Views
1
Downloads
40
Citations
تأثیر جهانیشدن بر تحول مفهوم امنیت
Mustafa Aqeli , ,Received 21 Apr 2021, Accepted 21 Apr 2021, Published online 21 Apr 2021
insert_link https://research.ru.edu.af/da/doi/full/120/607fae8770d01/92
lock_outline Open access
Abstract
مفهوم امنیت امروزه تحول یافته و ابعاد، ویژگیها و کاربردهای جدیدی به خود گرفته است. اگر امنیت را رهایی از تهدید بنامیم، امروزه دیگر محدود به دولتها و بقای آنها نیست، بلکه افراد، گروهها، منطقه و جهان را نیز شامل میشود، تا جایی که امنیت ملی نیز ناگزیر به آنها توجه داشته باشد. هدف از پژوهش حاضر یافتن دلیل اصلی این تحول پس از فروپاشی کمونیسم است. پرسش این است که مهمترین علت تحول امنیت از مفهوم مضیق به مفهوم موسع چه بوده است؟ فرض پژوهش این است که جهانیشدن مهمترین علت این تحول معنایی و کاربردی در امنیت بوده است. پس از بررسی با روش تحلیلی- توصیفی، یافتهها نشان میدهند که جهانیشدن از مسیرهای گوناگون بر امنیت در مفهوم وسیع آن تاثیر گذاشته و سبب شده است تا دانشمندان در جهت نظریهپردازی در باب امنیت بر آیند و حوزه اطلاق امنیت را موسعتر بسازند؛ در کنار واقعیت جهانی که خود سبب توجه دانشمندان به امنیت در بستر فراختر آن بود.مقدمه
در این جای شکی نیست که امنیت تحول یافته و معنای آن نیز دچار تغییر شده است. این تغییر از یک سو بر میگردد بر تحول واقعی جهان و روابط میان کشورهایی که پس از فروپاشی شوروی به وجود آمد، زیرا در اوایل، امنیت بیشتر بعد سرزمینی و سختافزاری داشت ولی تحولات جهانی سبب شد تا بخشهای دیگر نیز مد نظر قرار گیرد و از سوی دیگر، بر میگردد بر نظریهپردازی در باب امنیت. کارهایی کهاندیشمندان در دوره پسا جنگ سرد در باب امنیت و توسعه مفهومی آن کردند زمینه ساز تحول در مفهوم امنیت شد. کارهای بوزان و همکاران (1391) در اینجا قابل یاد آوری است که امنیت را مفهوم امنیت را توسعه بخشید و ادبیات جدیدی به آن افزود. از آنجا که دنیای پس از جنگ سرد ویژگی متمایزی با دورۀ پیش از آن دارد، باید فهمید چه عواملی سبب این تحول شده است. امنیت پیش از جنگ سرد و هنگام جنگ سرد، در بعد سختافزاری تعریف میشد. ولی امنیت امروزه در کنار بعد سختافزاری بعد نرمافزاری را نیز شامل شده است. در کنار آن امنیت در ابعاد گوناگون فردی، اجتماعی، اقتصادی، زیستمحیطی و سیاسی قابل بررسی است. هم چنان سطوح گوناگون فردی، جامعهگانی، ملی، منطقهای و جهانی را در خود جای داده است. مسئلۀ جدی در این پژوهش این است که چرا امروزه مفهوم امنیت تحول یافته و معانی زیادی را به خود گرفته است. با بررسی متون نگاشتهشده در این زمینه مشخص میگردد که هر کدام آن به یکی از ابعاد امنیت پرداختهاند و نمیتواند برای خواننده قانع کننده باشد. لذا خواستیم تا در پژوهش کنونی به شکل همهجانبه به ابعاد گسترده مفهوم امنیت بپردازیم. در این نوشته نخست جهانیشدن را توضیح میدهیم، سپس به تحول امنیت در جهان کنونی پرداخته و تاثیر جهانیشدن را بر تحول امنیت نشان میدهیم. در فرجام نوشتار خود را با یک نتیجهگیری به پایان میرسانیم.
گفتار اول: جهانیشدن
جهانی شدن به لحاظ تاریخی یک سده پیش از فروپاشی شوروی باب روز شد، گرچه دو دهه قبل از آن در زمینۀ اقتصاد و مدیریت باب شده بود. این پدیده را خیلیها ناشی از انقلاب فناوری میدانند انقلابی که زمان و فضا را فشرده ساخت و به بازتعریف هر امری در هر جایی پرداخت. گاهی از جهانیشدن همان تجددگرایی را عنوان کردند، یعنی جهانیشدن تجدد و نوگرایی، گاهی هم نسبیگرایی را در تمام حوزهها با استفاده از ادبیات پسامدرن. اما گمان میرود اولی درست باشد.
- مفهوم جهانیشدن
جهانی شدن درهم فشرده شدن جهان و تبدیل او به مکان واحد گفته میشود (رابرتسون، 1393: 11). واژه جهانیشدن دو مجموعه متمایز و پویا را شامل میشود، یکی تشکیل نهادهای جهانی مانند بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی و دیگر فرایندهایی که جهانی نیستند و لی در جهانیشدن نقش برجسته داشتند. مانند نهادهای ملی با تأثیرات جهانی (ساسن ، 1389: 13)
جهانیشدن را می توان به مثابه افزایش و تقویت روابط اجتماعی در گسترۀ جهان تعریف کرد که مناطق جغرافیایی دور از هم را در معرض تاثیرپذیری و تاثیرگذاری بر یکدیگر قرار میدهد. (شولت، 1388: 51).
