Views
1
Downloads
40
Citations
دلایل خشونت خانگی علیه زنان در شهر کابل؛ مطالعۀ موردی، زنان باشندۀ پل سرخ
Wahida RahmatiReceived 10 Apr 2021, Accepted 10 Apr 2021, Published online 10 Apr 2021
insert_link https://research.ru.edu.af/da/doi/full/99/60718abb6cccc/74
lock_outline Open access
Abstract
ﺧﺸﻮﻧﺖ خانگیﻋﻠﯿﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﻬﻢ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ یک ﭘﺪﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﻭ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﻫﻤﻪ ﺟﻮﺍﻣﻊ ﻭ در ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺩﻭﺍﺭ تاریخی ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ، و ﺗﻬﺪﯾﺪﯼ ﺟﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻼﻣﺖ ﺧﺎﻧﻮاده و جامعه ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ. پژوهش ذیل که دلایل خشونت خانگی علیه زنان است از نوعی کیفی بوده و با روش مصاحبه عمیق انجام شده است. در این تحقیق سعی شده است تا دلایل خشونت خانگی از نظر زنان توصیف و تفسیرشود و آنان به زبان خود خشونتهای خانگی را بازگو کنند. نتایج نشان میدهد که خشونت علیه زنان فراتر از یک موضوع خصوصی بوده و ریشههای عمیق فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارد؛ که از جمله دلایلِ خشونت در سطح کلان فرو دستی زنان، نبود حمایتهای قانونی و اجتماعی از زنان، حاکمیت فرهنگ مردانه، نا امنی، محرومیت از منابع میباشد. در سطح میانه میتوان دخالت اطرافیان، نبود حمایتهای خانوادگی، پنهان سازی، اختلاف طبقاتی میان خانواده پدر و شوهر و در سطح خرد عدم آگاهی و تحصیلات زنان و شوهران، میزان درآمد شوهران، بیمارهای عصبی، منفعل بودن زنان و عادی سازی خشونت، بیکاری شوهران، معتاد بودن شوهران، نداشتن شغل زنان را نام برد. که هر کدام از این موارد ﻋﻮارض اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، رواﻧﯽ و اﻗﺘﺼﺎدي را به همراه داشته و به مقدار زیاد مانع تساوی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، توسعه و دسترسی به فرصت ها برای زنان میشود. درمصاحبههای کیفی اکثریت زنان بر این موضوع واقف بودند که زندگی آنان به وسیله اشکال از خشونت در تهدید است؛ که در واقع بسترهای اجتماعی و ارزشهای حاکم بر جامعه مشوق اصلی خشونت علیه آنهاست. یعنی در پژوهش زیر هنجارهای فرهنگی و اجتماعی مورد تاکید بیشتر قرار گرفته است.بیان مسئله
خشونت علیه زنان نه یک امر شخصی یا خصوصی بلکه یک مسئله عمومی به لحاظ اجتماعی بودن آن است. این مسئله ریشههای فرهنگی و اجتماعی عمیقی دارد؛ ولی خصوصی تلقی کردن این مسئله، تحلیل عمیق آن را دشوار میسازد. امروز بیش از هر زمان دیگر، قوانین رسمی جهت رفع تبعیض جنسیتی وجود دارد. دیگر مردان نمیتواند مانع تحصیل و فعالیتهای زنان شود. اگرچه افغانستان در پانزده سال اخیر، دستاوردهای مهمی در عرصههای مختلف حقوق زنان از قبیل آموزش زنان و دختران، مشارکت زنان در فعالیتهای سیاسی و مدنی داشته ولی معضلات ریشهدار فرهنگی و اجتماعی در برابر حقوق زنان در بسیاری از مناطق کشور؛ هنوز فراروی زنان قرار دارد و باعث نقض حقوق و آزادیهای آنان میگردد. که از جمله؛ لت و کوب زنان توسط مردان، تجاوزهای جنسی؛ حتی به دختران صغیر، ازدواجهای اجباری، عقد در دوران کودکی، بد دادن، معامله دختران با مواشی، تعدد زوجات، ازدواج تحمیلی بیوه زنان با مردی از فامیل شوهر، جلوگیری از ادامه تحصیل دختران و زنان، جلوگیری از کار وفعالیتهای بیرون از خانه، ممنوعیت از مشارکت در امور فرهنگی و محلی ... از جمله مواردی هستند که به وضاحت در این جامعه به چشم میخورد.
بررسی وضیعت زنان در جوامع مختلف نشان میدهد که هنوز نشانههای محکمی وجود دارد که حاکی از فرودستی منزلت زنان نسبت به مردان است. یکی از مسائلی که میتواند این نابرابری را توضیح دهد تناقض جنسیت یا نابرابری جنسیتی است. مثلا اگرنظام آموزش و پرورش را در نظر بگیریم با آنکه در سال ۱۹۴۴ رسما برابری آموزشی میان دانش آموزان دختر و پسر به رسمیت شناخته شد؛ اما هنوز لایههای پنهان نابرابری جنسیتی در نظام آموزشی دیده میشود. برای نمونه در متون و کتابهای درسی نقش کلیدی و محوری برای مردان داده شده و زنان در نقشهای کلیشهای قرار گرفته است (پاملا و کلر،۱۳۸۰: ۵۶) به همین ترتیب میتوان گفت که خانواده نیز کانون و صحنۀ نابرابری هاست؛ چون از طریق خانواده است که منشهای زنانه و مردانه توسط فرزندان یاد گرفته میشود و به جامعه منتقل میشود. نمونههای آشکار نابرابری در خانواده از جمله نابرابری در تقسیم کار، عدم در نظرداشت نیازهای عاطفی زنان، نابرابری در تصمیمگیری، نابرابری در منابع خانواداه، پدر مکانی، طبقه بندی زنان بر حسب طبقه مردان...از جملۀ این موارد اند. ناگفته نباید گذاشت که نظام سیاست، رسانهها و تمام ساختارهای شکلگرفته در جوامع مختلف بهخصوص در افغانستان مردانه است، بیشتر موقعیتهای مهم اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از آنِ مردان است. زنان نه تنها حق مالکیت بر مال خود را ندارند بلکه از حق مالکیت بر سرنوشت خویش نیز محروم اند.
