Views
1
Downloads
40
Citations
نمود روابط بینامتنی در شعر کمال خجندی
Sarwa Rasa RafizadaReceived 29 Mar 2021, Accepted 05 Apr 2021, Published online 05 Apr 2021
insert_link https://research.ru.edu.af/en/doi/full/39/60617f2b06fb0/20
lock_outline Open access
Abstract
یکی از اصطلاحاتی که در ادبيات امروز فراوان به کار برده میشود اصطلاح Intertexuality است که معادل فارسی آن بینامتنیت است. بینامتنیت یکی از رویکردهای نقد ادبی جدید است که روابط بین متون را بررسی میکند و روشی است فرهنگی – اجتماعی که در همۀ حوزهها به ویژه ادبیات، رسوخ کرده و دگرگونیهایی شگرف را به وجود آورده و توجه منتقدان ادبی و پژوهشگران زبان فارسی را نیز به خود جلب کرده است. در این مقاله سعی میشود که بینامتنیت را در شعر کمال خجندی شاعر معروف قرن هشتم با رویکرد تطبیقی شعر کمال و شاعرانی که وی از آنان اقتفا کرده و با تکیه بر غزلهای او بررسی و تجزیه و تحلیل کنیم. از میان شاعران همروزگار کمال ، حافظ، شاه نعمتالله ولی واز میان گذشتگان خاقانی، حسن دهلوی و سعدی و از سخنوران بعد از کمال جامی را انتخاب کرده و از هر کدام غزلهایی گزینش شده و با سخن کمال به صورت مقایسه ای بررسی شده است. نتیجه بررسی حاضر نشان میدهد که همروزگار بودن، شرایط اجتماعی و فرهنگی زمان شاعر، برخورداری از میراث ادبی و فرهنگی، پایبندی شاعران قرن هشتم به سنتهای پیشین ادبی و امثال آن زمینه بروز پیوندهای بینامتنی را در شعر کمال به وجود آورده و افزون بر اینکه وی تحت تأثیر شاعران پیشین بوده تأثیر و تأثرهایی بر معاصران و متأخران داشته، از پشتوانة عظیم فرهنگی خود نیز بهرهها برده و مقولات دین، عرفان، تصوف، اسطوره، تاریخ، موسیقی و سایر علوم نیز در ایجاد روابط بینامتنی در شعرش تأثیری شگرف داشته است. در نمونههایی که از شعر کمال خجندی انتخاب شده به دو چیز امعان نظر شده است: یکی این که این غزلها از نگاه وزن، قافیه و آهنگ به یکی از شاعران بزرگ پارسیسرا همگونی رسانده دو دیگر این که در محتوای همین غزلها موارد متنوعی از بینامتنیت ملاحظه میشود که با دسته بندی آن بر مبنای نظریه کریستیوا و ژنت میتوان در شعر کمال بینامتنیت را با محورهای بینامتنیت آشکار، ضمنی و فراخوانی شناختهها شناسایی کرد.مقدمه
ارتباط یک متن با متون دیگر از موضوعات مورد توجه محققان بزرگی همچون کریستیوا، بارت، باختین، ریفاتر، ژنت و ... بوده که به نظریههای جدیدی در زمینه نقد ادبی جدید دامن زده است. باختین و کریستیوا بر این نکته تأکید دارند که متنها نمیتوانند از متنیت فرهنگی یا اجتماعی وسیعتری که اسّ و اساس آنها است منفک شوند. از دیدگاه آنان متن در چارچوب بافت فرهنگی و زبانی خاصی شکل میگیرد و از آثار و نگرشها و ایدئولوژیهای بومی و سنتی و همریشه به مراتب بیشتر و آگاهانهتر بهره میبرد.
اصطلاح بینامتنیت نخستین بار توسط ژولیا کریستوا در اواخر دهۀ شصت، در بررسی آرا و افکار میخاییل باختین، وارد عرصۀ نقد و نظریههای ادبی فرانسه شد. بینا متنیت بر این اندیشه است که متن نظامی بسته، مستقل و خودبسنده نیست. بلکه پیوندی دوسویه و تنگاتنگ با سایر متون دارد. حتی میتوان گفت که در یک متن مشخص هم مکالمهیی مستمر میان آن متن و متونی که بیرون از آن متن وجود دارند، جریان دارد. این متون ممکن است ادبی یا غیر ادبی باشند، همعصر همان متن باشند یا به سدههای پیشین تعلق داشته باشند (مکاریک، ۱۳۸۳: ۷۲).
