Home > All Journals > فصلنامه علمی- پژوهشی رنا> List of issues > Latest Articles > دیپلماسی فرهنگی امریکا در افغانستان 2019 – 2005



267
Views
20
Downloads
40
Citations
Research Article

دیپلماسی فرهنگی امریکا در افغانستان 2019 – 2005

Sayed Nael Ibrahimi , ,
Received 12 Nov 2024, Accepted 12 Nov 2024, Published online 01 Jan 1970

insert_link https://research.ru.edu.af/en/doi/full/169/67331e645661a/113



lock_outline Open access
Abstract
افزایش روزافزون فناوری‌های نوین و سیاست‌های هژمونی طلبی سبب اهمیت یافتن دیپلماسی فرهنگی در سیاست خارجی ایالات متحده شده است. ایالات متحده جهت ارایه و تطبیق قدرت نرم، می‌کوشد تا ارزش‌های لیبرال دموکراسی را در خارج از مرزهای خود نهادینه ‌سازد. این پژوهش به تبیین دیپلماسی فرهنگی امریکا در قبال افغانستان از 2005 – 2019 پرداخته است. در سیاست خارجی امریکا، توسعه و تحقق ارزش‌های فرهنگی، هنر و آموزش زبان انگلیسی از اهمیت بارز برخوردار است. افغانستان به عنوان شریک استراتژیک امریکا در جنوب آسیا محسوب می‌شود. روند حکومت‌داری افغانستان با حمایت سیاسی و اقتصادی امریکا پیوند خورده است. ایالات متحده جهت ارایه قدرت نرم خویش در افغانستان از دیپلماسی فرهنگی استفاده می‌کند. پرسش اصلی این پژوهش این است که دیپلماسی فرهنگی امریکا در افغانستان از 2005 – 2019 چگونه بوده است؟ در این مقاله از روش توصیفی – تحلیلی جهت گردآوری داده‌ها استفاده شده است. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که امریکا در افغانستان از ابزارهای دیپلماسی فرهنگی جهت تحقق ارزش‌های لیبرال دموکراسی، ذوب خرده‌فرهنگ‌ها و احیای یک هویت جهانی بهره می‌برد.
دیپلماسی فرهنگی امریکا در افغانستان 2019 – 2005

چکیده                                

افزایش روزافزون فناوری‌های نوین و سیاست‌های هژمونی طلبی سبب اهمیت یافتن دیپلماسی فرهنگی در سیاست خارجی ایالات متحده شده است. ایالات متحده جهت ارایه و تطبیق قدرت نرم، می‌کوشد تا ارزش‌های لیبرال دموکراسی را در خارج از مرزهای خود نهادینه ‌سازد. این پژوهش به تبیین دیپلماسی فرهنگی امریکا در قبال افغانستان از 2005 – 2019 پرداخته است. در سیاست خارجی امریکا، توسعه و تحقق ارزش‌های فرهنگی، هنر و آموزش زبان انگلیسی از اهمیت بارز برخوردار است. افغانستان به عنوان شریک استراتژیک امریکا در جنوب آسیا محسوب می‌شود. روند حکومت‌داری افغانستان با حمایت سیاسی و اقتصادی امریکا پیوند خورده است. ایالات متحده جهت ارایه قدرت نرم خویش در افغانستان از دیپلماسی فرهنگی استفاده می‌کند. پرسش اصلی این پژوهش این است که دیپلماسی فرهنگی امریکا در افغانستان از 2005 – 2019 چگونه بوده است؟ در این مقاله از روش توصیفی – تحلیلی جهت گردآوری داده‌ها استفاده شده است. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که امریکا در افغانستان از ابزارهای دیپلماسی فرهنگی جهت تحقق ارزش‌های لیبرال دموکراسی، ذوب خرده‌فرهنگ‌ها و احیای یک هویت جهانی بهره می‌برد.

کلید واژه‌ها: دیپلماسی فرهنگی، امپریالیسم فرهنگی، امریکا، افغانستان، سیاست خارجی
 

US Cultural Diplomacy in Afghanistan (2005 – 2019)

Sayed Nael Ibrahimi[1]

Abstract

The rise of new technologies and hegemonic policies has made cultural diplomacy important in US foreign policy. The united stats seeks to institutionalize the values of liberal democracy outside its border in order to present and implement soft power. This study explains US cultural diplomacy with Afghanistan from 2005 – 2019. In American foreign policy, the development and realization of cultural values, art and English are of paramount importance. Afghanistan is considered a strategic partner of the united states in south Asia. The process of governing Afghanistan is linked to US political and economic support. The united states uses cultural diplomacy to assert its soft power in Afghanistan in this paper, descriptive – analytical method is used to collect the data. The finding show that the united states in Afghanistan uses the tools of cultural diplomacy to realize the values of liberal democracy, fuse subcultures and revive a global identity.

Keywords: cultural diplomacy, cultural imperialism, America, Afghanistan, foreign policy

 

مقدمه

امریکا در افغانستان علاوه بر پیمان‌های راهبردی، از ابزارهای فرهنگی جهت تحقق سیاست خارجی خویش کار می‌گیرد. استفاده از ابزارهای قدرت نرم توسط ایالات متحده در افغانستان از زمان جرج بوش آغاز شد. این کشور دیپلماسی فرهنگی خودش را به ظن نگارنده در چارچوب نظریه امپریالیسم فرهنگی عملی می‌سازد. از این‌که تاریخ سیاست و روابط بین الملل با رقابت و سلطه‌جویی همراه است، قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای می‌کوشند تا از روش‌های فرهنگی جهت تامین منافع خود استفاده کنند. ایالات متحده به عنوان یک قدرت بزرگ اقتصای و سیاسی جهان، به شدت در پی چیره‌گی بر جهان است. این کشور در صدد این است تا رقیب‌های منطقه‌ای و جهانی‌اش را به حاشیه بکشاند. هم‌چنین تلاش می‌کند تا فرهنگ لیبرال دموکراسی را در جهان نهادینه سازد. واشنگتن با سرمایه‌گذاری‌های هنگفت خویش، در پی تسخیر افکار عمومی و ایجاد یک فرهنگ و هویت غالب جهانی می‌گردد.

صاحب‌نظران روابط بین الملل، فرهنگ و مولفه‌های فرهنگی را رکن چهارم سیاست خارجی دانسته که در بسیاری از مواقع لایه‌های زیرین سه حوزه دیگر نیز از آن منبعث می‌گردد. برای سالیان متمادی قدرت نظامی تنها ابزار کشورهای برای پیشبرد منافع خود بود. اما در عصر حاظر استفاده از نیروی نظامی به عنوان برجسته‌ترین نماد قدرت سخت‌افزاری، کارایی خود را از دست داده است. در کنار کاهش روز افزون اهمیت قدرت سخت، آن‌چه که امروزه در روابط بین کشورها امتیاز زیادی دارد و از جمله عناصر و مولفه‌های اصلی قدرت یک کشور محسوب می‌گردد، ظرفیت قدرت نرم آن کشور در محیط بین المللی می‌باشد. محیط امروز بین المللی که دوران گذار خود را طی کرده و به باور جوزف نای عرصه انتقال تدریجی قدرت از شرق به غرب است (نای، 1382: 10. به همین منظور است که کشورها می‌کوشند تا از قدرت نرم برای تحقق سیاست خارجی‌شان بیشتر استفاده نمایند. در این میان امریکا از معدود کشورهای فعال در حوزه دیپلماسی فرهنگی به شمار می‌رود.