تفکر در مورد زنان، الگوهای عمیق روابط جنسیتی را در جامعه معاصر آشکار میسازد. الگوهایی که بهصورت بخشی از واقعیت اجتماعی، زندگی و فرصتهای زنان را در عرصههای مختلف متآثر میسازد.
سوال اینجاست که جایگاه و منزلت زنان در جامعۀ افغانستان چگونه است؟ پاسخ به این سوال مستلزم داشتن اندیشه جامعهشناختی و بررسی آن است. یعنی تصور جامعهشناختی فرد را قادر میسازد، مفهوم و معنای تاریخی وسیعتری را برحسب معنایی که برای زندگی افراد گوناگون دارد درک کند. بنابراین زمانیکه ما خشونتهای خانگی را بررسی میکنیم باید بدانیم که مسئله از کجا ریشه میگیرد. برای مثال زنی که مورد خشونت فزیکی شوهرش قرار میگیرد؛ درست است که مشکل شخصی عمیق را تجربه میکند و شاید تصور کند که بین وی و همسرش موقعیت خاص وجود دارد؛ اما وقتی سایر زنان جامعه مشکل مشابهی دارند این مشکل بهصورت یک موضوع عمومی باید مطرح شود. ارتباط میان مشکلات شخصی و موضوعات همگانی آشکارکنندۀ قضیۀ اصلی در رویکرد جامعهشناختی است: «زندگی فرد دریک متن اجتماعی و تاریخی قرار دارد» در این تحقیق سعی برآن شده است که دلایل خشونت توسط زنان خشونت پذیر و واکنش آنان در برابرخشونت با تجربههایی که در طول زندگی شان از خشونت دارند بنابر روایت خود شان بیان و بازگو شود. انجام تحقیق کیفی در این زمینه از آن جهت مهم است که به درک و تفسیر زنان از خشونتهای خانوادگی دست یابیم و بتوانیم توصیف دقیق نسبت به موضوع مبتنی بر روایت خودِ زنان ارائه کنیم.
ضرورت تحقیق
تحقیق در مورد خشونت خانگی، به علت عواقب جدی و دردناکی که بر خانواده و جامعه دارد، از اهمیت خاصی برخوردار است. به طوری که در دو دهه اخیر این موضوع در سطح بینالمللی مورد توجه قرار گرفته است. مطالعات بسیاری در کشورهای مختلف در این مورد انجام شده و نتایج آن مطالب مهمی را در باره الگوهای خشونتهای خانگی، محدوده و وسعت آن، علتها و عوامل موثر بر شکلگیری آن آشکار میسازد؛ اما در افغانستان تحقیقات اندکی صورت گرفته است. بنابراین انجام چنین موضوعات تحقیقاتی برای آشکار سازی عوامل و پیامدهای خشونت علیه زنان از اهمیت خاصی برخوردار بوده است تا ریشههای این مسئله شناسایی گردیده و راهکارهای لازم برای کاهش آن طرح گردد.
اهداف تحقیق
هدف کلی در این تحقیق بررسی، توصیف، تفسیر و درک زنان از خشونتهای خانگی علیه آنها و شنیدن صداهای گوناگون زنان در باره این موضوع است که اهداف ذیل را دنبال میکند:
۱- دلایلی که منجر به بروز خشونت خانگی علیه زنان میشود؛
۲-انگیزۀ ماندن در روابط خشونت آمیز؛
۳- واکنش زنان در برابر خشونت؛
تعریف مفاهیم
در فرهنگ معین، خشونت به معنای درشتی، ناهمواری، تند خویی، بی رحمی و ضد نرمی آمده است(معین ۱۴۲۵:۱۳۷۵). در متون تخصصی، خشونت معادل واژه «Violence» به کار میرود که به معنای زور، عنف، شدت و سختی است(حق شناس و دیگران،۵۶:۱۳۸۱).
فرهنگ اکسفورد این کلمه را به معنای تجاوز، زیان، آسیب، شدت، تهدید، غصب، بی حرمتی و اِعمال زور به کار برده است. خشونت عبارت است از رساندن صدمه یا آسیب به فرد دیگر به گونه تعمدی.
در اصطلاح، خشونت به رفتاری اطلاق میشود که برای آسیب رساندن به دیگری از کسی سر میزند و دامنه آن از تحقیر و توهین، تجاوز، ضرب و جرح گرفته تا تخریب اموال و دارایی و قتل گسترده است (صدیق سروستانی۱۱۳:۱۳۹۰).
تعریف خشونت خانگی
واژه خشونت خانگی میتواند در بر گیرندۀ تجربیات وسیعی باشد که عمدتا در فضای خانه رخ میدهد و به نحوی خشونت آمیز تلقی میشود و خشونت خانگی به نوعی پرخاشگری اشاره دارد که در روابط زوجین رخ میدهد. خشونت خانگی گاهی اوقات تحت عنوان همسر آزاری، خشونت زناشویی، زن آزاری و نیز عبارات دیگر توصیف شده است(مرتوس،۱۳۸۲: ۲۲۶).
