Views
1
Downloads
40
Citations
فرهنگ معافیت از مجازات و قانونی شکنی در افغانستان
Sarwa Rasa RafizadaReceived 05 Apr 2021, Accepted 05 Apr 2021, Published online 05 Apr 2021
insert_link https://research.ru.edu.af/da/doi/full/52/606ad0f32b55a/31
lock_outline Open access
Abstract
مجازات در نظام¬های حقوقی حداقل به¬طور مداوم به دنبال دو اثر بالفعل و بالقوه می-باشد. دولت¬ها با اعمال سزا بر فرد بزهکار نه¬تنها وی را تنبیه نموده بلکه موجب هراس و به مخاطره انداختن سایر افراد می¬شود که دارای نقش¬های بزهکارانه میباشند. ازاینجهت مجازات از یکسو، سیاست اصلاح و بازپروری مجرم را دنبال نموده و از سوی دیگر، فینفسه زمینهٔ تأمین نظم و امنیت عمومی را فراهم می¬نماید. با این اوصاف، ادبیات جنگ¬های داخلی و استخباراتی در افغانستان نه¬تنها ترور، جنایات عمدی و خودسرانه و حتی هدفمند را نمایش می¬دهد، بلکه بازتاب¬دهندهٔ عدم حاکمیت قانون در خصوص جنایات انجامشده، قانونشکنی علنی دولت¬مردان و فرهنگ فرار از مجازت می¬باشد. این در حالی است که در قرن 21 حقوق بشر بزرگ¬ترین ارمغان مدرنیته محسوب شده و حتی مسئولیت بین¬المللی دولت را مطرح می¬نماید، اما در افغانستان نه¬تنها مسئولیت کیفری جنایتکاران مطرح نبوده بلکه دولت نیز خویشتن را مسئول نمی¬پندارد. بنابراین، قلم حاضر تلاش دارد، مسئلهٔ فرهنگ معافیت از مجازات و قانونشکنی در افغانستان را مورد واکاوی قرار داده و نشان می¬دهد که در طول 30 سال اخیر در افغانستان جنایتکاران علیه بشریت مجازات نشده¬اند، بلکه بارها از سوی مقامات دولتی مورد پاداش قرارگرفته و حتی به صدها تروریست از سوی دولت از زندان¬ها رها شدند.مقدمه
تاریخ و اخبار روز افغانستان نمودار رخدادها، حوادث شوم و ددمنشیهای غیرقابلتصوری است که یاد و خاطره آن آزاردهنده و تکاندهنده میباشد. در سالهای اخیر هزارها کودک، زن و مرد که غالباً غیرنظامی هستند، در این مرزوبوم مورد حملات سازمانیافته و خودسرانهٔ گروههای درگیر در جنگ قرارگرفتهاند. این در حالی است که کمتوجهی و بیتوجهی دولت افغانستان در این خصوص به اندوه قربانیان و ناظران جرائم علیه بشری افزوده است، بدین معنی که ضعف و فساد اداری سازمانیافته در دولت افغانستان باعث شده است که جنایتکاران بدون مجازات باقی بمانند.
در خصوص قدامت و تاریخچهٔ قانونشکنی و فرار از مجازات در افغانستان میتوان چنین شرح داشت:
استبداد و ظلم در رگ رگ تاریخ افغانستان جاری و ساری بوده است. عنصر استبداد در نظامهای سیاسی ما، نهتنها یگانه وسیلهٔ حکمروایی، بلکه یگانه ویژگی حاکمیت نیز بوده است. بنابراین ما میراث دار کشوری هستیم که در آن هر فرد میتواند لشکر تهیه کند و مسیر تصاحب تخت و تاج را با شمشیر و غارت طی کند، پس از تکیه زدن بر سریر امارت، ظل الهی محسوب شود و بدینسان، این جامعه، درواقع زمینهٔ حیات قانونمندیهای حاکمیت مدنی خود را نابود کرده است.
