. پس به اعتقاد وبر، علوم اجتماعی در صورتی علمی واقعی و در برگیرندۀ شناخت واقعیت است که بکشد «واقعیت زنده‌گی پیرامون ما را که در آن قرار گرفته و مستقر شده ایم، در ویژۀ‌گی‌های خاص آن دریابد و بفهمد» (آشتیانی،­1383:­184). به نظر وبر در علوم فرهنگ و تاریخ، ما حتی نمی­توانیم به دستگاهی فرضی هم برسیم بلکه آنچه امکان دستیابی بدان وجود دارد مجموعه‌ای از تعابیر است که «هر یک از آنها انتخابی اند و جزئی از دستگاه ارزش‌های برگزیده ما هستند» (ريمون­آرون،1384:­577). با این حال باید توجه داشت فرهنگ فرد از مقدار ارزش­های فرهنگی­ای که جمع آوری نموده است، تشکیل نمی‌شود، بلکه از انتخاب و گزینش ارزش­های فرهنگی آن تشکیل می‌شود (وبر، دین قدرت،1387: 410).

  • رابطۀ کنش با درک معانی فرهنگ

کنش به رفتاری اطلاق می‌شود که دارای معانی ذهنی خاصی باشد. اما کنش زمانی اجتماعی است که فرد، عامل رفتار افراد دیگر را نیز در معانی ذهنی خویش در نظر بگیرد و رفتار خود را باتوجه به آن معانی جهت بخشد (وبر،1384:­25). مقصود وبر از مفهوم کنش رفتار معنادار و هدفمند می‌باشد. نه هر نوع رفتاری که از افراد صادر گردد و هیچ گونه معانی انتزاعی در آن دخیل نباشد. به دلیل اهمیتی که کنش معنادار و هدفمند در نزد وبر داشت او بررسی جامعه را تجسم بررسی کنش اجتماعی انسانها می‌دانست (تیم دیلینی،1388:­204). از آنجایی که هر نوع کنش، معنادار و هدفمند نمی‌باشد، لذا تشخیص کنش معنادار از کنش بدون معنا دشواری کار پژوهشگر در میدان تحقیق را مضاعف می سازد. به دلیل این که در بسیاری از فرایندهای فیزیکی یا روانی اثری از کنش معنا‌دار که به لحاظ ذهنی قابل درک باشد، یافت نمی­گردد؛ به همین دلیل وبر پیشنهاد می‌کند انسان برای درک معانی رفتار کنشگر می‌تواند خود را به جای آن فرد یا شخص تصور کند تا به طور همدلانه در تجربۀ او مشارکت ورزد و از این طریق اطمینان بیشتر از تفسیر معنای کنش دیگران حاصل نماید (وبر،1384:­26). راه دیگری که برای درک معناداری و هدفمندی کنش‌های اجتماعی افراد وجود دارد مطالعه توالی و تکرار رفتار افراد می­باشد، تا از این طریق معناداری کنش‌های آنان به‌دست آید. اما وبر معتقد است که در مورد كنش انساني، ما مي‌توانيم كاري بيشتر از نوشتن فرمول‌هاي توالي‌هاي تكرارشونده رويدادها را انجام دهيم و با تفسير كردارها و گفتارهاي انسان‌ها، انگيزه‌هايي را به آنان نسبت دهيم. از این رو جامعه‌شناسي عهده­دار این موضوع می‌باشد، زیرا جامعه شناسی علمي است كه هدفش فهم تفسيري[2] رفتار اجتماعي براي دست‌يابي به تبيين علل، مسير و آثار رفتار انسان‌ها می‌باشد (ليوئيس­كوزر،1382:­303).

