Views
0
Downloads
40
Citations
فرایندهای واژهسازی در زبان فارسی دری در افغانستان
Sarwa Rasa RafizadaReceived 05 Apr 2021, Accepted 05 Apr 2021, Published online 05 Apr 2021
insert_link https://research.ru.edu.af/en/doi/full/50/606acbefebd5b/29
lock_outline Open access
Abstract
واژهسازی در هر زبانی به کمک فرایندهای مختلفی صورت میگیرد. در زبان فارسی نیز این فرایندها تا حدودی مشخص اند؛ اما به دلیل گسترة این زبان در سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان، برخی از این فرایندها متفاوت از همدیگر اند و یا نظر به شرایط فرهنگی و اجتماعی و محیطی خاص در هر یک از این کشورها واژههای جدیدی ساخته میشود و به تبع آن وارد ادبیات و زبان میشود که درک و فهم آن برای عموم فارسیزبانان در برخی موارد، نیاز به مراجعه به فرهنگها (اعم از فرهنگهای گویشی) را میطلبد. در این مقاله سعی بر آن است تا فرایندهای واژهسازی در زبان فارسی دری در افغانستان را مورد مطالعه قرار دهیم. در این مطالعه چهار فرایند واژهسازی ترکیب، اشتقاق، انتقال و تکرار توضیح داده خواهد شد.طرح مسئله
در مطالعات زبانی، واژهها از اهمیت خاصی در میان زبانشناسان برخوردار است. امروز در عصر انفجار اطلاعات برای بهکار گیری این عنصر در عرصههای گوناگون، به خصوص حوزههای سبکشناسی، تحلیل متون، رسانهها، فرهنگنگاری، دانشنامهنویسی و... نیاز بیشتری برضرورت شناخت و بررسی آن احساس میشود. رشد روزافزون علوم و اختراعات و اکتشافات جدید با همراهی ظهور نظریههای نو در حوزههای مختلف، ساختن واژههای جدید را ایجاب میکند که بهعنوان چالشی در برابر اهل قلم و پژوهشگران زبان و ادبیات قرار گرفته است.
ساختمان واژه و عناصر ساختاری آن توجه بسیاری از پژوهشگران را در قرن بیستم به خود جلب کرده است. آنان با مطالعة زبانهای گوناگون کوشیده اند تا به توصیفی جامع و مانع از واژه و سازههای آن برسند (زا، ۱۳۹۳: ۲). واژهسازی اقدامی است در پاسخ به نیازهای کلامی سخنگویی که در لحظة معینی از زمان در حال تولید پیامی زبانی است و در موضعی معین از این پیام خواهان کاربرد مفهومی است که برچسب صوری، یا لفظ مناسب آن، را در- مفهومی که یا از رهگذر برخورد با فرهنگ، جامعه یا زبانی دیگر به اندیشة او راه یافته است و یا بداهتا از طریق نظرپردازی در جهان ذهنی او جوانه زده است (سامعی، ۱۳۷۶: ۱۷۵). واژهسازی در معمولترین مفهومش به کل فرایندهای تغییر صرفی در تشکیل واژهها اطلاق میگردد و به دو فرایند عمدة ترکیب و اشتقاق تقسیم میشود. واژهسازی از اصول نظاممند ساخت واژه پیروی میکند. بدین مفهوم، واژههای پیچیدهتر از رهگذر قواعدی که بر روی واژههای سادهتر اعمال میشوند، به وجود میآیند و برعکس، واژههای پیچیده میتوانند به کلمات سادهتری که آنها را تشکیل میدهند، تجزیه شوند (ابوالحسنی و پوشنه، ۱۳۹۰: ۲، به نقل از کریستال، ۱۹۸۸: ۳۸۱؛ بائر، ۱۹۸۳: ۳۰؛ کماجیان، ۱۹۹۷: ۲۹).
واژه کوچکترین واحد با معنای زبان است. واژههای زبان فارسی را میتوان در دو گروه عمده طبقهبندی کرد: گروه اول واژههای بسیط که فقط از یک تکواژ تشکیل شده اند مثل؛ قلم، گل، پدر، خانه و... گروه دوم واژههای غیر بسیط اند که قابل تجزیه به واحدها یا تکواژهای بسیط اند مثل؛ قلمتراش، گلدان، پدرسالاری، خانهدار که قابل تقسیم به اجزای کوچکتر از خود اند: قلم+ تراش، گل+ دان، پدر+ سالار+ ی، خانه+ دار و... واژههایی که در ترکیب شان بیش از یک کملة بسط به کار رفته باشد، واژة مرکب نامیده میشود؛ مثل دلشاد، خوشرنگ، گلکار، رودخانه و... واژههایی که از یک واژة بسیط به عنوان پایة واژه و افزودن وندها ساخته شده باشد، واژة مشتق نامیده میشوند؛ مثل بیدل، دهکده، گلزار، دانشگاه، خانگی همکار و... و چنانچه در ترکیب واژهای هم وند و هم بیش از یک واژة بسیط به کار رفته باشد، به نام مشتق- مرکب یاد میشود گلبرگها، گلخانهیی، بتپرستان و ...در زبان فارسی دو فرایند ترکیب و اشتقاق، بیشترین سهم را در واژهسازی دارد. با توجه به نوعبندی واژههای غیر بسیط به مرکب و مشتق، میتوان به ظرفیت بالای زبان فارسی در ساختن واژههای ترکیبی و اشتقاقی پیبرد. از همین رو در تحقیق حاضر بیشتر بر این دو فرایند تأکید شده و به فرایندهای تکرار و انتقال هم اشاره شده است.