قلم حاضر سعی دارد که مسئلهٔ عدم اجرایی مجازات بر بزهکاران و قانونشکنی علنی در افغانستان را در روشنی رخدادهای سه دههٔ اخیر مورد تجزیهوتحلیل قرار دهد؛ بنابراین، رهیافت پژوهش حاضر چنین مینمایاند که:
در جنگهای کابل که افراد با چور، چپاول، غارت دارائی مردم، قتل، تجاوز و هزاران جنایت دیگر خو گرفته بودند، هزاران فجایع را مرتکب شدند. گروههای درگیر در جنگ بهقولمعروف جنگ را با پول میخریدند و شغلشان شکار غیرنظامیان، زنان و کودکان بود، بهگونهای که بیش از صدها هزار غیرنظامی قربانی هدفمند و خودسرانهٔ جنگهای یاده شده گردیدند. این در حالی است که تاکنون هیچکسی به خاطر قتل عمدی هزاران فرد غیرنظامی به دست عدالت سپرده نشده است.[1]
خشونت، ترور، وحشت و جنایات عمدی و خودسرانهٔ طالبان همانند آفتاب برای هر فردی در هر گوشهای از این کرهٔ خاکی مبرهن است طوری که این گروه افراطی در اوایل قدرت خویش با ورود در برخی شهرها به هر جنبندهای شلیک کردند و سیلی از خون را جاری ساختند. این در حالی است که طالبان هماکنون نیز نیز در یک جنگ تمامعیار علیه غیرنظامیان افغانی و هموطنان خویش قرار دارند که نظیر آن را میتوان از سربریدن شکریه و تبسم، سنگسار عایشه، گروگانگیری تاصدها حملات انتحاری علیه غیرنظامیان نام برد . گفتنی است که در خصوص مسئولیت جزایی گروه طالبان هر انسان عاقلی تعجب میکند؛ زیرا دولتهای افغانستان نهتنها این گروه تروریستی مسئول نمیدانند، بلکه در بسیاری از موارد به آنان توجه و عنایت هم نشان میدهند؛ چنانچه بارها زندانیان گروه طالبان با اهدای جوایز نقدی از سوی رئیسجمهور (کرزی) رها و آزاد شده اند.
اما در این میان جنایات فجیع مشکوکی نظیر حملهٔ انتحاری شاه شهید، حملهٔ انتحاری بر جنبش روشنایی نیز وجود دارد که بدون تحقیق، بررسی و مجازات باقیمانده است. طوری که به در این حملات صدها فرد غیرنظامی کشته شدند اما دولت بهجز اظهار محکومیت و عجز دیگر هیچ کارنکرده است.
بنابراین، منافع ملی کشور، ایجاب میکند که به دفع این وضعیت تلخ و ایجاد صلح و امنیت و وحدت توجهکنیم. بدون شک یکی از عوامل مؤثر در ایجاد فضای یادشده تعقیب و مجازات جنایتکاران جرائم سازمانیافته است که برای رسیدن به چنین هدف، دولت افغانستان به نظام حقوقی قانونمند، توانمند، کارا و مجهز ضرورت دارد. بدینسان، تحقیق حاضر مسئلهٔ فرهنگ معافیت و فرار از مجازات و قانونشکنی علنی را در افغانستان با ابعاد مختلف آن بیان میدارد.
[1] - گفتنی است، صرفاً زرداد فریادی یکی از فرماندهان گروههای درگیر در جنگهای داخلی در بریتانیا به دلیل جرائم علیه بشریت در جنگهای داخلی محاکمه شده بود. موصوف در تاریخ 18 جنوری سال 2005 در دادگاهی در لندن در مورد اتهامهای شکنجه، قتل و آدمربایی در افغانستان مجرم شناخته و به 20 سال حبس محکوم شد. البته هزاران زرداد دیگر نیز در جنگهای کابل دخیل بودند که حتی خویشتن را صاحبان اصلی این سرزمین و حکومت میدانند و مردم و ملت افغانستان را مرهون زحمات خود تلقی مینمایند که هنوز در قدرت هستند و هیچ نوع محکمهای در خصوص آنها آغاز به فعالیت نکرده است.
حاکمیت تنظیمی و خلاء قدرت سیاسی در افغانستان
جنگهای احزاب جهادی، تقریباً از نخستین روزهای ورود جهادگران در بهار 1371 به شهر کابل آغاز گردید. برخی آمارها قربانیان این جنگ را حدود چهل هزار نفر و آواره شدن صدها هزار نفر اعلام میکنند؛ اما بهاحتمال قریببهیقین، تلفات جانی این جنگ بهمراتب بیشتر از اینها بوده است. عمق ویرانگری این جنگها از آنجا برجستهتر نمایان میشود که به این نکته توجه کنیم که بدانیم بیشتر قربانیان، هیچگاه به بیمارستانها و مراکز درمانی انتقال نیافتند و در اغلب موارد، به صورت دستهجمعی راهی آرامگاهها شدند. شاهدان عینی، این امر را تأیید میکنند که در بیشتر موارد، قربانیان بهطور دستهجمعی دفن گردیدند. از سوی دیگر، در این جنگها هیچگاه طرفهای درگیر و جنههای ثابت و مشخص وجود نداشت، هرروز گروهی با گروه دیگر، علیه دسته سوم ائتلاف کرده و با او وارد جنگ میشدند (سجادی, 1380).
بدینسان، در این قسمت از نوشتار به جرائم و فجایعی که در زمان حاکمیت تنظیمها روی داده است، پرداخته میشود فجایعی که غالباً بدون محاکمه باقیماندهاند و عدالت در خصوص آنها جاری نگردیده است.
کشتار دستهجمعی، عدم اجرای مجازات
کشتار دستهجمعی از منظر حقوق بینالملل بهعنوان شدیدترین جرم بینالمللی محسوب شده و مخالف روح و اهداف سازمان ملل متحد میباشد و کشتار بیرحمانه و دهشتناک گروههای قومی، ملی، مذهبی و نژادی در طول تاریخ، بهویژه در قرن بیستم، زمینهساز ورود واژه نوظهور نسلکشی به ادبیات حقوق بینالملل گردید (شریفی, 1390).