به اعتقاد وبر برای تفسیر یک کنش وضوح عقلانی زمانی حاصل می‌شود که شناخت کامل و دقیقی از مبانی معنایی کنش صورت­گرفته در دست باشد. اما دقت برای درک همدلانه در کنش وقتی امکان پذیر می­گردد که زمینه­ی احساسی عاطفی کنشگران فراهم باشد. از این رو درک عقلانی از کنش در صورتی حاصل می‌شود که فهم معانی کنشگران بدون واسطه و بی‌ابهام امکان پذیر باشد (وبر،1384:­26و27). وبر خود بر مشکلات فراروی درک بدون واسطه معانی کنشگران واقف بود، اما او برای درک و فهم معانی درون ذهنی افراد به ابزاری توسل می‌جوید که برای همه بشر از جانب عالم خلقت به ودیعه گذاشته شده است و این وسیله ارتباطی ارزشمند میان انسان‌ها «عقل یا خرد» انسانی می‌باشد. به‌همین دلیل وبر تأکید دارد زنده‌گی می­تواند مطابق دیدگاه­های غایی بسیار متنوع و بر حسب جهت­گیری­های بی­نهایت متفاوتی عقلانی گردد. در انگارۀ وبر عقلگرایی مفهومی تاریخی است که در بردارنده دنیایی از تناقضات می­باشد و وظیفه ما جستجوی نیای فکری آن نوع مشخص از تفکر و زنده‌گی عقلانی است که بتواند ما را به یک ایدۀ جامع در کنار هم جمع آورد (وبر؛ اخلاق پ، 1388:­77و78). وبر قوام حیات اجتماعی انسانی را منوط به رفتار عقلانی می‌داند و عقلانیت رفتاری را در گرو محاسبه پذیر بودن آن تلقی می­کند (آشتیانی،1383:­102). نمونۀ اعلایی از کنش عقلانی در نزد وبر کنش دانشمندان است، زیرا این نوع کنش معطوف به هدف می‌باشد، «هدف دانشمند اینست که به قضایای واقع نگر (احکام واقعی)، به روابط علت و معلولی یا به تفسیرهائی تفهمی که اعتبار عام داشته باشند، برسد. پس پژوهش علمی، مثال اعلایی از کنش معطوف به هدف است، و هدف دراینجا البته همان حقیقت»می­باشد (ريمون­آرون،1384:­569)  .

وبر چهار نوع کنش اجتماعی متمایز را ذکر می‌کند: «کنش عقلانی مبتنی برهدف، کنش عقلانی مبتنی بر ارزش، کنش عاطفی و کنش سنتی» (تیم دیلینی،1388:­205). به نظر وبر انسان‌ها مي‌توانند به يك كنش غايت‌مندانۀ معقول يا هدف‌داري[3] دست­يابند؛ كنش معقولانۀ آن‌ها مي‌تواند معطوف به ارزش[4] باشد؛ آنها ممكن است به انگيزش‌هاي عاطفي يا احساسي عمل كنند و سرانجام اينكه انسان‌ها ممكن است دست به يك كنش سنتي بزنند. معقوليت غايتمندانه كه هم هدف و هم وسايل آن معقولانه برگزيده مي‌شوند، در كار آن مهندسي نمودار است، زیرا به وسیلۀ بهترین فن ارتباطی میان وسايل و اهداف، پلي ‌ساخته می­شود. معقوليت معطوف به ارزش، توسط تلاش براي تحقق يك هدف ذاتي نمايان مي‌شود، هدفي كه به نفسی معقول نيست (مانند دست‌يابي به رستگاري) اما مي‌تواند با وسايل معقول پي‌گيري شود. رفتار احساسي در حالت عاطفي كنشگر به چشم مي‌خورد و نه در سبك سنگين كردن معقولانۀ وسايل و هدف‌ها، مانند رفتار كساني كه در خدمت مذهبي يك فرقۀ بنيادگرا كار مي‌كنند. سرانجام اين‌كه كنش سنتي به راهنمايي عادات مرسوم فكري و با اتكا بر «گذشتۀ ازلي» انجام مي‌گيرد. اين طبقه‌بندي از انواع كنش‌ها از دو جهت با كار وبر ارتباط پیدا می­کند، از يك طرف به وبر اجازه مي‌دهد كه به تمايزهاي سنخ شناختي[5] خويش دستيابد مانند تمايز انواع اقتدار، و از سوي ديگر مبنايي را براي او فراهم مي‌سازد تا مسير تحول تاريخي غرب را بر آن مبنا مورد بررسي قرار دهد (ليوئيس­كوزر،1382:­300). همه چهار نوع کنش عقلانیت وبر در فرآیندهای چندگانه عقلانی شدن تجلی می‏یابند؛ این فرایندها در تمام سطوح فرایند جامعه‏ای و تمدنی هماهنگ می‏شوند. نظر وبر بر این است که فرایندهای طولانی عقلانی شدن، ریشه در ارزش‏ها دارند نه در منافع، لذا استیلای تحقق عقلانیت عملی، نظری و صوری در جوامع مدرن غربی، برای آن شخص نوعی که مستعد زنده‌گی در این جوامع است، مستلزم پیامدهای عظیمی می­باشد.