روش بررسی
در این تحقیق بهمنظور جمعآوری دادهها از مصاحبه بدون ساختار و یا عمیق؛ از نوعِ انفرادی استفاده شده است.
پژوهش حاضر با توجه به هدف تحقیق بر اساس نمونهگیری گلوله برفی نمونههای مورد نظر انتخاب شد. فرایند گزینش نمونهها ادامه پیدا کرد تا هنگامی که در جریان کسب اطلاعات هیچ داده جدید پدیدار نشد و به عبارتی دادهها به اشباع نظری رسید. درین بررسی از ۴۰ زن متاهل با دامنه سنی متفاوت ۱۸ الی ۶۰ سال مصاحبه صورت گرفت.
مصاحبه با یک سوال کلی در مورد دلایل خشونت خانگی آغاز شد و سپس سوالات اکتشافی از مصاحبه شوندگان با زبان عامیانه برای دستیابی به اطلاعات عمیقتر طرح شد. مدت مصاحبه از۳۰ الی ۵۰ دقیقه بود و از هرکدام از شرکتکنندگان فقط یکبار مصاحبه شد در خصوص زمان و مکان مصاحبه توافق به عمل آمد. مصاحبهها در محیط آرام و مناسب انجام شد و تا دستیابی به دادههای عمیق ادامه یافت. به همین ترتیب با اجازه مصاحبه شوندگان مصاحبهها ضبط شد و بلافاصله پس از اتمام مصاحبه چندین بار؛ با دقتِ تمام شنیده شده در قالب متن آورده شد و متن هر مصاحبه چندین بار خوانده شد و جملات و عباراتی که مربوط به موضوع مورد نظر بود انتخاب شد و بعد مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در این پژوهش برای جدا کردن و تجزیه کردن جملات از رویکرد کلنگر و انتخابی استفاده شد.
بدین ترتیب ابتدا متن هر مصاحبه بهعنوان یک کل مورد توجه قرار گرفت و معنی بنیادی یا مفهوم عمدۀ متن بهعنوان یک کل دریک یا چند بند توصیف شد. جدا کردن جملات مضمونی و تبدیل کردن و تغییر شکل دادن جملات گفته شده برای هر مصاحبه بهطور مجزا (مضمون اولیه) انجام شد و بعد طبقات اولیه طراحی و مفاهیم بهدست آمدۀ مشابه در قالب مقولهها جابهجا و مفاهیم نابهجا و تکراری حذف شد. به عبارت دیگر جملات و عبارتها پس از چندین بار خواندن مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و در قالب مفاهیم و مقوله آورده شد ودر قسمت اول به شکل گزارش و دوم به تشریح جملات گزارش شده و در قدم سوم یا اخیر به تفسیر و تحلیل آن پرداخته شد.
برای تایید روایی و دقت پژوهش و معتبر بودن و اطمینانپذیری، دادهها مورد بررسی قرار گرفت. برای تضمین معتبر بودن، یافتههای این مطالعه به شرکت کنندگان داده شد و آنها نظرات خود را در مورد هماهنگی یافتهها با تجربههای خود با بنده اعلام کردند. در این پژوهش با حفظ مستندات در تمام مراحل پژوهش قابلیت تایید پژوهش تضمین شد.
به منظور رعایت ملاحظات اخلاقی، قبل از شروع مصاحبه، مصاحبه شوندگان از اهداف و اهمیت تحقیق آگاه شدند و با رضایت آگاهانه در تحقیق شرکت کردند. از آنها برای شرکت در پژوهش اجازه گرفته شد و به آنها اطمینان داده شد که اطلاعات به دست آمده به هدف فراهم کردن فرصت برای آن دسته از افرادی که صدای آنان کمتر شنیده میشود، صورت میگیرد. همچنین به شرکت کنندگان یا مصاحبه شوندگان اعلام شد که در هرمرحله از پژوهش میتوانند از ادامه شرکت در پژوهش منصرف شوند و در طول پژوهش و بعد آن مشخصات و هویت آنان بهصورت محرمانه حفظ خواهد شد.
جامعۀ مورد مطالعه
جامعۀ آماری که به آن جمعیت آماری نیز گفته اند به مجموعه افراد یا عناصر که دارای ویژگی یا ویژگیهای مشترکی هستند و تحقیق در مورد آنها انجام میشود، گفته میشود. از آنجائیکه نمیتوانیم همه اعضای جمعیت مورد نظر مان را مشاهده و مطالعه کنیم، در هر مورد «نمونه ای» از دادههای جمع آوری و بررسی شده را انتخاب میکنیم(ببی، ۱۳۹۰: ۲۵۹). جامعۀ مورد مطالعه یا گروه مورد مطالعه در این پژوهش زنان متاهل ۱۸ تا ۶۰ سال هستند که در قسمت پل سرخ شهر کابل زندگی میکنند. نمونههای مورد مطالعه در این تحقیق بر اساس نمونهگیری گلوله برفی تعیین شده که حجم نمونه با سطح اشباع نظری ارتباط تنگاتنگی دارد و نمونهگیری با توجه به ویژه گیهایی چون تأهل، سطح تحصیلات، شاغل بودن و خانه دار بودن صورت گرفته است. در این راستا درجۀ انعطافپذیری نیز لحاظ گردیده است؛ از جمله این که سوالات این تحقیق دوباره تنظیم شده است.
محدودیتهای تحقیق
تحقیق کیفی نیاز به زمان طولانی دارد اما این تحقیق با کم بود زمان مواجه بوده است. با آنهم در زمان کوتاه تلاش صورت گرفت و مصاحبهها تا آنجا ادامه یافت تا به اشباع نظری رسید.