بهقولمعروف تاریخ را نمیتوان تغییر داد، بدین معنی که ممکن نیست ملت و مردم افغانستان تاریخ 20 سال پیش را که کابل در شعلههای جنگ میسوخت، کاملاً به باد فراموشی بسپارند.
با استناد یه یک تحقیق علمی، ۶۹ درصد از مردم افغانستان از تخطیهای حقوق بشری متأثر شده اند و این نشانگر عمق فاجعهٔ انسانی در مدت زمان کوتاهی است که در این کشور صورت گرفته است. اغلب قربانیان جرائم جنگی و تخطیهای حقوق بشری در افغانستان باور دارند که محاکمه جنایتکاران جنگی و جرائم ضدی بشری بستر ثبات و استحکام و امنیت را در افغانستان فراهم مینماید. (افغانستان, 2005). این در حالی است که سازمان نظارت بر حقوق بشر، همراه با چندین سازمان بینالمللی و سازمانهای غیردولتی مکرراً از مقامات افغانستان و جوامع بینالمللی خواستار محاکمه افرادی شدند که از سالهای 1370 بدین سو متهم به نقض جدی حقوق بشر و جنایات جنگی هستند.
آنچه در جریان جنگهای کابل اتفاق افتاد بسیار گستردهتر از خود جنگ و قلمرو آن بوده است. انسان کشی، کشتار دستهجمعی، تجاوز برزنان، چور و چپاول، گروگانگیری، اسارت و عملکردهای وحشیانه، بسیار فراتر از شکنجههای قرونوسطی از نمونهها و مصادیق جرائم ارتکابی میباشد. (سید, 1387). پروژهٔ عدالت برای افغانستان تنها در فاصلهٔ ماه جنوری تا ماه جون سال 1994 یعنی شش ماه تعداد قربانیان کابلی را 25 هزار نفر گزارش کرده است(همان). گفتنی است که هرگاه این رقم در پنج سال جنگ امتداد داده شود، نرخ قربانیها به آسمان خواهد رسید (Amnesty Internatioanl, 1999).
شاهدان عینی جنگهای تنظیمی در شرح مشاهدات خویش بیان کردند که جنازههای زیادی را دیدهاند که در سرکها و جادههای کابل انباشتهشده بود که امکان دفن آنها بعد از چندین روز هم میسر نشد (مناقبی, 1379). تاکنون آمار دقیقی از کشتار غیرنظامیان جنگهای تنظیمی منتشرنشده و معلوم نیست چه تعداد از افراد غیر نظامی در جریان جنگهای تنظیمی به قتل رسیدهاند. اما آنچه مسلم است این استکه صدها هزار تن در جریان این جنگها کشته، اسیر و معلول شدهاند.
تجاوز جنسی و عدم اجرای مجازات
خشونت جنسی، تجاوز جنسی و بردگی جنسی علیه زنان و کودکان در تمام نقاط دنیا واقعیتی تلخ میباشد. تجاوز جنسی در طول تاریخ بهعنوان تاکتیکی جنگی برای تخریب غرور و شرافت ملی به کار میرود و نهتنها فرد قربانی بلکه کل جامعه وی را تحت تأثیر قرار داده و موجبات تخریب فرهنگ و هویت وی را فراهم میآورد. خشونت جنسی اصطلاح وسیعتر از تجاوز به عنف است که مصادیق گوناگون را تحت پوشش قرار میدهد و در طول تاریخ در اغلب اسناد بینالمللی چه در عهدنامه بینالمللی مربوط به مخاصمات مسلحانه و چه در میان آراء صادره از محاکم بینالمللی کیفری بهویژه دادگاه بینالمللی کیفری یوگسلاوی سابق و رواندا طی فرایندی بهعنوان جنایت بینالمللی قلمداد شده است (خاگ, 1387).
با این اوصاف، ضمن اینکه قتلعام گستردهای از افراد غیرنظامی در خلأ قدرت سیاسی یعنی در زمان حاکمیت گروهها صورت گرفت، به زنان و دختران نیز تجاوز صورت گرفت (متقی., 1375). شاهدان عینی و بزهدیدگان آن دوران در تشریح ماجرا بیان مینمایند که حتی پسرهای 13 و 14 ساله برای استفادههای جنسی به اسارت گرفته میشدند.
