Views
2
Downloads
40
Citations
بررسی اهداف اجتماعی جنبش زنان در افغانستان پس از طالبان
Mohammad Ibrahim DariushReceived 10 Apr 2021, Accepted 10 Apr 2021, Published online 10 Apr 2021
insert_link https://research.ru.edu.af/en/doi/full/97/607189056e8c0/73
lock_outline Open access
Abstract
جنبش زنان در افغانستان پس از طالبان وارد یک مرحلۀ تازه گردیده است، این جنبش توانسته است در بخش های مهم جامعه خود را مطرح کند و به عنوان یک مبحث تازه ساختارها و روابط قدرت را به چالش بکشد. پرسش اصلی این است که جنبش مذکور به دنبال چی است؟ بخاطر یافتن پاسخ با 80 تن از فعالین این جنبش مصاحبه گردیده است. تحلیل پاسخ های ارائه شده نشان میدهد که فعالین جنبش زنان در افغانستان برای رسیدن به اهداف : مشارکت سیاسی، برابری جنسیتی، تغییر دیدگاه جامعه نسبت به زنان، مصئونیت و توانمندسازی زنان، رفع خشونت علیه زنان ، صلح پایدار و حاکمیت قانون مبارزه میکنند.مقدمه
زنان به عنوان نیمی از جهان اجتماعی ما تاکنون ناشنیده و نا دیده مانده بوده است، حالا تلاش برای دیده شدن و شنیده شدن دارند، کوششی که زندگی و روابط اجتماعی را در دنیای مدرن به چالش کشیده و دگرگون کرده است. امروزه در افغانستان ما شاهد طرح این مفهوم و اثرات آن هستیم. جنبش زنان در افغانستان یک واقعیت عینی است که در تمام عرصه ها به نسبت های مختلف حضور دارد، در کلی ترین حالت جنبش زنان به حرکتهای گروهی از سوی زنان اطلاق میشود که بخاطر بهبودی جایگاه زنان در جامعه فعالیت میکند(میشل، 1383: 18). جنبش زنان در افغانستان هرچند دارای تاریخ مدون و غنی نیست، ولی رگه های آن در در تاریخ صد سال پسین، در مراحل مختلف مشاهده میشود. این خودنمایی زنان افغانستان در تغییرات اجتماعی – سیاسی بیشتر برجسته بوده است. هرگاهی که فرصت برای تغییر پیش آمده است، و فضا برای مشارکت شهروندان مساعد گردیده زنان نیز به عنوان یک نیروی اجتماعی و سیاسی ظهور کرده و نقش آفرینی نموده اند. مطالبات و ارزش هایی که زنان افغانستان مطرح کرده اند ملهم از اندیشه های مدرن بشری هستند و خواستهای آنها ارزش های برابری خواهانه و ایده های بزرگی هستند که در راستای اعتلای وضعیت زنان بکار برده میشوند. ظهور و تبارز زنان به عنوان یک گروه به رهبری ملکه ثریا، از زمان شروع اصلاحات شاه امان الله شروع میشود و با شکست آن فروکش میکند. در طول تاریخ افغانستان ظهور و مشارکت زنان رابطۀ مستقیم با نوع نظام های حاکم در کشور داشته است. حاکمیت نظام های مطلقه و ارتجاعی زنان را به پستوهای خانه برگردانده است و استقرار نظامهای مردمی و مترقی زمینه را برای مشارکت زنان در حوزۀ عمومی مهیا ساخته است. زنان با حضور خود در اجتماعات و مسایل کشوری، همیشه خواسته ها و نیازمندی های خود را به عنوان زن در اولویت داده، برای دریافت حقوق زن و توانمندسازی آنها کنشگری کرده اند. یک رابطۀ میان اهداف آنان و رهبرانی که مدیریت و سازماندهی زنان را برعهده داشته اند برقرار بوده است. در عصر اصلاحات امانی خواسته های زنان به رهبری ملکه ثریا مشخص بود: کشف حجاب، ایجاد تسهیلات برای زنان و لغو بردگی زنان(داریوش، 1398 : 44). از مشکلاتی بودند که در این دوره تاریخی ممنوع اعلان گردیدند. پس از آن نیز زنانی که به دربار حکومتی و مرکز قدرت نزدیک بودند رهبری گروه های اجتماعی زنان را نیز برعهده داشتند. در قسمت تحصیل و با سوادسازی زنان اقدام نمودند بدین منظور «مؤسسۀ عالی نسوان» ایجاد شد و زنان وارد مکتب، سینما، کارهای هنری و حرفهیی گردیدند. پس از سال 1347 نیز با تأسیس سازمان دموکراتیک زنان به رهبری اناهیتا راتب زاد گروه زیادی از زنان بطور بی سابقه بر محور این سازمان جمع گشته و از این طریق مشارکت سیاسی در قدرت میکردند. در این سازمان فعالین زن مانند؛ معصومه عصمتی وردک، رقیه ابوبکر و خدیجه احراری گردآمده برای حقوق زنان فعالیت میکردند(فرهنگ، 1390 : 553). این ها می توانستند که با نشر یک فراخوان تعداد زیادی از زنان را به خیابانها بکشانند آنها را بسیج سازند. تجمع زنان در سال 1347 در برابر ولسی جرگه بخاطر ممانعت از تصویب یک قانون ضد زن در تاریخ مبارزاتی زنان افغانستان بی پیشینه است.