هلد و مک گرو (1388) جهانیشدن را «فرایندهای دگرگونی در فضای سازمانهای روابط و انجمنهای اجتماعی» میدانند که وسعت، عمق، سرعت و میزان تاثیرگذاریهای متفاوتی دارند. از مجموع این ادبیات میتوان این گونه برداشت کرد که جهانیشدن وضعیتی است که در آن مسایل محلی با مسایل جهانی تلاقی میکنند و بالعکس. در واقع به وضعیتی که طی آن زمان و مکان فشرده میشوند و جغرافیای ذهنی و فزیکی در نوردیده میشود، جهانیشدن گفته میشود.
- نظریههای جهانیشدن
از میان نظریههای گوناگون پیرامون جهانیشدن حد اقل سه گونه نظریه قابل تامل و تدقیق است.
گروه اول نظریههاییاند که زیر عنوان نظریات واقعگرایانه قابل بررسیاند. در این گونه نظریات ما به دو راه متفاوت میرسیم. راه نخست که که ریشه واقعگرایی دارند، میکوشند نشان دهند که جهانیشدن مفهوم جدیدی نیست و نتوانسته به عنوان یک مفهوم انقلابی تغییرات بنیادین؛ آنگونه که ادعایش را دارد به وجود آورد (ساسن، 1389: 43). برای نمونه گلیپین (1389) میگوید تا هنوز دولت بهعنوان یک بازیگر میتواند تعیین همان چیزی باشد که قبلا بالای آن کنترل داشته است. در واقع شاید بتوان از تحول در عملکرد آن سخن زد ولی نمیتوان گفت نقش آن کمرنگ شده است. جهانیشدن چیزی نوی نیست و از دوران کهن از زمان شکلگیری ارتباطات و جود داشته است و صرفا جهش بیشتری نسبت به زمانهای دیگر به دلیل کاهش هزینه آورده است. فقط همین و نه بیشتر. گلیپین را شاید بتوان یکی از پیش گامان چنین رویکرد واقعگرایانه به جهانیشدن دانست.
راه دومی، جهانیشدن را به فال نیک میگیرد و به آن به عنوان پدیدهای مینگرد که به دولت توانمندی بیشتر میبخشد. شاو (1389) یکی از پیشگامان چنین نگرشی است. از دید او جهانیشدن موجب نشده تا نقش دولت کمرنگ شود، بلکه زمینه را برای قدرتنمایی بیشتر آن فراهم کرده است. برای نمونه دولت آمریکا در چنین وضعتی که جهانیشدناش مینامیم، قدرتمندتر شده است.
گروه دوم نظریات لیبرالیستیاند. جهتگیریهایی زیر نام لیبرالیستی را میتوان بر دو دسته تقسیم کرد. گروه اول نظریاتی که باور دارند با به وجود امدن وضعیت جهانیشدن قدرت دولت کاهش یافته و زمینه برای بازیگران غیردولتی و افراد فراهم شده است. (ساسن، 1389: 43). شاید به «نای» بتوان عنوان لیبرالی از این تیب را داد. گروه دوم اعتقاد دارند جهانیشدن سبب شده است تا دموکراسی لیبرال زیر سوال برود. چراکه جهان غیر لیبرال از راه فناوری اطلاعات و برخورد ایدلوژیک، هژمونی لیبرال دموکراسی را در جهان به چالش مواجه ساخته است. شاید بتوان اوهمای را در این دسته قرار داد. باور اساسی این گروه بر این است که همانگونه که جهان لیبرال میتواند گسترش یابد، همچنین میتواند از دیدگاههای غیر خودی (منظور لیبرال- دموکراسی) نیز تاثیر پذیرد. این انعطاف دو حالت دارد. یا سبب میشود، لیبرال دموکراسی منعطف شود و خود را با ارزشهای غیر غربی بازسازی کند و یا منتهی به مقابله میشود. ولی احتمال اول بیشتر است.
گروه سومی دیدگاه تغییر وضع موجود دارند شاید بتوان به آنها عنوان رادیکالیسم داد. که در خود سه چشمانداز به جهانیشدن دارند. چشمانداز نخست، جهانیشدن را یک ابزار بهرهکشی میدانند. این دیدگاه را والرشتاین (1389)، گالتونگ (1389) دنبال کردند. و در نوشتههای لنین، لوگزامبورگ و حتا مارکس هم قابل بازیابی است. نویسندگان جدیدی مانند رابینسون (1389) و فاکس پایون (1389) اعتقاد دارند که جهانیشدن آخرین و بالاترین مرتبه سرمایهداری است و در واقع پروژۀ جدی برای بیشتر ساختن شکافهای اقتصادی در جوامع است (رابینسون، 1389: 480)
در چشمانداز دوم آن را یک فریب ایدولوژیک میدانند. به گفته جونز (1391) آرجون آپادورای یکی از پیشگامان این چشمانداز است. از دید او فرهنگ غربی به دنبال هژمونیک شدن است و جهانیشدن ابزار مشروعیت بخش آن است. آپادورای بر بعد فرهنگی جهانیشدن تاکید کرده و میکوشد نشان دهد که چگونه جهانیشدن به فرهنگ غربی مشروعیت میبخشد.