این مقاله در پی تبیین دیپلماسی فرهنگی امریکا در قبال افغانستان از 2005 – 2019 می‌باشد. نگارنده، دیپلماسی فرهنگی امریکا در افغانستان را در یک مقطع زمانی مشخص مورد بررسی قرار داده است. پرسش اصلی در این پژوهش این است که دیپلماسی فرهنگی امریکا در افغانستان از 2005 – 2019 چگونه بوده است؟ جهت گردآوری اطلاعات در این مقاله از روش توصیفی – تحلیلی استفاده شده است.

  1. چیستی دیپلماسی فرهنگی

از دیپلماسی فرهنگی منابع مختلف تعاریف زیادی کرده اند. تعاریف ذیل به ماهیت دیپلماسی فرهنگی پاسخ قانع کننده ارایه می‌کند.

 دیپلماسی فرهنگی روایت داستان یک تمدن برای صاحبان سایر تمدن‌ها، با استفاده از ابزارهایی از جنس همان تمدن، است. به عبارت دیگر، دیپلماسی فرهنگی آن‌گاه معنا و مفهوم واقعی خود را پیدا می‌کند که کشوری برای انتقال غنای نهفته در فرهنگ خود با استفاده از سازوکارها و ابزارهایی از همان جنس به معرفی و انتقال آن به سایر ملل می‌پردازد و آن را سیاست خارجی خود لحاظ کند (خانی، 1384: 127). دیپلماسی فرهنگی تلاش برای ارتقای سطح ارتباطات و تعامل میان ملل جهان، با هدف طراحی و بنیادنهادن تفاهم‌نامه‌ها و توافقاتی بر اساس ارزش‌های مشترک می‌باشد (Ninkovich, 1996: 3).

تعاریف بالا بیان‌گر چند مورد است، یکی کشوری‌که می‌خواهد فرهنگ خود را به کشور دیگر معرفی کند و انتقال دهد. دوم کشور هدف (کشوری‌که قرار است تحت تاثیر فرهنگ تعیین شده برود)، سوم مواردی که تعیین شده و قرار است انتقال بیابد و چهارم ابزاری که برای انتقال فرهنگ تعیین شده استفاده می‌شود، که مهم‌ترین وظیفه را در این‌جا طراحان دیپلماسی فرهنگی به دوش دارند.

  1. ابزارهای دیپلماسی فرهنگی

با مطالعه نوشته‌های‌که در مورد دیپلماسی فرهنگی نوشته شده اند، نکته‌ی قابل توجه و جذاب در این عرصه، استفاده از ابزاری است که برای انتقال این سیاست به کار برده می‌شود. زیرا جهت دادن اذهان کشور، نیازمند ابزار یا وسیله‌ی است که  در کوتاه مدت و بلاخره دراز مدت بتواند اذهان کشور هدف را متاثر از پالیسی‌های کشور امپریالیست کند. در این‌جا وسایل ارتباطات جمعی مهم‌ترین و بی‌بدیل‌ترین نقش را بازی کرده‌است.

پیشبرد دیپلماسی فرهنگی به میزان انگاره‌سازی‌های رسانه‌ای وابسته است. دیپلماسی رسانه‌ای مجموعۀ سازوکارهایی است که از طریق آن می‌توان بخشی از سیاست‌ها را بر مردم، احزاب، سیاست‌مداران، گروه‌ها، نهادها، سازمان‌های بین‌المللی و حتی دیگر دولت‌ها اعمال کرد (کشاورز شکری و دیگران،1392: 12). امروزه افکار عمومی در اقصی نقاط جهان به رسانه‌های گروهی وابسته است و ساختاربندی ذهنیت جهانی در بند چگونگی اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی رسانه‌هاست. ابزارهای ارتباطی به‌مثابه کارگزاران فرهنگی در شکل‌دهی به افکار عمومی و ذهنیت‌ها، تاثیر به‌سزایی دارند (امین‌فرد، 1396: 140). دیپلماسی فرهنگی از تمامی ابزارهای فرهنگی کشور سود می‌برد این ابزارها شامل موارد زیر می‌شوند:

هنرها شامل فیلم، موسیقی، نقاشی و...؛ مبادلات علمی، هنری و آموزشی؛ نمایش‌گاه‌های مختلف به‌منظور در معرض دید قرار دادن ظرفیت‌های مختلف فرهنگی خود؛ برنامه‌های آموزشی مانند مبادلات دانشگاهی و برنامه‌های ترویج زبان؛ ایجاد کتاب‌خانه در خارج از کشور و ترجمه آثار محبوب و ملی؛ تاسیس رسانه‌های دسته‌جمعی بین‌المللی مانند رادیو، تلویزیون و اینترنت، دیپلماسی مذهبی در چارچوب بحث‌های بین مذهبی؛ توسعه و ترویج ایده‌ها و سیاست‌های اجتماعی (صفوی و دیگران، 1397: 200-201).

ابزارهای متعدد و متنوع دیپلماسی فرهنگی سبب شده ‌است تا کشورهای مختلف با توسل به این ابزارها در صدد تأثیرگذاری گسترده و طولانی بر مخاطبان خود باشد. طیف گسترده از ابزارهای فرهنگی امروزه در دسترس دولت‌ها قرار دارند که استفاده از رسانه‌های صوتی، تصویری و اینترنتی، ایجاد ارتباط مستقیم با مردم، تبادلات  عرصه اکادمیک (دانشجویی و علمی)، استفاده از رسانه‌های چاپی (انتشار کتاب‌ها و مجلات و روزنامه‌ها) برای شناساندن فرهنگ و سیاست، خود از ابزارهای دیپلماسی فرهنگی استند.

  1. مزایای دیپلماسی فرهنگی

استفاده از فرهنگ و به خدمت گرفتن ابزارهای فرهنگی در دیپلماسی، در مقایسه با سایر ابزارها و اهرم‌های رایج در روابط بین‌الملل، دارای مزایای بسیاری است که مهم‌ترین آن‌ها قرار ذیل است:

  1. هدف قرار گرفتن ضمیر ناخودآگاه مردم؛
  2. کاربرد زبان و لحن آرام به‌جای لحن یا زبان آمرانه؛
  3. موجودیت بازی‌گران غیر رسمی در صحنه بین‌الملل؛
  4. کشف، تعریف و ترویج ارزش‌ها و منافع مشترک و جهان‌شمول که در چارچوب آن منافع  ملی را تامین می‌کند؛
  5. ایجاد مفاهمه بین کشورها؛
  6. طراحی و اجرا شدن این نوع دیپلماسی به‌شکل خلاقانه و انعطاف‌پذیر؛