بینامتنیت یعنی دو متن کنار هم که سعی در برقراری ارتباط با هم داشته باشند باختین در کتاب تخیل مکالمهیی اش بینامتنیت را سازوکار انتقال معنی از طریق ارتباط عناصر متنی با دیگر متون مرتبط یا با بخشهای یک متن میداند (نگاه به: باختین، 1981). به این معنی که هیچ اثر و پدیدهیی از «خلاء» آغاز نمیشود و مبداء شروع هیچ اثری «هیچ» نیست. در نقد ادبی سنتی مفاهیمی چون سرقت، اقتباس، تضمین و... معادل این اصطلاح به کار میرفت که امروز تمام این مفاهیم در گسترۀ مفهوم جدید (بینامتنیت) قرار گرفته است. بر اساس نظریه بینامتنیت، میان دو یا چند متن، رابطه وجود دارد و این رابطه در چگونگی درک متن، موثر است(مقدادی، 1378: 112). بنابراین متون با یکدیگر در تعامل اند و در هر متنی بازخوردی از متون پیشین یا معاصر دارد که به شکلهای گوناگون دینی، ادبی، تاریخی و اسطورهای نمود مییابد. در بررسی بینامتنی، متون یا متعلق به یک حوزۀ فرهنگی مشترک اند، که در این صورت پیوند درون فرهنگی دارند، مانند پیوند شاهنامه با آثار حماسی پیش و پس از خود در ادبیات فارسی؛ یا از حیطههای فرهنگی متفاوتی برخاسته اند و پیوند بینامتنی آنها بینافرهنگی است. مانند داستان لیلی و مجنون در ادبیات فارسی و عربی.
کار مؤلفان آثار ادبی صرفا گزینش واژهها از میان یک نظام زبانی نبوده، آنان پیرنگها، صورتهای متنوع ژانری، خصوصیات شخصیتی، تصویرپردازیها، شیوههای روایتگری و حتی عبارات و جملات را هم از میان متون ادبی پیشین و از سنت ادبی بر میگزینند. (حیاتی، 1390: 77). بنابراین متنهای ادبی با متون دیگر از طریق نقل قولهای آشکار و پنهان، اقتباس، تلمیح، تضمین، تتبع و همچنین جذب مؤلفههای صوری از متون پیشین میراث مشترک سنن ادبی را غنا میبخشند. با در نظر گرفتن چنین رویکردی به متون میتوان گفت که یک اثر ادبی دیگر حاصل افکار اصیل یک مؤلف نبوده و ریشه در نظام درهم تنیده متون دارد. این مقاله سعی بر این دارد تا بینامتنیت را در شعر کمال خجندی بررسی کند و به این پرسش پاسخی درخور بیابد: چه نمودهایی از بینامتنیت را میتوان در شعر کمال خجندی شناسایی کرد؟
کمالالدین مسعود خجندی
از شاعران بهنام قرن هشتم است که غزل عارفانه را در نهایت روانی و خوبی سروده و از این حیث یکی از بهترین شاعران قرن هشتم هجری است (حقیقت، ۱۳۸۱ :۳۵۴). کمال در خجند دیده به دنیا گشود و در جوانی به سفر حج رفت و در راه بازگشت به تبریز رسید و همانجا اقامت گزید. عصر کمال عصر تحولات اجتماعی است که با سقوط سلسله ایلخانیان و به قدرت رسیدن آل جلایر و سپس ظهور تیموریان همراه است. در دیوان کمال خجندی بازتاب مسائل و حوادث اجتماعی روزگار وی و همچنین مسائل فرهنگی از قبیل مطالب علمی و باورهای مردمی را میتوان به وضوح دریافت. کمال خجندی برخلاف شاعران قرن ششم که علوم رایج زمانشان را دستمایهیی برای خلق تصاویر و مفاهیم شعری میشمردند و این کار را در نهایت تکلف و تصنع انجام میدادند، در این راستا راه افراط پیش نگرفته بلکه به آوردن مطالب سادۀ علوم روزگار خود اکتفا کرده است. مانند اصطلاحات مربوط به نواها و مقامهای موسیقی، طب و داروهای گیاهی، نجوم و احکام آن، خط و خوشنویسی، شطرنج و نرد و رموز و فنون آنها (معدنکن، 1376: 60).
نگاه کمال خجندی به سخن و شعر شاعران دیگر از یکسو و توجه به فرهنگ مردم، علوم رایج زمان، و سنن ادبی پیشین و تأثیرپذیری از آموزههای دینی، عرفانی و اسطورهای از سوی دیگر در شعرش نمودی چشمگیر داشته که نشانگر پیوندها و روابط بینامتنی در شعر وی است. از آنجاییکه هر متن همانند حلقۀ یک زنجیر پیوند دهندۀ متنهای پیشین و پسین است و وجود این پیوندها نقطۀ عطفی در خوانش آثار ادبی پنداشته میشود، در شعر کمال نیز انواع روابط بینامتنی قابل مشاهده و شناسایی است و از این حیث میتواند شایستۀ پژوهش و بررسی باشد.
