Home > All Journals > فصلنامه علمی- پژوهشی رنا> List of issues > Latest Articles > بررسی رابطه سکولاریسم با عقل گرایی درغرب و عقلانیت در اسلام



6018
Views
0
Downloads
40
Citations
Research Article

بررسی رابطه سکولاریسم با عقل گرایی درغرب و عقلانیت در اسلام

Asfandyar Ghafary
Received 07 Apr 2021, Accepted 07 Apr 2021, Published online 07 Apr 2021

insert_link http://research.ru.edu.af/en/doi/full/76/606d8d86974ad/53



lock_outline Open access
Abstract
سکولاریسم بیشتر زایده عصری روشنگری در سرزمین مغرب زمین می¬باشد. از آنجای که بنیان¬های فکری مدرنیته بر مبانی فلسفی و عقلانت جدید تکیه زده است، می¬توان رابطه¬ای انکار ناپذیری میان عقل¬گرایی مدرن و جریان فکری سکولاریسم یافت. با رشد تفکر عقلانی و فلسفی جهان اسلام نیز آغوش خود را به روی تفکر فلسفی باز نمود با این تفاوت که اندیشمندن مسلمان در گذشته چندان تحت تأثیر افکار سکولاریسم واقع نشده است. ولی در عصر کنونی نه تنها خطر ریشه دواندن افکار سکولاریسم در جهان اسلام یک امر انکار ناپذیر است، بلکه ایجاد مسئله در درون جوامع اسلامی نموده است. وجود پیچیدگی¬ها و تحلیل¬های متفاوت از جریان عقل گرایی و مبادی فلسفی عقلانت مدرن نگارنده را به سوی انتخاب روش تفهمی و تفسیری علاقمند نمود. در کنار رشد تفکر عقل¬گرایی در مغرب زمین نمی¬توان نقش دین مسیحیت را در خرد گریزی و اسلام را در خرد پذیری نادیده گرفت. بدین¬معنا که بر خورد غیر اصولی کلیسا در مواجه با تفکر روشنگری و پیش زمینه¬های پیدایش عقلانیت مدرن بازگشت به تفسیر¬های غیر اصولی از دین مسحیت دارد. در طرف مقابل اندیشمندان مسلمان در مواجه با جریان فلسفی یونان با آغوش باز از آن استقبال نمودند و به باز پروری اندیشه¬های فلسفی یونان در حوزه فرهنگی اسلامی پرداختند.
مقدمه

 

پژوهشگران غربی و اندیشمندان اسلامی، در تحلیل و بررسی اندیشه سکولاریسم، علل و عوامل ظهور آن، به دلایل مختلفی اشاره نموده‏اند. از جمله خاطر نشان نموده‏اند که زمینه‏های همچون عملکرد ناصحیح متولیان دستگاه کلیسا، برخی محتویات ضعیف موجود در متون اناجیل متعدد، رشد ناگهانی علم و صنعت، ورود مباحث علمی، معرفتی و نظری جدید از سوی برخی از فیلسوفان درباره انسان، جهان هستی و... هر یک به نوبه خود موجب تشدید تفکرات دنیامآبانه و بشر‏گرایانه در انسان مغرب زمین گردیده و پیامد آن، منجر به حذف دین از متن جامعه و اجتماع شده و در قبال آن علوم بشری قالب­های جدید از اندیشه را جایگزین اندیشه دینی نموده است.

از آنجای که بخش قابل توجه اندیشه مغرب زمین از طریق ترجمه وارد فضای فکری و اندیشه نسل جدید جوامع اسلامی می­گردد، طبیعتاً بخشی اعظم از نیروی فکری جهان اسلام بدون توجه به زمینه های فکری شکل گیری اندیشه­های نوین تحت تأثیر این ایده­ها واقع می­گردند و در برخی موارد منجر به دین گریزی در نسل جوان ­می­شوند. در برخی از کشورهای اسلامی بویژه افغانستان رویکر منفی اهل تفکر و اندیشه به اصول اساسی دین، باعث ایجاد مسئله و به وجود آمدن چالش­های اجتماعی در جامعه می­شوند. بنابراین ضرورت وجود مسئله اقتضا دارد که به نقش عقلانیت در به وجود آمدن تفکر سکولاریسم در اندیشه متفکران اسلامی و غربی پرداخته شود.