بر این اساس، ایالات متحده با ایجاد بسترهای لازم در راستای تبادل دانشجو، بورس‌های تحصیلی، هیئت‌های علمی، استفاده از ظرفیت دیپلماسی علم و فناوری سعی در اثرگذاری هرچه عمیق فرهنگی در کانون‌های تفکر و تصمیم‌گیری کشورهای دیگر داشته و از موارد مذکور به مثابۀ  ابزارهای دیپلماسی فرهنگی خود استفاده می‌کند. علاوه بر این، حضور مؤثر در مجامع و همایش‌های بین‌المللی در کنار شرکت فعال در رخدادها و جشنواره‌های هنری و ورزشی بین‌المللی (جشنواره‌های بین‌المللی فیلم، داستان، تئاتر، بازی‌های المپیک) و نیز برگزاری منظم نمایش‌گاه‌ها، گردهمایی‌ها، کارگاه‌ها، همایش‌های فرهنگی در کشور مقصد، ارایه خدمات گردش‌گری متنوع در قالب بسته‌های خاص ویژۀ اساتید و نخبگان و دانشجویان کشورهای دیگر، به منظور افزایش مناسبات غیررسمی کشورها از دیگر ابزارهای این کشور در راستای ترویج ارزش‌ها و شیوۀ زندگی به منزلۀ الگوی آرمانی محسوب می‌شوند (آشنا، 1384: 27).

 بنابراین ساختن یک دیپلماسی فرهنگی کارآمد می‌تواند کشورها را در جهت تحقق اهداف سیاست خارجی‌شان و دست‌یابی به منافع ملی یاری رساند. در جایی‌که برای کشورها راه‌کارهای سیاسی برای دست‌یابی به اهداف‌شان در کشور هدف، پاسخ‌گو نیست، در آن‌جا فرهنگ و دیپلماسی فرهنگی به کمک سیاست خارجی می‌آید تا به عنوان راه‌کار بهتر و با زبان زیبا ساخته شده از قبل؛ کشورها را به اهداف از پیش تعیین شده برساند. چون‌که استحکام و تأثیرگذاری دیپلماسی فرهنگی نسبت به سایر عناصر و مولفه‌های تاثیرگذار در سیاست خارجی زیادتر و کارکرد آن موثرتر است.

الگوهای که دیپلماسی فرهنگی ایالات متحده در پرتوی آن‌ها تحقق می‌یابد، به دسته‌های زیر تقسیم‌بندی شده اند: 

 

    1. ترویج زبان انگلیسی

زبان نمایان‌گر جنبه تاثیرگذاری از دیپلماسی فرهنگی امریکا است. امروزه، زبان انگلیسی در حال تبدیل شدن به یک زبان مشترک در بین ملل مختلف شده است و در سراسر جهان افراد به‌طور فزاینده به زبان انلگیسی صحبت می‌کنند. بر این اساس، می‌توان گفت صحبت کردن به زبان انگلیسی امریکایی به مثابه یک زبان جدید، به معنای پذیرفتن فرهنگ و سبک زنده‌گی امریکایی است (رنج‌کش و فرخنده، 1395: 42). در انجوها تعمد آشکاری وجود داشت که از سلسله مراتب اداری، سمت‌های موجود در اداره و سازمان‌ یک انجو، طرح‌ها و برنامه‌های که در یک انجو وجود داشت و کارهای که انجام می‌شد و حتی از مراتب تحصیلی کارمندان آن، با عناوین و اسامیی موجود در زبان انگلیسی تعبییر شود، آن‌گونه که گویی مردم افغانستان انگلیسی زبان و زبان رسمی‌ این کشور زبان انگلیسی است. مثلا: به مدیر "منیجر" و به طرح "دیزاین" و به مجری طرح یا طراح "دیزاینر" و... اطلاق می‌کردند. چنان که در استخدام نیروی انسانی مورد نیاز خویش، بیشترین امتیاز را به زبان انگلیسی می‌دادند و کسانی را که آگاهی اندکی به این زبان داشتند با بیشترین دست‌مزد و بدون هیچ ملاحظه‌ی دیگری استخدام می‌نمودند. این برنامه در انجوها با توجه به جذابیت که اشتغال در آن‌ها برای جوانان و خانواده‌های افغانستانی داشت و قبلا ذکرش رفت، سبب شده بود که آموختن زبان انگلیسی به زبان اولویت اول جوانان تبدیل شد (عارفی, 1293: 103).

پس از خروج طالبان، زبان انگلیسی به نصاب تعلیمی مکاتب افزوده شد و در ابتدا برای 6 سال) صنف هفتم تا دوازدهم (تدریس می‌شد. بعدها انگلیسی از صنف چهارم به بعد در نصاب تعلیمی افزوده شده و به تدریج در سراسر کشور عملی شد. در سال 2001 در کابل، در سال 2002 در ننگرهار، در سال 2003 در پنجشیر، درسال 2005 در پروان، تقریباً سال 2005 در قندهار، سال 2009 در هرات، سال 2010 در بامیان و نورستان و در سال 2013 در کندز. بنابراین در حال حاضر هر کودک به‌صورت عادی حداقل 9 سال از صنف چهارم تا صنف دوازدهم انگلیسی می‌خواند. باید خاطرنشان کرد که مکاتب دولتی اجازه ندارند دانش‌آموزان جدیدالشمول را تا زمانی‌که به سن 7 سالگی نرسیده اند، ثبت نام نمایند؛ یعنی دانش‌آموزان صنف چهارم تقریباً 11 ساله هستند. در ولایت قندهار تدریس زبان انگلیسی در صنف سوم آغاز می‌شود. در عین حال، گفته می‌شود که بسیاری از مکاتب خصوصی، تدریس زبان انگلیسی را از صنف اول آغاز می‌کنند (کولمن, 2019: 67). خانواده‌ها سعی داشتند حتی فرزندان کوچک‌شان مشغول فراگیری این زبان شوند و موسسات آموزش زبان انگلیسی چند برابر شد. از طرف دیگر، شیوه‌ها انجوها در استفاده از عناوین انگلیسی برای سمت‌ها، مراتب تحصیلی و... در ادارات دولتی و حتی میان مردم نیز راه یافت و از این طریق، تعداد بسیار زیادی واژگان انگلیسی وارد محاورات روزانه‌ی مردم شد (عارفی، 1393: 104). برای راه‌یابی در پوهنتون‌های خارج از کشور، دارنده‌گان بورسیه باید شواهدی را معمولا به‌شکل نتیجه امتحان مبنی بر کافی بودن مهارت زبان انگلیسی‌شان برای تحصیل، ارایه دهند (کولمن، 2019: 68). جدا از تحصیل در خارج از کشور، عناصری دیگری نیز در افغانستان وجود دارد که برای ارتباط با دنیای خارج، در داخل و هم در خارج از کشور- نیازمند زبان انگلیسی است؛ اما افراد زیادی به دلیل محدودیت در زبان انگلیسی، دشواری‌هایی را تجربه کرده اند (همان، 2019: 69). آن‌چه‌که در مورد رابطه زبان و فرهنگ گفته شد، تنها واژگان زبان انگلیسی نیست که وارد محاورات روزمره مردم افغانستان شده است. بلکه قسمتی از آن فرهنگی که این زبان در دل آن تولید شده وارد این زبان شده است؛ زیرا زبان حامل فرهنگ است و نمی‌توان میان واژگان یک زبان و بار فرهنگی آن تفکیک کرد. رابطه زبان و فرهنگ از دیرباز مورد توجه فلاسفه، جامعه‌شناسان و زبان‌شناسان بوده است. گمانه‌زنی‌ها درباره منشا زبان و رابطه میان زبان و تفکر، تفکر و فرهنگ، و زبان و فرهنگ برای علاقه‌مندان حوزه‌های مختلف علوم انسانی از مباحث آشناست (رستم‌بیک تفرشی و آتوسا رمضانی واسوکلایی، 1391: 15). زبان بخشی از فرهنگ و فرهنگ بخشی از زبان است. این دو به گونه‌ای درهم تنیده اندکه نمی‌توان آن‌ها را از یک‌دیگر جدا کرد؛ به عبارتی، فرهنگ و زبان جداناشدنی استند. زبان هم وسیله‌ای ارتباطی است و هم حامل فرهنگ. زبان بدون فرهنگ و فرهنگ آدمی بدون زبان تصور ناپذیر است (عارفی 1393:104 به نقل از راد کلیف).