ادبیات تحقیق
بینامتنیت در جهان کمتر از نیم قرن عمر دارد و نخستین بار در سال ۱۹۶۶مطرح شده (نامور مطلق، ۱۳۹۰:۱۱۹؛ مکاریک، ۱۳۸۵: ۷۲). در رابطه به پیشینۀ کلی بینامتنیت و طرح آن در تحقیقات ادبیات فارسی میتوان از ترجمه كتابهای منطق گفتگوی میخاییل باختین اثر تزوتان تودوروف با ترجمۀ داریوش كریمی، بینامتنیت تألیف گراهام آلن، ساختار و تأویل متن از بابك احمدی و درآمدی بر بینامتنیت تألیف بهمن نامور مطلق؛ مقالههای ترامتنیت مطالعه روابط یک متن با دیگر متنها از بهمن نامور مطلق، نقد و تحلیل قصهیی از مرزباننامه بر اساس رویكرد بینامتنیت از محمود رضایی دشت ارژنه و شگفتیهای بینامتنی در سه قطره خون از شهناز شاهین، برخی از آثاری که در این پژوهش از آنها استفاده شده و... را نام برد. اما در مورد شعر کمال خجندی از این منظر تا کنون کاری صورت نگرفته است. بنابراین در این مقاله قصد نگارنده این است تا عواملی که روابط بینامتنی را در شعر کمال ایجاد کرده است، بررسی کند.
. بنمایههای فرهنگی و زبانی شعر کمال
توجه به میراث پربار ادبی چند صد ساله که در برابر کمال گسترده بوده و همچنین پابندی این شاعر به سنن ادبی پیشین و توجه به شعر شاعران متقدم جلوههای بینامتنی را در سخن وی آشکارا مینماید. بنمایههای فرهنگی در شعر کمال جنبههای مختلفی داشته که از اقتباس، اقتفا و تلمیح به شعر شاعران متقدم و معاصرش تا اشاره به مقولههای دینی و اسطورههای آریایی و سامی را در بر میگیرد. در اکثر غزلهای کمال اشتراک در وزن، آهنگ، قافیه و ردیف با شاعران همروزگار، پیشین و پسین دیده میشود. در پایان این مقاله نمونههایی از کلام خاقانی، حسن، سعدی از شاعران پیشین؛ حافظ و شاه نعمتالله ولی از معاصران کمال را میآوریم که میتواند بر کمال تأثیر گذاشته و یا از وی تأثیر پذیرفته باشند؛ همچنین به ذکر نمونههایی چند از جامی، از متأخران کمال، اکتفا خواهد شد.
. نمود انواع بینامتنیت در شعر کمال خجندی
تتبع در دیوان کمال این نکته را واضح میسازد که وی روابط همنشینی یا نامهنگاری با شاعران همروزگار خود داشته است و از دیوانش، آینۀ تمامنمای ذهن او، پیداست که شعر فراوان میخوانده است (انوشه، ۱۳۸۰: ۷۴۸) و این امر شعر وی را مملو از تلمیحات و اقتباسهای گوناگونی از شاعران پیشین و همروزگارش ساخته است. افزون براینها، کمال انبوهی از تجلیات آموزههای دینی و عرفانی را به همراه رویدادهای تاریخی و اساطیری به کار میگیرد تا زمینههایی مناسب برای ایماژها، تصاویر، مضامین و معانی در شعر خود فراهم کند. نگارنده در مطالعۀ غزلهای کمال به انواع روابط بینامتنی دست یافته و در این مجال به سه مورد ذیل پرداخته است: ۱. بینامتنیت آشکار- تعمدی ۲. بینامتنیت ضمنی ۳. ارجاع به شناختهها.
5.1 بینامتنیت آشکار- تعمدی
در این گونه از پیوند بینامتنی هنرمند متأخر تمام یا بخشی از متن هنرمند گذشته یا معاصر خود را در کلام خود میگنجاند. در بلاغت اسلامی این نوع از بینامتنیت را به عنوان تضمین و گونههای فرعی آن تعریف کرده اند. تضمین بر اساس اندازۀ برگرفتن هنرمند متأخر از متن پیشین بر دو نوع است: رفو (ایداع) و استعانت. اگر تضمین را گنجاندن کلام دیگری، اعم از آیه، حدیت، شعر، مثل و... میان سخن خویش تعریف کنیم، میتوانیم انواع آن را به صورت مشخص مدون نماییم و آنها را از گنجاندن یک نشانۀ زبانی تا بخشی از گفتار یا تمام گفتار دیگری، به صورت منسجم یا پریشان، تعیین و تحدید نماییم (صباغی، ۱۳۹۱: ۶۳). این نوع بینامتنیت در شعر کمال حضوری چشمگیر دارد و شامل مواردی چون نقل قولها اعم از آیات و احادیث و احکام دینی و نقل قول از بخشی از بیت یا کل بیت یا مصراع شاعری میشود. مانند نمونههای زیر:
الف) آیات، احادیث و احکام
گر زلف کجت بیند امام از خم محراب جز «سورۀ والیل» نخواند به امامت
گفتی پی هر تیرگیای روشنیای هست چون است که هرگز شب ما را سحری نیست
اشاره است به ایات ۵ و ۶ سورۀ الانشراح یا الشرح: (فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا)
ما روی تو دیدیم و ز جان مهر بریدیدم نظارگی یوسف اگر دست بریده
اشاره است به آیۀ ۳۱ سورۀ یوسف: فلما رأینه اکبرنه و قطعن ایدیهن و قلن حاش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم ( ۳۱- یوسف).