پیشینة پژوهش
در مورد فرایندهای واژهسازی در زبان فارسی پژوهشهای زیادی صورت گرفته است؛ زیرا توجه به واژه عمری به قدمت خود زبان دارد و در مباحث زبانشناسی از همان آغاز نسبت به واژهسازی اهمیت زیادی ابراز شده است. در اینجا به برخی از پژوهشهایی که در این مورد در ایران انجام شده اشاره میشود: علاءالدین طباطبایی، کتابی با عنوان ترکیب در زبان فارسی نوشته و در آن به اهمیت ترکیب در واژهسازی در زبان فارسی پرداخته و این فرایند را پربسامدترین فرایند در واژهسازی زبان فارسی نامیده است. محمد مهدی واحدی لنگرودی در مقالهای با عنوان «بررسی و مقایسة برخی فرایندهای واژهسازی در زبان فارسی» به بررسی فرایندهای واژهسازی در حوزة ساخت سازهای ایکس- تیره پرداخته و ساختهای نحوی- واژگانی افعال اسمی و تبدیلی که از اسمها و صفتها مشتق میشوند، را بررسی کرده است. سابی زا (۱۳۹۳) در رسالهای با عنوان «ساخت زبان فارسی» فصلی را به فرایندهای واژهسازی اختصاص داده و بر دو فرایند پربسامد ترکیب و اشتقاق در زبان فارسی تأکید کرده است. مقالة دیگر در این راستا از علاءالدین طباطبایی (۱۳۸۹) با عنوان «فرایندهای واژهسازی زبان فارسی و استقلال صرف و نحو» است که ضمن بررسی فرایندهای واژهسازی در صدد اثبات استقلالیت مباحث صرف و نحو از هم برآمده است. همچنین مقالهای با عنوان «بررسی تطبیقی فرایندهای واژهسازی در دو دهة ۱۳۴۰ و ۱۳۷۰ در ژانر سیاسی مطبوعات» از ابوالحسنی و پوشنه در این راستا است که فرایندهای واژهسازی در برخی متون سیاسی روزنامهها، در دو دهة مذکور را بررسی کرده است. مقالة دیگر از علی کافی است با عنوان «مبانی علمی واژهسازی و واژهگزینی» که واژهگزینی را به مثابة علم مطرح ساخته و اصول موضوعة آن را در چهار مبحث بررسی کرده و همچنین مهمترین روشهای واژهگزینی را نیز تبیین نموده است.
رسالة کارشناسی ارشد (ماستری) دیگر در این مورد با عنوان «مقایسة فرایندهای واژهسازی در گونة علمی و گونة محاورة زبان فارسی» از مجید عباسی است که با راهنمایی محمد عموزاده و عادل رفیعی انجام شده است. در این پژوهش، بررسی و مقایسة فرایندهای واژهسازی رایج در دو گونة علمی و محاورهای زبان فارسی بر روی ۱۰۸۰ واژه صورت گرفته و به این نتیجه رسیده است که در دو گونة مذکور، از شش فرایند استفاده شده و فرایندهای ترکیب، اشتقاق و ترکیب و اشتقاق در گونة علمی و تکرار، ترخیم و کوتاهسازی در گونة محاورهای بسامد بالاتری داشته اند. رسالة ماستری دیگر تحت عنوان «بررسی فرایندهای واژهسازی در زبانهای فارسی و عربی» از میر محمود ذکاوت با راهنمایی محمدرضا اسلامی و امیر مقدم متقی است که با استناد به منابع معتبر فارسی و عربی ضمن مطالعة زبانشناختی و بررسی ماهیت و اجزای زبان و بیان، ضرورت خلق واژگان نوین، به معرفی و تبیین و تحلیل متدها و فرایندهای علمی واژهیابی و تغییر یا گسترش واژگان زبان، اعم از روشهای سنتی و سایر شیوهها پرداخته و در نهایت میزان توانایی و زایایی هر دو زبان را تبیین نموده است.
همچنان طرح پژوهشیای از جانب فرهنگستان زبان و ادب فارسی با عنوان «الگوهای واژهسازی در زبان فارسی» به انجام رسیده است که به لحاظ نظری بر چهار فرض استوار گردیده است: ۱. واژه یکی از عناصر زبانی است، ۲. دستکم برخی مصادیق این عنصر دارای ساخت اند، ۳. ساخت این عناصر در نزد سخنگویان از نظم معینی برخوردار است و ۴. هر قاعده دارای ساخت و شکل معینی است و مجموعهای از شرایط زبانی و اجتماعی بر آن حاکم است. در این طرح رایجترین الگوهای طبیعی ساخت واژه در زبان فارسی و معرفی آنها در قالب مجموعهای که واژهسازان بتوانند از طریق آن، به آسانی به اطلاعات واژهساختی زبان فارسی دسترسی یابند، تشریح شده است (سامعی، ۱۳۷۶: ۱۷۸).
به جز موارد اشارهشده، کارهای زیادی در ایران انجام شده ولی تا اکنون در افغانستان به این مبحث پرداخته نشده است؛ لذا در این مقاله سعی خواهد شد تا فرایندهای واژهسازی را در افغانستان پی گیریم.