استیگلیتز (1394) باور دارد که ایدولوژی نیولیبرال که نماد آن بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانیاند، ناکام ماندهاند و طرحهای توسعهای این سه گروه جهان را به یک سردرگمی سوق داده است. برای نمونه کافیست به طرحهای بازسازی آمریکا از چشمانداز نیولیبرالی توجه کرد که در بسیاری از جهان شکست خورده است.
چشمانداز سومی آن را یک موهبت برای از بین بردن سرمایهداری میداند. مارکس بهترین نمونۀ این گروه است. چرا؟ زیرا مارکس گفته بود، سرمایهداری گورگن خویش است (والرشتاین، 1389: 459). یعنی:
- سرمایهداری فناوری نوین را در اختیار طبقه فرودست داد و آن میتواند به عنوان ابزرا فشار از آن استفاده کند.
- از آنجایی که به مازاد سرمایه میاندیشد، و فرودستان توانایی خرید را ندارند، سرمایهداری به بحران رفته مشروعیت خود را از دست میدهد
- مهتر از همه اینکه دولت به عنوان ابزار سلطه، مشروعیت خود را از دست میدهد و قدرت سرکوب را دیگر در مناسبات سیاسی- اقتصادی از دست میدهد. این یک فال نیک به دنیای سدۀ بیست و یکم است.
گفتار دوم: امنیت
امینت را باید رهایی از تهدید دانست. چرا؟ زیرا تا زمانی که حس تهدید وجود دارد، نمیتوان از امنیت سخن زد. حتا اگر به لحاظ سنتی بقای ما تهدید نشود. منظور ما از بقا در مفهوم سنتی یعنی اینکه به لحاظ فزیکی تهدید نشویم. این کافی نیست چون برخی تهدیدها بدن ما را تهدید نمیکنند، بلکه بیشتر روان ما را تهدید میکنند. کافیست به امنیت فرهنگ توجه کنیم. در تهدید فرهنگی شما خود زنده اید ولی آنچه از شما گرفته میشود، هویت شماست. بنابر این رسیدن به امنیت زمانی شدنی است که تهدید در ابعاد آن از بین برود. ما تلاش میکنیم این مفهوم را بیشتر بکاویم.
- امنیت مضیق
امنیت مضیق همان امنیتی است که از گذشته مورد توجه نظریهپردازان امنیت بوده است. این گونۀ امنیت ناظر بر بقای سرزمین و یا تهدیدات دولتی است. در این گونه برداشت، ناامنی چیزی است که بیرون از دولت وجود داشته وجود فیزیکی دولت را تهدید میکنند. این نوع دید به امنیت در غرب پا گرفت و تا فروپاشی شوروی ادامه یافت. در این دید که جنگ سرد بیشتر آن را برجسته کرد بعد نظامی امنیت مهمترین عامل و گاهی یگانه عامل فهمیده شده است.
در نگاه مضیق به امنیت دولت مردان نگران حفظ تمامیت ارضی، حاکمیت و استقلالاند و از دیگران میترسند، چون دیگران یا رقیباند یا دشمن. زیرا دوستی در روابط بینالملل وجود ندارد. منافع تعریف کننده دوستی و دشمنی میان دولتها است. این منطق همان منطق واقعگرایی است که در سراسر جنگ سرد بر جهان سایه افگنده بود. در این نگاه راه حل یا موازنه قوا از راه برابر سازی توان خودی و یا متحدین در برابر دیگران است و یا جنگ. در واقع دو نهاد برای مدیریت روابط بینالملل دارد: موازنه قدرت و جنگ. در جنگ سرد، بازدارندگی هستهای نمادی از این منطق در روابط بینالملل بود.
- امنیت موسع
امنیت موسع همان امنیت تحولیافته است. امنیتی است که به بخش نظامی در کنار بخشهای دیگر توجه دارد، نه اینکه آن را مهمترین و تنها گزینه ممکن بداند. امنیت موسع یعنی امنیت اجتماعی، امنیت سیاسی، امنیت اقتصادی، امنیت نظامی و امنیت زیستمحیطی.
- امنیت اجتماعی: امنیت اجتماعی را امنیت هویتی نیز تعریف کردهاند. یعنی اگر گروه اجتماعی قومی یا مذهبی در سطح درون- ملی احساس تهدید کند، میتوان گفت امنیت ندارد. داشتن امنیت یعنی رهایی از تهدید هویت دیگران. اگر گروه قومی یا مذهبی احساس کند که از ساختار تصمیمگیری به حاشیه کشانیده شده است و یا احساس کند تبار او زیر فشار است، امنیت اجتماعی او تهدید شده است. (عاقلی و افخمی، 1396)
- امنیت سیاسی: امنیت سیاسی یعنی رهایی از تهدیداتی که ناظر بر نهادهای حکومتی و یا مشروعیت نظام باشد. اگر دولتی چه از درون، چه از برون احساس تهدید کند، و فکر کند که گروهی یا بیرونی یا دورنی آن را برمیاندازند، در تهدید سیاسی به سر میبرد. «امنیت سیاسی ناظر برثبات سازمان نظمهای اجتماعی است و گوهر بخش سیاسی از تهدیدهای مطرح برای حاکمیت دولت را تشکیل میدهد. هستۀ اصلی ملاحظات امنیت سیاسی در دو جهت تعمیم مییابد: نخست، تهدیدات غیرنظامی را که برای واحدهای سیاسی دیگر، غیر از خود دولت مطرح است، شامل میشود. دوم، فراتر از این گونه واحدها میتوانیم امنیت سازی را به معنای دفاع از موضوعات سیستمی مانند جامعه بینالملل یا حقوق بشر بینالملل بدانیم» (بوزان، همان: 225). بنابر این، سه مفهوم، نهادهای دولتی، نظام سیاسی و مشروعیت سیاسی حاکمان جزو مواردیاند که تهدیدات سیاسی متوجه آنها است.