کمال محتسب آمد به جنگ خیز تو نیز به باده غسل برآور که الوضوء سلاح (حدیث) [i]
بگرفت کمال آن ذقن اکنون به تقاضا آری بدل خصم بگیرند ضمان را (حکم/ از انواری)
ب) مثلها
چشمم ار خاک درت جوید فکن در دامنش مردمان گویند نیکویی کن و افگن در آب
کسی که قیمت خاک درت به عاشق گفت بها شناسی جوهر به جوهری آموخت
کجا درست کنند اهل زهد تختۀ عشق که مشکل است به میمون دروگری آموخت
ج) نقل سخن شاعران
مرگ رقیب آمد و هنوز جوان است «بخت جوان دارد آن که با تو قرین است» (از سعدی)
بر گفتۀ کمال فشانند زر چو آب «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» (از حافظ)
5.2 بینامتنیت ضمنی
در این نوع بینامتنیت پیوند میان متن حاضر و متن پیشین به تمامی آشکار نیست و هنرمند نیز قصد پنهانکاری عمدی ندارد، بلکه به تناسب محتوا و موضوع و تداعی و نبوغ هنری خود، ناخودآگاه، به پشتوانۀ فرهنگی خود رجوع میکند و بخشی از آن را بازآفرینی میکند (صباغی، همان: ۶۷). پشتوانۀ فرهنگی مثل جریان یک رودخانۀ معنوی از دنیای نسلهای گذشته حرکت میکند و این جریان به وسیلۀ دو قطب عمق انسانی و صعود هنری در ذات شاعر تقویت میشود. ذات شاعر مانند ترانسفورماتوری است که این جریان را تقویت میکند و به جامعه میسپارد و باز خودش بخشی از پشتوانۀ فرهنگی را برای شاعران نسل بعد از خود به وجود میآورد (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۰: ۱۳۳). این نوع از بینامتنیت را نیز میتوان در شعر کمال باز شناخت، چه وی با استفاده از پشتوانۀ فرهنگی خود مفاهیم بیشماری را در خدمت شعر خود به کار گرفته و سپس آن را چون میراثی به آیندگان منتقل کرده است. به عنوان مثال مفهوم پیر نشدن در بهشت را که اشاره به آیات ۳۴ و ۳۵ سوره فاطر دارد در غزلی که تحت تأثیر سعدی است، چنین به کار گرفته است:
گرچه ز غم پیر شد کمال برین در پیر نباشد که در بهشت برین است (کمال، همان: ۶۰)
یا در این بیت که به حکم قتل در شریعت اشاره شده است:
اگر چه ریختن خون به حکم شرع خطاست بریز خون صراحی که هست عین صواب
یا در این بیت که به آیات ۹۳- ۹۶ سوره یوسف به صورت ضمنی اشاره دارد:
بفرست سوی گل سحری بوی پیرهن کز رشک آن چو غنچه به زیر قبا رود
5.3 ارجاع کمال به شناختهها
ارجاع یک متن به شناختهها زمانی رخ میدهد که متنی به فردی، مکانی یا رخدادی خاص اشاره میکند، به ویژه اگر آن فرد، مکان یا رخداد، معروف باشد (ساسانی، ۱۳۸۴: ۵۱). این نوع ارجاع در شعر کمال هم شامل اشخاص میشود؛ مثل سعدی، حافظ، سلمان و... هم شامل رویدادهای تاریخی و اساطیر؛ مثل رستم دستان، لیلی و مجنون، نوح و طوفان بلا، ترکان غارتگر و... و هم شامل نمادهای شناخته شده در فرهنگی که آبشخور اندیشههای کمال است، میشود مثل: چشمۀ حیوان، آب حیات، دم مسیح، کیمیا و مس و.... اینک در نمونههای زیر:
صد دفتر شعر از «حسن» و «خسرو» و «سلمان» وز گفتۀ شیرین تو یک بیت جریده
چه اعتبار به عهد تو حسن «لیلی» را که زیر هر خم مویت هزار «مجنون» است
صاحب درد ز «طوفان بلا» جان نبرد «نوح» هر جا که رود دیدۀ پرنم با اوست
رسید باد «مسیحا دم» ای دل بیمار بر آر سر که طبیب آمد و دوا آورد
ترا به «چشمۀ حیوان» چرا کنم تشبیه که هست تشنۀ لعل تو گوهر سیراب