درآمد
زبان فارسی که چهارده قرن از حیات پربرکت ادبیات و آثار مکتوب آن میگذرد، در مسیر تاریخ فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته است. روزگاری گسترۀ جغرافیایی آن از بغداد تا چین و از آنسوی جیحون تا رود سند بود و امروز در ایران، افغانستان و تاجیکستان زبان رسمی و وسیلۀ تبادل اندیشه و مراودۀ مردم این سه کشور است. در مورد خاستگاه اولیه و اصیل این زبان رأی اکثر محققین و پژوهشگران بر این است که منطقة رواج و رونق آن ابتدا در مشرق و شمال شرقی ایران بوده و بیشتر سخنوران و نویسنده گان ایرانی که نام و آثار شان باقی است تا ایلغار مغول از مردم این قسمت کشور بودند که در دستگاه ایران و بزرگان صفاری و سامانی و غزنوی و سلجوقی به سر میبردند. (خانلری، 9:382) و به نقل از دانشنامۀ ادب فارسی: زبان و ادب فارسی/ دری که در اعتلای فرهنگ بشری سهم ارزندهای داشته است، نخستین بار در خراسان بزرگ که بیشتر خاک افغانستان کنونی در درون آن نهاده بود، سر برآورد و در همانجا بالید.(انوشه،2:1380). و برخی هم این زبان را زبانی خوانده اند از آغاز رسمی و درباری: ... دلایل بسیار در دست است که زبان دری در دورۀ ساسانی زبانی رسمی درباری بوده است. پس از اسلام نیز به عنوان زبان ادبی رشد کرده و سپس تمامی حوزۀ فرهنگ ایرانی را زیر نفوذ خود در آورده است.(آشوری،101:1357)
صرف نظر از این که کدام یک از این دیدگاهها را صائبتر بخوانیم و به بحث و جدل در مورد منشأ و سرچشمۀ این زبان بپردازیم، به این نکته تأکید میکنیم، که همواره دغدغۀ ما فرهنگیان و دانشجویان زبان فارسی این بوده که این زبان در سه کشور مزبور سه زبان متمایز و متباین از هم خوانده میشود. و چون در این مقاله میخواهیم فرایندهای واژهسازی را در یکی از این سه کشور فارسی زبان( افغانستان) بررسی کنیم، ابتدا باید نظری به اوضاع کلی این زبان در این قلمرو زبانی بیندازیم. و سپس مشکلات و چالشهایی را که در برابرش قرار دارد، مطرح کنیم:
این که " امروز زبان فارسی رایج در افغانستان را دری مینامند و در ایران فارسی و در تاجیکستان تاجیکی، فکری است که خاستگاه استعماری دارد... این نامگذاری با موازین علمی زبانشناسی مغایر است... زبان فارسی دری در سه منطقۀ سیاسی، افغانستان، ایران و تاجیکستان معمول است که نفس و جوهر آن یکی است. یعنی دستگاه صوتی معمول در افغانستان و تاجیکستان از هم جدا نیست و دور نمی نماید. التبه بر اثر کاربردهایی که امروزه در اصول صوتی اصوات فارسی در ایران دیده میشود، اندکمایه تفاوتهایی با کاربرد صوتهای فارسی معمول در افغانستان دارد... دستگاه دستوری و بافت ارتباطی زبان فارسی در ایران و تاجیکستان و افغانستان نیز باهم تفاوت اساسی ندارند. وجود کاربردهای اشتباه آمیز و خطاآلودی که در فارسی معمول در مناطق سه گانه سیاسی فوق دیده میشود، از مقولۀ عوارضی است که بر اثر اختلاط فکر دستورنویس رخ داده است... بنابر این نفس زبان یکی است و مقولات عارضی نباید ما را مردد کند و نا آگاهانه به نظریة زبانی استعمارگران فرهنگی گرایش نشان دهیم. پس چرا تاریخ بیهقی را افغانستان در دانشگاه کابل به نام متن دری بخواند و ایرانی به نام متن فارسی و تاجیکی به اسم متن تاجیکی ، و عصبیتهای ناشی از سیاست و مذهب و ملیت را در پی آن پایه ریزد؟ البته همچنانکه گفتیم، دستگاه واژگانی زبان پایداری و همگونی تام و تمامی ندارد از این رو گونههای سه گانۀ فارسی افغانستان و ایران و تاجیکستان به ارتباط جهانبینی محیطی و طرز فکر مدنی خود واژگانی رامورد استعمال قرار میدهند که در مواردی از همدیگر متفاوت مینمایند.( هروی، 75:1374) آقای محمود افشار، محقق و دانشمند ایرانی با اشاره به یگانگی زبان ایران و افغانستان و برتری این زبان بر سایر زبانهای محلی در منطقه، در دیباچة افغاننامه مینویسد: راست است که هم در افغانستان و هم در ایران زبانها و لهجههای متعدد وجود دارد، ولی فارسی دری زبان عمومی در هر دوکشور بوده، هست و خواهد بود. زیرا این زبان بر سایر زبانهای محلی برتری داشته و در سابقۀ علمی، ادبی و فرهنگی خود فراگیر است ( افشار، 1380:16). سپس آقای افشار به وحدت این زبان اشاره میکند و آن را زبانی واحد با سه نام میخواند و محل پرورش ان را همان مرز و بوم میخواند: زبان دری که نام دیگر آن فارسی یا تاجیکی میباشد پرورش یافتة آن مرز و بوم است و به صورت ادبی فعلی آن از بخارا و سمرقند و بلخ و غزنه و خراسان، به اصفهان و شیراز و بالاخره تهران آمده است. قبل از سعدی شیرازی رودکی بخارایی، عنصری بلخی، فردوسی طوسی و سنایی غزنوی در این زبان شعر گفته اند (همان: 20).