- امنیت اقتصادی: این گونه امنیت در سطح فردی ناظر بر نبود تهدید در زمینه عذا، آب، مسکن، وظیفه و موارد مشابه است و در سطح دولت نبود مانع در برابر توسعه اقتصادی، داشتن امکانات تولید داخلی و رفع نیازهای اولیه را میتوان جزو امنیت اقتصادی آورد. گاهی دولت امنیت افراد را نیز به خطر مواجه میکنند، حتا گاهی امنیت اقتصادی در سطح گروهی و یا فردی از سیاستهای اقتصادی دولت هم آسیب میبیند. در اینجا بیش از آن که دولت دیگری از بیرون در معرض تهدید باشد، دولت خودی تهدید است. برای نمونه اگر شرکتی بخواهد در بیرون از کشور خود سرمایهگذاری کند تا سود بیشتر را از آن خود سازد ولی دولت خودی اجازۀ چنین چیزی را ندهد. گفته میتوانیم امنیت اقتصادی شرکت با تهدید مواجه شده است. چرا که دیگر نمیتواند در سطح کلانتر سیاستهای اقتصادیاش را دنبال کرده سود بیشتری را از آن خود سازد.
- امنیت نظامی: امنیت نظامی را میتوان امنیت ناظر بر بقا تعریف کرد. «در عمل، دستور کار امنیت نظامی عمدتا حول توانایی حکومتها برای حفاظت از خودشان در برابر تهدیدهای نظامی داخلی و خارجی دور میزند ولی از این گذشته میتواند متضمن کاربرد قدرت نظامی برای دفاع از دولتها یا حکومتها در برابر تهدیدهای غیر نظامی که متوجه موجودیت آن هاست مانند مهاجران یا ایدئولوژیهای رقیب هم باشد (بوزان، همان: 90- 91).
امنیت نظامی در این جا به این معناست که دولتها باید بتوانند از خودشان در برابر دیگران دفاع کنند. در صورتی که نتوانند دفاع کنند، در امنیت به سر نمیبرند. حتا اگر تهدید بالفعلی متوجه آنها نباشد.
- امنیت زیستمحیطی: به تهدیدات بر آمده از محیط زیست تاکید میکند. مانند زیاد شدن نفوس، قطع جنگلات، گرم شدن زمین، بیماریهای فراگیر و ... در شرایط پس از جنگ سرد و با همت بزرگانی چون بوزان و همکاران (همان) و دیگر نظریهپردازان امنیت، امنیت زیست محیطی به محراق توجه سیاستورزان قرار گرفته و امروز به مهمترین مسله امنیتی تبدیل شده است.
گفتار سوم: تأثیر جهانیشدن بر مفهوم امنیت
حالا که مشخص شد که امنیت مفهوم وسیعتری نسبت به پیش به خود گرفته است، میخواهیم نشان دهیم که این تحول ناشی از چه چیزی بوده است. یا به تعبیری دیگر مهمترین دلیل این تحول چه بوده است؟ فرض پژوهش این است که جهانیشدن مهمترین عامل این تحول بوده است. چگونه جهانیشدن سبب تحول در مفهوم امنیت شده است؟ میخواهیم این موضوع را تبیین کنیم.
- تأثیر جهانیشدن بر امنیت فردی
جهانی شدن چگونه بر امنیت فردی تاثیر گذاشته است؟ حد اقل از سه مجرا توانسته امنیت فردی را تهدید کند. ا- از مجرای وسایل ارتباط جمعی. 2- از مجرای سیاستگذاری لیبرال و پیآمدهای سرمایهدارانه آن که به درز میان فقیر و غنی منجر میشود. 3- از دریچه کاهش اقتدار دولتی که زمینه را برای در خدمت گرفتن افراد توسط شرکتهای سودجو به گونهی فراهم کرده است که امکان قدرتنمایی توانایی فردی از میان رفته است. یعنی انسان در خدمت بنگاههای بزرگ اقتصادی و شیشدگی بیشتر آن.
- رسانهها و امنیت فردی
رسانهها به عنوان کانالهای ارتباطی نیرومند توانایی آن را داررند تا پیامها را به جاهای دور بفرستند. در واقع جهان مجازی دنیا را به مثابه کف دست در آورده است. در این دنیای مجازی امکان دستبرد به حریم خصوصی به مراتب سادهتر از دیگر زمان هاست. در هرکجای دنیا میتوان به حریم خصوصی افراد از راه شبکههای اجتماعی نفوذ کرد. در کنار آن رسانههایی که در خدمت بازار هستند نیز تلاش میکنند امنیت فردی را نادیده گرفته به پخش خبرهایی جذاب و بیماهیت بپردازند و به ذهنیت عامه شکل ببخشند. در واقع رسانهها در دنیای امرزوی توانایی چهرهسازی و نقابپردازی و تحریف را دارند (ساروخانی، 1394: 207- 2020). این همه سبب میشود امنیت فردی انسان مورد تهدید قرار گیرد.