با زبان انگلیسی، امریکای‌ها توانسته اند بیشتر نفوذ کنند و مدیریت یک بخش از ساختار را بر دوش گیرند و در این زمینه ما شاهد ایجاد بسترهای مختلف در مناطق خاص مبنی بر ترویج یا گسترش زبان انگلیسی از سوی امریکای‌ها هستیم (خورشید، 1399).

 

 

    1. دگرگونی ارزش‌ها و سبک‌های زنده‌گی

امریکا علاوه بر فعاليت‌هاي نظامي و امنيتي، اجلاس بن، تشكيل لويه جرگه و انتخابات رياست جمهوري و مجلس، كمك‌هاي اقتصادي و تأسيس زيربناها، انتشار روزنامه و توليد فيلم بخشي از تلاش‌هاي غيرنظامي آن مي‌باشند. از ديدگاه آمريكايي‌ها ملت افغانستان با سابقة طولاني بحران و كشمکش‌هاي داخلي و خارجي، ظرفيت پذيرش تحولات جديد را دارد. لذا علاوه بر مبارزه با طالبان و گروه‌هاي خشن و افراطي، سعي دارد ملتي با هويت نوين ايجاد نمايد (بهادر و کریمی قهرودی، 1391: 91). رسانه‌هاي جمعی مانند تلویزیون، مجلات و نشرات؛ که به پخش فیلم‌ها و تصـاویر زنان لخت و بد حجاب مبادرت می‌کننـد نـه تنهـا باعـث حفـظ فرهنـگ دینـی مـردم افغانستان نمی‌شود بلکه باعث به چالش کشیدن فرهنگ دینی و تضاد میان فرهنـگ نـو بنیاد و بومی مردم افغانستان می‌گردد. از آن‌جایی که رسانه‌هاي افغانستان نقش بنگاه تبلیغاتی بـراي کالاهـاي بیگانه‌گـان را بازي می‌کنند و در ترویج فرهنگ‌هاي خارجی در کشور می‌کوشند (رحیمی، 1393: 154). رسانه‌ها در افغانستان به تـرویج فرهنـگ ابتـذال، اسـراف، تجمل، خشونت، فحشاء و شکستن هنجارها مشغول است، کـه مـی‌خواهنـد از طریـق پخش فیلم‌هاي غربی، ترکی‌، هندي و عربی، عقاید، باورها، ارزش‌ها و انگیـزه‌هـا را تغییر دهند؛ زیرا تغییر در عناصر تشکیل دهنده فرهنگ و تغییر در سایر اجزاي فرهنگ یعنی زبان، خط، هنر و برخی آداب و رسوم نیز با ایجاد تغییر در باورها، ارزش‌ها و انگیزه‌هـا، زمینـه را بـراي از خـود بیگـانگی و برده‌گی فراهم ‌می‌نمایند تا بتوانند محصولات فرهنگـی خـود را راحـت تـر بـه فـروش برسانند و بر مردم سلطه یابند (همان، 1393: 152). ارزش‌های تزریق شده از طریق رسانه‌ها استند که از نظر هویتی وضعیت تازه‌ای ایجاد می‌نماید. کودکان، جوانان و نوجوانان به‌جای توجه به ارزش‌های ذاتی و واقعی به ارزش‌های کاذب پخش شده از رسانه‌ها علاقه نشان می‌دهند و آن را بخشی از شخصیت خود می‌شناسند. ندانستن ارزش‌های پخش شده از رسانه‌ها را برای خود عیب می‌دانند، به همین جهت تلاش دارند با تمام توان ارزش‌های دروغین پخش شده از رسانه‌ها را برای خودش فراهم نمایند، به همین جهت جوانان و نوجوانان دوست دارند فرم لباس‌ها و موهای خود را به شکل و فرمی در آورند که از رسانه‌ها پخش شده است، مانند: پوشیدن کروات در صنف درس و پوشیدن لباس‌های بدن‌نما در مراسم عروسی و جشن‌های مختلف نوعی تاثیرپذیری آن‌ها از فرهنگ دیگران است (رحیمی، 1393: 165). آمريكا پس از 11 سپتامبر با کسب اجماع جهاني فرصت بي نظيري براي خود ايجاد کرد که علاوه بر حضور نظامي و مبارزه با طالبان و گروه‌هاي افراطي به فعاليت هاي‌اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي مبادرت ورزد. هدف اصلي آمريكا در اين رويکرد تغيير هويت مردم افغانستان در راستاي منافع خود بوده است (بهادر و کریمی قهرودی، 1391: 69). امریکا پس از حضور نظامی‌اش در افغانستان فعالیت‌های فرهنگی‌اش نیز فاقد نتایج مثبت نبوده و کماکان کوشیده تا در زمینه تاثیر بر هویت مردم این کشور موفقانه عمل کند.

    1.  حمایت از رسانه‌ها

رشد شبكه‌هاي راديويي و تلويزيوني و رواج گيرنده‌هاي ماهواره‌اي راه را براي نفوذ ارزش‌هاي آمريكايي هموار كرده است. حمايت از 36 پایگاه مستقل راديويي و حمايت از توليد برنامه‌هاي راديويي و تلويزيوني با موضوع بهبود وضعيت كودكان، دست‌آوردهاي زنان و حقوق بشر در افغانستان براي تغيير ذهنيت مردم توسط آمريكا و متحدان‌اش صورت گرفته است. توزيع 40000 دست‌گاه راديو بين اقشار محتاج، آموزش صدها خبرنگار، تقويت و نوسازي برنامه درسي رشته روزنامه‌نگاري در شش دانشگاه افغانستان و برگزاري دوره‌هاي آموزشي كوتاه مدت براي استادان رشته خبرنگاري از ديگر فعاليت‌ها در حوزة راديو و تلويزيون است. در اين راستا 5/10 ميليون دلار براي توسعة سيستم راديويي افغانستان اختصاص داده شده است (تمنا، 1387: 175 – 176). شبكة طلوع، آريانا و شمشاد با همكاري مؤسسه USAID با هدف ترويج ارزش‌هاي غربي و آمريكايي راه اندازي شده است. برخي از گروه‌هاي افغانستان مانند پشتون‌ها و طالبان نسبت به پخش برنامه‌هاي اين شبكه‌ها خشمگين استند. بخش عمده فعالیت‌های امریکا در افغانستان بر پخش برنامه‌های رادیویی متمرکز شده است. در حالی‌که مردم در کابل به رسانه‌های مدرن دسترسی دارند در نقاط دور دست و روستاها، گفتگو تنها راه ارتباط است (McCullough، 2011: 71).