پرستار جوانی بنام شهلا در تشریح چگونگی تجاوز به خود و خواهرش در تهاجمات و جنگهای داخلی چنین اظهار میدارد:
«12 نفر که راکتها را بر شانههای خود حمل میکردند، در خانه ما را شکستند. ابتدا به خواهرم و بعد به من تجاوز کردند. پدرم سعی کرد که مانع آنها شود. اما آنها او را کتک زدند و شکنجه کردند»
حاکمیت طالبان
خشونت، ترور و ناامنی در دوره گروههای تنظیمی باعث شد تا گروه طالبان به انگیزهٔ تأمین امینت و خلع سلاح گروههای نظامی در 1994 به قدرت برسند. هدف طالبان در ظاهر تأمین امنیت و خلع سلاح مجاهدین بود؛ اما آنچه درواقع آشکار شد، چیزی غیر آن بود. طالبان در حقیقت یک پروژه بود که با طرح و ابتکار انگلیس، حمایت آمریکا، پول و سرمایه عربستان و کمک نظامی و آموزشی پاکستان به وجود آمد. نیروهای تحت امر طالبان، قتلعام غیرنظامیان را در دستور کار خود قراردادند؛ کشاورزان را وادار به کوچ اجباری و ترک خانه و کاشانهشان نموده و بهمحض وارد شدن و تسلط بر هر شهر شلیک خودسرانه به رهگذران و گلولهباران مردم را در برنامه خود داشتند (رشید, 1379).
در این قسمت از نوشتار، به جرائم و فجایع طالبان که غالباً در خصوص آنها عدالت جاری و ساری نگردیده است، پرداخته میشود:
کشتار غیر نظامیان
اما طالبان، به نظر میرسد این گروه با سایر سلسله جانیان علیه بشریت در افغانستان بهصورت ناخودآگاه پیمان بسته بودند که به سلسله جنایتکاران و مجرمین جرائم ضدی بشری تراژدی اسفناک قتلعام غیرنظامیان را بهنوبه خود رقم بزنند. روی این ملحوظ طالبان در اوایل سلطه بر شهرهای افغانستان بر هر جنبندهای شلیک کردند و هر سیاهیای را نیست و نابود کردند.
در یک گزارش عفو سازمان ملل آمده است:
« در سپتمبر 1997 هفتاد نفر از غیرنظامیان شامل زنان و کودکان در روستای قزلآباد نزدیک مزار شریف بهطوری عمدی و خودسرانه قتلعام شدند.[1] بازماندگان حادثه اظهار داشتند که کشتار مزبور از سوی طالبان در حال عقبنشینی از موضعی که قبلاً در منطقه تحت تصرف داشتند، انجام گردیده است ولی مقامات رسمی طالبان از مسئولیت این کشتار شانه خالی کردند. این گزارش میافزاید که همه قربانیان، با سرنیزه چشمهایشان از حدقه درآورده شده بود ». (علیزاده 1392).
دکتر کمال حسین گزارشگر ویژهٔ کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در افغانستان، در اجلاس پنجاه و ششم این کمیسیون، در مورد کشتارهای وسیع طالبان در بامیان چنین گزارش میدهد:
«طالبان پس از مدت کوتاهی نبرد با گذر از «آق رباط» در 13 سپتمبر 1998 برای اولین بار وارد شهر بامیان شدند. طالبان از 15 تا 17 سپتمبر در روستاهای بامیان به جستجوی افراد مظنون پرداختند. بر اساس گزارشها آنها در خلال جستجو افرادی را که به بیابان فرار کرده بودند دستگیر کردند و تعدادی از آنها را اعدام کردند.سرآسیاب، حیدرآباد و سیدآباد روستاهایی بودند که بیشتر این جرائم در آنجا ارتکاب یافته است». (Hossain, 2000).
[1] - مراد از «عمدی» بودن قتلعام آن است که نیروهای طالبان با قصد و اراده قبلی و بهصورت عامدانه، غیرنظامیان را هدف کشتار قرار میدادند، و مراد از «سازمانیافته» بودن این اقدامات آن است که این کشتار، با طرح و برنامه از پیش تعیینشده صورت میگرفته است. همچنین، اقدامات «خودسرانه» قلمداد میشود؛ زیرا قتلهای صورت گرفته، نه از باب اجرای حکم دادگاه صالح، بلکه صرفاً برای فرونشاندن امیال قساوت بار عاملان آن و بدون هرگونه رسیدگی به اتهامات قربانیان در محکمه صالح انجامشده است.
کوچ اجباری
کوچ اجباری یکی از مصادیق جرائم علیه بشریت است.چیزی که بر وخامت قضیه میافزاید، این است که جرائم علیه بشریت ازجمله جرائمی است که از رهگذر قدرت داران سیاسی قابل ارتکاب است.
روی این قضیه، طالبان بهکرات مرتکب چنین جنایت ضدی بشری شده اند. این گروه در سال 1999 در حملهای جدید از خط شمال به کوچ اجباری جمعیت غیرنظامیان پرداخته خانههای مسکونی را تخریب و کشت و زراعتها را ویران، و به کاریزهای آب آشامیدنی زهر انداختند. تعرض طالبان به مناطق شمال و شمال شرق افغانستان، به کوچ اجباری انبوهی از جمعیت غیرنظامیان بهویژه زنان و کودکان منجر شد. بر اساس برخی از منابع حدود 25 هزار نفر از اهالی مناطق شمالی از محل سکونت شان بهاجبار کوچ داده شدند (علامه, 1380) برخی شواهد و قراین حاکی از آن است که گروه طالبان برخلاف میل بسیاری از غیرنظامیان ساکن در شمالی، بهویژه زنان و کودکان اقدام به تخریب منازل مزارع و کشتزارها نمودند.