هر چند این حقیقت در بین فرهنگیان این قلمرو زبانی پذیرفته و مسلم است ومیان آنان همدلی و همسویی وجود دارد و به اشتراکات فرهنگی موجود میان ملتها تأکید میکنند، اما راه خیلی دشوار در پیش رو داریم تا این حقیقت را به همگان بقبولانیم:
سرزمینی که به نام افغانستان آوازه دارد، دارای فرهنگ و تمدن دیرینهای است که با فرهنگ و تمدن ایرانی پیوندی استوار دارد. چنانکه نمی توان یکی را از دیگری باز شناخت یا آنها را از یک دیگر جدا کرد. زبان و ادب فارسی/ دری که در اعتلای فرهنگ بشری سهم ارزندهای داشته است، نخستین بار در خراسان بزرگ که بیشتر خاک افغانستان کنونی در درون آنها نهاده بود، سر برآورد و در همانجا بالید. ... اگر چه امروزه مردم ایران و افغانستان در دو واحد سیاسی جداگانه زندگی میکنند. در حقیقت ملتی یگانه اند و در جهان کمتر جایی را میتوان یافت که میان دو ملت این همه همانندی باشد. این دو ملت میراث فرهنگی مشترکی دارند که یادگار چند هزار سالۀ نیاکان مشترک آنهاست و هردو آنها در دو سوی مرزهای سیاسی که به دست بیگانگان برای آنها تعیین گردیده، در غنیتر کردن و پر بارکردن آن اهتمام میورزند و از برکات و نتایج آن که همانا زنده نگهداشتن هویت ملی شان است، بهرهمند میشوند(انوشه، همان: 2).
نگرانیای که در این مورد در افغانستان موجود است و دغدغۀ اصلی بیشتر فرهنگیان ما را تشکیل میدهد، سردر گمی و بلا تکلیفیای است که در برابر زبان مادری خویش دارند و این که نهادهای دولتی هم به این مسئله توجهی ندارند، براین نگرانی افزوده است. « ما فارسی زبانان افغانستان سردرگم مانده ایم و نتوانسته ایم تکلیف خود را با زبانی که با آن سخن میگوییم، روشن کنیم. هنوز نمیدانیم که این زبان را چه بنامیم؟ فارسی یا دری یا فارسی دری؟! در تداول عامه همان فارسی رایج است ولی در مراجع رسمی از دری سخن میرود... (کاظمی، ۱۳۸۲: ۹).
زبان فارسی افغانستان اکنون بیش از هر وقت دیگر در معرض تأثیر زبانهای دیگر قرار گرفته است. عربی، ترکی، انگلیسی، روسی، پشتو و اردو بنابر نشیب و فرازهای سیاسی این منطقه در این قرنها، بر فارسی رایج در این کشور اثر گذاشته اند و هیچ نهاد رسمی ای در پی پالایش این زبان برنیامده است؛ اما مشکل به همین جا ختم نمی شود و زبان فارسی به خصوص در دو کشور تاجیکستان و افغانستان با مشکلات فراوانی روبرو است که برای بیرون رفت از آن باید در جستجوی راه حلی برآمد. هرچند وضعیت این زبان در افغانستان نسبت به تاجیکستان بهتر مینماید، اما در طول دهههای اخیر به سبب اوضاع نابسامان فرهنگی و مخصوصاً در دورۀ جدید با گسترش رسانهها، نادرستیها و خطاهای واضحی در آن پدید آمده که توجه جدی را میطلبد تا محققین و قلم بدستان با همکاری همدیگر و تلاش مستمر این روح یگانه را از تشتت و پراگندگی نجات دهد و در جهت وحدت زبانی میان جامعۀ فارسی زبان در این قلمرو زبانی گام بردارند.
اکنون با توجه به حقایقی که اشاره کردیم، به مبحث واژهسازی در زبان فارسی در افغانستان میپردازیم. میدانیم که یکی از دگرگونیهایی که بر اثر دگرگونی شکل تاریخی زندگی در زبان پدید میآید، دگرگونی واژگانی است. دگرگونی واژگانی در زبان عبارت است از ورود واژههای تازه در زبان از راه ورود ابزارها و وسایل و اشیأ تازه در زندگی مادی و نفوذ عناصر فرهنگی و مفاهیم تازه، همراه آن از میان رفتن و فراموش شدن هر آنچه از این مقوله است و تعلق به شکل زندگی گذشته دارد (آشوری، همان: 73). از طرفی به قول آقای کزازی «هر واژه رشتۀ پیوندی است که ما را به گذشتههای زمان، و از آنجا به ژرفاهای تاریخ و فرهنگمان میپیوندد. هر واژهای از زبان نشانهای است راهنما که در پژوهشهای پیچا پیچ و ماز در ماز فرهنگی ما راه مینماید و به پیش میرود. آن چنان که یاختهها پیکرهای زیستی را میسازند، واژگان نیز زبان را پدید خواهند آورد که خود از دیدی همچنان «پیکرهای زیستی» میتواند بود. واژگان چونان هر پدیدهای زیستی میزایند، میبالند و میمیرند» (کزازی، 266:1368).