خاکی که بر آن نشان آن پاست از «آب بقا» دهد نشانم
جدول موارد بینامتنیت در غزلهای منتخب کمال
درصد |
فراوانی |
نوع رابطۀ بینامتنی |
مصادیق |
مقولات |
۲۶.۳۱٪ |
۷۵ |
صریح- ضمنی |
شریعت، حلال، حرام، مباح، امکان رخصت، غسل، وضوء، نکاح، محراب، منبر، قیام، قامت، قدقامت، نماز، فلاح، صلاح، قیامت، تسبیح، صیام، عید صیام، آیت کشاف، تفسیر، مؤذن، مؤذنان، مفتاح، بهشت، اهل صلاح، الوضوء سلاح، صنع خدا، حدیث، جرم، جریمه، گناه، صواب، ثواب، حد، حد زدن، عدم، آهوی حرم، خلد برین، دین، خطا، خونبها، نوح، کعبه، زمزم، عرش، کنز مخفی، قبله، مقبل، حق، خون حلال، بهشت برین، سحر مبین، حکم، ضامن، حکم شرع، عین صواب، مسلمان، کافر، هندو، آفتابپرست، معتکف، شکر نعمت، عندلیب غیب، حظیرۀ قدسی، سایۀ طوبی، سوره واللیل، امامت، امام، خم محراب، نماز، دعا، فتوی، والله اعلم بالصواب |
دین و شرع |
۱۵.۴۳٪ |
۴۴ |
ضمنی |
زهد، عارف، صوفی، گوشهنشینی، ذکر، حال، مقام، حالت، جامه، خرقه، تسبیح، رندی، می فروش، ساقی، میخواری، ورد، با شراب غسل کردن، رقص، سالک، قطع منازل، دستبوسی، مطرب، علم نظر، کنز مخفی، سماع، چرخ، جام می، جام مل، دَور، زنار، دَیر، پاکیزهدامنی، آلودهدامن، کرامت، ملامت، بیصفایان، رهبران، زاهد افسرده، خام بودن، منزل و مقام، پیشگاه، صف نعال، بیسر و پا، درویش، |
عرفان، تصوف و رندی |
۷.۷۱٪ |
۲۲ |
ضمنی |
آب بقا، آب حیات، مخزن اسرار، مسیح، مسیحا دم، جام جم، کیمیای حیات، خاتم، هما، مرغ همایون، چشمۀ حیوان، سرچشمۀ حیوان، هزار دستان، آب حیات در ظلمات، تیغ کند، شمشیر زنگخورده، نقش نگین، ترک و ترکان، کیمیای نظر، وجود مسین، دم عیسی، بام فلک، |
نمادها |
۷.۷۱٪ |
۲۲ |
ضمنی |
فقیه، قاضی، واعظ، طبیب، مهندس، خطیب، مفتی، محتسب، ادیب، شحنه، ساقی، سلطان، شاه، پادشاه، طبیب حاذق، مدرس، جوهری، قلندر، دروگر، معلم، طفل مکتب، سخنور، |
گروهها، اصناف و کارگزاران اجتماعی |
۷.۳۶٪ |
۲۱ |
ضمنی |
سلطان، شاه، پادشاه، لشکریان، تیغ، تیر، کمان، دولت، بخت، غلام، چاکر، ملک، جرم، آستان، قلم، سایۀ هما، تظلم، آستان خدمت، شهر، دیار، جهان، |
کشورداری و جنگ |
۵.۶۱٪ |
۱۶ |
ضمنی |
کلاه بر آسمان انداختن، شمشیر زنگ خورده به دست کسی بودن، کمند سوی ماه آسمان انداختن، بتشکنی و شکستن بتها، توبه شکستن، زیر زبان دشنام دادن، حق نمک شناختن، چون کاسه بر سر آب افتادن، بوی پیرهن فرستادن، بر بام فلک بودن، خام بودن، سوخته، پیشگاه و صف نعال در جایی نبودن، به سختی جان دادن، شاه و درویش در یک صف بودن، |
کنایات |
۵.۲۶٪ |
۱۵ |
ضمنی |
سر بریدن به تیغ کند، چراغی که در روشنایی بیفروند، باد به زجاج مصباح وزیدن، بیتفاوتی صبا از مردن چراغ، آیینه را در معرض نم قرار دادن، دشنام با مزۀ حلوا، شسته نشدن خط از ورق با آب، حلوای نمکین قابل خوردن نیست، انگشتنما بودن، غریق و ساحل نجات، رقص گرم کباب بر سر آتش، ترک بودن و پارسی ندانستن، خون کسی به گردنش بودن، نگاه کردن به یوسف و دست خود بریدن، سلطنت در خور گدایان نبودن، |
مضامین |
۴.۹۱٪ |
۱۴ |
ضمنی |
بیت، دیوان، دفتر، رباب، چنگ، نای، نوا، غزل، طبع موزون، حدیث شاعر، سخن لطیف، طبل، بیت جریده، طربخانه، |