 امریکا بر خلاف طالبان که به تخریب رسانه‌های جمعی افغانستان مبادرت ورزیده بودند، به تقویت و گسترش رسانه‌های افغانستان پرداخته است. افزایش شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی در کنار بازسازی سینماها و کمک به احیای صنعت فیلم‌سازی افغانستان از جمله فعالیت‌های امریکا در این بخش می‌باشد. انتشار امواج رادیویی و تلویزیونی به این دلیل است که امریکا می‌خواهد‌ احساسات ضد امریکایی که در بین دیگران افزایش یافته است را کاهش دهد زیرا احساس ضد امریکایی به معنای شکست دیپلماسی است و این احساس در جریان قرآن‌سوزی در فبروری 2012 و توهین نیروهای خارجی به اجساد قربانیان در جنوری 2012 به وضوح قابل مشاهده است (پهلوان و امیراحمدیان، 1391: 52). در حال حاضر هم‌چنان بسیاری از هزینه‌های مالی رسانه‌ها در افغانستان توسط امریکا، انگلیس و آلمان پرداخته می‌شود. آموزش نیروهای فعال در عرصه رادیو از طریق برنامه‌های آموزشی دنبال می‌شود که امریکایی‌ها آن‌را برگزار می‌کنند. هر چند بین دو کشور در ساخت برنامه‌های رادیویی مشارکت وجود دارد اما تفاوت در سنت، اقتصاد، ایدئولوژی و ساختارهای ارتباطی هم‌چنان یک مانع است. علی رغم این تفاوت‌ها تحقیقات انجام شده، پیام‌ها و هم‌چنین نامه‌هایی که برای رادیو ارسال شده بیان‌گر موفقیت نسبی رادیوهایی است که امریکا از آن‌ها حمایت می‌کند (McCullough، 2011: 80).

در رادیوی ولایت پکتیکا فردی که خود را "دیسک جوکی" معرفی می‌کند هیچ‌گاه به مخاطبان خود نمی‌گوید که از یک پای‌گاه نظامی امریکایی برنامه پخش می‌کند و مطالبی را که می‌گوید، توسط مقامات نظامی امریکایی نوشته شده است. این موضوع در مورد گوینده‌گان دیگر رادیوها در افغانستان صادق است و هدف آن‌ها متقاعد کردن مردم نسبت به حضور نیروهای ناتو در افغانستان است. محتوای مطالب دیسک جوکی ترکیبی از آواز پاکستانی و شجاعت و شهامت نیروهای امریکایی و فعالیت‌های تخریبی نیروهای شورشی است. این گوینده زمانی‌که جنگ در پکتیکا تشدید می‌شود روایت‌های امریکایی از جنگ را بیان می‌کند. برای مثال این موضوع را به زبان پشتو ترجمه می‌کند که: "امریکایی‌ها همواره مراقبند که نیروهای غیرنظامی مورد حمله قرار نگیرند" یا "نیروهای شورشی هیچ هدف مشخصی ندارند و تنها کارهای انجام می‌دهند که به نفع‌شان است (Saunder,2011). از نظر ژنرال دیوید پترانوس، در افغانستان "جنگ اطلاعات" برقرار است. به دلیل فقر در جامعه افغانستان، امریکایی‌ها 500 هزار رادیو در مناطق شرقی افغانستان به این منظور توزیع کرده اند. برای ساخت هر پای‌گاه پخش رادیویی 15 هزار دالر لازم است و هزینه آن سالانه 12 هزار دالر می‌باشد (همان، 2011). این راه موثرترین شیوه جهت انتقال پیام‌های امریکایی به سراسر افغانستان است.

    1. همکاری‌های علمی

ايجاد مراكز فرهنگي و كنسولگريها روشي معمول در سياست خارجي كشورهاست كه در شهرها و مناطق مهم و داراي ويژگي‌هاي استراتژيك تأسيس مي‌شود. آمريكا در هرات و قندهار كنسولگري داير كرده است. كنسولگري آمريكا در هرات، قبل از آن به صورت مركز فرهنگي با ارایه خدمات رايگان بود (بهادر و کریمی قهرودی، 1391: 86). به‌منظور ارتقاي ديپلماسي مبادله كه به معناي ارتباطات دانشجويان، اساتيد و نخبگان دو كشور است، بخش امور فرهنگي سفارت آمريكا در افغانستان، برنامه‌هايي به‌منظور حضور متقابل هنرپيشه‌ها، بازديد روزنامه‌نگاران و نويسندگان افغان، شخصيت‌هاي دانشگاهي و مذهبي از آمريكا و ارایة بورس تحصيلي تنظيم كرده است تا زمينة تبادل نظر بين آمريكايي‌ها و مخاطبان محلي در موضوعاتي مانند حقوق بشر در اسلام، رسانه‌هاي آزاد و حفظ ميراث فرهنگي فراهم شود (بهادر و  مائده کریمی، 1391: 86 به نقل از Kabul in Embassy US).

مؤسسه توسعة بين المللي ايالات متحده آمريكا در تفاهم با وزارت معارف افغانستان مدارسي در مناطق روستايي بنا نهاده است. علاوه بر آن در سطح تحصيلات عالي، ايجاد دانشگاه آمريكايي در افغانستان با تدريس به شيوة آمريكايي و زبان انگليسي و موسسه آموزش معلمان زن كابل را تاسیس کرده است (تمنا، 1387: 178-179). یوسف عارفی، 1393: 92 به نقل از (گفتگوی هشت صبح با معاون سخنگوی سفارت امریکا در افغانستان، 1392، 92) می‌نویسد: دانشجویان بسیاري از افغانستان در دانشگاه‌هاي آمریکا تحصیل کرده و می کنند، تعدادي از این دانشجویان از مهاجران افغانی مقیم امریکا است و تعدادي دیگر مستقیما از افغانستان گزینش می‌شوند بر اساس اطلاعات موجود، از سال 1952 میلادي بورسیه دانشجویان افغانستانی به امریکا شروع شده، و این بورسیه مربوط به موسسه فولبرایت می‌شد که یک موسسه دولتی است و در واقع در راستاي تحقق و تأمین یکی از جامع‌ترین اهداف فرهنگی امریکا تأسیس شده است و فعالیت می‌کند. مهمترین برنامه‌ها و طرح‌هایی که در سال 1946 میلادي، با هدف نهادینه کردن پدیده‌ي دیپلماسی فرهنگی در چارچوب سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا تعریف شد و  به اجرا در آمد، لایحه‌اي بود که به ابتکار سناتور ویلیام فولبرایت، به تصویب دولت ایالات متحده آمریکا رسید. این برنامه بعدها به نام خود وي، (Fulbright program) معروف شد. بر اساس آنچه‌که معاون سخنگوي سفارت امریکا در کابل گفته است تا کنون تعداد سیصد هزار نفر دانشجوي خارجی از این موسسه در سطوح مختلف فارغ التحصیل شده اند. در این میان، سهم افغانستان نسبت به سایر کشورها بیشتر بوده است و هم افغانستان بیشترین رقم بورسه‌های فولبرایت را به خود اختصاص داده است (یوسف عارفی، 1393: 92 به نقل از گفتگوی هشت صبح با معاون سخنگوی سفارت امریکا در افغانستان، 1392، 92).