بنابراین، بر اساس اغلب قوانین و اسناد بینالمللی جرائم یادشده در زمره جنایات شدید بینالمللی (جرائم ضدی بشری، جرائم جنگی و حتی جرم نسلکشی را شامل میشود) قرار میگیرد. این برداشت از آنجایی تقویت میشود که جرائم یادشده غالباً علیه غیرنظامیان و افراد، اشخاص و اموالی بوده است که هیچگاهی در مقاصد نظامی دخیل نبودند.[1]از سوی دیگر با توجه به مصادیق جرائم یادشده از قبیل تجاوز، کوچ اجباری، کشتار دستهجمعی، چنین جرائم مصادیق کامل جرائم علیه بشریت بر مبنای اساسنامهٔ دیوان بینالمللی کیفری قلمداد میشوند.را به اثبات میرسانند.
جنایت علیه بشریت در منابع متعدد تعریفشده است. مهمترین اسنادی که تعریفی از جنایات بر ضد بشریت ارائه نمودهاند، اساسنامهٔ دادگاه نورمبرگ، اساسنامهٔ دادگاه توکیو، قانون شماره 10 شورای کنترول، اساسنامهٔ دادگاه کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی و اساسنامهٔ دادگاه کیفری بینالمللی برای رواندا و پیشنویس کمیسیون حقوق بینالملل در مورد قواعد مربوط به جنایات بر ضد صلح و امنیت بشری میباشند.
اما اساسنامهٔ دادگاه بینالمللی کیفری، در واقع با توجه به اسناد فوق و آرای محاکم بینالمللی تلاش نموده است تعریف نسبتاً جامعی از جنایات علیه بشریت ارائه نماید.
طبق ماده 7 اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی منظور از جنایات بر ضدبشریت اعمال مشروحه زیر است که در یک حملهٔ گسترده یا سازمانیافته بر ضد یک جمعیت غیرنظامی و با علم به آن حمله ارتکاب یابند:[2]
«1- قتل؛ 2- قلعوقمع کردن؛ 3- به بردگی گرفتن؛ ۴- کوچ اجباری؛ 5- حبس کردن یا ایجاد هر شکل دیگر محرومیت شدید از آزادی جسمی که برخلاف قواعد بنیادین حقوق بینالملل باشد؛ 6- تجاوز جنسی، بردگی جنسی، فاحشگی اجباری، حاملگی اجباری، عقیم کردن اجباری، و هر نوع خشونت جنسی مشابه به آنها؛ 7-آزار هر تجمع مشخص به علل سیاسی، نژادی، ملی، قومی، فرهنگی، مذهبی، یا جنسی و یا هر عمل مندرج در این بند یا هر جنایت مشمول صلاحیت دیوان بر اساس معیارهایی که در سطح جهانی بهموجب حقوق بینالملل غیرقابلقبول شناختهشدهاند؛ 8- ناپدید کردن اجباری؛ 9- آپارتاید؛ 10- سایر اعمال ضد انسانی مشابه که عامداً بهقصد ایجاد رنج زیاد یا صدمه شدید به جسم یا سلامت روحی صورت پذیرد.»
[1] - برای مطالعه بیشتر و تطبق جرایم یاده شده با اسناد بینالمللی، به اسناد ذیل مراجعه شود:
اساسنامهٔ دادگاه بینالمللی کیفری (ICC) مواد ۵ ، 6 و 7 و کنوانسیونهای چهارگانهٔ ژنو
[2] - گفتنی است که سه عامل در تحقق جنایت علیه بشریت ملحوظ شوند:
الف) وقوع حمله بر ضد جمعیت غیر نظامی: منظور رفتاری است که مشتمل بر ارتکاب چندین عمل از اعمال مذکور در بند یک بر ضد هر جمعیت غیر نظامی است که در تعقیب یا پیشبرد سیاست یک دولت یا یک سازمان برای انجام چنین حملهای صورت گرفته باشد.
ب)گستردگی یا سازمان یافتگی حمله: منظور از گسترده بودن آن است که حمله باید بهطور وسیع و بر ضد عده قابل توجهی از مردم غیر نظامی انجام شود؛ بنابراین، جنایاتی که در اثر اعمال پراکنده ارتکاب مییابد نمیتوانند جنایات ضد بشری ملحوظ شوند. اما غرض از سازمان یافتگی هم آن است که حمله باید بر اساس یک سیاست یا طرح تنظیم و هماهنگ شده، انجام شود.
ج)علم به حمله: منظور مرتکب باید علم به حمله داشته باشد.