  • فهم معانی فرهنگی رفتار کنشگران

وبر با طرح نمودن مفهوم «تفهم»[6] و «جامعه شناسی تفهمی» یا استنباطی از مرزهای جامعه شناسی علمی معمولی فراتر رفته است (آشتیانی،­1383:­157). زیرا وبر با ارائۀ مباحث تفهمی در صدد کشف معانی دقیق رفتار کنشگران اجتماعی بر می‌آید، از این رو واژه‌هایی مانند «معنی ومفهوم»، «تفهم»، «رابطۀ مفهوم­مند»،[7] «افادۀ معنی»،[8] «امعان معنی»،[9] «ارزش و رابطة ارزشی»،[10] «شرح و وصف»[11] در جامعه شناسی علمی و تفهمی وبر به هم ارتباط دارند (همان 161). وبر بخش مهمی از مباحث جامعه شناسی خود را به تحلیل و بررسی چگونگی کشف فهم معانی نهفته در اذهان کنشگران اختصاص داده است. چون در نزد وبر رفتار اجتماعی عاری از تفهم و تفهیم وجود ندارد به همین دلیل تفهم معانی نهفته در رفتار اجتماعی انسان‌ها فرایندی بنیادی و عام است. سوسیولوژیکی وبری همواره جامعه شناسی‌ای تفهمی است و در ژرفای خود هسته­ی تکوین جامعه شناسی شناخت را در بر دارد (همان،162-163). از منظر وبر، «خصلت­های اصیل و ممتایز کنندۀ علوم تاریخی و اجتماعی عبارت اند‌از؛ تفهمی بودن، تاریخی بودن، و ناظر بر فرهنگ بودن» (ريمون­آرون،1384:­571).

روش تفهمی واحد تحلیل ماکس وبر فرد است. زیرا فرد قادر به انجام کنش «معنادار» اجتماعی می­باشد. چون از منظر جامعه شناسی، چیزی به عنوان شخصیتی جمعی که عمل می‌کند، وجود ندارد. وقتی در متنی جامعه شناختی به دولت، ملت، سازمان صنفی، خانواده یا یگان ارتشی، یا به جمع‌هایی مشابه اشاره می‌شود، مقصود از آن صرفاً نوع خاصی از شکل‌گیری کنش‌های اجتماعی اشخاص منفرد می­باشد (فرانک پارکین،­۱۳۸۴:­۲۲). اما برای فهم و تحلیل رفتار فرد انسانی و حتی انجام آن احتیاج به انگیزه وجود دارد. اگر برای فردی انگیزۀ فهم رفتار دیگری و پاسخ متقابل به آن رفتار ایجاد نشود، هیچ تحلیل و فهمی امکان پذیر نمی‌باشد. یکی از وظایف مهم جامعه شناسی ماکس وبر شناخت این انگیزه ها است. انگیزه‌ها ابتدا در ذهن فرد معنا و هویت می‌یابد و سپس خود را با رفتاری به ظهور می‌رساند. به همین علت است که هر فردی نظریه و تبیینی از رفتار خود دارد. تنها فرد انسانی است که براساس ذهنیت خود از آنها تعریف و برداشتی ارائه می‌دهد. «امکان بازآفرینی ذهنی رفتار دیگری بی­شک برای بداهت ویژۀ تفهم، مهم است، اما شرط مطلق یک تفسیر معنادار نیست.» (ژولین­فروند،­۱۳۶۸:­۱۰۷).