بر علاوه این‌ها، امریکایی‌ها دانشگاه پیشرفته‌ی دیگری در کابل از سال 2005 راه اندازی نموده است که تحت عنوان دانشگاه امریکایی افغانستان در رشته‌های مختلف فعالیت می‌کند (عارفی، 1393: 94). در خصوص فعالیت‌های فرهنگی و همکاری‌های آموزشی ایالات محتده در افغانستان چنین آورده است: حدود 60 ميليون جلد كتاب درسي از مقطع اول ابتدايي تا دوازده به زبان دري و پشتو تا پايان سال 2007 و يازده ميليون جلد كتاب درسي بر اساس برنامه تعليمي جديد چاپ و توزيع شده است. بيش از 10000 معلم نيز آموزش داده شده اند؛ بيش از 670 مكتب ساخت و ترميم شده اند و مكتب بين المللي كابل با روش تدريس آمريكايي تأسيس شده است (تمنا، 1387: 178). در کشورهای جنگ‌زده و پساکمونیستی مانند افغانستان، ارمنستان، بلغارستان، عراق، قرقیزستان، نیجریه، پاکستان و بسیاری از کشورهای دیگر دست به ایجاد دانشگاه‌های امریکایی زده اند. دانشگاه‌های امریکایی خارج از کشور، که راه اندازی ‌آن‌ها به اوسط قرن نوزدهم برمی‌گردد، با منتقل کردن ارزش‌های ماندگار خود، که فراتر از از عبارت‌های پررنگ‌ولعاب اما زودگذری هستند که دولت‌ها مخاطبان‌شان را مدنظر و تربیت می‌کنند (گوهری مقدم و جعفری هرندی، 1393: 128).

 5.1  دعوت نخبگان فرهنگی به امریکا             

دولت‌های مختلف، به تناسب توانایی‌ها و ظرفیت‌های خود از ابزارهای متفاوتی برای برقراری ارتباطات بین فرهنگی بهره می‌برند. یکی از رایج‌ترین این ابزارها در این میان برقراری تماس‌های مستقیم فرهنگی و برنامه‌های تبادل آموزشی و فرهنگی، از جمله بورس‌های تحصیلی و اردوهای کوتاه و دوره‌های آموزش زبان و تبادل استادان و متخصصان است (گوهری مقدم و جعفری هرندی، 1393: 124). بعد از تسلط نظامی امریکا به افغانستان و روي کار آمدن حکومت جدیـد، وزارت خارجه امریکا برنامه دعوت از علما، فرماند‌هان نظامی و شخصیت‌های جهادی و چهره‌های با نفوذ را روی دست گرفت. این چنین برنامه‌ها آشنا نمودن مقامات اجتماعی، سیاسی و مذهبی افغانستان با امریکا و فرهنگ آن کشور محسوب می‌شود. سفارت امریکا زمینه‌ی مسافرت شخصیت‌های علمی، سیاست‌مداران، مسوولین حکومتی، رهبران مذهبی، بزرگان قومی، زنان، جوانان و... به منظور کار و تبادل نظریات با همتاهای امریکایی‌شان در عرصه‌های فرهنگ، دموکراسی، جامعه مدنی، حقوق بشر و آزادی مذاهب فراهم می‌کند (عارفی، 1393: 97). امریکا در این مدت به بهانه‌های مختلف از این قشر حمایت کرده و حتی بورسیه‌ها و سفرهای تفریحی برای‌شان مهیا ساخته است. این کشور با دعوت و حمایت از این طبقه دنبال نشان دادن همکاری‌های انسانی و تحقق پایه‌های ساختار سیاسی با رویکرد لیبرال - دموکراسی می‌باشد و روی آوردن به دنیای جدید و وداع گفتن با تمام سنت‌ها و هنجارهای افغانی که در این زمینه تا یک قسمت موفق نیز بوده است (خورشید، 1399).

امریکا تاکید ویژه بر ارایه آموزش‌های خاص فرهنگی دارد. دیپلمات، سیاست‌مدار، استادان دانشگاه، کارمندان دولت، دانشجویان ممتاز و... را با تمامی هزینه به امریکا دعوت می‌کند. آنان با نقاط قوت و ظرایف فرهنگی ایالات متحده آشنا می‌شوند. با برگشت‌شان از امریکا به افغانستان، می‌کوشند سبک‌های زندگی رسمی و خصوصی امریکایی را در این کشور نهادینه سازند.