- سیاستگذاری لیبرال و پیآمدهای سرمایهدارانه
همچنین سیاستگذاریهای لیبرال هم پیامدهای وحشتناکی برای امنیت فردی دارد. برای نمونه میتوان به فقر بیشتر افراد توجه کرد. در جهانیشدن که از دید برخی آخرین مرحلۀ سرمایهداری است (رابینسون، 1389: 480)، نیازمندیهای جدی انسانها اهمیت ندارند، آنچه اهمیت دارد، سود بیشتر برای سیاستگذاران بزرگ شهرها و یا سرمایهدارانی است که در واقع مدیران جهانیشدناند. در چنین حالتی فقر در جهان جنوب بیشتر شده و پول بیشتر از آن سرمایهداران خواهد شد (هایت و دیگران، 1383: 14). نمونههای زیادی را میتوان بر شمرد. برای نمونه ساخت و تولید فیلمهای پورن در شبکههای اجتماعی زمینۀ دستیابی برای جوانان جنوب را بیشتر ساخته و هزینههای مادی و معنوی (زمان و فرصت) را از آنان میدزدد. امنیت فردی انسان در چنین حالتی به تهدید مواجه شده است. زیرا او به دنبال چیزیهایی میگردد که جهان سرمایهداری به او داده است، در واقع طبیعت ثانوی مورد نظر مارکوزه (1388) را در خود پرورش داده است و همه چیز را طبیعی میانگارد در حالی که مدیریت ذهن او دست مدیران شبکههایی است که در اختیار سرمایهداران قرار دارند. سود در چنین حالتی جای عدالت را گرفته است. به انسان به عنوان ابزار اقتصادی نگاه میشود، نه به عنوان هدف (ساروخانی، 1394: 207). بنابر این سیاستهای لیبرالی در جهت انسان زدایی از انساناند تا بتواند به مثابه ماشین پول بیشتری به فرادست تقدیم نماید.
- شرکتهای خصوصی و ناکارایی دولت در دفاع از حقوق شهروندی
دولت که در وضعیت جهانیشدن اقتدار عام و تام خود را از دست داده است، نمیتواند مانع هجوم سیل آسای اطلاعات بشود، نمیتواند از حقوق شهروندان خودش در برابر دیگران دفاع کند. نمیتواند مانع نفوذ ایدئولوژی لیبرال شود و دولت حمایتی شکل بدهد. در چنین وضعیتی نهادهای تولیدی داخلی دیگر شرایط مبارزۀ رقابت با نهادهای تولیدی خارجی را نداشته در برابر نهادهای خارجی شکست میخورند (بروان و آینلی، 1393: 219). شکست نهادهای داخلی به معنای خرید شهروندان از نهادهای تولیدی خارحی است که پول را به خارج از دولت انتقال میدهند و روز به روز دولت ضعیفتر و ضعیفتر شده در نتیجه کارایی اقتصادی اش را از دست میدهد. این از دست دادن توانایی سبب از دست دادن اقتدار شده و زمینه بحران فراهم میشود که در نتیحه دولت دیگر نمیتواند خدمات شهروندی مانند بهداشت، آموزش و دیگر نیازهای شهروندان را برآورده کند. در نتیجه فرد تهدید میشود. دولت برای حل این معضل دو راه حل دارد: یا باید دروازه خود را به روی سرمایه گذاری خارجی ببندد که نتیجه آن تبلیغات بزرگ جهانی رسانهای سرمایهداری علیه خودش است، یا باید مالیه را بالا ببرد. از آنجاییکه بالا بردن مالیه به سود شهروندان نیست (و یا حد اقل آنها چنین فکری میکنند)، از دولت ناراضی میشوند که خود دو پیآمد دارد: عدم مشروعیت و مقبولیت دولت و دوم ناتوانی در خرید از سوی شهروند، زیرا شهروند پولی که قرار بود به دولت میداد تا به گردش در بیاید، به شرکتهای تولیدیای داده است که خارج از کشور است. در یک کلام هم دولت تهدید شده است و هم فرد.
- تأثیر جهانیشدن بر امنیت اجتماعی
اگر امنیت اجتماعی رامترادف با امنیت گروهی (چه تباری، چه مذهبی و چه ...) بگیریم، جهانیشدن عامل بسیار جدی در تهدید امنیت اجتماعی به شمار میرود. زیرا اجتماعها هویت خود را دوست دارند و نمیخواهند آن را از دست بدهند در حالی که جهانیشدن سبب شده است تا یک فرهنگ خاص آنهم فرهنگ غربی هژمونی یابد. در واقع جهانیشدن در بعد فرهنگی چه چیزی غیر از یکسانسازی سلیقه و رفتار مردم میتواند باشد؟ یکی از ابزارهای جهانیشدن زبان انگلیسی است، دیگر ابزار آن فناروی اطلاعاتی و رسانهها اند. سومین عامل مهم ایدولوژی لیبرال و فرهنگ غربی است (بنگرید به آثار چامسکی). بنابر این، کسانی که خود را در این بسترها نمیبینند از زاویه جهانیشدن احساس تهدید میکنند. برخلاف بوزان (1391) منظور ما از امنیت اجتماعی امنیت کوچکتر از از امنیت کشوری نیست. اجتماع مورد نظر ما میتواند بزرگتر از محدودۀ یک کشور باشد. برای نمونه مسلمانان را در نظر بگیرید. گمان می کنند که امنیت هویتی شان از طریق ایدئولوژی لیبرال و فرهنگ غربی تهدید شده است. امنیت هویتی زبان فرانسوی که گمان میکنند انگلیسی برای آن یک تهدید است. و نمونههای همانند دیگر. از این رو جهانیشدن سبب شده است تا امنیت اجتماعی در سطوح گوناگون از سوی غرب تهدید شود.