یافتههای پژوهش
توصیف دادهها
در این قسمت توصیفی از متغیرهای زمینهای ارائه شده است : متغیر سن، تحصیلات، وضیعت اشتغال، وضیعت تاهل، شغل همسر، درآمد ماهانه، طول مدت ازدواج و سن ازدواج.
۱- سن پاسخگویان
از میان زنان متاهلی که مورد مصاحبه قرار گرفته اند جوان ترین آنها ۱۸ سال و مسن ترین آنها ۶۰ ساله است. و همچنان میانگین سن افراد مصاحبه شونده در حدود ۳۵ سال و بیشترین فراوانی سنی محدودۀ ۳۶ سال است.
۲- تحصیلات پاسخ گویان
درصد فراوانی |
فراوانی |
تحصیلات |
۵۰ |
۲۰ |
بی سواد |
۴۲.۵ |
۱۷ |
دوازده پاس |
۷.۵ |
۳ |
لیسانس |
۱۰۰ |
۴۰ |
جمع |
مطابق با جدول ۵۰ درصد پاسخگویان بی سواد و ۴۲.۵ درصد پاسخگویان فارغ التحصیل صنف دوازدهم و ۷.۵ درصد پاسخ دهند گان لیسانس هستند. که ازین میان بیشترین میزان بی سواد میباشند.
۳- توزیع فراوانی وضیعت اشتغال مصاحبه شوندگان
درصد فراوانی |
فراوانی |
وضیعت اشتغال |
۵۵ |
۲۲ |
خانه دار |
۷.۵ |
۳ |
کارمند دولت |
۱۰ |
۴ |
آرایشگر |
۲۷۲۷۷۲۷.۵.۵۲ |
۱۱ |
خیاط |
۱۰۰ |
۴۰ |
جمع |
افراد مورد مصاحبه در این تحقیق بر دو دسته خانه دار و شاغل تقسیم شده اند. زنان غیر شاغل زنانی هستند که به کاری غیر از خانه داری در بیرون از خانه اشتغال دارند. مشاغل مصاحبه شوندگان مشاغل دولتی و خصوصی است. در اینجا زنان خانه دار از فراوانی بیشتر برخوردار است و بعد آرایشگری و خیاطی از جمله مشاغل زنان است.
۴- وضیعت تاهل مصاحبه شوندگان
در این تحقیق چون خشونت شوهران علیه زنان مورد تحقیق بود، بنابراین متاهل بودن شرط اساسی دراین تحقیق بود. ۵ نفر از مصاحبه شوندگان بیوه بود و بقیه آنان با شوهران شان زندگی مشترک داشتند.
۵- تعداد فرزندان مصاحبه شوندگان
تمام مصاحبه شوندگان دارای فرزند بودند. و میانگین تعداد فرزندان شان ۶ فرزند بود.
۶- شغل همسران
۸۵ درصد شوهران مصاحبه شوندگان دارای شغل خصوصی، ۱۰ درصد شغل دولتی و۵ فیصد بیکار بودند.
۷- درآمد ماهانه خانواده
۸۵ درصد، درآمد پایینی دارند، ۱۵ درصد متوسط و ۱۰ درصد از درآمد بالایی برخوردار است.
۸- وضیعت مالکیت منزل
۹۹ درصد، دارای زندگی مشترک با والدین شوهر و تنها یک فیصد پاسخگویان مالک هستند.
۹- طول مدت ازدواج پاسخگویان
۲۰ درصد پاسخ دهندگان ۵- ۱۳ سال از زمان ازدواج شان گذشته است که بیشترین فراوانی را شامل میشود. و پس ازآن کسانی که بیش ۲۰ سال با همسران شان زندگی کردند وهستند پاسخگویان که ۲- ۵ سال از ازدواج شان میگذرد.
۱۰- سن ازدواج پاسخگویان: بیشتر ۶۰ فیصد پاسخگویان بین ۱۸- ۲۲ سال و ۳۰ فیصد بین سن ۲۵-۲۲ و تنها ۱۰ درصد بین سن ۲۵-۲۷ سال ازدواج کرده اند.
تحلیل دادهها
یقینا با شناسایی دلایلی که خشونت خانگی در آن رخ میدهد، این امکان فراهم میگردد تا راهکارهایی برای جلوگیری از خشونت و حمایتهای قانونی از قربانیان طراحی شود. نتایج مصاحبههای عمیق شاخصهایی را در این ارتباط پیشنهاد میکند. قطعا خشونتهای خانگی اختصاص به طبقات اجتماعی، شرایط خانوادگی و یا قشرهای خاصی ندارد و میتواند در هرنوع خانوادهای نمود پیدا کند؛ اما نوع خشونت، شدت ویا ضعف آن با توجه به شرایط خانوادهها متفاوت است. از اینرو میتوان گفت بعضی خانوادهها بیشتر در معرض خطر این نوع خشونتها هستند.
دلایل و عوامل پیچیدهای در مورد ریشه و بستر شکلگیری خشونت وجود دارد و نمیتوان آنرا به راحتی شناسایی کرد. در این مطالعه هدف اینست که دلایل خشونت خانگی از منظر زنان بررسی شود و دلایلی را که سبب خشونت خانگی علیه آنان میگردد، واکاوی نماید. به نظر آنان متن اجتماعی به اندازۀ کافی مشوق خشونت خانگی علیه آنهاست. تصورهایی که زنان را کمارزش میسازد با چنان وسعتی زندگی اجتماعی زنان را احاطه کرده است که بهصورت بخشی از زندگی عادی آنان درآمده است. این گونه تصورها، نه تنها خشونت علیه زنان را مشروعیت میبخشد، بلکه نیاز زنان را مطابق با خواستههای مردان تعریف میکند(بوردیو،۱۳۹۰: ۳۴۴). از دید زنان دلایل عمدهای که منجر به درگیری و خشونت بر خانوادهها میگردد عبارت اند از: مشکلات اقتصادی شوهران، ناامنی، اشتغال زنان، اختلاف سنی، دخالت اطرافیان، نبود حمایتهای قانونی و خانوادگی، پنهانسازی خشونت، نگرش زنستیزانۀ مردان، ازدواجهای فراقومی، اختلاف طبقاتی میان خانواده پدر و خانوادۀ شوهر، بیماریها عصبی، معتاد بودن شوهران میباشد.