شعر و موسیقی |
۳.۱۵٪ |
۹ |
ضمنی- ارجاع به شناختهها |
دستان، رستم دستان، نوح، طوفان بلا، لیلی، مجنون، شهریار و قصه شهر خراب، به یغما بردن روم، پراکنده ساختن شام، |
اساطیر و تاریخ |
۲.۸۰٪ |
۸ |
ضمنی |
حکایت کالبحر و کالملاح، میمون را نمیتوان دروگری آموخت، دوکمان را نمیتوان به آسانی کشید، شیشه را از مست نگهدار، نغوذ بالله، پس هر تیرگی روشنی است، در پس هر شب سحری است، نیکویی کن و در آب افگن، |
مثلها |
۲.۸۰٪ |
۸ |
صریح |
الوضوء سلاح، آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، یک نکته از این دفتر گفتیم و همین باشد، خوش میروی به تنها تنها فدای جانت، شادی مکن که بر تو هم این ماجرا رود، آری بدل خصم بگیرند ضمان را، بر دیدۀ روشنت نشانم، در پای مبارکت فشانم، |
نقل قولها |
۲.۱۰٪ |
۶ |
ضمنی |
از شراب به خاک بهره دادن (از حافظ)، دوا بعد از جان سپردن یا همان نوشدارو بعد مرگ سهراب، آن داشتن، پرسیدن یاران کهن رسم قدیم است، قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، بدل خصم ضمان گرفتن، |
مضامین مشترک |
۲.۱۰٪ |
۶ |
ارجاع به شناختهها |
حافظ، سعدی، حسن، بوالفوارس، خسرو، سلمان، |
ارجاع به اشخاص |
۶.۶۶٪ |
۱۹ |
ضمنی |
مشک ختن، سگیت(سگ آشنا، سگ استخوان گرفتن، از سگان آستان بودن، )، ساحری، مزوری، مطلع خورشید، شام، روم، چین، ساحری، شطرنج، رخ، ترکان، ترک، هندو، آدمیت، پریوش، |
سایر |
۱۰۰٪ |
۲۸۵ |
|
۲۸۵ مورد |
مجموع |
|
|
|
|
|
نتیجهگیری
بر مبنای رویکردهای گوناگون نظریۀ بینامتنیت هر متنی در حال گفتگو با سنت، نوع ادبی، نظام زبانی و فرهنگی است که در آن پدید میآید و ناگزیر از تعامل با متنهای دیگر است. چنانچه به باور کریستیوا «هر متن نقطۀ تلاقی متون دیگر است و هیچ مؤلفی به یاری ذهن اصیل خود به آفرینش هنری دست نمییابد، بلکه هر اثر واگویهای ازمراکز شناخت و ناشناختۀ فرهنگ ماست» (احمدی، ۱۳۸۰: ۳۲۷). بنابر همین رویکرد، در بررسی محورهای بینامتنی در دیوان کمال میتوان شعر وی را نمونۀ خوبی از متونی دانست که تحت تأثیر متون دیگر قرار گرفته و مقولات، مؤلفهها و مضامین متنوعی را در شعر خود فراخوانی کرده است. در این بررسی مشخص شده که بیشترین تأثیرپذیری کمال از مقولات دینی بوده و تحت تأثیر این آموزهها به فراخوانی این متون در شعر خود مبادرت ورزیده است به طوری که این بخش بیشتر از ۲۶ درصد از موارد بینامتنی را در شعر وی به خود اختصاص داده است. دومین عرصهای که بر اندیشه و سخن کمال تأثیرگذار بوده، حوزۀ عرفان و تصوف است که بیش از ۱۵ درصد از کل موارد بینامتنی را در نمونههای انتخابی شعر کمال احتوا کرده است. همچنان کاربرد نمادها، گروهها و اصناف اجتماعی، آیین کشورداری و کشورگشایی، کنایات و ضربالمثلها و... که همه بازتابی از فرهنگ و اجتماع روزگار کمال است، به ترتیب در اشعار کمال نمود داشته و به شعرش همچون شبکهای از نظام نشانهها و روابط بینامتنی تشخص بخشیده است. بینامتنیت ضمنی بیشترین کاربرد را شعر کمال داشته و از بینامتنیت صریح استفادۀ کمتری شده است و این نشان میدهد که کمال توانسته است در هنر شاعریاش از پشتوانۀ فرهنگی خود به خوبی بهرهبرداری کند.