- تأثیر جهانیشدن بر امنیت ملی
جهانی شدن هم چنان امنیت ملی کشورها را نیز تهدید کرده است. امنیت ملی ناظر است بر امنیت کشور از تهدیدات داخلی و خارجی. درحالیکه نفوذپذیری مرزهای کشورها چه در بعد مادی و چه در بعد ذهنی سبب شده است تا دولتها نتوانند مانع اقدامات بازیگران دولتی و غیر دولتی در خصوص کشورداری و نظام سیاسی شان شوند (بلیس و اسمیت، 1388: 33). ازاینرو، دولت (نهاد دولت، نظام سیاسی، مشروعیت دولت و کارایی دولت) زیر پرسش میرود و در واقع به تهدید مواجه میشود. برای اینکه موضوع بیشتر روشن شود باید تهدیدات دولت شناسایی شوند و دیده شود که جهانیشدن چگونه زمینه ساز تهدید امنیت ملی میشود.
برای یک دولت حد اقل میتوان 4 گونه تهدید را شناسایی کرد. تهدیدی که متوجه ایده دولت میشود. تهدیدی که متوجه نهاد دولت میشود. تهدیدی که متوجه بقای فیزیکی دولت میشود. تهدیدی که موجب تضعیف جایگاه دولت در نظام بینالمللی و یا منطقهای میشود.
- تهدید ایده دولت
ایده دولت همان چیزی است که دولت را به عنوان یک دستگاه حافظ نظم داخلی و اجرای حاکمیت ملی در بیرون میسازد. در این جا نقش ایدئولوژی دولت پررنگ است. اگر دولتی گمان کند که ایده او مورد تهدید است و دیگران قصد براندازی آن را دارند تا ماهیت یکسان با دیگران پیدا کند. احساس تهدید میکند. ایران از جمله همین کشور هاست. تهدید ایران از نظر امنیت ملی این است که گمان میکند دولت ایران که با ایده اسلام شیعی به وجود آمده است، مورد پذیرش غرب نبوده و غرب درصدد براندازی آن است. این موضوع بزرگترین تهدید برای امنیت ملی ایران تعریف شده است. کم نبودند دولتهایی که برای ایدۀ متفاوت شان نسبت به هستی دولت از میان رفتند و یا از کارانداخته شدند. کافیست به تحولات خاورمیانه نگاهی داشته باشیم، متوجه میشویم که ایدۀ دولت از سوی دولتهای دیگر و بازیگران دیگر مورد تهدید قرار گرفته است.
- تهدید نهاد دولت
نهادهای دولت شامل پارلمان، نیروهای اجرایی و دادگاه آن است. دولتها میهراسند که مبادا یکی از این دستگاهها زیر نفوذ آنچه آنها دشمن میخوانند قرار گیرد. برای نمونه نفوذ اسراییل در دستگاه استخباراتی ایران برای دستیابی مدارک مهم میتواند برای ایران تهدید باشد. نفوذ روسیه در دستگاههای اطلاعاتی آمریکا برای تاثیرگذاری در انتخابات میتواند یک تهدید به شمار آید. نفوذ پاکستان در امنیت و سیاستگذاری افغانستان میتواند یک تهدید برای افغانستان به شمار آید. نفوذ آمریکا در سیاستگذاریهای پاکستان میتواند یک تهدید به شمار آید. در واقع تهدید نهادی یعنی اینکه یک نهاد دولت مورد نفوذ دولت/ دولتها به گونهای قرار گیرد که یا کاراییاش را از دست بدهد و یا خود در برابر دولت به مثابۀ عامل بازدارنده قرار گیرد. شاید بتوان پارلمان افغانستان را نشانه زد.
- تهدید بقای دولت
در اینجا تهدید امنیتی متوجه بقای فیزیکی دولت است. یعنی دولت بخشی از سرزمین خود را در خطر ببیند و یا دولتهای دیگر بر خاک آن دست درازی کنند و از خاک او بهرهبرداری کنند. در هردو صورت این دولت احساس خطر خواهد کرد. این موضوع گرچه شاید برای کشورهای غربی آنقدر مهم نباشد چون تواناییهای زیاد بازدارندگی دارند و مسئلۀ کشورداری برای شان تا اندازهای حل شده است ولی برای کشورهای جهان سوم همچنان اهمیت دارد. کافیست به مسئلۀ کردها، پشتون ها، بلوچها و دیگران توجه کنیم، ببینیم تا چهاندازه میتوانند زمینهساز تجزیه کشور شوند. اگر کردها بخواهند کشوری شکل دهند چهار کشور (ترکیه، سوریه، عراق و ایران) در خاورمیانه تجزیه خواهد شد. یعنی هرچهار کشور بقای شان در خطر قرار خواهد گرفت. هم چنان بلوچهایی که میان ایران و افغانستان و پاکستان قرار گرفتهاند. اگر توجه نماییم میبینیم که برای هرسه کشور تهدید اند. آنان میتوانند زمینهساز تجزیه هرسه کشور شوند. اگر پشتونهای دو طرف مرزهای افغانستان و پاکستان همگرا شوند میتوانند تهدیدی برای امنیت ملی پاکستان باشند. چراکه بخشی از سرزمین اش را از دست خواهد داد. بنابر این تهدیدات امنیت ملی از بعد بقا برای بسیاری از کشورها هنوز هم مهم است.