بنابراین در واژهسازی از طرفی با پدیدهای جدید روبرو هستیم و از طرف دیگر به کمک مایهها و مواد موجود در زبان دست به ساختن و ایجاد و اژههای جدید میزنیم. خوشبختانه در زبان فارسی قابلیتهای زیادی برای واژهسازی وجود دارد و در افغانستان نیز با وجود مشکلاتی که فراراه این زبان موجود است، به سبب حفظ عناصر کهن در میان گویندگان این زبان، واژهسازی روندی تقریباً پویا داشته است. این نکته را نباید از نظر دور داشت که مراجع رسمی و دولتی افغانستان از دیر باز تا کنون هیچگاه به فکر واژهسازی نیفتاده اند و هیچ گام عملی در این راه بر نداشته اند و اغلب واژهسازی در بین مردم، نویسندگان و آفرینشگران ادبی صورت گرفته است.
بر طبق نیازهای طبیعی واژههای زیادی وارد سیستم واژگان فارسی افغانستان گردیده است. از جمله در مورد وسایل حمل و نقل، واژهها و ترکیبهای مختلفی ساخته شده است: مثلا پایکش به هر وسیلهای مثل موتر و غیره برای حمل انسان به کار میرود. همچنان به سبب کم بودن تعداد بسهای شهری همواره این وسایط مزدحم است و ترکیب «پایدان کشال» برای نشان دادن این ازدحام از ساختههای مردم افغانستان است. واژ ۀ جالب دیگر در همین زمینه «چوری» است. چوری در اصل به النگو اطلاق میشود و رزوه کردن لولهها را نیز به مناسبت پیچهای النگومانند آن چوریکشی میگویند. وقتی دو لوله را با هم متصل میکنند، تا هر مقدار که این شیارها در هر دو لوله وجود دارد، پیچیده میشوند. در بسهای مزدحم نیز برای جابجایی مسافران میگویند: یک چوری پیشتر بروید یا یک چوری جابجا شوید. کاربرد «نگران» برای همکار راننده در بس به خاطر همین طرز زندگی و نیاز طبیعی به این وسیله است. از جانب دیگر، چون در افغانستان راه بحری وجود ندارد، واژههایی که مربوط به دریانوردی میشود، فقط در کتابها و متون محصور مانده و کاربرد عام ندارد و ضرورتی برای واژهسازی در این زمینه احساس نشده است. در زبان فارسی از فرایندهای مختلفی برای واژه ساختنهای جدید استفاده میشود که اینک به هر یک از موارد میپردازیم و به واژههای جدیدی که در افغانستان متداول است، نیز اشاره میکنیم.
ترکیب Compound Combination
در زبان فارسی کما بیش همۀ عناصر اصلی واژهای زبان ( اسم، فعل، صفت، قید) با یکدیگر ترکیب میشوند و معناها و مفهومهای تازه میآفرینند. ترکیب سازی از سودمندترین تمهیداتی است که به غنای زبان کمک میکند. زبان فارسی در میان زبانهای جهان از نیرومندترین و با استعدادترین زبانها در ساخت ترکیب است ( انوشه،ج،2، 304:1381). به کمک این فرایند واژههای زیادی در افغانستان ساخته شده که به نمونههایی اکتفا میشود.
- ترکیب دو اسم: عالمرضا، بیبیزن، آهن چادر، سنگپشت( لاگ پشت)، شیردهن( شیر آب)، مادر کیکها(سوسک) فیلمرغ (بوقلمون)، شفاخانه (بیمارستان)، دیوانهخانه( تیمارستان)، بندیخانه (زندان) سبکدوش (اخراج از کار یا وظیفه) این ترکیب نسبت به اخراج احترامآمیزتر است و بار مثبتی نیز دارد.
- ترکیب به صورت اضافه هم به کار رفته است: مانند، دیگ بخار (دیگ زودپز)، کاغذ تشناب(دستمال کاغذی)، شپرۀ چرمی (خفاش)، نصوار بینی(انفیه)، میوة خشک( آجیل).
- ترکیب اسم و ریشۀ حال با پسوند /ak/: مورچه خورک(پوسیدگی یا موریانه خوردگی)، کله کشک( سرک کشیدن)، دکه خورک(چیزی در حال فروریزی و انهدام)، خس پوشک(آلونک)، گوش خزک.
- ترکیب اسم و ریشه حال و ماضی: دهشت افگن(تروریست، و با یای نسبت به صورت دهشت افگنی به معنای تروریسم به کار میرود)، رسم گذشت( رژه)، چتل نویس( چرک نویس)، تنخواه (حقوق)، کهنه فروش ( سمسار)، آهن پوش (شیروانی)، چایجوش (کتری)، پاپوش (کفش)، سیال چلان (مردم دار)، روشنی انداز (نور افگن)، قلمتراش ( مداد سرکن)، کرایه نشین( مستاجر) پاروکش(چاخو)، جاروکش(رفتگر)،.
- ترکیب اسم و صفت با صفت مفعولی: دستزده( غذای پسخورده)، گوربرده، خرابشده، جزادیده، چشمترقیده، بینیبریده(آدم بیآبرو)، طلعتگشته( آدم شلخته)، تترکنده ( کسی که یقه پیراهنش کنده باشد).
- ترکیب قید و ریشه حال، ماضی یا صفت مفعولی: دیرمانده، پسرفته (خجالتی)، پیشخوره، خوشآمد، خوشخور، بدخور، بدخواه، کمآزار...