براساس دیدگاه وبر معنای شکل پدیده­ای فرهنگی، و مبنای این معنا، را نمی­توان برحسب نظامی از قوانین قابل فهم نمود، زیرا معنا مستلزم روابط پدیده­های فرهنگی همراه با ایده­هایی مختلف در مورد ارزش می­باشد. به همین خاطر واقعیت تجربی برای وبر«فرهنگ» است، چون از طرفی وبر آن را به ارزش­ها ربط می­دهد و از جانبی در برگیرنده عناصری از واقعیت می­باشد که از رهگذر این ارتباط رفتار کنشگران برای وبر معنادار می­شوند (کارل­ لوویت،1385:­78). بنابراین از منظر وبر قوانین آماری تأیید شده تنها زمانی برای جامعه شناسی قابل شرح و توصیف­اند که با ارجاع به جهت­یابی مفهومی تیپ ایده­آل قابل مقایسه و به­گونة تفهمی تفسیر پذیر باشند (آشتیانی،1383:­169). روش تفهمی نیز خود به دو نوع تقسیم می­گردد؛ یکی فهم مشاهده­ای بی­واسطه و دیگر فهم تبیینی. فهم مشاهده­ای بی­واسطه ارتباط رو در رو و بدون واسطه می‌باشد، لذا با هر تغییر حالتی در چهره (خوشحال یا ناراحت) می‌توانیم بفهمیم که فرد مقابل ما چگونه احوالی دارد. اما جامعه شناسی وبر سعی دارد از این فراتر رفته و به چرایی مسأله برسد. چرایی مسأله همان فهم تبیینی است که «برایان فی» آن را در قالب فلسفه اجتماعی چند فرهنگی به تفصیل شرح داده است. ژولین فروند در نقل قولی از وبر می­نویسد: «ما علمی را جامعه شناسی می­نامیم که می­خواهد از راه تفسیر به فهم کردار اجتماعی نائل آمده و سپس به شیوۀ علی چگونگی گسترش و آثار مترتب بر این کردار را تبیین کند.» (ژولین فروند،۱۳۶۸:­۱۰۱). نتیجه­ای که وبر از گفتارهای خود می­گیرد، به صراحت بیان این مطلب است که جامعه­شناسی تجربی نزد او به هیچ وجه چیزی غیر از جامعه­شناسی تفهمی نمی­باشد (آشتیانی،1383:­170). از منظر وبر جامعه شناسی به تفهم و امعان معانی دستگاه باورها و رفتار جوامع اکتفا نمی‌کند، بلکه درصدد است که چگونگی رویدادها را بنمایاند و نشان دهد که یک شیوه اعتقادی معین چگونه تعیین کننده شیوۀ معین عمل است، چگونه سازمان معینی سیاست بر نحوه سازمانیابی اقتصاد تأثیر می‌گذارد (ريمون­آرون،1384:­580).

ازمنظر وبر علومی که واقعیت ­بشری موضوع مطالعه آنهاست، علوم فرهنگ­اند. پژوهشگران تلاش دارند تا آثار آفریده انسان را در جریان تحول تاریخی فهم یا تبیین کنند. منظور از آثار آفریدۀ انسان، فقط آثار هنری نمی­باشد، زیرا قوانین، نهادها، نظام­های سیاسی، تجارب دینی، و نظریه­های علمی هم جزو این آثار هستند. پس علم انسانی و اجتماعی، در نزد وبر، عبارتست از کوشش در تفهم و تبیین ارزش­هائی که انسان بدان­ها گرویده­اند و آثاری که انسان­ها پدید آورده­اند (ريمون­آرون،1384:­573). از منظر وبر «علم فرهنگ، بازسازی و تفهم انتخاب­های بشری است که جهانی از ارزش‌ها از طریق آنها پی افکنده شده است» (همان592). وبر معتقد است معانی ذهنی سرچشمه ایجاد انگیزه‌ها و احساسات می­باشد. به همین دلیل جامعه شناسی وبر را جامعه شناسی تفهمی نامیده اند. منظور از این روش تلاش مشاهده­گر برای درک کنش اجتماعی از رهگذر پیوندی همدلانه با کنشگر است. روند کار به این صورت است که پژوهشگر سعی میکند خود را با کنشگر و انگیزه های او یکی کند و سیر رفتار را از دید کنشگر نظاره کند، نه از دید خویش. با این روش است که می‌توان خود را جای دیگری قرار داد. «وبر تفهم را برحسب جهت‌گیری آن به سوی نمونه­ی مفهومی و ارزشی که به نحو عقلانی و هم به گونه­ی عاطفی ساختاربندی شده است، معنی می­کند» (آشتیانی،­1383:­185-186). نگاه وبر به جامعه شناسی تفهمی نگاهی است که رفتار عقلایی را با رفتار غیرعقلایی می­سنجد. بدین معنی که با مطالعۀ رفتار غیرعقلایی انحراف از رفتار عقلایی شناخته می­شود. هدف وبر عبارتست از تفهم معنائی که هر فاعل کنشگر به رفتار خاص خویش می­دهد. از این رو تفهم معانی ذهنی کنشگر مستلزم طبقه­بندی انواع رفتارهاست تا از این طریق به درک ساخت معقول رفتار کنشگر دست یابیم (ريمون­آرون،1384: 567-568).