پینوشتها
غزلهایی که در این پژوهش بررسی شده و موارد بینامتنی در آنها مشخص شده است قرار زیر است:
۱. غزلهایی از کمال که در وزن و آهنگ و قافیه میتواند مقتفی از سعدی باشد:
کمال |
|
سعدی |
|
دی چاشتگه ز چهره فکندی نقاب را شرمنده ساختی همه روز آفتاب را |
|
گرماه من بر افکند از رخ نقاب را برقع فروهلد به جمال آفتاب را |
۱ |
کردند صید آن زلف و رخ دلهای بیآرام را بهر شکار بلبلان بر گل نهادی گام را |
|
۱) امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را ۲) برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را |
۲ |
بگذار در آن کوی من اشک فشان را تا دیده دهد آب گل و سرو روان را |
|
ساقی بده آن کوزۀ یاقوت روان را یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را |
۳ |
عنبر است آن دام دل یا مشک ناب یا ز سنبل بر گل سوری نقاب |
|
ماه رویا روی خوب از من متاب بیخطا کشتن چه میبینی صواب |
۴ |
چو آفتاب فکند از رخ زمانه نقاب بریز در قدح گوهرین عقیق مذاب |
|
اگر تو بر فکنی در میان شهر نقاب هزار مؤمن مخلص در افکنی به عقاب |
۵ |
لب تو نقل حیاتم به کام جان انداخت به خندۀ نمکین شور در جهان انداخت |
|
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت که یکدم از تو نظر بر نمیتوان انداخت |
۶ |
ترا دو رخ به دو خط فن دلبری آموخت تو از دوچشم و دوچشم از تو ساحری آموخت |
|
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت |
۷ |
چشم مسلمان کش تو کافر مست است هندوی زلف تو آفتاب پرست است |
|
سرو چمن پیش اعتدال تو پست است روی تو بازار آفتاب شکسته است |
۸ |
گرچه از باران دیده خاک آن کو پر گل است پای عاشق در گل از دست دل از دست دل است |
|
دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلاست هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصلاست |
۹ |
به مکر و حیله بر او دسترس چه امکان است که همچو سرو بلندش هزار دستان است |
|
هزار سختی اگر بر من آید آسان است که دوستی و ارادت هزار چندان است |
۱۰ |
گر حال دل به دوست نه امکان گفتن است بر شمع سوز سینۀ پروانه روشن است |
|
امشب به راستی شب ما روز روشن است عید وصال دوست علیرغم دشمن است |
۱۱ |
مرا که ساغر چشم از غم تو پرخون است چه جای ساقی و جام شراب گلگون است |
|
ز من مپرس که از حال او دلت چون است از او بپرس که انگشتهاش در خوان است |
۱۲ |
در صف دلها غم تو صدر نشین است مرتبۀ ناله از تو برتر از این است |
|
بخت جوان دارد آن که با تو قرین است پیر نگردد که در بهشت برین است |
۱۳ |
خرابۀ دل من پر شد از محبت دوست مباد هیچ دلی خالی از مودت دوست |
|
بتا هلاک شود دوست در محبت دوست که زندگانی او در هلاک بودن اوست |
۱۴ |
هر که را نقش خط و خال تو در خاطر نیست گر دم از مشک زند خاطر او عاطر نیست |
|
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست |
۱۵ |
ای رو دردمندان بر خاک آستانت از آب و خاک زآن سو غوغای عاشقانت |
|
خوش میری به تنها تنها فدای جانت مدهوش میگذاری یاران مهربانت |
۱۶ |
باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد |
|
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد از صورت بیطاقتیم پرده بر افتاد |
۱۷ |
گیرم که از تو بر من مسکین جفا رود سلطان تویی کسی به تظلم کجا رود |
|
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود مجنون از آستانۀ لیلی کجا رود |
۱۸ |
خال لب تست داغ جانم دل سوخته این و کشته آنم |
|
گر دست دهد هزار جانم در پای مبارکت فشانم |
۱۹ |
۲. نمونههایی از غزل کمال که میتواند به اقتفای حسن دهلوی و خاقانی سروده شده باشد:
کمال |
|
خاقانی |
شماره |
ای ذات تو را ظهور عالم چون خلقت مصطفی و آدم |
|
طفلی و طفیل تو است آدم خردی و زبون تو است عالم |
۱ |
چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را که از او به هم برآری همه وقت حلقهها را |
|
به زبان چربت ای جان بنواز جان ما را به سلام خشک خوش کن دل ناتوان ما را |
۲ |
رفتم از دست من بیسروپا را دریاب پادشاهی ز سر لطف گدا را دریاب |
|
به یکی نامۀ خودم دریاب به دو انگشت کاغذم دریاب |
۳ |
زلف معشوق سرکش افتادهاست عاشقان را به آن خوش افتادهاست |
|
علم عشق عالی افتادهاست کیسۀ صبر خالی افتادهاست |
۴ |
۳. حسن
کمال |
|
حسن |
شماره |
باکم نه ز تیغ است و نه از تیر ملامت باید که از این هر دو تو باشی به سلامت |
|
باکم نه ز تیغ است و نه از تیر ملامت باید که از این هر دو تو باشی به سلامت |
۱ |
گر یار مرا با من مسکین نظری نیست ما را گله از بخت خود است از دگری نیست |
|
ای دوست تو را بر سر وقتم گذری نیست وز حال دل بیخبرانت خبری نیست |