عدم اجرای مجازات؛ حکومت کرزی و حکومت وحدت ملی
سیاست حکومت افغانستان در قبال تروریزم روشن و صریح نبوده است. اصولاً در منطق و اخلاق سیاسی رهبران دولتی، چیزی بنام تروریست و یا دشمن صلح، جان و امنیت افغانستان وجود نداشته است. این برداشت از آنجایی تقویت میشود که چندین سال قبل حامد کرزی رئیسجمهور پیشین افغانستان در پاسخ به خبرنگار بیبیسی عقیده خویش را در خصوص طالبان چنین ابراز داشته است:
«طالبان افغان هستند، و حقدارند مناطق مختلف افغانستان را تصرف کنند. وی اظهار داشته است که در زمان ریاست جمهوری خویش مخالف عملیات نیروهای امنیتی و خارجی علیه مواضع طالبان بوده است حتی اگر یک و یا چندین ولایات نیز به دست طلبان سقوط کند.»
بنابراین، رویکردهای فوق باعث شد که نهتنها صدها طالب و انتحار گر از زندانهای کابل رها شود، بلکه دولت افغانستان و شخص رئیسجمهور به هر طالب و انتحار گر به مبلغ صد هزار افغانی و بورسیههای تحصیلی دولتی اعطاء نموده است. این در حالی است که افراد عادی و مطیع قانون و مدنیتطلب بههیچوجه قادر به دریافت بورسیههای دولتی نمیشوند. ازاینجهت چنین اخلاق و منطق سیاسی هیچگاه جنایت و دهشت طالبان را کاهش داده نتوانست.
در این قسمت از نوشتار جرائم و جنایاتی که در زمان حکومت کرزی و حکومت وحدت ملی صورت گرفته است و دولت در قبال آنها ساکت بوده است، موردبحث و بررسی قرار میگیرد.
کشتار غیرنظامیان (حاکمیت طالبان)
چیزی که در این میان غیرقابل درک است. دشمنی تروریست، طالب و داعش با غیرنظامیان است. در طول 15 سال اخیر قربانی اغلب حوادث و رخدادها افراد عادی و غیرنظامیان در افغانستان بوده که هیچ منطق و اخلاق سیاسی حملات هدفمند بر غیرنظامیان را توجیه کرده نمیتواند. بر اساس برخی از منابع از سال 2009 تاکنون تعداد تلفات غیرنظامیان 17252 نفر بوده است.
بدینسان در این قسمت از نوشتار تلاش میشود به برخی از مصادیق و جلوههای رخدادهای مرگبار در محدودهٔ زمانی یادشده اشاره شود. با وصف اینکه به صدها حمله انتحاری مرگ در کشور رخداده است که ذکر هرکدام آنها خارج از حوصله تحقیق حاضر میباشد.
حمله انتحاری سال؟؟ ولایت بغلان افغانستان خونینترین انتحاری در همان مقطع تاریخی محسوب شده بود که منجر به کشته شدن 97 تن و زخمی شدن 110 تن گردید. این در حالی است که بیشتر از 60 تن از قربانیان حادثه بغلان را دانشآموزان یک مدرسه دولتی که برای پذیرایی و استقبال از اعضای ولسی جرگه به محل آمده بودند، تشکیل میداد (انتقاد از عدم مسئولیت پذیری حکومت در پیگیری حادثهٔ خونین بغلان(.
واکنش حکومت افغانستان در قبال حادثه مزبور قابل تفکر است. رئیسجمهور افغانستان آقای کرزی در اطلاعیهای، انفجار بغلان را کار دشمنان صلح و امنیت کشور خواند و رسم احترام سه روز عزای ملی اعلام کرد و به ایجاد یک کمیسیون حقیقتیاب که هرگز نتیجهای در پی نداشت، اکتفا کرد.
وزارت داخله کشور اعلام کرد که حمله انتحاری بر تظاهرات جنبش روشنایی در کابل 80 تن کشته و 231 زخمی بهجا گذاشت. این در حالی است که آخرین ارقام نشاندهندهای بیش از 100 تن کشته و 300 زخمی میباشد که ظاهراً داعش مسئولیت این حمله را به عهده گرفت. ازاینرو، حمله انتحاری بر هواداران جنبش روشنایی در ابعاد ملی و بینالمللی منجر به واکنشهای وسیع شد.
«سازمان عفو بینالملل گفت که حمله انتحاری دهمزنگ، نمایانگر بیاعتنای کامل عاملان قضیه به زندگی انسان است. چنین حملات بازتابدهنده اوج جنگ و ناامنی شدید در افغانستان بوده و خطری جدی برای حقوق بشر در این کشور است.