    1. فیلم و موسیقی

امريكا از سينما به عنوان يكي از اجزاء قدرت نرم خود بهره برده و يكي از قدرت‌مندترين و تاثيرگذارترين سينماهاي جهان را دارد. امريكا از اين قدرت نـرم اسـتفاده نمـوده و از آن در جهت اهداف ديپلماسي خود در مقابل ساير كشورها استفاده می‌نماید (قاسمیان، موسوی‌فر و ضیایی‌پرور، 1397: 174). كارشناسان عرصه رسانه معتقدند كه فيلم‌هاي هاليوودي امریکایی تاثيرات چشم‌گيري بـر مـردم جهان مي‌توانند داشته باشند كه در ادامه به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود: 1. اعتماد به نفس مخاطبان به اصطلاح جهان سومي و تـرويج انقيـاد و اعتمـاد ايشان نسبت به صاحب اصلي دنيا كه به زعم اين فيلم‌ها امريكايي‌ها و يهوديـان اسـتند 2. ترويج خرافه‌گري و خرافات ديني هم‌چون نگاه تقديري به نظم هستي كه از مشخصه‌هـاي آيين يهود است، حلول شيطان در كالبد انسان‌ها، افسانه‌هاي خودساخته آخرالزماني، ظهـور ناجي و سفر به سرزمين موعود يعني امريكا كه صهيونيست‌ها آن را سرزمين موعـود خـود مي‌دانند 3 . ترويج فساد و ابتذال 4 .گسترش اسلام‌ستيزي 5 . ايجاد تصوير مثبت از يهوديـان در اذهان جهاني 6 . ترويج خشونت و وحشي‌گري7 . ايجاد تصوير منفي از مسلمانان (همان،1397: 183). این‌که هالیوود در سیاست خارجی امریکا به‌طور مستقیم تحت امر دولت امریکا هست یا نه سوالی‌ست که پاسخ‌های متفاوتی را دربرداشته است. برخی معتقدند هالیوود به جز در مواردی خاص، کاملا مستقل بوده و بیش از هر چیز بر سود مالی به عنوان معیار و هدف اصلی خود می‌نگرد. برخی دیگر نیز فیلم‌های هالیوودی مدافع سیاست خارجی امریکا را دسیسه‌های دولت امریکا می‌دانند که برای توجیه مخاطبان جهانی این کشور تولید و منتشر می‌شوند. علاوه براین رابط دیگری نیز بین هالیوود و دیپلماسی فرهنگی امریکا وجود دارد. در این حالت دولت امریکا از فیلم‌های از قبل تهیه شده هالیوودی استفاده کرده و با این‌که آنان را قبلا سفارش نداده بوده است، اقدام به انتشار و پخش آن‌ها در میان مخاطبان دیپلماسی فرهنگی خود می‌کند. یکی از نمونه‌های اخیر این گونه فعالیت، اقدام وزارت امور خارجه امریکا برای پخش فیلم‌های هالیوودی خاص در سفارت‌خانه‌ها و مراکز فرهنگی این کشور است. فیلم‌های امریکایی با موضوعات تاریخی و سیاسی و به بهترین وجه ارزش‌های امریکایی را به نمایش می‌گذارد (رنج‌کش و فرخنده، 1395: 44). هاليوود در كنار ساخت فيلم‌هاي داراي گونه‌هاي متنوع تجاري و نيز سرگرمي‌سـازي كـه يكي از شئون سينماست، كاركرد سياسي داشته و همواره به عنوان ابزاري ايدیولوژيك مورد بهره‌برداري سياسي نيز قرار گرفته است. در خصوص تصويرپردازي فيلم‌هاي هـاليوود از مليت‌ها و قوميت‌ها و پيروان اديان گوناگون، به قاطعيت مي‌توان گفت بخش مهمي از اين تصويرپردازي، متأثر از رويكردهاي سياسي حاكم بـر هـاليوود اسـت. بـا مـروري بـر آثـار رسانه‌اي عرضه شده دربارة اسلام در رسانه‌هاي غربي، به نظر مي‌رسد كه در تصويرپردازي و بازنمايي اسلام و مسلمانان در اين رسانه‌ها، رويكردها و استراتژي‌هاي رسـانه‌اي خاصـي پي‌گيري مي‌شود و گفتمان ويژه‌اي حـاكم اسـت. مهـم‌تـرين دال در تصـوير ارایـه شـده از مسلمانان در اين فيلم‌هاي هاليوودي، خشونت و تروريسم است كه در نسبت و همنشـيني با دين اسلام و آموزه‌هاي آن تصوير شده است، بـه گونـه‌اي كـه اسـلام، مـروج و مؤيـد تروريسم دانسته مي‌شود (قاسمیان، موسوی‌فر و ضیایی‌پرور، 1397: 184). در حوزة ديپلماسي فرهنگي، آمريكا از تئاتر، توليد فيلم‌هاي هنري و مستند با اهداف تعليمي و تفريحي بهره مي‌برد. نشريات خبري كليد، مرسل، هفته‌نامه صداي آزادي و روزنامه انگليسي زبان "كابل" تحت حمايت آمريكاست (تمنا، 176:1391). فیلم‌های سینمایی امریکایی – هالیوودی در کنار فیلم‌های هندی – بالیوودی در افغانستان با هم رقابت می‌کنند (پهلوان و امیراحمدیان، 1391: 51). تاثیر فیلم‌های امریکا در افغانستان روشن است. پرفروش‌ترین فیلم‌های امریکایی در افغانستان مخاطب و خریدار دارند. موسیقی به سبک امریکایی در افغانستان رو به رشد است. موسیقی پاپ امریکایی از جمله پرطرف‌دار ترین موسیقی امریکایی است که در میان جوانان افغانستان مخاطبان فراوان دارد. برعلاوه از مخاطبان، هنرمندان جدید موسیقی از این سبک تقلید و الگوبرداری می‌کنند.

    1. اسطوره‌سازی

برجسته کردن نقش و تاثیر فرهیخته‌گان و دانشمندان تاریخ گذشته و معاصر امریکا در پیشرفت علم در سطح جهان و استفاده از شهرت، محبوبیت و موقعیت آن‌ها برای اهداف راهبردی دیپلماسی فرهنگی نقش باالقوه‌ای که چهره‌های جهانی و ماندگاری چون بنجامین فرانکلین، جورج واشنگتن، توماس جفرسون، آبراهام لنکلن، ارنست همینگوی و... می‌توانند در این حوزه برای امریکا ایفا کنند، مثال بارزی از این مورد محسوب می‌شود (رنج‌کش و فرخنده، 1395: 36). استفاده از ظرفیت‌های نهفته در زبان و ادبیات امریکا و ترویج آن از طریق تاسیس رشته زبان و ادبیات امریکایی در دانشگاه‌های جهان و نیز اعطای بورس‌های منظم و مستمر تحصیلی در سطوح عالی کارشناسی ارشد و دکتری در رشته‌های مختلف به منظور اشاعه فرهنگ و زبان در سطح جهان از جمله مولفه‌های فرهنگی سیاست خارجی امریکا می‌باشد (همان، 1395: 36). حالا جوانان افغانستان با اکثریت چهره‌های معروف امریکایی شناخت دارند. افرادی که در ورزش، سیاست، ادبیات، تاریخ، سینما، موسیقی و داستان در امریکا معروف استند، امروز به اسطوره‌های جهانی می‌مانند که در افغانستان مطرح شدند. شناخت جوانان افغانستان از دانش‌مندان امریکایی سطحی و عادی نیست، آنان به شکل عمیق و ریشه‌ای شناخته شده و به الگوهای حاکم جامعه مبدل شده اند.

    1. انترنت و شبکه‌های اجتماعی

به صورت اختصاصی هیچ نهادی در افغانستان برای مقابله با تهاجم فرهنگی از طریق شبکه‌های مجازی وجود ندارد. گسترش روز افزون رسانه‌های اجتماعی و فقدان سواد رسانه‌ای زمینه را برای تحقق دگرگونی و زوال فرهنگی مساعد ساخته است.

دسترسي به اينترنت به‌شكل گسترده‌اي افزايش يافته است. اداره مخابرات افغانستان تعداد كاربران اينترنت را دو ميليون نفر برآورد كرده است. ايجاد وب‌نوشت و وب‌گاه توسط نامزدهاي انتخاباتي و انتقال پيام از اين طريق به‌ويژه در دور دوم انتخابات حاكي از توسعه ارتباطات اينترنتي است (باقری، 1388: 267). شبکه‌های اجتماعی محصول دهه نخست قرن بیست و یک در افغانستان استند. فیس‌بوک، تویتر، انستاگرام و هم‌چنان یوتیوپ از معدود شبکه‌های اند که کابل، بزرگ‌شهرها و شماری از ولسوالی‌های افغانستان به آن دسترسی دارند. افغانستان مصرف کنندهی محصولات انترنتی امریکایی از راه شبکه‌های اجتماعی است. افراد باسواد با هزینه‌ی کم از محتوای شبکه‌های اجتماعی استفاده و از کرکترهای آن الگوبرداری می‌کنند. انترنت و شبکه‌های اجتماعی در تحول سبک زندگی مردم افغانستان از تاثیر بسزا برخودار است. انترنت به راحتی نظم اجتماعی و مصرف اجتماعی جامعه افغانستان را دچار دگرگونی کرده است.