در حال حاضر با روی کارآمدن نظام نوین سیاسی، قانون اساسی نسبتا مدرن، برگشت افراد، به ویژه زنان تحصیل کرده و نخبه به کشور، رشد تحصیلی در میان زنان، زمینه را برای حضور فعال زنان در جامعه، درخواست ها و مطالبات تازه، اعتراض به وضعیت موجود و نابرابری های جنسیتی مهیا ساخته است. امروز ما شاهد، ایجاد نهادها، تشکل ها و گروه های مختلف از سوی زنان هستیم که برای برابری، شهروندی، ارتقای سطح جامعه، و گسترش دموکراسی در فرایند گذار جامعه سهم مؤثر دارند. ازدیاد بی سابقۀ فعالین حقوق زن در افغانستان و نهادهای فعال در این بخش از دستاوردهای مهم و ارزنده ای است که برای توسعه دموکراسی و عبور از شرایط گذار خیلی مهم و ارزشمند می باشد. با اینکه زنان تحت قیمومیت و رهبری کدام زن و یا جریان فیمینیستی قرار ندارند، اما تلاشهای زنان و دختران در عرصههای آموزش و پرورش، سیاست، اقتصاد و اجتماع نشان میدهد که زنان افغانستان هدفمندانه و با سرعت گامهای بلندی را به سمت توسعه و روشنگری بر میدارند(شینواری، 1398).
اما پراکندگی، نبود وحدت نظر و نداشتن تعریف روشن از وضعیت موجود زمینه را برای هماهنگی و انسجام در میان این نهادها و مدافعین حقوق زن دشوار ساخته است. گسست نسلی و فکری از دیگر ویژگیهای جامعه افغانستان است که چند دهه جنگ و تغییرات مکرر نظام متفاوت به وجود آورده است ،زنانی که سازمان دموکراتیک زنان افغانستان را در دهۀ هفتاد با گرایش سوسیالیستی تأسیس کردند، زنانی که در مطابقت با اسلام سیاسی فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود را سامان میدهند،زنانی که از مهاجرت دوباره به وطن با مدارک تحصیلی عالی و تجربیات متفاوت برگشته اند. همۀ آن ها اکنون مشغول فعالیت های اجتماعی – سیاسی و مبارزه برای تغییر وضعیت به نفع زنان هستند. این موضوع باعث شده است که جنبش زنان در افغانستان با توجه به تعدد و تنوع گروه های آن، دارای اهداف اجتماعی متنوع نیز باشد. این تنوع در اهداف و ارزش ها، امکان بسیج سازی و هماهنگی آنها را در یک محور مشخص بسیار دشوار ساخته است که در فهم مطالبات و خواسته های آنها برای جامعه نیز دشوارتر گشته است.