از آنجا که جامعه شناسی علم تفهمی کنش اجتماعی است، تفهم مستلزم درک معنایی است که فاعل کنش برای رفتار خویش می‌پذیرد. پارتو منطق کنشها را با استناد به شناخت‌های ناظر کنش می­سنجید، در حالی­که هدف و منظور وبر عبارت‌است از تفهم معناداری که هر فاعل رفتار به رفتار خاص خویش می­دهد. «از نظر او (وبر) فهم این نکته از اهمیت برخوردار است که چطور افراد به کنش‌های‌شان معنا می‌بخشند» (تیم دیلینی،­1388:­203) به همین جهت وبر اصرار دارد برای درک درست رفتار فرد یا گروه باید معنایی را که آن فرد یا آن گروه از رفتار خود می‌کنند درک نموده و قابل فهم سازیم (زیبا کلام،­1386:­99). فهمیدن دیگران نه به معنای معذور داشتن دیگران است و نه صرف فهمیدن دیدگاه آنان، که به تأیید آن منجر گردد. بلکه بدین وسیله می­توان با سهولت و احتمال بیشتر به آگاهی از موضوعات و دلایل بازدارندۀ اعمال دیگران دست یافت. به همین جهت وبر در جامعه شناسی تفهمی خود در چند سطح مختلف که اکثراً در توازی باهم اند، حرکت می کند؛ هرچند تمام این سطوح در نقطه­ی عطف مفهوم تفهم با هم از درون یکی می‌گردند. زیرا نقطه­ی شروع و پایان جامعه شناسی امپیریکی وبر فهم معنا در نزد کنشگر است(آشتیانی،­1383:­179). اما باید توجه داشت فهمیدن زمانی برای وبر اهمیت می‌یابد که منجر به تفهّم تفسیری گردد(وبر،1388:­42). زیرا، در منطق وبری «فهم تفسيري و تبيين علّي در علوم اجتماعي، اصول روشي هم‌بسته‌اند و نه مخالف» (ليوئيس كوزر،1382:­304). ژولین فروند معتقد است؛ «وقتی وبر عنوان جامعه شناسی تفهمی را به‌کار می­برد، به هیچ وجه قصدش این نیست که برای تفهم، نسبت به تبیین، شرف بیشتری قائل شود، یا دیگر گرایش­های جامعه­شناسی را تخطئه‌کند، بلکه می­خواهد منحصراً ناکافی بودنشان را که گاهی تعمدی است، برنموده و تنگی برخی از دیدگاه­ها را نشان دهد. جامعه­شناسی تفهمی درمعنایی که چشم­اندازهای نوینی به روی جامعه­شناسی سنتی می­گشاید، تفهمی است.» (ژولین فروند،۱۳۶۸:­۹۹). وبر به ­هیچ وجه هرنوع تفهم را مورد ستایش قرار نمی­دهد بلکه تفهمی در نزد او اهمیت دارد که طبق آن ما به درک روابط مفهومی تعیین کننده­ی رفتار عقلانی کنشگران نایل گردیم، که این رفتارها به نحو هوشمندانه بر آن روابط مستقرند. درک جان بینانه (یا درون بینانه‌ی) تجربۀ زیست شده که این ادراک، انگیزش غیر عقلانی مستتر در کنش‌های ما را طی ایجاد روابط احساسی‌ای که در این گونه کردارها بر قرار می گردند، برای تجربه­ی زیست شده­ی ما مفهوم و قابل استنباط می­باشد (آشتیانی،­1383:­189).