دستیابی به یک مدل نظری
اگرچه تا حالا تلاشهای بسیاری از سوی جامعهشناسان و جرم شناسان صورت گرفته است تا به نظریههای جامعی در رابطه با خشونت دست یابند؛ اما به نظر میرسد میزان موفقیت آنها محدود و اندک بوده است. کلیه تیوریهای موجود فقط بخشی از واقعیت خشونت را توضیح میدهند. برتری یک مدل بر مدل دیگر بستگی به اجزای به کار رفته در مدل و کارایی و صحت مدل جهت تبیین واقعیت اجتماعی دارد. مصاحبههای عمیق نشان میدهد که در بروز خشونتهای خانگی دلایل و عوامل مختلفی دخیل اند. با توجه به شناخت دلایل موثر در شکلگیری خشونت میتوان آنرا به دو دسته دلایل فردی ودلایل ساختاری تقسیم بندی کرد. این دلایل در سه سطح جامعهشناسی خرد، کلان ومتوسط قابل تبیین است.
سطح خرد اشاره بر ارتباطات و تعاملات اجتماعی کنشگران اجتماعی با خانواده، دوستان و همکاران دارد. در اینجا منزلتهای اجتماعی و نقشهای اجتماعی مهمترین اجزای تشکیلدهندۀ ساخت اجتماعی میباشند. در این سطح با شناسایی فاکتورهای فردی و تمرکز بر روی اعمال افراد در گروهها میتوان به عواملی دست یافت که به روی انتخاب خشونت بهعنوان یک رفتار تاثیر میگذارد. برای مثال دلایلی چون سن، تحصیلات، درآمد، تعداد فرزندان میتواند در رفتار خشونتآمیز موثر باشد(ریتز،۱۳۸۲: ۳۸).
در سطح متوسط ارتباطات فرد با خانواده و یا گروههای اجتماعی که به شخص نزدیک است، میتواند تاثیرگذار باشد. در سطح کلان تاکید بر فرایندهای اجتماعی بزرگتری است که روابط را در سطح خرد شکل میدهند. (همان، ۳۹-۴۱).
فرایندهای کلان عبارتند از: اجبارهای اجتماعی نهادینه شده و اجبار فرهنگی و اقتصادی که میتواند جوی را خلق کند که در آن خشونت مورد تشویق و یا مورد تکفیر قرار میگیرد. در این تحقیق نه به قصد ساختن مدل واحد و مجرد برای تبیین موضوع؛ بل با توجه به پیچیده گیهای خشونت خانگی سعی بر آن است تا مدل فرضیه خود را بر اساس روایت و تجربۀ زیسته زنان و تصور آنان نسبت به زمینه شکلگیری خشونت و عواملی که دراین راستا شناسایی شده است؛ بیان شود(همان، ۴۲).
در سطح خرد - سن - تحصیلات - میزان درامد - بیماریهای عصبی - منفعل بودن زنان وعادی سازی خشونت - بیکاری شوهران - معتاد بودن شوهران - نگرش زنستیزانۀ شوهر - شغل زنان
|
سطح متوسط - دخالت اطرافیان خانواده پدر یا شوهر - نبود حمایتهای خانوادگی (خانواده پدر) - پنهان سازی -اختلاف طبقاتی میان خانواده پدر و شوهر
|
سطح کلان - فرو دستی زنان - نابرابری جنسیتی - نبود حمایت قانونی و اجتماعی از زنان - حاکمیت فرهنگ مردانه - نا امنی - محرومیت از منابع
|
خششونت خانگی علیه زنان |
پنهان سازی، مدارا و تداوم خشونت
زنان به دلایل مختلفی سعی دارند که خشونت علیه خود را پنهان یا کتمان کنند و آن را غیر مهم، جزئی و یا عادی نشان دهند. موجودیت این نوع تصورات متنوع که یک سر آن را کتمان و سر دیگر آنرا عادی سازی تشکیل میدهد، در پیوستگیهای الگوهای فرهنگی و رفتاری نمایان میگردد و این الگوها حاکی از آنست که خشونت علیه زنان و شیوه مواجهه با آن خصیصه ثابتی از زندگی اجتماعی است. ویا خشونت خانگی علیه زنان به موقعیتهای جنسیتی آنها گره خورده است و معمولا زنان آنرا نادیده میگیرند زیرا این عقیده رایج است که خشونت واقعی در خیابان و در فضایی عمومی توسط بیگانهها رخ میدهد.
در میان زنان مصاحبه شده عدم تعادل قابل توجهی بین تصورآنها نسبت به خشونت و پاسخ واقعی به خشونت دیده میشود. به این معنا که زنان از یک طرف خشونت علیه خود را جدی میپندارند اما از طرف دیگر در سطح بالایی از مدارا و کتمان خشونتهای خانگی در بین آنان دیده شده است. زنان به لحاظ فرهنگی واجتماعی به این باور رسیده اند که خشونت علیه آنها امری عادی و طبیعی است، یعنی خشونت را به عنوان بخشی از هنجارهای اجتماعی و فرهنگی که به مناسبات جنسیتی مربوط میشود، پذیرفته اند. در جوامع سنتی همچو افغانستان که زن مسئول حفظ مناسبات و آبروی خانواده است؛ اگر خشونت را گزارش دهند و خانواده از هم بپاشد، خودشان مورد سرزنش واقع میشوند. یعنی زنان به شدت تحت تاثیر فشارهای فرهنگی و اجتماعی هستند و به همین جهت است که آنان خشونت را پنهان کرده و ساکت میمانند. ترس از آبرو، هراس از طلاق و ترس از بدنامی، از طریق فرهنگ بر آنها تحمیل شده و باعث سکوت اجباری آنان میشود.