- ترکیبهایی که از یک اسم و ریشۀ شماره یک فعلها همراه، پسوند «ی» نسبتی ساخته میشوند نیز در فارسی افغانستان پویا و فعال است. به عنوان مثال از ریشۀ شماره یک فعل «کشیدن» همراه با یای نستبی «کشی» یا «دواندن» که با اسمها ترکیب میشود واژههای جدیدی ساخته شده است:
- کوچکشی= اسباب کشی
- سوگ کشی= از عزا در آوردن، معمولاً صاحب عزا را به شام یا نهاری دعوت میکنند تا پای شان برای بیرون رفتن باز شود.
- سیم کشی= کشیدن خطوط سیم برق از منبع تولید تا محل مصرف
- جاروب کشی= روفت گری
- کچالو کشی= در آوردن سیب زمینی از زیر خاک
- بز کشی= نوعی ورزش سنتی در شمال افغانستان
- ریسمان کشی= طناب کشی
- نلدوانی= لوله کشی
- لین دوانی= کشیدن سیمهای برق از منبع الی محل مصرف مثل خانهها، فابریکهها، دفاتر،
- خردوانی= مسابقۀ دو خرها، کنایه از هرج و مرج اجتماعی
اشتقاق Derivation
با تغییر مقوله و یا معنای پایهای که بر آن عمل میکند واژۀ جدید میسازد.(اگراری، 166:1380) در این فرایند یک واژۀ واحد یعنی پایه تحت یک قاعدۀ واژهسازی، با افزودن یک وند تغییر مییابد تا واژۀ جدید بسازد. وند گاهی باعث تغییر نقشی میشوند و در مواردی هم معنای واژه را در همان مقوله دگرگون میکند. در مثالهای زیر که فعل به واسطۀ وند به اسم تبدیل شده است:
فرا+ خور= فراخور
در+ بست= دربست
در+ آمد= درآمد
پیشوندها و پسوندها:
- پيشوندهاي غير فعلي: پيشوندهاي غير فعلي با اسم و فعل تركيب ميشوند و صفت و قيد و اسم ميسازند:
1) پيشوند ب: در اول اسم ميچسبد و قيد ميسازد:
خوبي = بخوبي (baxubi) ، نازنيني = بنازنيني (banâzanini) ، خوشي= به خوشي (baxoši) ، سويه= بسويه؛(با حشمت و معتبر) (basawya) ، قاعده= بقاعده (baqâyda)؛(بقايده)
2) پيشوند با – در آغاز اسم ميآيد و صفت ميسازد:
با انصاف bâensâf/ با ايمان bâʔiman/ با خدا bâ xodâ/ با نماز bânamaz
3) پيشوند ور: با اسم تركيب شده و صفت ميسازد:
بر+ باد = برباد barbâd ، بر + ملا =برملا barmalâ ، بر+ قرار=برقرار barqarâr
4)پيشوند بي: در اول اسم ميچسپد و صفت ميسازد:
بي + ادب = بيادب bēʔadab ، بی +لحاظ= بی لحاظ،belehâz بی+ پاس= بی پاس، pâs bē ، بي+سواد= بيسواد bēsawâd
5)پيشوند نا: اين پيشوند به آغاز اسم و صفت ميآيد و صفت ميسازد.
نا + روا= ناروا nârawâ/ نا + جور = ناجور؛(بيمار) /nâjōr نا+ باب = ناباب nâbâb
برخي از صفات را از تركيب اين پيشوند و فعل مضارع هم ميتوان ساخت:
ناشناس/ نا + شناس = ناشناس nâšenâs ، نا + خوان = ناخوان nâxân
6)پيشوند هم: با تركيب اين وند و اسم، صفت ميسازند:
هم + كار = همكار hamkâr ، هم+ دست = همدست hamdest ، هم+ کاسه= همکاسه hamkasa
7) پیشوند خر، به معنی بزرگ: خر پشته، خرریش، خر دندان، خر گزید
تعداد پسوندهاي غير فعلي زياد است كه با اسم، صفت و ستاكهاي فعل ميچسپند و اسم و صفت و قيد ميسازند:
1) پسوند «ي»:
الف) پسوند «ي» با اسم تركيب شده صفت ميسازد:
خاك + ي = خاكي، مرد + ي= مردي، جوان + ي= جواني و…
ب) اين پسوند با اسم و صفت آمده از آن اسم معني و اسم عمل ميسازد:
خوب + ي= خوبي، جوان + ي = جواني + ي = جواني، داماد+ ي= دامادي، ميهمان+ي= ميهماني؛(مهماني)
ج) اين پسوند به اسمها و صفتهايي كه دلالت به حرفه و شغل ميكند ميچسپد و اسم و عمل مربوط به آن شغل را ميرساند:
كلال؛(سفالگر، كوزهگر) + ي= كلالي kolâli ، نوكر + ي = نوكري، آشپز + ي= آشپزي
د) در آخر اسمها ميآيد و صفت نسبي ميسازد:
بدخشان + ي = بدخشاني ، خاك+ ي = خاكي…
2) پسوند گري
اين پسوند در آخر صفت ميآيد و اسم مصدر و اسم عمل ميسازد:
آدم + گري= آدم گري، خر+گري= خرگري(در برابر آدمگري به صورت صفت)
3) پسوند يت؛(ئيت)
در آخر كلمات آمده و اسم معني ميسازد. گاهي هم به صورت اسم كاربرد دارد:
ضعف+ یت= ضعفیت zofeyat دق +یت= دقیت deqeyat ، انسان + يت= انسانيت ʔensânyat
4) پسوند آر:
در آخر ستاك فعلها ميآيد و اسم فاعل، اسم مفعول و اسم مصدر ميسازد:
خريد+آر = خريدار/xaridâr/ – گرفت + آر= گرفتار /gereftâr ، گفت + آر = گفتار/goftâr/ ، ديد+آر=ديدار/didâr/
5) پسوند ه (ʔa)
اين پسوند در آخر ستاك مضارع ميچسپد و اسم عمل ميسازد:
نال + ه = ناله/nâla/ ، خند + ه = خنده/xanda/ ، لرز+ ه = لرزه/larza/
همچنان اين پسوند به آخر اسم و صفت چسبيده و معني شباهت يا نسبت را ميدهد: سرخ+ه=سرخه؛(سرخ مانند)/sorxa/ ، دندان + ه = دندانه/dandâna/ ، چشم + ه = چشمه /češma/ ، گردن + ه = گردنه/gardana/
6) پسوند «واري»؛(وار)
در آخر اسمها ميآيد و مشابهت را ميرساند:
گل + واري= گلواري؛(مانند گل) /golwârē/ ، شير+واري = شيرواري؛(مانند شير) sērwârē
7)پسوند گر:
در آخر اسمها ميآيد و صفاتي را كه به شغلها دلالت ميكنند ميسازد:
مس + گر = مسگر/mesgar/ زر+گر= زرگر/zargar/ آيين؛(آهن) + گر= آيينگر؛(آهنگر) ʔâyingar
8)پسوند گار:
اين پسوند در آخر ستاكهاي ماضي و مضارع ميچسپد و اسم فاعل ميسازد:
خواست + گار = خواستگار/xâstgâr/ ، طلب+گار = طلبگار /talabgâr/
9) پسوند وان؛(بان)
در آخر اسمها ميآيد و به شغلهايي كه دلالت بر نگهباني ميكند دلالت دارد:
باغ + وان= باغوان؛(باغبان) /wân bâ/ ، شتر + وان = شتروان šotorwân// نگاه + وان = نگاوان؛(نگهبان) /negawân/
اين پسوند معني نسبت را هم مي رساند:
فارسي+ وان= فارسيوان(كسي كه به زبان فارسي حرف مي زند.)/fârsiwân/
10) پسوند داني:
در آخر اسمها ميچسپد و به ظرفيت دلالت ميكند:
قند+ داني = قنداني؛(قندان) qandâni ، گل+داني = گلداني؛(گلدان) goldâni
11) پسوند ستان:
در آخر اسم چسپيده به مكان دلالت ميكند:
قبر + ستان = قبرستان/qabrestân/ ، گل+ ستان = گلستان /golestân/
12) گه؛(گاه)
اين پسوند درآخر اسمها ميآيد و به مكان و جا دلالت ميكند:
در+گه = درگه /darga/
كلمههايي مثل بيگاه/bēga/ ، و بارگه؛(بارگاه) /bârga/بسيط شمرده ميشوند و «گه» آخر هم جز اصلي به حساب ميآيد.
13) پسوند زار
اين پسوند نيز به آخر اسمها چسپيده معني مكان ميدهد:
گل + زار= گلزار/golzâr/ ، خار+ زار= خارزار/xârzâr/ ، سبزه + زار= سبزهزار//sabzazâr
14) پسوند «لاخ»
در آخر اسمها آمده معني جا و مكان ميدهد:
سنگ + لاخ = سنگلاخ/sanglâx/ نمك + لاخ = نمك لاخ/namaklâx/ ديو+ لاخ= ديولاخ/dēwlâx/
15) پسوند ك:
اين پسوند نيز به آخر اسمها ميچسپد و معاني زير از آن مستناد ميشود:
الف) ك پسوند براي تنكير است: (در استانهای شمالی افغانستان)
مرد + ك = مردك؛(مردي) mardek/ زن + ك = زنك zanek؛(زني)
ب) براي تصغير به كار ميرود:
دختر+ ك = دخترك doxtarak/ قالين + ك = قالينك qâlinak
مرغ + ك = مرغك morγak
اين پسوند در آخر اسمهايي كه به مصوت ختم ميشوند به صورت گکgak ميآيد:
بچه + گك = بچگک bačagak//
در لهجههای شمال افغانستان اين پسوند گاهي در آخر اسمهاي مصغر كه داراي پسوند «چه» اند، ميچسپد:
باغچه + ك = باغچك،/bâγčak/ شاخچه= شاخچك šâxčak// و...
اين پسوند در این لهجهها معناي تحقير نمي دهد.