این ویژگی هایی که ذکر گردید نشان می دهد که جنبش زنان در افغانستان هم از لحاظ خصوصیات و ساختار آن و هم از لحاظ زمینه ها و شرایط اجتماعی متفاوت با گذشته است. جنبش زنان در افغانستان دیگر در قالب جنبش های کلاسیک اجتماعی وجود ندارد. باید آن را با چارجوب تیوری های جنبش های اجتماعی جدید در علوم اجتماعی مطالعه نمود. در عنوان این مقاله «اهداف اجتماعی جنبش زنان در افغانستان پس از طالبان»، منظور از «اهداف اجتماعی» همان اصل کلیت در جنبش های اجتماعی بر اساس نظریۀ آلن تورن جامعه شناس فرانسوی است. میخواهیم مطابق نظریۀ جامعه شناس مذکور اصل کلیت(اهداف اجتماعی) جنبش زنان در افغانستان را به مطالعه بگیریم.
پیشینۀ پژوهش
برخی از پژوهشگران افغانستان در زمینۀ جنبش زنان و فعالیت های اجتماعی، سیاسی زنان در افغانستان نوشته اند که نمونۀ آن ها را ذکر می نماییم. دکتر عالمه، مقاله ای با عنوان «انجیاو ایزم در برابر جنبش زنان افغانستان، 1389» در مورد پیامدها و آثار منفی پروژهای شدن و انجیاو زدگی فعالیت های زنان روی این جنبش تحلیلی را انجام داده اند.
شیرین نظیری مقاله ای «تاریخچۀ جنبش زنان افغانستان، 2004» را به تحریر و به نشر سپرده است. منیژه باختری نویسنده دیگر افغانستان در مقالۀ «بازشناسی نقش زنان در افغانستان در مبارزات آزادی خواهی زنان جهان، فاخره موسوی پژوهشگر افغانستانی در مرکز مطالعات دانشگاه لیون فرانسه مقاله های متعددی «رهبری در جنبش زنان افغانستان در سال 1393»، « روزنه های روشنفکری و جنبش زنان در افغانستان درسال 1393»، « زنان و تاریخ افغانستان، 1393» به نگارش درآورده است که روی موضوعات مختلف جنبش زنان بحث نموده اند. مقالۀ دیگر از نویسندۀ این مقاله زیر نام هویت جنبش زنان در افغانستان پس از طالبان، درسال 1396 نشر گردید که در آن روی هویت فعالین جنبش بحث گردیده است، اما این مقاله میخواهد روی اصل کلیت در جنبش زنان افغانستان پس از طالبان که یکی از مؤلفه های اصلی جنبش های اجتماعی در نظریۀ آلن تورن جامعه شناس فرانسه است، تمرکز نماید و آن را توضیح بدهد.
تعریف مفاهیم
جنبش زنان : جنبش زنان به مثابۀ جنبش مقاومت، به نظر میرسد که سرکوب زنان از زمانی که انسان به یاد میآورد، وجود داشته است. اعتراضهای زنان نیز علیه فرودستی اقتصادی، کنار گذاشتن از قدرت سیاسی و علیه کنترل مردان بر مناسبات جنسیتی نیز به همین اندازه، قدمت داشته است. بهرغم روشن بودن این ارتباط، تعریف جنبش زنان، به همین اندازه نیز مشکل است. برخیها این جنبش را "کنشهای آگاهانهی زنان" که جایگاه فرودست جنسیت زن را در جامعهی مردسالار نمیپذیرند و بهدنبال تغییرات اجتماعی اند» خصلتبندی میکند( کلای هیل، 1991). عبارت از کنش جمعی گروهی از زنان است که در اعتراض به نابرابری های جنسیتی و وضعیت موجود برای رسیدن به برابری جنسیتی و تغییر وضعیت به نفع زنان فعالیت می کند.
فمینیسم: در زبان پارسی برای فمینیسم معادلهایی چون ،»زنباوری»، «زنگرایی»، «زن محوری»، «زنانه نگری» و طرفداری از حقوق زن» و « جنبش آزاد خواهی زنان» ، برای این واژه مطرح گردیده، و استفاده میگردد(رضوانی ،1387). استفاده از اين واژه تا دهه ی شصت و هفتاد ميلادي، براي اشاره به تشكل هاي زنان مرسوم نبود و كاربردي محدود در ارتباط با مسائل خاص و گروههايي خاص داشت، اما اکنون استفاده از این مفهوم برای تمامی گروههای مرتبط با مسألۀ حقوق زنان، متداول و فراگیر شده است(زیبایی نژاد ،1382: 14). برخی دیگر این مفهوم را «آييني كه طرف دار گسترش حقوق و نقش زن در جامعه است »(ميشل ،1383 : 11). فمینیسم درواقع جنبش سازمان یافتهای برای دستیابی به حقوق زنان و نیز ایدئولوژی برای دگرگونی جامعه که هدف آن صرفا تحقق برابری اجتماعی زنان نیست؛ بلکه رویای رفع انواع تبعیض و ستم نژادی و طبقاتی و غیره را در سر میپروراند. (آبوت و والاس ،1۳80: 22۳).