- تهیدید حاکمیت
دولتها تلاش دارند تا حاکمیت خود را هم در داخل و هم در بیرون اعمال نمایند. بدون اعمال حاکمیت نمیتوان دولتداری کرد. پس دولت در بعد داخلی نیاز به اجرای قوانین و خودمختاری داخلی دارد. یعنی اینکه نیروی بازدارندهای در داخل وجود نداشته باشد تا قدرت دولت را به چالش بکشد. کشورهایی که اقلیتهای تباری، مذهبی و یا موارد مشابه دیگر دارند همیشه در هراساند مبادا کشورهای دیگر آنها را بر علیه دولت ملی خود شان تشویق و ترغیب کند. کم نبودند گروههایی که چنین کارهایی را کردند. طالبان از سوی پاکستان به چنین منظوری ساخته شده بودند (عاقلی، 1396: 84 و 91).
در بعد خارجی نیز، دولتها نیاز دارند تا در برقراری ارتباط شان کسان دیگری مداخله نکند. در واقع تلاش دارند تا حاکمیت خود را بدون مداخله دیگران در محیط بینالملل اعمال نمایند. هرگاه دولتهایی فکر کنند که دیگران این روابط را احترام نمیگذارند و یا سعی در به بن رسانیدن سیاستهای شان به گونه غیر مشروع دارند، حاکمیت خود را در خطر دیده احساس تهدید میکنند. این یعنی تهدید امنیتی در بخش حاکمیت یا آنچه زیر عنوان استقلال بحث میشود.
- تهدید جایگاه دولت
گاهی دولتها میهراسند که جایگاه فرهنگی، سیاسی و یا اقتصادی خود را از دست دهند. برای نمونه موقعیت هژمونیک آمریکا (اگر درست باشد) خود چیزی است که از دست دادنش برای آمریکا تهدید است. موقعیت سیاسی اسرائیل برای غرب و آمریکا؛ در صورتی که اسرائیل این موقعیتش به خطر مواجه شود، یک تهدید برای امنیت ملیاش است، چون امکان اقدامات زیادی از سوی کشورهای متعارض با او وجود دارد. جایگاه اقتصادی ژاپن از سوی چین، جایگاه اقتصادی ایران از سوی سعودی و یا متحدین آن. این همه نمونههایی از تهدیدات در برابر امنیت ملی کشورها به شمار میرود.
- تأثیر جهانیشدن بر امنیت منطقهای
بسیاری باور دارند که جهانگرایی با منطقهگرایی در تضاد است. بسیاری دیگر بر همبستگی آنها باور دارند. آنانی که بر تضاد میان منطقهگرایی و جهانگرایی تاکید میکنند، باور دارند که منطقهگرایی، محلی شدن و نوعی تبعیض منطقهای را شدت میبخشد در حالی که جهانیشدن به جهانشمولی و مرز زدایی تاکید میکند. در جهانیشدن مرز میان مناطق باید از بین برود و ارزشهای جهانشمول را خلق کنند و جدی گرفته شوند. دیگاه دومی این دو را دو روی یک سکه دانسته میگویند منطقهگرایی پیآمد جهانیشدن است (هتنه و دیگران، 1391).
به هر حال جهانیشدن تاثیر دوسویه بر امنیت منطقهای گذاشته است. از یک سو سبب شده است تا تعامل میان گروههای فروملی زیاد شده جسارت برای همگرایی بیشتر شود، نمونه آن را در اروپا میبینیم. در 2001 قرار بود اروپا به سمت فدرالیسم پیش برود که در 2007 به ناکامی انجامید. از سوی دیگر سبب شده است تا نوعی محلیگرایی یا تبعیض در سطح منطقهای افزایش یابد. ما هردو نگاه را تحلیل خواهیم کرد.
- جهانیشدن و واگرایی منطقهیی
جهانی شدن چگونه ممکن است بر واگرایی امنیتی بینجامد؟ با تحلیل شرایط گوناگون سیاسی، مذهبی، ایدئولوژیک، اقتصادی و .. در مییابیم که جهانیشدن توانسته است بر واگرایی کشورها در منطقه خودشان کمک کند. برای نمونه جهانیشدن موجب میشود، تا ملتهای غیر دولتی (ملتهای قومی یا مذهبی) وفاداریهای جدیدی با استفاده از ابزراهای ارتباطی برای خود شان تعریف کنند که فراتر از مناطق رفته و ماهیت منطقهای سیاست و امنیت را به چالش بکشند. برای نمونه مسلمانان افغانستان ممکن است به مصر بیشتر از یهودیان سریلانکا گرایش یابند. یا در برنده شدن اردوغان به عنوان مسلمان بیشتر حس خوشحالی کنند و حمایت کنند تا با یک کشوری دیگری که در جنوب آسیاست. هم چنان به ایران که کشور خاورمیانهای است بیشتر از نیپال اهمیت بدهند. در یک کلام جهانیشدن فضایی را فراهم کرده است که دیگر جغرافیا اهمیت خود را از دست بدهد (لیک و مورگان، 1997). وفاداریها بر مبنای هویتهای گوناگون فراتر از مکان بروند. در حوزه اقتصاد نیز ممکن است دولتها محدود به منطقه نمانده به دیگر مناطق تجارت خود را گسترش دهند. برای نمونه هند خود را در جنوب آسیا قید نساخته علاقهمند به درگیری در مسایل جهانی است و این میتواند برای منطقهگرایی مشکلساز شود، چون تعهد منطقهای را از هند میگیرد (عاقلی، همان: 74). بنابراین جهانیشدن بر منطقهای شدن یک تهدید به شمار میرود.