منبع: کمیشنری عالی ملل متحد برای حقوق بشر 2015
منبع: کمیشنری عالی ملل متحد برای حقوق بشر 2015
جرائم مالی و عدم اجرای مجازات
اغلب در افغانستان جرائمی که افکار عمومی را تحت تأثیر قرار میدهد، جرائم خشونت است و به تبع آن رسانهها، مردم و مقامات مسئول به لحاظ احساس ناامنی به مبارزه با جرائم خشونتبار تمایل دارند.اگرچه جرائم نیرنگآمیز که فساد اداری و جرائم مالی نیز از مصادیق آن است، ازنظر میزان خسارت به افراد و جامعه خطرناکتر از جرائم خشونتآمیز هستند، اما به دلیل اینکه بسیار آرام و بدون هیچ عمل خشونتآمیزی به وقوع میپیوندند، افکار عمومی را تحت تأثیر قرار نمیدهند و این نوع بزهکاری ظاهراً موجب ناامنی نمیشود. در اینجاست که جامعهشناسان و جرمشناسان تذکر میدهند که جرائمی چون کلاهبرداری، تقلبات مالیاتی، ارتشا و.... بسیار خطرناکتر هستند و به ساختار مالی و اقتصادی جامعه ضرر میزنند.
افغانستان کشوری است که مردمان آن همواره در هالهای از ترس و نگرانی به سر میبرند. این در حالی است که عوامل و زمینههای ترس و نگرانی در این کشور متکثر میباشد. فقر، خشونت و ناامنی و دهها عوامل دیگر دامنگیر مردمان این مرزوبوم هست. اما فساد اداری بهعنوان بزرگترین و فاجعه برانگیزترین معضل و نگرانی مردم افغانستان تلقی میشود؛ بهگونهای که 59 در صد از مردم نسبت به فساد اداری و عدم صداقت در ادارات دولتی ابراز نگرانی کردهاند. در همین حال 54 در صدناامنی و 52 در صد فقر را بزرگترین نگرانی و معضل قلمداد میکنند (دفتر ملل متحد برای مواد مخدر و جرم: 1388).
فساد اداری و جرائم مالی در افغانستان بهعنوان یکی از عوامل سازمانیافته و هدفمند تلقی شده که سایر فرایندهای مثبت از قبیل صلح و امنیت را در کشور تحتالشعاع قرار داده و بهعنوان چالشی فراراه صلح و امنیت تلقی میشود. این برداشت از آنجایی تقویت میشود که کشورهای بینالمللی کمک و ادامه همکاریهای خویش در افغانستان را منوط به محو و مبارزه جدی دولت با فساد اداری عنوان کردند.فیصله آخر شورای امنیت سازمان ملل متحد این سازمان را موظف ساخت تا در راستایی حکومتداری و حاکمیت قانون و مبارزه با فساد اداری در افغانستان تلاش ورزند. علاوه بر آن اعلامیه مذکور، تأثیرات گستردهٔ فساد اداری را روی امنیت، حکومتداری خوب و انکشاف اقتصادی با نگرانی ملاحظه نموده است.
بر مبنای یک نظرسنجی، فساد اداری در ادارات افغانستان به صورت گسترده وجود دارد که بسیار نگرانکننده است:
افغانها غالباً در تماس با کارمندان دولتی جهت اکمال یا تسریع مراحل اداری در بدل اجرای کار یا اخذ سند مجبور میشوند تا پولی اضافی بپردازند یا تحفه بدهند. 52 در صد از مردم افغانستان حداقل چند بار در طی سالهای گذشته وادار شده اند تا به کارمندان دولتی رشوه بدهند. یکی از موارد فساد آلوددر افغانستان، پروژههای تدارکاتی و لوژیستکی ادارات دولتی است.
حکومت افغانستان در اکتوبر 2014، در امور تدارکات وزارت دفاع ملی بعضی اصلاحاتی را عملی کرد. بر اساس گزارش سیگار یا بازرس ویژه ایالاتمتحده آمریکا برای افغانستان در مورد افتضاح در قرارداد تیل وزارت دفاع، رئیسجمهور قرارداد مذکور را فسخ کرد و فرمان بررسی سایر قراردادها را نیز صادر کرد.
این در حالی است که مظنونین قرارداد تیل وزارت دفاع ملی تا هنوز مورد تعقیب قرار نگرفتهاند؛ درحالیکه رسوایی وزارت دفاع در معرض عموم قرارگرفته است. اما عدم رسیدگی به این قضیه و سایر قضایا موجب شک و تردیدها در مورد توانایی ادارات تطبیق کنندهٔ قانون و سکتور عدلی و قضایی شده است.
مقرریها و ترفیعات نیز با فساد و رشوه آلوده است. چنانچه برخی گزارشها حاکی از آن است که رتبهٔ جنرالی قابلفروش است. یعنی اغلب افراد با رشوه و پرداخت پول توانستهاند، داری رتبه جنرالی شوند. ازاینجهت سفیر اتحادیه اروپا عنوان نموده است که رتبه جنرالی در افغانستان به یک معامله بازرگانی میماند. وی میگوید:
«تنها مسئله ضعف مدیریتی و رهبری در افغانستان نیست بلکه فراتر از آن است. شماری از افسران بلند رتبه به چور و چپاول منابع افغانها از قبیل استخراج معادن دخیل هستند و به شکل سحرآمیزی داراییهای آنها را برای منافع شخصی خود استفاده میکنند. آنها سلاح و مهمات را نیز به مخالفین و دشمن میفروشند.» (دفتر سازمان ملل متحد: 1388)
یکی دیگر از جلوهها و نمودهای فساد اداری پرسنلهای خیالی در ادارات دولتی و مکاتب ارواح در چهارچوب وزارت معارف میباشد.