فعالین جنبش زنان: هر حرکت جمعی و یا جنبش اجتماعی متشکل از عدۀ افرادی است که به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم در راستای اهداف آن فعالیت میکنند و برای ایجاد، دوام و استمرار آن کنشگری مینمایند. ویژگیها و شرایطی که این افراد دارند از متغییرهای مهم و تأثیرگذار در جنبش زنان است.
کلیت در جنبش زنان: منظور از مفهوم کلیت در جنش زنان، همان اهداف اجتماعی جنبش است. این جنبش باید به دنبال یکسری ارزش های برتر، ایده های بزرگتر و همه شمول تر باشد. ارزش ها و حقایقی که برای کل جامعه یا یک بخش وسیعی از آن باشد. یا این که اهداف اجتماعی جنبش زنان باید تمام زنان و یا گروه های بزرگی از آنان را در بر گیرد.
مشارکت سیاسی : در اصطلاح علوم سیاسی، واژه مشارکت به دخالت مردم و درگیر شدن آنها در سیاست به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه، اختیاری یا غیراختیاری، مستقیم و یا غیرمستقیم اطلاق شده است و در تعریف آن گفتهاند: «مشارکت سیاسی، فعالیت داوطلبانه اعضای جامعه در انتخاب رهبران و شرکت مستقیم و غیرمستقیم در سیاستگذاری عمومی است.(سعیدی، 1391: 59). در دایرتالمعارف علوم اجتماعی، مشارکت سیاسی را عبارت از فعالیتهای داوطلبانهای میداند که اعضای یک جامعه در انتخابات حکام به طورمستقیم یا غیرمستقیم و در شکلگیری سیاستهای عمومی انجام میدهند(ساروخانی، 1380، 220). بنابراین مشارکت سیاسی، آن دسته از فعالیتهای شهروندان است که از طریق آن در صدد تأثیرگذاری یا حمایت از حکومت و سیاست بر میآیند.
برابری جنسیتی: برابری جنسیتی مفهومی است که در مقابل تبعیض و نابرابری جنسیتی استفاده می گردد. برابری جنسیتی بدان معنا است که زن و مرد حقوق و وظایف یکسان دارند، و همه از فرصت های مساوی در جامعه برخوردار هستند. همچنین برابری جنسیتی مربوط به عدالت و تقسیم مسئولیت ها است، هم در جامعه و هم در خانواده . علاوتا برابری جنسی به باوری فمینیستی گفته میشود که هدفش عموماً حذف نابرابریهای جنسیتی، مردسالاری و جنسیتگرایی است. صندوق جمعیت سازمان ملل متحد برابری جنسیتی را نخستین حق انسانی خوانده و همینگونه این مفهوم به عنوان یکی از اهداف برنامۀ توسعۀ هزارۀ سازمان ملل متحد نیز انتخاب شده است.
مبانی نظری تحقیق
آلن تورن جامعه شناس مشهور فرانسه و نیومارکسیست، نظریه جنبش اجتماعی خود را که متاثر از جنبشهای 1968 فرانسه است با ایدهی "کنش اجتماعیاش" توضیح میدهد. به نظر وی جوامع انسانی نه فقط میتوانند خود را بازتولید کنند، بلکه اهداف، ارزشها، و آمال خود را نیز تولید میکنند. جوامع انسانی توان تدبر در خود و تولید خویش را دارند. کنش اجتماعی نیز قابلیت جوامع انسانی برای ایجاد جهتگیریها و تغییر آنها یعنی تولید ارزشها و اهداف است. به زعم تورن، جامعه با جنبشها است که در خود تدبر کرده و اهداف و ارزشهای جدیدی را بهوجود میآورد. جنبشها، تبلور کار جامعه روی خود بوده و اشکال اجتماعی با روابط اجتماعی جدیدی را تولید میکنند. جنبشها، مدل های فرهنگی را ایجاد می کنند که محل منازعهی جنبش و رقیبانش در جامعه میشوند. تورن، جنبش اجتماعی را رفتار جمعی سازمان یافتهی سوژههای انسانی میداند که علیه رقیبانشان در امر کنترل تاریخ سازی در جامعهای خاص، مبارزه میکنند. (مشیرزاده ،1۳81: 5۳) از نظر تورن، جنبشهای اجتماعی، اهمیتی را که در جوامع امروزی به فعالگرایی در دستیابی به اهداف داده میشود، منعکس میسازند.