  • تحلیل علّی معانی رفتار کنشگران

در درون هر نظریۀ عامل و یا عواملی خاص به عنوان علت و یا علل اصلی و یا عامل مسلط در نظریه معرفی می­شوند. به عنوان مثال در نظریۀ دورکیم، مفاهیم کارکرد، وجدان جمعی، صنعت، سنت از جمله مفاهیم و تصوراتی هستند که در نظریه به‌کار برده می­شوند و تقسیم کار از جمله عوامل و علل اصلی برای تبیین مسائل اجتماعی است و بر همین قیاس در نظریۀ مارکسیسم کلاسیک، مفاهیم طبقه، اقتصاد، ابزار تولید، ایدئولوژی، تضاد، ستیز، بورژوازی و پرولتاریا از مفاهیم اصلی نظریه و اقتصاد از عوامل مسلط بر تحولات اجتماعی است.

مباحث علّی وبر در دو جهت تاریخی و جامعه شناختی از همدیگر متمایز می‌گردد؛ علّیّت تاریخی شرایط منحصر به فردی را تعیین می‌کند که پدیدآورندۀ یک رویداد تاریخی اند. علّیّت جامعه شناختی میان دو پدیده رابطة منظمی برقرار می‌کند، رابطه­ای که لازم نیست شکل قضیة «الف، ب را ناگزیر ناپذیر می‌سازد» را به خود گیرد. بلکه می‌تواند صورت «الف برای ب خوشایندتر است» را داشته باشد. علیت جامعه­شناختی در جستجوی علت­های اقتصادی، جمعیت شناسی و به‌ویژه علل اجتماعی همة انقلاب­ها است و می­خواهد علل نمونه‌های آرمانی خاص انقلاب­ها را شناسایی نماید (ليوئيس­كوزر،1382:­309). به نظر وبر جستجوی علل تاریخی، بر اثر آنچه که تجارب ذهنی خوانده می‌شود آسان‌تر است. زیرا اگر در ذهن ما این پرسش مطرح شود که شاید نبرد ماراتون علت عمدۀ تحول بعدی تمدن هلنی بوده باشد، در همان زمان، تجربة ذهنی تسلط ایرانیان بر یونانیان نیز باید برای ما مطرح شده باشد. یک چنین تجربه‌ای به ما چنین حکم خواهد کرد که اگر آتنی‌ها نبرد ماراتون را می‌باختند، یونان تحت تسلط ایران می‌بایست جامعه‌ای اساساً متفاوت با یونان پیش از این نبرد بوده باشد. پس ما می‌توانیم بر پایة احتمال به این نتیجه برسیم که نبرد ماراتون با تضمین استقلال دولت شهرهای یونان، در واقع عامل عمده­ای در تحول بعدی تمدن یونانی بود (وبر،1384:­584-585).

وبر استدلال می‌کند که علیت جامعه شناختی مستلزم عملکرد در یک چهارچوب احتمالی است. برای مثال، این نوع تعمیم می­کوشد تا اثبات کند که پیدایش سرمایه­داری به یک نوع شخصیت خاصی نیاز دارد که با مواعظ روحانیون کالونیست شکل گرفته باشد. احتمال در انگاره وبر به اين معني در نظر گرفته مي‌شود كه انسان‌ها در يك زمينۀ اجتماعي مشخص، به احتمال زياد رفتارشان را برحسب چشم‌داشت­هاي هنجارهاي اجتماعي جهت خواهند داد (ليوئيس­كوزر،1382:­309). کار محقق و پژوهشگر شناخت کنش‌های اجتماعی رفتار انسان­ها می­باشد و این امر از طریق تفهم و تبیین روابط علّی برای درک صحیح انگیزۀ درونی کنشگران امکان پذیر می­گردد (وبر،1384:­5). «بنابراین یکی از وظایف پژوهش‌های جامعه­شناختی و تاریخی در وهلۀ اول کشف تمام تأثیرات و زنجیره پیوندهای علّی است که می­توانند به نحوی رضایت بخش به عنوان واکنش‌هایی میان سرشت و محیط تبیین شوند» (وبر، اخلاق،1388:­37). وبر به علّيّت تاريخي و علّيّت جامعه‌شناختي سخت باور داشت، اما عليت را بر حسب احتمال در نظر مي‌گرفت. او به دنبال انواع زنجيره‌هاي علي‌اي بود كه از طریق آن می­توان به تعيين ماهيت موضوع مورد بررسي كمك نمود (ليوئيس­كوزر،1382:­308). تبیین علی به این مفهوم می‌باشد که می‌توان براساس قانون احتمالات تعیین نمود که آیا به دنبال یک واقعۀ خاص ذهنی یا عینی واقعه دیگری نیز خواهد آمد یا خیر؟ از اینرو زمانی برای یک کنش عینی تفسیر علّی صحیحی ارائه می‌گردد که به شکل معناداری قابل فهم و درک باشد. مقصود از تبیین علّی صحیح کنش معمولی این می­باشد که نشان داده شود یک فرایند بارز و معمولی از منظر معنایی کاملاً درک شده و تفسیر دارای درجه معینی از کفایت علی می‌باشد. کفایت معنایی مطلوب زمانی از دیدگاه جامعه شناسی اهمیت علی کسب می‌کند که در مورد احتمال بروز معنادار کنش نوعی قطعیت وجود داشته باشد (وبر1384:­35). از منظر وبر شهود بي‌ميانجي معنا، زمانی مي‌تواند به يك دانش معتبر تبديل شود كه با ساختارهاي نظري معطوف به تبيين علي عجين گردیده باشد (ليوئيس كوزر،1382:­304). وبر معتقد است تفسیر علّی یک امر قبلی از درون امری فعلی تنها در صورتی می‌تواند پیشنهاد شود که وجود روابط سببی، قابل فهمی در میان باشد (آشتیانی،1383:­167).