خانم ۵۶ سالۀ خانه دار میگوید:
زنان چارهای به جز صبر و تحمل ندارند؛ ما مجبوریم گذشت کنیم، در غیر صورت کجا برویم؟ از همه مهمتر اگر برویم سرنوشت فرزندان مان چی خواهد شد؟
این مصاحبه آشکار میسازد که زنان به دلیل نداشتن سرپناه و از دست دادن و یا جدایی از فرزندان شان ناچار اند که خشونت را تحمل و همواره صبر و گذشت را پیشه کنند، اینکه ساختن و تداوام روابط خشونت آمیز چی پیامدهای روحی و جسمی بر خود شخص و فرزندانش بر جا میماند را باید مردانی که از فرهنگ مردسالار همچون پشتوانهای برای تحمیل سلطه بر زنان خشونتپذیر استفاده میکنند جواب بدهند.
خانمی ۳۰ ساله لیسانس که ۱۰ سال است ازدواج کرده است میگوید:
یک فرزند دارم، شوهرم ازدواج کرده و بر من توجه چندانی ندارد، بیش از دهها بار قصد طلاق کرده ام، اما متاسفانه از طرف خانواده پدرم حمایت نمیشوم و آنها بر من اجازه طلاق نمیدهند.
این مصاحبه کیفی نشان میدهد زنان تحصیل کردهای که از حقوق و ارزشهای انسانی خود آگاهی دارند، نمیخواهند در روابط خشونت آمیز باقی بمانند و به جای گذشت مبارزه را انتخاب میکنند؛ ولی از طرف خانواده حمایت نمیشوند و ناچار به دلیل نبود حمایتهای خانوادگی در روابط خشونت آمیز باقی میمانند.
خانم ۳۵ سالۀ آرایشگر که ۷ سال از ازدواجش میگذرد، میگوید:
شوهرم بیکاراست. وی خیلی پرخاشگر است، من تمام مسئولیت خانواده را بر دوش دارم اما با وجود اینهمه زحمات، با من مناسبات خوبی ندارد؛ همیشه حرفهای زشت و رکیک میزند. تهمتهایی بر من میزند، پولی را که روزانه بدست میآورم به زور از من میگیرد. این رفتار او مرا خیلی ناراحت میسازد حتی دچار ناراحتی قلبی شدهام. نمیدانم چی کنم اگر تصمیم به طلاق بگیرم خواهرهای کوچکتر از من تا حالا ازدواج نکرده اند و من مطمئنم که جدایی من بر سرنوشت و آیندۀ خواهرانم اثر گذار خواهد بود؛ چون مردم بدبین ما خواهد شد که خواهر بزرگش طلاق شده است؛ من نمیتوانم با آبروی خانواده و آیندۀ خواهرانم بازی کنم.
مصاحبۀ ذکر شده آشکار میسازد که زنان به دلیل ترس از آبرو و عزت ناچار میشوند که رفتارهای خشونت آمیز را تحمل کنند و خشونتپذیر باشند؛ یعنی فرهنگ مردانه و زنستیز، زنان را مجبور به گذشت میکند.
زن ۴۴ ساله که مدت ۲۰ سال از زندگی زناشوییاش میگذرد، میگوید:
من زمانی که ازدواج کردم شوهرم عادت داشت که بدهنی کند، مرا لت و کوب میکرد، وسایل خانه را میشکست، مرا نمیگذاشت از خانه بیرون شوم ولی من تحمل کردم، گذشت و تحمل بزرگترین دستاورد زندگی ام است، برای دخترانم هم نصیحت مادرانهام همین است که صبور باشند. حالا ۸ سال میشود که زندگی را من در دست گرفته ام، بیرون میروم، هرکاری دلم خواست انجام میدهم کاری به کارم ندارد.
مصاحبههای عمیق آشکار میسازد که زنان حالا با این فرهنگ مردانه خو گرفته اند و خشونت را امر عادی و طبیعی تصور میکنند، یعنی همواره به خشونتپذیری تشویق شده اند و راه حل جهت دستیابی به زندگی بهتر را سازش و گذشت میپندارند؛ زیرا از طریق فرایند جامعهپذیری، این فرهنگ مردانه در ذهنیت و رفتارهای شان نهادینه شده است. و هیچ واکنشی در برابر رفتارهای ناپسند انجام نمیدهند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که نحوۀ برخورد با موضوع خشونت در میان تحصیل کردهها و زنان فاقد سواد متفاوت است.
روایات زنان شاغل از تجربیات که داشتند، میتواند ما را به این فرضیه برساند که ارتقا و پیشرفت زنان نه تنها خشونت علیه آنان را کاهش نداده بلکه بعضا با افزایش خشونت نیز همراه بوده است، شاید دلیل این امر این باشد که بسیاری از مردان نسبت به تغییر نقشهای زنان واکنش نشان میدهند و داشتن درآمد آنان را تهدیدی جدی علیه برتری خود ارزیابی میکنند. بنابرین میتوان گفت که کسب درآمد، منزلت اجتماعی زنان را چندان در خانواده تغییر نمیدهد و بر قدرت آنان نمیافزاید.