تورن به درک اهدافی که جنبشهای اجتماعی دنبال میکنند و دیدگاهها و عقایدی که در مقابله با آن فعالیت میکنند، توجه دارد. از منظر تورن، جنبشهای اجتماعی باید در یک میدان عمل، مطالعه شوند. میدان عمل به ارتباطات بین جنبش اجتماعی و نیروها و عواملی اطلاق میشود که جنبش در برابر آنها قرار گرفته است. گفتگوی متقابل در میدان عمل میتواند به تغییر در شرایط جنبش شود؛ مثل ترکیب و یکی شدن دیدگاههای طرفین و یا محو جنبش( گیدنز، 1۳76: ۳86-۳8۴). از این منظر، جنبشهای اجتماعی صرفا پاسخ غیر عقلانی به اختلافها یا بی عدالتیهای اجتماعی نیستند؛ بلکه در بردارندهی دیدگاهها و راهبردهایی هستند که نشان میدهند، چگونه می توان بر این اختلافها و بی عدالتیها چیره شد. از نظر تورن، همیشه در جامعه بین دو جنبش، تضاد و درگیری است؛ یعنی بین جنبش مسلط و جنبش تحت سلطه. جنبش مسلط، سعی در تثبیت و حفظ وضع موجود دارد و جنبش تحت سلطه سعی در تغییر وضع موجود. هدف اصلی این جنبش ها در دست گرفتن تاریخ بندی است که عبارت است از شیوهی نگرشی که در آن، شناخت فرایندهای اجتماعی برای تغییر شکل شرایط اجتماعی زندگی استفاده میشود(نصرتی نژاد،1383: 8۴1). براساس آرای تورن، جنبشهای اجتماعی براصول سهگانه پیریزی شدهاند که در حقیقت، دلیل موجودیت آنها است. کنش، آنها را جهت داده و خصوصیت ویژهای به آنها میدهد.
- اصل هویت؛ به تعریف جنبش اشاره دارد، یعنی جنبش چیست و مدافع منافع کدام گروه از افراد است.
- اصل ضدیت، به موضوع مبارزه یا آنچه از سوی جنبش دشمن آشکار تعریف میشود که باید در هم شکسته شود اشاره دارد.
- اصل کلیت، یا هدف اجتماعی / غایی دیدگاه جنبش از نظم اجتماعی را می رساند.
سه اصل مذکور تشکیل دهندۀ جنبش های اجتماعی جدید از نظر آلن تورن هستند. در این مقاله به علت محدودیت هایی که دارد نمی توانیم به هر سه مؤلفۀ مذکور بپردازیم. بنابراین بطور مشخص اصل کلیت، را که در عنوان مقاله، اهداف جتماعی درج شده است، در جنبش زنان افغانستان از نگاه فعالین آن برحسب این نظریه مطالعه میکنیم. اصل کلیت، یا عمومیت در جنبشهای اجتماعی ناظر بر طرح مدل اجتماعی «جایگزین» است که از مسالهی واحد، فراتر میرود؛ به عبارت دیگر، داشتن تصور و تصویری از نظم اجتماعی که تلاش میشود از طریق کنش جمعی به آن نایل شود(قاسمی، 1386: 70) یک جنبش به نام ارزشهای برتر، ایدههای بزرگ آغاز میگردد. کنش آن متاثر از تفکر و عقیدهای است که تا حد امکان سعی در گسترش و پیشرفت دارد(روشه، 1385: 131).
فرضیۀ پژوهش
بنظر میرسد موضوعاتی که فعالین جنبش زنان در افغانستان، آن ها را به عنوان اهداف و ارزش های خود قلمداد میکنند و سعی دارند که به آنها برسند؛ برابری جنسیتی، مشارکت زنان در دستگاه قدرت، مصوونیت و توانمندسازی آنها است.