سیگار و یا همان بازرس ویژه ایالاتمتحده آمریکا در خصوص افغانستان اعلام داشته است که حدود 750 میلیون دلار کمک آمریکا به معارف افغانستان درزمینهی مکاتب و معلمان خیالی به هدر رفته است و هزینهٔ صدها پروژهٔ ناتمام مفقودشده است.
نتیجه گیری و پیشنهادها
بر اساس یافتههای این تحقیق به این نتیجه میرسیم که حکومت افغانستان در طول 30 سال اخیر، حکومتی برخاسته از آرای مردم، مقتدر و مستقل نبوده است. بدین معنا که حکومت به مفسدین و جنایتکاران عصر و زمانه خویش باج داده و قدرت و صلاحیت مجازات را نداشته است. این گفته زمانی میتواند مورد استناد قرار گیرد که میبینیم تا هنوز نهتنها هیچ مجرمی به دلیل کشتارهای غیرنظامیان در جنگهای تنظیم مجازات نشده؛ بلکه تمامی افراد و اشخاصی که در جنایات مزبور دخیل بودهاند، عزت و شخصیت و اعتبار نیز از سوی حکومت و دولت افغانستان کسب کرده اند.
بنابراین همانطوری که مسئلهی تحقیق حاضر نمایش میزان و نرخ فرار از مجازات در 30 سال اخیر در افغانستان بوده است، رهیافت تحقیق حاضر نیز چنین مینمایاند:
ازلحاظ حقوقی هیچ مرجع معتبر و باصلاحیت وجود ندارد که حق شاکی خصوصی را برای مجرم برائت بدهد. اما دولت افغانستان تا هنوز نهتنها مجرمین و جنایتکاران را که همواره غیرنظامیان را موردحمله هدفمند قرار دادهاند، عنوان مجرم و تروریست نداده است، بلکه همواره و همیشه به چنین جنایتکاران دیدی الطاف آمیز داشته است. این برداشت از آنجایی تقویت میشود که در زمان حکومت کرزی به هر تروریست و انتحار گر که زنده دستگیر میشد، پول نقد و برخی امتیازات دیگر نظیر بورسیه تحصیلی تفویض میشد. اما از این شنیعتر، در طول حاکمیت گروههای تنظیمی هزارها غیرنظامی کشته شدند و هزارها خانه و کاشانهٔ مردم به یغما رفت اما هیچکسی و هیچ جناحی مسئولیت این جنایات را بر عهده نگرفته بلکه منکر این رویدادهای فجیع اند و خویش را ذیحق و شریک ذاتی قدرت و حکومت میپندارند. این در حالی است که دولت نهتنها توانایی مجازات چنین افراد را ندارد، بلکه همیشه قدرت را با آنان تقسیم کردهاست. بااینوجود فارغ از رفتارهای فاجعهبار انجامگرفته، قصد و انگیزهٔ عاملان این جنایات است که در اغلب موارد آنها را در زمرهٔ ارتکاب بزرگترین جرائم بشری؛ یعنی جنایات علیه بشریت جای میدهد؛ این حقیقت در گزارشها و بیانیههای سازمان ملل متحد نیز اشارهشده است. اما در عمل هیچگونه اقدامی در جهت برخورد با عاملان این جنایتها نه در سطح داخلی و نه در سطح بینالمللی صورت نگرفته است.
بنابراین، از سازمان ملل متحد که بر اساس منشور سازمان ملل «مسئولیت حفظ صلح و امنیت بینالمللی را به عهده دارد» و ازآنجاییکه نقض شدید حقوق بشر ناامنی منطقهای و جهانی را به دنبال دارد، انتظار میرود که در برخورد با جنایات ارتکاب یافته در افغانستان سیاست واحدی را اتخاذ نماید، و ازآنجاییکه دولت افغانستان قادر و مایل به رسیدگی به چنین قضایایی نیست، لازم است که سازمان ملل متحد و دادگاه جزایی بینالمللی به نمایندگی از آحاد بشریت و تمدن انسانی در خصوص جنایات افغانستان اقدامات لازم و مؤثر را اتخاذ نمایند. بدینسان، پیشنهاد مشخص این مقاله آن است که سازمان ملل، همانگونه که در مورد جنایتکاران یوگسلاوی سابق و رواندا با اختصاص دادگاه ویژه به برخورد عملی با عاملان جنایت علیه بشریت و دیگر فجایع بشری اقدام کرد، در خصوص جنایتکاران افغانستان که در این برهه علیه غیر نظامیان انجامشده نیز اقدام عملی نماید و جنایتکاران افغانستان را نیز در یک دادگاه بینالمللی بیطرف محکمه نماید.
Related articles