چانچه که خانمی ۶۰ ساله لیسانس میگوید:
شوهرم خیلی عصبانی است، مرا از خانه بیرون میکند، خانه داشتم به زور خانه ام را گرفت ، حالا ۲۰سال میشود که تمام اختیار خانه دست اوست. و میگوید من صاحب خانه هستم! زمین داشتم به دغل و دروغ که من میخواهم بسازمش وکالت گرفت و رفت فروختش، پولش را هم خورد.
همانطوریکه قبلا ذکر شد زنان معمولا روابط خشونت آمیز را ترک نمیکنند، زنان به خاطر دلایل زیر ترجیح میدهند که در روابط خشونت آمیز باقی بمانند: وابستگی اقتصادی، مشکلات اجتماعی، عطوفت مادری، نبود حمایت خانوادگی و قانونی، حفظ خانواده، ترس، فزونی هزینههای طلاق و ماندن در روابط خشن...
مصاحبههای عمیق با زنان نشان میدهد که زنان به صورتهای مختلف در برابر خشونت واکنش نشان میدهند. از آنجا که زنان خشونتهای خانگی را امری خصوصی میپندارند کمتر به دنبال راه حلهای ساختاری برای مقابله با آن هستند. قابل تذکر است که اتخاذ هر نوع راهکاری به عوامل مختلفی چون سن، طبقه، و پایگاه اجتماعی، سطح تحصیلات، استقلال مالی و شغلی، برخورداری از حمایت خانوادگی، قانونی و از همه مهمتر نوع خشونت و جدیت آن بستگی دارد. بعضی از واکنشها به شرح زیر است:
گذشت ومدارا
برای مثال زنان مسن تنها راه حل مقابله با خشونت را نه در مقاومت بلکه در سکوت ، گذشت، و تسلیم جستجو میکنند. به نظر آنها این شیوهها زودتر خشونت را فیصله میبخشد.
خانمی که ۵۱ سال عمر دارد و خانه دار است میگوید:
من اگر اول فکر میکردم اگر جوابش را بدهم و مقابله کنم، بهتراست. یکبار دراوج عصبانیت یکی او میگفت و یکی من میگفتم. بعد دیدم خودم درمعرض خطرم. دیدم این طوری شوهرم به اوج عصبانیت میرسد و بعد از آن حالت تسلیم گرفتم، دیدم آرام شد.
مصاحبههای کیفی انجام شده نشان میدهد که زنان مسن نسبت به زنان جوان خشونت را عادی میدانند و آن را بهعنوان بخشی از سرنوشت زندگی روزمره خود پذیرفته اند. یا ممکن است زنان با پا به سن گذاشتن، از منزلت بیشتری برخوردار شوند و حمایت فرزندان را با خود داشته باشند. لذا خشونت علیه آنها کاهش مییابد؛ بنابرین میتوان با خشونتهای جزئی با گذشت برخورد کرد.
مقاومت
بر خلاف زنان مسن، زنان جوانتر و به خصوص قشر تحصیل کرده، هر گونه خشونت را علیه خود یک نوع تعرض و اقتدار مردانه میدانند. این گونه زنان به جای تسلیم شدن، معمولا مقاومت را بر میگزینند. آنان عمدتا کسانی هستند که رویکرد سیاسی و مدرن به نقشهای زنان و مردان در جامعه دارند. مقابله و مقاومت زنان در برابر خشونت قرار ذیل است:
مقابله روانی و محرومیت مردان از روابط زناشویی
اکثریت زنان خشونتهای مردان علیه خود را با خشونتهای عاطفی و روانی پاسخ میدهند؛ ازجملۀ این شیوهها میتوان به قهر کردن، توهین و تحقیر کردن محرومیت مردان از همبستری، فحاشی و گفتن حرفهای زشت به مردان در برابر دیگران نام برد.
خانم ۳۰ ساله لیسانس، میگوید: من تا جایی که میتوانم از حقوق خود دفاع میکنم در مقابل خانوادهاش مسخرهاش میکنم، غذایش را نمیپزم، در مقابل خشونتی که بر من کرده هرگز نمیگذرم. میخواهم طلاق بگیرم تا آبرو و عزت اش در بین مردم خدشهدار شود.
پناه بردن به مکانهای زیارتی
از آنجا که زنان نمیخواهند در مرحله اول مسئایل درون خانواده خود را با دوستان و یا خویشاوندان خود در میان بگذاردند. معمولا برای مقابله با خشونت و کسب آرامش به مکانهای زیارتی و ملاها رو میآورند و با گرفتن نذر، تعویذ، تقدیم اهدایا به زیارتگاهها و دعا و نیایش در محضر این اماکن مقدس میخواهد راه حل دریابند.
خانم ۳۴ ساله خانه دار میگوید:
شوهرم خیلی عصبانی است همواره مرا لت و کوب، مرا از اتاق بیرون میکند. من شبها را در آشپزخانه و دهلیزها سپری میکنم، اما من نمیتوانم این مسئله را با خانواده و خویشاوندانم شریک سازم، چون این یک موضوع شخصی و خصوصی است. من چارهای ندارم بجز رفتن در زیارت. امیدوارم این مکان مقدس بر من رحم کند و مرا از این ظلم و بدبختی نجات دهد.
نتیجهگیری
مطالعات انجام شده نشان میدهد که خشونتهای خانگی با وجود آنکه رایجترین نوع خشونت میباشد. در جامعه سنتی کمتر مورد توجه واقع شده است، اما گستردگی این پدیده نشان میدهد که خشونت امر شخصی یا خصوصی نیست، بلکه یک مسئلۀ عمومی است. و عمومیت داشتن آن به قول دورکهیم به لحاظ اجتماعی بودن آنست. به این معنا که خشونت در عمق لایههای فرهنگی و مناسبات اجتماعی ریشه دارد. خشونت علیه زنان مانع تساوی، توسعه و دسترسی آنها به فرصتها جهت به دست آوردن تساوی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میشود.