روش پژوهش
این مقاله یک پژوهش کمی و توصیفی است که اطلاعات آن با استفاده از منابع معتبر نشر شده، و مصاحبه با 80 تن از فعالین جنبش زنان در افغانستان که در بخش های سیاست، اجتماع، اقتصاد، هنر و ورزش فعال هستند تهیه گردیده است، افرادی که مصاحبه شده اند، بیشتر آن ها در شهر کابل ساکن بوده و برخی دیگر آن ها در ولایات دیگر و عدۀ محدودی هم در خارج کشور زندگی دارند، اما روی حرکت ها و کنشگری های زنان به گونه ای اثر گذار هستند. دادههای بدست آمده از طریق مصاحبه با افراد مذکور به شیوهی «تحلیل محتوای کمی و کیفی» تحلیل شدهاند.
تحلیل اطلاعات
اهداف اجتماعی فعالین جنبش زنان افغانستان
جنبش زنان در افغانستان نیز برخواسته در مقابل هنجارهای تبعیضآمیز و فرهنگ نابرابر جنسیتی است که بهخاطر آوردن تغییرات در آن، دنبال اهداف بزرگتر و مطلوبتر است تا بتواند به عنوان ارزشهای جایگزین(آلترناتیف) ارایه نماید. در جدول زیر، دیدگاههای فعالان جنبش زنان افغانستان در رابطه به کلیت اهداف جنبش زنان در کشور نشان داده شده است:
جدول اهداف فعالین جنبش زنان افغانستان
اهداف |
فراوانی |
درصد |
تغییر نگاه جامعه نسبت به زنان، حقوق برابر، مشارکت فعال، احترام و به رسمیت شناختن هویت زنان. |
40 |
50.0 |
مصوونیت(فردی، اجتماعی و اقتصادی)، رفع خشونتها علیه زنان، استقلال اقتصادی، صلح پایدار و حاکمیت قانون. |
35 |
43.7 |
زنان هدف مشخصی ندارند و در خدمت نظام مردسالار هستند. |
5 |
6.25 |
مجموع |
08 |
100،0 |
طوری که در جدول شمارهی هشتم، دیده میشود، بیشتر مصاحبهشوندگان (50 درصد) تغییر در نگاه جامعه نسبت به زنان، برابری در حقوق و مشارکت فعال در تمام سطوح جامعه و دستگاه قدرت را یادآوری کردهاند. مفهوم احترام و به رسمیت شناختن هویت زنان نیز از سوی فعالان جنبش زنان به عنوان بخشی از اهداف این جنبش یادآوری شده است، با تغییر در نگرش جامعه به زنان، حاصل میشود. به باور این زنان، نگاه جامعه به زنان، نگاه از بالا به پایینی است که زنان به مثابهی انسان ضعیف، ناقص و جنس دوم در نظر گرفته میشوند و به آنها به دیدهی حقارت نگریسته میشود. این ضعیف شمردن زنان باعث میگردد که آنها در موقعیت نابرابری نسبت به مردان قرار گیرند و مردان، آنها را به سلطهی خود بکشانند. در بهترین حالت، زنان با تعریف خویشاوندی، فاقد هویت فردی تشخیص داده میشوند و از آنها با عنوانهای مانند: مادر، همسر، خواهر، دختر و... یاد میگردد. با کتمان هویت فردی زنان، در قدم نخست، حقوق فردی و ابتدایی آنها نقض میشود و در اکثر موارد، وجود زن به عنوان یک فرد، انکار میگردند. به گفتهی این فعالان، زنان باید با شیوههای مختلف، طرز دید موجود نسبت به جنس زن را از میان بردارند و یک دید انسانی فارغ از جنسیت را نسبت به زنان ترویج کنند که به عنوان یک انسان برابر به آنها دیده شوند. به حقوق انسانی آنها احترام صورت گیرد و فردیت کامل آنها از سوی دولت، جامعه، و خانواده مورد قبول واقع گردد. از دید این زنان، مهمترین راه برای تحقق این امر، مشارکت فعال زنان در اجتماع، اقتصاد، فرهنگ و سیاست است. حضور کمی و کیفی آنها در لایههای مختلف جامعه، نگاههای سنتی کلیشهای به جنس زن را از بین میبرد و باعث اعتمادسازی میان زنان و مردان میگردد. به نظر میرسد، مشارکت فعال هم به عنوان تاکتیک( بهخاطر زمینه سازی) و هم به عنوان هدف( بهخاطر تصاحب قدرت) برای زنان مطرح است.