از آنجایی که تفسیر علّی فقط بخشی از موضوع را در بر می­گیرد و روشن است تفسیری که وبر تحلیل ارزشی می­نامد می­تواند راهنما و هدایت­گر تفسیر جامعه شناختی یا تفسیر علّی باشد. تحلیل ارزشی از منظر وبر عناصر ارزش­دار موضوع را معلوم می­کند و تبیین علّی این عناصر، موضوع تحلیل جامعه­شناسی و تاریخ می­باشد. تحلیل ارزشی به اعتقاد وبر نقاط اتکایی به دست می­دهد که به وسیله آن می­توان شبکۀ اتصالات علّی را گام به گام رو به عقب دنبال کرد و بنابراین نقطه نظرهایی قطعی برای تحلیل علّی فراهم می‌آورد که بدون آن گویی باید بدون قطب­نما از دریایی ناشناخته عبور کرد (وبر،1387:­219). در انگارۀ وبر یک قضاوت ارزشی مستلزم داشتن یک ایستار معین در برابر یک موضوع در فردیت واقعی آن است؛ منابع ذهنی این ایستار و یا مواضع ارزشی فرد که تعیین کنندۀ آن هستند «مشخصاً یک مفهوم و یقیناً یک مفهوم انتزاعی نیست بلکه یک احساس و ارجحیت کاملاً عینی و واقعی با ساختار و ترکیبی کاملاً منفرد است که، با این حال، می‌تواند در وضعیت‌های خاص تبدیل به آگاهی از یک حکم عینی و واقعی شود. و هنگامی که من از سطح ارزیابی عملی یک موضوع فراتر رفته و به سطح اندیشیدن تئوریک و تفسیر روابط ممکن ارزشی می‌رسیم» (وبر،1387:­221). به عبارت دیگر وقتی که پژوهشگر از موضوعات مورد بررسی خود افراد تاریخی بر می‌سازد، بدان معناست که به شیوه‌ای تفسیری برخود و دیگران معلوم می کند که شکل واقعی، منفرد و نهایتاً یگانه ای که ایده ها به معنای متافیزکی آن به تحقق پیوسته اند، کدام است (وبر،1387:­221-222). «دیدگاه وبر دربارۀ انگیزش (و معنابخشی) احتمالاً در بهترین شکل به عنوان دیدگاهی دقیقاً جامعه شناسانه فهمیده می‌شود که در آن انگیزه‌ها همچون جوانبی از زبان که توصیفان و تفسیرهایی متناسب درباره فعالیت­ها ارائه می­کنند، مورد بحث قرار می­گیرند» (برایان ترنر،1387:­279). وبر تأكيد اصلي‌اش متوجه معاني ذهني‌اي است كه انسان‌هاي كنشگر به كنش‌هاي‌شان نسبت مي‌دهند و جهت­گيري‌هاي متقابل اين كنش‌ها را در چهارچوب زمينه‌هاي تاريخي و اجتماعي، مورد بررسي قرار مي‌دهد (ليوئيس­كوزر،1382:­299). از منظر وبر مهم‌ترین عامل در شکل گرفتن معنا در ذهن فرد، شرایط و وضعیتی است که فرد خود را در آن می بیند، یا می‌پندرد. زیرا «معنا بر اثر تعامل یا رابطه‌ای که میان فرد و محیط پیرامونی او وجود دارد، ساخته می‌شود» (زیبا کلام، صادق،1386:­100).