۲ |
هر تیر که بر جان ز تو از دور رسید دل آمده نزدیک و بر او دوخته دیده |
|
ای سرو خرامان و گل تازهدمید نرگس گل و سروی چو تو در خواب ندیده |
۳ |
4. نمونههایی از غزل کمال در که در وزن و قافیه یا مضمون با حافظ و شاه نعمتالله ولی شباهت دارد:
کمال |
|
حافظ |
شماره |
چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را که از او به هم برآری همه وقت حلقهها را |
|
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را |
۱ |
آن چه روییاست که حسن همه عالم با اوست دل در آن کوی نهتنهاست که جان هم با اوست |
|
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست |
۲ |
گر جانب محب نظری با حبیب هست غم نیست گر هزار هزارش رقیب هست |
|
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست |
۳ |
از جام وصل هم رسدت قطرهای کمال کز جرعه خاک را همه وقتی نصیب هست |
|
اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک |
۴ |
زلف کمند افگنت اقلیم جان گرفت با این کمند روی زمین میتوان گرفت |
|
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق جهان میتوان گرفت |
۵ |
گر جانب محب نظری با حبیب هست غم نیست گر هزار هزارش رقیب هست |
|
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست |
۶ |
چو شمع روز برافروخت از نسیم صباح بریز بادۀ گلگون در آبگون اقداح |
|
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح صلاح ما همه آن است کان تراست صلاح |
۷ |
ز من که عاشق و رندم مجوی زهد و صلاح که روز مستم و شب هم زهی صباح و رواح |
|
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح صلاح ما همه آن است کان تراست صلاح |
۸ |
ز سوز جان من آن بیوفا چه غم دارد اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد |
|
دلی که غیبنمای است و جام جم دارد ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد |
۹ |
مرا ز خاک ره آن مه همیشه کم دارد بدین مشابه گدا را که محترم دارد |
|
دلی که غیبنمای است و جام جم دارد ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد |
۱۰ |
آنچه تو داری به حسن ماه ندارد جاه و جمال تو پادشاه ندارد |
|
روشنی طلعت تو ماه ندارد پیش تو گل رونق گیاه ندارد |
۱۱ |
گرچه سرو چمن از آب روانی دارد نتوان پیش قدت گفت که جانی دارد |
|
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بندۀ طلعت آن باش که آنی دارد |
۱۲ |
صبا ز دوست پیامی به سوی ما آورد به همدمان کهن دوستی به جا آورد |
|
چه مستیست ندانم كه رو به ما آورد كه بود ساقی و این باده از كجا آورد |
۱۳ |
ساقی بیار باده که عید صیام شد آن مه که بود مانع رندی تمام شد |
|
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت |
۱۴ |
همه کس را نظری از تو تمنا باشد وین توقع همه از دیدۀ بینا باشد |
|
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد |
۱۵ |
گر مه به زمین باشد آن زهره جبین باشد دوری طلبد از ما مه نیز چنین باشد |
|
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد |
۱۶ |
آنجا که وصف گیسوی آن دلربا کنند از مشک اگر کنند حدیثی خطا کنند |
|
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشۀ چشمی به ما کنند |
۱۷ |
رفت از دست من آن زیبا نگاری چون کنم نیست در دستم عنان اختیاری چون کنم |
|
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون كنم گفت كو زنجیر تا تدبیر این مجنون كنم |
۱۸ |
بیا ساقی که بیخ غم به دور گل براندازیم می گلگون طلب داریم و گل در ساغر اندازیم |
|
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم |
۱۹ |
۵. شاه نعمتالله ولی
کمال |
|
شاه نعمت الله ولی |
شماره |
زلف کمند افگنت اقلیم جان گرفت با این کمند روی زمین میتوان گرفت |
|
سلطان عشق ملک جهان را روان گرفت جانم فدای او که تمام جهان گرفت |
۱ |
عشق آیین پارسایان نیست بیخودی رسم خودنمایان نیست |
|
در دل هر که عشق جانان نیست مرده دانش که در تنش جان نیست |
۲ |
۶. نمونههایی از کلام جامی که میتوان گفت در وزن و قافیه و آهنگ از کمال تأثیر پذیرفته است.
کمال |
|
جامی |
شماره |
این چه مجلس چه بهشت این چه مقام است اینجا |
|
طرف باغ و لب جوی و لب جام جام است اینجا ساقیا خیز که پرهیز حرام است اینجا |
۱ |
دل مقیم کوی جانان است و تن اینجا غریب چون کند بیچارۀ مسکین تن تنها غریب |
|
دردمندم عاجزم بیمار و تنها و غریب حال خود مشروح گفتم وقت لطف است ای طبیب |
۲ |
مطلع انوار حسن است آن رخ چون آفتاب مطلعی گفتم بدین خوبی که میگوید جواب |
|
آفتاب حسن طالع شد چو افکندی نقاب حسن طالع بین که دیدم آن رخ چون آفتاب |
۳ |
Related articles