بعد از روی کار آمدن حکومت موقت و مساعد شدن نسبی شرایط، زنان افغانستان بیشترین حمایت از از نهادهای دموکراتیک داشته اند. در این اواخر حکومت وحدت ملی فضای اجتماعی سیاسی بیشتری را به زنان باز کرد و ما هر روز شاهد حضور بیشتر زنان در منابع قدرت هستیم. نظر به آمار دولتی زنان 28 درصد در مجلس سنا، 18 درصد در شورای ملی، چهار وزیر در کابینه، 9 معین وزارت خانه ها را تشکیل میدهند. 20 درصد وظایف سکتور عامه را زنان اجرا میکنند، چهار زن به عنوان سفیر افغانستان فعالیت دارند.، در شورای عالی صلح، یک زن به حیث معاون و یک زن به حیث مشاور حضور دارد و به تعداد 240 قاضی زن در سیستم عدلی و قضایی افغانستان موجود است. حکومت افغانستان متعهد به مساوات جندر و اتخاذ پلان کاری ملی برای زنان افغانستان و پلان کاری ملی در تطبیق مقرره 1325 شورای امنیت سازمان ملل در باره زنان، صلح و امنیت است(شینواری، 1398). در حال حاضر که گفتگوهای صلح با طالبان مسلح وجود دارد زنان افغانستان در اعتراض با روند جاری این گفتگوها و حضور کمرنگ زنان، با شعار «ما به عقب بر نمیگردیم» خواهان مشارکت بیشتر زنان گردیده و بیش از هر زمان دیگر نیرومندتر گردیده اند.
به تعداد 43،7 درصد که 35 تن را شامل میشود، باورمند به این هستند که زنان باید به مصوونیت( فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی) برسند، خشونتهایی که اکنون علیه زنان در تمام سطوح جامعه صورت میگیرد، رفع گردند تا زنان بتوانند از لحاظ اقتصادی، مستقل شوند و جامعه به صلح پایدار برسد و حاکمیت قانون در کشور اعمال گردد.
بحث مصوونیت برای زنان، استقلال اقتصادی زنان و رفع خشونت علیه زنان در برگیرندهی کلیت زنان افغانستان است که از آن محروم هستند اما مفهوم صلح پایدار و حاکمیت قانون از مسایل ملی و عمومی کشور هستند که در برگیرندهی تمام جامعه و شهروندان کشور است. طرح چنین مباحثی از سوی فعالان جنبش زنان در افغانستان نشان دهندهی این موضوع است که زنان میخواهند، برعلاوهی مبارزه با تبعیض جنسیتی و مشکلات مربوط به زنان، در سیاستهای کلان کشور و وضعیت عمومی، تاثیرگذاری و سهم فعال داشته باشند.
تعداد اندک 5 تن (6،2درصد) از فعالان جنبش زنان، نسبت به اهداف و آیندهی این جنبش، خوشبین نبودند. این افراد به این باور اند که زنان اهداف تعریف شدهی واحد که در برگیرندهی خواست عمومی زنان افغانستان باشد، ندارند. حضور زنان و مشارکت آنها در دستگاه قدرت، جنبهی نمادین دارد که در خدمت نظام سرمایهداری مردسالار است.
منشور ملی زنان افغانستان
بخش بزرگ و عمدهی خواستها و اهداف فعالان حقوق زن در افغانستان، طی یک منشور، در انتخابات ریاست جمهوری 1393 توسط فعالان جنبش زنان، برای حکومت آینده، پیشکش گردید. (محمدی،1392) در مقدمهی این منشور آمده است: «منشور زنان افغانستان، حاوی دیدگاهها و راهکارهایی برای احقاق حقوق و ارتقای جایگاه زنان افغانستان است و به هدف نهادینهسازی و استمرار فعالیتهای مرتبط به زنان تدوین شده است. (مقدمهی منشور زنان، 27 دلو 1392) بخش اول این منشور نیز راجع به مصوونیت زنان و تطبیق قوانین نافذه در کشور است. از حکومت آینده خواسته شده است که در راستای تطبیق کامل قانون اساسی و قوانین حمایتی مربوط به زنان، بهویژه قانون محو خشونت علیه زنان، برنامهی عمل ملی برای زنان، منشور ملل متحد، اعلامیهی جهانی حقوق بشر و دیگر کنوانسیونهای بینالمللی راجع به زنان، سعی جدی به خرج دهد، امنیت و مصوونیت همه جانبهی زنان را تامین نماید.