- جهانیشدن و همگرایی منطقهیی
جهانیشدن ممکن است سبب همگرایی نیز شود (هتنه و دیگران، همان). برای اینکه موضوع را بهتر فهمیده باشیم کافیست به تعامل افراد منقطه توجه کنیم. اگر منطقه را در جغرافیا خلاصه نکنیم، بهتر میتوانیم اهمیت فناروی اطلاعات و ارتباطات را که ویژگی جهانیشدن است در امنیت منطقهای بیابیم. منطقه را میتوان بر مبنای هویت تعریف کرد (اسلوکوم و هووه، 1394: 208). مانند تروریسم، اسلام و غیره در چنین نگاهی میتوان یک همبستگی میان جهانیشدن و امنیت منطقهای دید. ولی در همین نگاه هم یک دیالکتیک وجود دارد. منطقه مورد نظر که بر مبنای هویت تعریف کردیم، هم میتواند در عصر جهانیشدن مورد حمایت اعضایش که گروههای و نهادهای دولتی و غیر دولتیاند، بشود و هم میتواند توسط هویتهای دیگر مورد تعرض و گاهی درگیری قرار گیرد. (بنگرید به هانتینگتون، در بر خورد تمدن ها) هویت اسلام سیاسی را در نظر بگیرید، نشان میدهد که چقدر در فرهنگ جهانی زننده چهرهنمایی شده است.
- تأثیر جهانیشدن بر امنیت جهانی
جهانیشدن موجب شده است که امنیت جهانی در دستور کار قرار بگیرد. امنیت کرۀ زمین مربوط کل بشر است. بحث ایدز، مسایل زیست محیطی، مسایل جنایتهای بشری، تسلیحات هستهای، تروریسم، قاچاق مواد مخدر و فقر.
این همه از مسایلی امنیتی جهانیاند که یک دولت به تنهایی نمیتواند از پس آن بر بیاید. برای نمونه شبکههای تروریستی با استفاده از منابع انترنتی و دیگر کانالهای ارتباطی که جهانیشدن فراهم کرده است، توانایی گردآوری اطلاعات استراتیژیک به نفع خود را دارند. « این شبکهها اطلاعات خود را از گزارشهای مطبوعاتی، اسناد حکومتی، گزارشهای جنایی و نظارتهای فزیکی گردآوری میکنند» (کنی،1387: 105).
ایدز نیز یکی مهمترین مسایل جهانی است، طبق آمار 42 میلیون نفر مبتلا به این بیماریاند. این بیماری چرا باید یک مسله امنیتی باشد؟ چون از یکسو امنیت انسانی را تهدید میکند و از سوی دیگر نهادهای اجتماعی مانند خانواده، نظام آموزشی و بخش بهداشت را نیز تهدید میکند که برآیند آن فروپاشی و متزلزل ساختن دولت است (البی، 1387: 153). همچنین در سطح بینالمللی به این دلیل یک معضل است که ارتباطات سریع جابهجایی آن را میسر ساخته است.
فقر نیز جهان را به دو گروه دارا و ندار تقسیم کرده است. و این پیآمدهای امنیتی زیادی دارد. هستند بسیاری که ریشۀ جنگهای خاورمیانه، آفریقا و جنوب آسیا را اقتصادی میدانند (هایت و دیگران، 1383). به باور ایشان جهانیشدن و یا هم اقتصاد جنگی که ریشه در جهانیشدن دارد موجب شده است تا کشورهای جنوب به توسعه نرسند (بورن، 1387: 2007- 2013). دافیلد (1389) ناامنی در جنوب را در نگاه سرمایهداری غربی میبیند. مری کلدور (1389) ماهیت ایدولوژی لیرال را به گونهای به تصویر میکشد که سبب جنگهای فراوان و غارتهای فراوان در کشورهای جنوب شده است. بنابراین جهانیشدن امنیت جهانی را به خطر و تهدید چندجانبه روبهرو ساخته است.
نتیجهگیری
در فرجام به این نتیجه دست مییابیم که مفهوم امنیت امروزه تحول یافته است. این تحول هم ریشۀ نظری دارد و هم واقعی. واقعی به این معناست که جهان پس از جنگ سرد تفاوت زیادی با جهان جنگ سرد دارد. زیرا امنیت سختافزاری دیگر نمیتواند پاسخگوی نیازمندیهای دولت ها، افراد و گروهها باشد. نظری به این معنا که کارهای زیادی از سوی دانشمندان انجام شد که در نظریهپردازی آنان امنیت غیر نظامی جای خود را باز کرد. تلاش این بود که نشان داده شود جهانیشدن چگونه بر این تحول تاثیر گذاشت و تهدیدات زیادی را خلق کرد. پس از بررسیهای زیاد نشان داده شد که جهانیشدن از مسیرهای گوناگون بر امنیت فردی، اجتماعی، امنیت ملی، منطقهای و جهانی تاثیر گذاشته و سبب میشود تا نگاه ما به سمت موضوعات سیاسی، اقتصادی، هویتی، زیستمحیطی در کنار موضوعات سیاسی جلب شود. امروزه در جهان امنیت صرفا محدود به دولتها نیست، شرکتهای تجارتی، افراد، گروههای اجتماعی (مذهبی، تباری)، دولت، ملیت نیز تهدید امنیتی احساس میکنند و در نتیجه نباید امنیت را از چشمانداز تنگ ریالیتسی نگاه کرد.
Related articles