    1. صنعت مد

صنعت مد لباس به عنوان یکی از صنایع فرهنگی فراگیر و سودآور جهان امروز، ماهیت پیچیده‌ای دارد که هرگونه سیاست‌گذاری در قبال آن ناگزیر از مطالعه نظام‌مند و سازوکارآن در جامعه است (افروغ و مهربانی‌فر، 1396: 10). تلویزیون، اینترنت، مجله‌های مد و روش‌های تولید بهینه‌تر موجب شده تا صنعت مد به بخش بزرگی از فرهنگ‌های متفاوت نیز تبدیل گردد. در حقیقت لباس به عنوان محصول اصلی این صنعت، زبانی است که تا حدی بیان‌گر هویت و شخصیت افراد و ارزش‌های اجتماعی می‌باشد. پیروان مد، هم‌زمان که در یک گرایش جمعی شرکت می‌کنند، به دنبال بیان هویت فردی خود نیز استند و همین تمایل به متفاوت بودن، کلید تولید و مصرف مد و خلاقیت و نوآوری در این عرصه محسوب می‌شود (جعفری، 1394: 1). امپریالیسم به همان انـدازه که اقتصادى است، امر فرهنگى نیـز محسـوب می‌شود و مد هم‌چنان که در دام مصرف انبـوه گرفتار شد، در این امر نیز دخالت داشته است. مدهاى غربى بخش‌هاى وسیعى از کشورهاى جهان سوم را مـورد تهاجم خـود قرار داده اند. در برخى از جوامعى کـه داراى سبک‌هاى ثابت و سنتى لباس بوده انـد، مردان حداقل آنهایى‌که در دید عموم قرار دارنـد کت و شلوارهاى مردان غربى را بر تن می‌کنند، اگرچه ممکن است لباس ملى آن‌ها تطابق بهترى بـا شرایط و اقلیم داشته باشد (دادگران، 1396: 201 به نقل از الیزابت ویلسون، 1395).

مد و فیشن حالا جز از زنده‌گی شهروندان افغانستان پسا طالبان به شمار می‌رود. وضعیت زنده‌گی و در آمدهای مردم بالا رفته است، و رسانه‌ها در جهت انتقال فرهنگ غربی فعالیت‌های مثمر را در زنده‌گی انجام داده است. دیگر مردم به سنت‌ها و پوشدنی‌های کلاسیک چندان علاقه ندارند، هر چه خرید و فروخت می‌شود همه‌اش تولید کشورهای خارجی است، آمریکای‌ها در چنین وضعیت پیش آمده به نفع شرکت‌های تولیدی بیشترین نفع را برده است. کشورهای که در فکر امپراتوری می‌باشند، یک بخش سیاست خارجی‌شان بحث اقتصاد و تجارت آن کشور می‌باشد، که در عقبه سیاست خارجی دولت آمریکا چنین رویکردی نهفته است (مدقق، 1399).

پخش سریال‌های خارجی و دسترسی کم هزینه تولیدات رسانه‌ای و سینمایی باعث شده، در سال‌های پسین صنعت مد در بزرگ‌ شهرها به‌خصوص در کابل به یک صنعت پرطرفدار مبدل شود. شماری از جوانان حالا تلاش می‌کنند تا مطابق مد روز خودشان‌را سروسامان دهند. لباس‌های صنعتی افغانستان حالا با مدل‌های امریکایی آمیخته شده است. اکثرا کسانی‌که متخصص صنعت مد استند، آموزش دیده‌ای کشورهای خارجی اند. مشتریان‌شان مقلد ستاره‌های سینما و ورزش می‌باشند. چندین گروه‌ مدلینگ در کشور فعالیت می‌کنند. برنامه‌های متنوع مدلینگ برگزار می‌کنند تا مدل‌های تازه را شناسایی و به شرکت‌های تبلیغاتی معرفی کنند.

نتیجه‌گیری

هرچه رقابت میان امریکا و کشورهای چون چین، روسیه و قدرت‌های منطقه‌ای بیشتر شد، اهمیت دیپلماسی فرهنگی برای امریکایی‌ها افزایش یافت. اهمیت دیپلماسی فرهنگی برای امریکا پس از حادثه یازدهم سپتامبر و شکل‌گیری ابزارهای ارتباطی نوین، بیشتر از پیش به وجود آمد. پای امریکا در هر منطقه گذاشته شود، این کشور می‌کوشد تا از ابزارهای دیپلماسی فرهنگی استفاده کرده و مولفه‌های فرهنگی امریکا را در آن کشور نهادینه ‌سازد.

افغانستان به عنوان شریک راهبردی امریکا در آسیای جنوبی که درگیر بحران و ناامنی است، دولت امریکا در کنار این کشور ایستاده و در برابر نابسامانی‌ها مبارزه می‌کند. امریکا در کنار قدرت سخت جهت سرکوب تروریسم در افغانستان، از قدرت نرم جهت احیا و نفوذ فرهنگی در این کشور استفاده می‌کند. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که پس از حضور امریکا در افغانستان و پیدایش ابزارهای ارتباطی جدید، سبک زنده‌گی مردم این کشور متحول شده است. در این پژوهش آمده است که ایالات متحده امریکا در افغانستان از طریق رسانه‌ها و برگزاری همایش‌های دو سویه، به تحقق ارزش‌های فرهنگی حاکم امریکایی در افغانستان مبادرت ورزیده است. آموزش زبان انگلیسی پس از حضور امریکا در افغانستان عمومیت یافت. شماری از بازی‌های ورزشی که متعلق به امریکایی‌هاست، در میان زنان و مردان افغانستان به اجرا آمد و هواخواه یافت. کالای سینمایی هالیوود، صنعت مد، نمادسازی، دگرگونی هویت، حمایت از رسانه‌ها، تبادله رهبران جوان، افزایش استفاده از شبکه‌های اجتماعی و ترویج آموزش زبان انگلیسی از مواردی اند که در چارچوب دیپلماسی فرهنگی امریکا به افغانستان وارد شده اند.

افزایش ارزش‌های فرهنگی امریکا در افغانستان نشان می‌دهد که سبک زنده‌گی مردم به‌خصوص جوانان در افغانستان دگرگون شده است. تولیدات فرهنگی – هنری امریکا و نمایش آنان در افغانستان افکار عامه را به سمت ارزش‌های امریکایی کشانیده و امریکا را شهری نشان داده است که رقیب و بدیل ندارد. هژمونی طلبی امریکا در این خصوص صرف با هدف محو و نابودی سنت‌های حاکم محلی – ملی و ظهور ارزش‌های فرهنگی امریکایی تعریف می‌شود. ایالات متحده در افغانستان با این روش در دراز مدت توانایی نابودی خرده‌فرهنگ‌های افغانستان را خواهد یافت. از این‌که این مقاله صرف در پی تبیین الگوهایی اجرایی دیپلماسی فرهنگی امریکا در افغانستان پس از حادثه یازدهم سپتامبر نگاشته شده است، به این دلیل با بررسی و شناخت چیستی دیپلماسی فرهنگی و الگوهای کاربردی دیپلماسی فرهنگی را در افغانستان بسنده می‌داند.

 
search Keywords: دیپلماسی فرهنگی امپریالیستم فرهنگی آمریکا افغانستان سیاست خارجی

Related articles



آسیب‌شناسی سیاست‌گذاری توسعه‌ای افغانستان(1400-1383)

Kambakhsh Nikoui
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 06 Nov 2024