در بخش دیگر آن، روی حق دسترسی زنان به خدمات بهداشتی و اجتماعی تاکید شده است که حکومت آینده باید در اولویت برنامههای کاری خود قرار دهد. ایجاد زمینههای تحصیلات عالی تا بالاترین درجات، برای زنان و مشارکت آنها در سیاستگذاریهای آموزشی و مدیریت نهادهای علمی از خواستههای مهم زنان در این منشور است.
مشارکت اقتصادی زنان و تامین امنیت برای آنها از دیگر مطالبات این منشور است که حق کار مساوی و دستمزد مساوی، حق مالکیت و امنیت شغلی، ممانعت بهرهکشی از زنان، حق مشارکت در سیاستگذاریهای اقتصادی در سطح ملی و بین المللی از جملهی موارد مهم خواستههای زنان افغانستان شمرده میشود.
حق مشارکت سیاسی نیز از دیگر درخواستهای زنان افغانستان در این منشور است. حق مشارکت کامل سیاسی زنان، تطبیق امتیاز مثبت براساس قوانین مدون افغانستان، حق تصمیمگیری مساویانه در مورد صلح و مصالحه با نیروهای ضد دولتی، تبعیض مثبت در قوهی مقننه و در بخش استخدام زنان در قوهی اجراییه از خواستهای مهم سیاسی زنان در این منشور است.
نتیجهگیری
پژوهش مذکور در صدد توضیح دادن به اهداف و مطالبات جنبش زنان در افغانستان پس از طالبان انجام شده است. این جنبش از جمله جنبش های جدید اجتماعی است که چندصدایی، شبکهیی بودن، به چالش کشانیدن روابط و ساختارهای حاکم، تقابل با فرهنگ حاکم، و ابراز خودنمایی از ویژگی های بارز آن است. بنابر این، توصیف و توضیح اهداف اجتماعی جنبش زنان که یکی از اصول اساسی جنبش های جدید اجتماعی در نظریه های جامعه شناسی است، پرسش اصلی این مقاله است. بخاطر پاسخ دادن به این پرسش با 80 تن از فعالین جنبش زنان مصاحبه صورت گرفته و از آنها چشم انداز اجتماعی خود و دیگر هم صدایان شان پرسیده شده است.
تحلیل پاسخ های آنها نشان میدهد، اهدافی که جنبش به تعقیب آن است، برخی از آنها که مهمترین هستند، خاص به مسایل زنان ارتباط میگیرند. مسایلی همچون «تغییر نگاه جامعه نسبت به زنان، حقوق برابر، مشارکت فعال در تمام عرصه ها به خصوص عرصۀ سیاسی و دسترسی به منابع قدرت، احترام و به رسمیت شناختن هویت زنان.، استقلال اقتصادی و رفع خشونت ها علیه زنان » در صدر مطالبات بیشترین تعداد از فعالین این جنبش قرار دارند. به تعقیب آن، مسایل عام فراجنسیتی همچون صلح پایدار و حاکمیت قانون، در جایگاه بعدی قرار میگرند. فقط تعداد اندکی از فعالین زنان هستند که باورمند به سردرگمی فعالین جنبش و بی هدفی آن ها هستند.
با توجه سوابق تجربی پژوهش و تحلیل پاسخ هایی که فعالین آن برای ما ارائه کرده اند می توانیم بگوییم که جنبش زنان افغانستان پس از طالبان، یک جنبش هدفمند و دارای اهداف نسبتا مشخص و تعریف شده است که میخواهد به آنها دست پیدا نماید. این اهداف، در برگیرندۀ : آوردن تغییر در نگاه جامعه نسبت به زن، برابری جنسیتی، مشارکت سیاسی فعال، توانمندسازی، مصوونیت و رفع خشونت ها علیه زنان است.
Related articles
ناجنبش: حقخواهی زنان افغان پس از سقوط طالبان
Majeed Mowahhed
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 10 Apr 2021