16) پسوند چه :
اين پسوند نيز به اسمها ميچسپد و معني تصغير ميدهد:
باغ + چه = باغچهbâγča// طاق + چه = تاقچهtâqča// و…
17) پسوند «نده»
در آخر ستاك مضارع معني اسم فاعل ميدهد:
خور+ نده = خورنده /xōrenda/
18) واره:
اين پسوند در آخر اسمها آمده معني شباهت را ميدهد:
گه+ واره= گواره؛(گه واره) //gahwâra
19) آنه:
به صفت و اسم ميچسپد و معني نسبت ميدهد:
مرد + آنه= مردانه /mardâna/ ، زن + آنه = زنانه /zanâna/ ، روز + آنه = روزانه /rozâna/
20) پسوند گانه:
اين پسوند نيز مانند پسوند «آنه» عمل ميكند:
بچه + گانه = بچگانه bača gâna//
21) پسوند كي:
اين پسوند در آخر صفتها و اسمها ميچسپد و معني قيد را مي رساند:
شو؛(شب) + كي= شوكي؛ (شبهنگام) /šawaki/
خواب + كي = خوابكي (در حالت خواب)/xâbaki/
شام+ کی= شامکی /Šâmaki/
صبح + کی= صبحکی (صبحهنگام) sobhaki/
22) پسوند كايي:
در آخر اسم و صفت ميچسپد و قيد ميسازد:
چپه؛(واژگون) + كايي = چپه كايي؛(واژگونانه) čapakâyi
خواب + كايي= خوابكايي؛(درحال خواب) xâbakâyi
23) پسوند نايي:
اين پسوند نيز در آخر صفات ميچسپد و معني شباهت ميدهد:
كج + نايي = كجنايي؛(كج گونه) kajnâyi
چپه + نايي= چپهنايي؛(واژگونه) čapanâyi
دراز + نایی= درازنایی
24) پسوند وك
اين پسوند به آخر اسم ميآيد و صفت فاعلي ميسازد:
قار؛( قهر) + وك = قاروك/ قهروک؛(قهر كننده) qarōk
خنده+ وك= خندوك /a/ از آخر خنده حذف ميشود: xandōk، گريان؛ (گريه) = گريانوك geryânok
25)پسوند واله؛ (والا):
در آخر اسم میآید و معنی ملکیت را میرساند:
خانه+واله= خانهواله؛(صاحبخانه). بنجارهواله(خراز)
ترکیب و اشتقاق ممکن است یکدیگر را تغذیه کنند، اجزای یک واژه مرکب از لحاظ اشتقاقی واژه بسیط نیستند و گاهی، نه در اغلب مواقع، یک واژه مرکب ممکن است پایه یک وند اشتقاقی قرار گیرد. (اگرادی، همان: 173)
هزارپیشة بیروزی، سر به هوای دل به تماشا، سربه ناباشمی زدن، بیغمباش؛(بی مسئولیت)، بیغمباشی؛ (بیمسئولیتی)، سرناشوی، کلوخ چشم دار؛(آدم پر رو) و گاو خور گوساله نهاری؛( کنایه از آدم پرخور)،...
انتقال یا تغییر نقشی ((Functional Change
گذر از مقولهای از واژهها به مقولۀ دیگر بدون هیچ نشانۀ صرفی مانند کاربرد اسم در مقام صفت (لازار، ۱۳۸۴: ۲۸۶) مبادلۀ نقش دستوری میان اسم و صفت بیشتر از این جهت به آسانی صورت میگیرد که هرگز موجب پدید آمدن دشواریهای صرفی نمی شود. زیرا اسم و صفت از نظر ساختاری دارای هیچگونه وجه تمایزی از یکدیگر نیستند و در زبان فارسی جنس دستوری ( مذکر، مؤنث) وجود ندارد (همان:288). مثلا در جملۀ دستش زخم شده که به جای صفت اسم کار رفته است. و یا در تداول عامه «یخ» که باعث سردی میشود به مفهوم «سرد» و «سرما» به کار میرود. دستهایش یخ شده، غذا یخ شد. زخم = زخمی، قفل = قفل شده، چشم= چشم زخم...
تکرارRecursion, Repetition
از این فرایند نیز برای ساختن واژههای جدید استفاده میشود و شامل مقولههای اسم، صفت، قید و فعل میشود:
- تکرار دو اسم: گله گله، جوپه جوپه( دسته دسته)،/ گاهی میان دو اسم حرف اضافه یا نشانۀ /á/ میآید: سراسر، دورادور، دهن به دهن(پر)، دم به دم(پشت سر هم)، لب به لب(پر).
- تکرار صفت: دیوانه دیوانه، لوده لوده
- تکرار قید: زود زود، پیش پیش، کلان کلان، در اسم و قید گاهی در آخر کلمۀ دومی پسوند/ak/ افزوده میشود: پیش پیشک، دل دلک، پس پسک( به آهستگی به گوش کسی راز گفتن)، کم کمک.
نتیجه
در پژوهش حاضر به منظور آشنایی با فرایندهای واژهسازی در زبان فارسی توضیحی مختصر ارائه شد و سپس به واژهسازی در زبان فارسی در افغانستان پرداخته شد. همانطور که فرایندهای ترکیب و اشتقاق در زبان فارسی پویاترین و فعالترین فرایندهای واژهسازی در زبان فارسی اند، در افغانستان نیز از این دو فرایند در ساخت واژههای جدید فراوان بهره برده شده است. فرایندهای دیگری نیز در این راستا نقش خود را داشته اند که در این مقاله به دو فرایند تکرار و انتقال اشارهای کوتاه شده است.
Related articles
فرایندهای واژهسازی در زبان فارسی دری در افغانستان
Sarwa Rasa Rafizada
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 05 Apr 2021
بررسی عوامل موثر بر خیابانآزاری در ناحیة (11 ) شهر کابل
Sarwa Rasa Rafizada
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 05 Apr 2021
فرهنگ معافیت از مجازات و قانونی شکنی در افغانستان
Sarwa Rasa Rafizada
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 05 Apr 2021