 

[1] . Werturteil

[2] . interpretative understanding

[3] . zweckrational

[4] . wertrational

[5] . typologic

[6]. Verstehen

[7]. Sinnzusammenhang

[8].Sinngebung

[9].Sinndeutung

[10].Wertbeziehung

[11]. Erklaren

نتیجه‌گیری

 

جامعه­شناسی فرهنگ وبر برخواسته از مباحث شناخت شناسی می­باشد که در کانون اندیشۀ او قرار دارد. وبر ریشه­های شناخت رفتار کنشگران اجتماعی را در اتصال با مبادی معرفت شناسی خاصی جستجو می­کند. به همین دلیل تفسیر تاریخی رفتار کنشگران خردمند به عنوان برترین منبع برای شناخت بشر برگزیده می‌شود و عقل حلقۀ اتصال فهم رفتار کنشگران را در عالم ذهن و ارتباط آن با جهان خارج جستجو می­کند و از این طریق به تجزیه و تحلیل شناخت‌های صور رفتارها می‌پردازد. در انگارۀ وبر سطوح و لایه‌های عمیق‌تر کنش فرهنگی که نحوۀ نگاه انسان به خرد ناب و عقل ابزاری را شکل می‌دهد بر نوع نگاه او نسبت به تحلیل پدیده‌های  اجتماعی و فرهنگی تأثیر گذار می‌باشد.

وبر نقش امور حسی و تجربی را در شناخت رفتار کنشگران انکار نمی‌کند اما او باتوجه به مبانی اپیستمولوژیک خود روش خاصی را برای شناسایی رفتار هدفمند کنشگران فرهنگی توصیه می‌کند. لذا نوع نگاه وبر نسبت به نقش امور تجربی در شناخت انسان با بنیان‌های فلسفی مکاتب نظری جامعه شناسی پوزیتویستی متفاوت می‌باشد.

شناخت رفتار فرهنگی وبر برگرفته از نگاه تفهمی، تفسیری و تبیینی او براساس عقل نظری و عقل عملی صورت می­گیرد که هر یک از امور فوق با سطحی از واقعیت مواجه گردیده و شناخت متناسب با همان سطح را تولید می­کند. در انگارۀ وبر معرفت عقلی شرط لازم برای شناخت صحیح اشیاء و پدیده‌ها دانسته می‌شود. از منظر وبر عقل بخشی از امور را از طریق ابزارهای نظری تولید می‌کند و بخشی دیگر را با کمک حس، تجربه و خیال دریافت می‌کند. جایگاهی که وبر برای شناخت­ امور ذهنی در نظر می­گیرد با دیدگاه مکاتب نظری جامعه­شناسی ­پوزیتویستی متفاوت می­باشد. وبر از نقش عامل ارزشی، علل اجتماعی، فرهنگی و کنش­های میان فردی در کنار پایگاه اقتصادی بحث می‌کند، زیرا او از نقش این قبیل شناخت‌ها در کنار عامل اقتصادی غافل نیست اما او «ایده ارزشی» را در سیر تحولات تاریخی و فرهنگی جوامع مهم تلقی می‌کند، زیرا در انگاره وبر ارزش‌ها نقش بسیار مهمی در تعییّن رفتار کنشگران اجتماعی دارد. وبر باتوجه به نگاه خاص که در اندیشه او شکوفا و بارور گردیده، نگاه پوزیتویستی خام و دیدگاه هرمنوتیکی را در قبال تفهیم، تفسیر و تبیین پدیده‌های اجتماعی بر نمی‌تابد. بلکه از تلفیق این دو دیدگاه و برقراری ارتباط بین عین و ذهن در تحلیل واقعیت‌های اجتماعی سود می‌جوید. 

Related articles