اگرچه اندازهگیری درست خشونت خانگی بسیار مشکل است؛ اما محققان معتقدند که این مسئله در میان همه طبقات و نژادها شایع است.
خشونت علیه زنان همواره به عنوان یک شیوۀ مشروع جهت ابراز سلطه مردانه بوده است به عبارتی نوعی کنترل اجتماعی است که مستقیما از ساختار مردسالاری بر میخیزد. اگر چه امروزه لت وکوب زنان به لحاظ قانونی قبیح شمرده میشود ولی با توجه به زمینههای تاریخی و سنتی آن هنوز مشروعیت دارد و شاید همین علت است که اکثر افراد این مسائل را خصوصی تلقی میکنند.
خشونتهای خانگی با انزوای اجتماعی و بیقدرتی زنان در خانواده در ارتباط است. بسیاری از زنان گمان میکنند که راههای محدودی در اختیار دارند و یا اصلا راه حلی وجود ندارد؛ لذا باید در روابط خشن و مملو از خشونت باقی بماند. زنان به دلایل مختلفی از جمله فشار هنجارهای اجتماعی که طلاق را تایید نمیکند و به دلایل احتمال از دست دادن فرزندان، برچسپهای اجتماعی، محرومیت منزلتی، نبود حمایتهای اجتماعی- فرهنگی و قانونی، ماندن در روابط خشونت آمیز را بر طلاق ترجیح میدهند.
اگرچه تصور زنان نسبت به اینکه خشونت چیست؟ و چگونه تعریف میشود با توجه به متغیرهایی چون سن، تحصیلات، و طبقه متفاوت است؛ اما بسیاری از زنان در این مسئله اند که به واسطه فرایند اجتماعی شدن یادگرفته اند که برتری مردان را بپذیرند.
عدم توازن قدرت، موضوع جنسیت و دخالت خانوادهها تقریبا توسط بسیاری از پاسخگویان به عنوان علل شکلگیری خشونت مطرح شده است.
از میان افراد مورد مطالعه زنان تحصیلکرده کاملا آگاه هستند که در جامعه با تبعیض با آنها برخورد میشود و تصوراتی وجود دارد که زنان را کمارزش جلوه میدهد و خشونت مردان علیه زنان را عادی ساخته مشروعیت میبخشد. اما زنان به دلیل وابستگی اجتماعی، اقتصادی و حقوقی ناچار اند در مقابل پرخاشگری مردان آسیب پذیر شده اند. بسیاری از زنان خصوصا آن دسته از زنانیکه مدت زیادی از ازدواج آنها میگذرد؛ با شیوه عادیسازی با خشونت علیه خود کنار میآیند و گذشت را بر طلاق ترجیح میدهند. در حالیکه زنان جوان نسبت به اینگونه مسائل حساستر هستند. در این تحقیق زنان جوان تحصیلکرده قادر به تحلیل موضوع بر حسب مناسبات جنسیتی خود بوده اند . در این تحقیق نکتۀ قابل توجه و مهمی که دریافت شد این بود که خشونت در بین زنان جوان و تحصیلکرده آشکار ولی در میان زنان مسن و فاقد تحصیل مخفی باقی میماند.
نتایج تحقیق آشکار میسازد که خشونت خانگی محدود به هیچ طبقهای نیست و موقعیت شغلی زنان نه تنها خشونت علیه آنها را کاهش نمیدهد بلکه سبب افزایش خشونت میشود چون مردان سلطۀ مردانه خود را در معرض خطر میبینند، بنابرین از هیچ نوع ظلم و فشار بر زنان دریغ نمیورزتد. از طرفی عمدۀ زنان مسئله خشونتهای خانگی را امر خصوصی و شخصی میدانند و دوست ندارند راجع با آن واضح و آشکار با هرکسی سخن بگویند و بسیاری از زنان معتقد اند که موضوع خشونتهای خانگی به خودی خود حل و فصل خواهد شد. پاسخ زنان به خشونت غالبا با تعجب، شوک، خجالت و خودسرزنشی همراه است و بسیاری از زنان به علت خصوصی پنداشتن موضوع، به دنبال راه حلهای ساختاری برای مقابله با آن نیستند؛ لذا با واکنشهای فردی با خشونت علیه خود برخورد میکنند. اتخاذ هرنوع برنامه جهت مقابله باخشونت به عواملی مختلفی چون سن، سطح تحصیل، طبقه و استقلال مالی و شغلی و برخورداری از حمایتهای خانوادگی و قانونی و ازهمه مهمتر نوع خشونت و جدیت آن بستگی دارد. زنان به حمایتهای قانونی چندان باور ندارند چون معتقد اند که محتوا و ساختارقانون به شدت مردانه است و اگر به نهادهای قانونی هم مراجعه کنند، باری از مشکلی آنها را کاهش نخواهد داد. و از طرفی وفاداریهای خانوادگی و پایبندی به اجبارهای فرهنگی- اجتماعی و نبود حمایت خانوادگی آنها را دعوت به سکوت میکند. آنهامعتقد اند که مراجعه به مراجع قانونی باید آخرین مرحله باشد و قبل از آن به هیچ وجه حاضرنیستند کل خانواده را به خطر اندازند.
Related articles
نقد و بررسی تطبیقی و اصلاحی بر کود جزای افغانستان
Farid Ahmad Noori
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 26 Apr 2021