پرسش این است که عقل گرایی(در غرب)و عقلانیت(در اسلام) چه رابطه­ای با سکولاریسم دارد؟ دستیابی به پاسخ صحیح در این رابطه مستلزم تعریف روشن از عقل، عقل گرایی، عقلانیت و سکولاریسم می­باشد. بنابراین برای دستیابی به پاسخ سوال مورد نظر، ابتدا چند سوال به جهت تقدم منطقی آنها بر سوال اصلی، نیاز به پاسخ گویی دارد: عقل، عقل­گرایی و عقلانیت چیست؟ اقسام آن کدام است؟ سکولاریسم چیست؟ زمینه­های شکل گیری سکولاریسم چه می­باشد؟

رویکرد و روشی که دراین پژوهش برگزیده شده است تفسیری و تفهمی می­باشد. از این رو جمع آوری اطلاعات مورد نیاز به صورت کتابخانه­ای انجام گرفته است. بنابراین نوشتار حاضر به توصیف، تحلیل و تبیین عقل­گرایی در غرب و عقلانیت در اسلام می­پردازد؛ تا جایگاه و نقش خردگرایی را در شکل گیری بنیان­های سکولاریسم روشن نماید.

روند منطقی پژوهش اقتضا می­کند مباحث این نوشتار به سه قسمت اصلی تقسیم گردد؛ نخست تعریف مفاهیم و دسته بندی آن، دوم توضیح زمینه­های شکل گیری سکولاريسم، سوم رابطه عقل­گرایی در غرب و عقلانیت در اسلام با سکولاریسم.

 

 

 

search Keywords: عقل عقل گرایی عقلانیت سکولاریسم و دین
مفهوم عقل

 

«عقل» در لغت به معناى «بازداشتن»(ابن منظور، 1414/ ‏11: 458) امساک، پیوند دادن و نگه داشتن می­باشد. عقل به قوایی گفته می‌شود که آماده پذیرش علم و دانش است و گاهی به دانشی که به وسیله همین قوه به‌ دست آمده نیز عقل گفته شده است.(راغب اصفهانى،1412: 577)

اصطلاح عقل به طور کلی به نیروی هوش در تنظیم مفاهیم و برقراری مناسبات منطقی به شیوه­ای که بتوان نتیجه درست از مقدمه مفروض استخراج کرد یا حکم عینی معتبری درباره پدیده­های تجربی دلالت دارد. این مفهوم با بسطی که یافته به معنی تبین منطقی و معتبر یا توجیهی برای یک رویداد یا رابطه نیز آمده است. افلاطون عقل را همچون «آلتی تصور می­کند که بدان وسیله انسان به معرفت حقیقی، یعنی دریافت صور لایتغیر یا ماهیات دسترسی می­یابد و در نقطه مقابل عقاید صرفی قرار دارد که بر ادراک حسی از عالم متغیر اجسام مادی استوارند». (جولیوس گولد،1384­:586) مفهوم عقل دراین معنا باتوجه به نگرش معرفت حقیقی که در آن وجود دارد نمی­تواند مبانی سکولاریسم را تشکیل بدهد. برای مفهوم عقل در فرایند زمان دگرگونی معنایی صورت گرفته است به طوری که در دوره کنونی عقل به «شماری از روش های عمل به منظور پی جویی حقیقت مربوط به پدیده­های تجربی»(جوليوس گولد، 1384 :587) کاربرد دارد.

برای عقل مفاهیم و معانی مختلفی وجود دارد؛ از آنجایی که بیشتر معانی عقل نه تنها با ایده سکولاریسم ارتباط ندارد، بلکه منافی و متضاد آن نیز می­باشد؛ در نوشتار زیر به طور اختصار به بیان معانی عقل و کاربردهای آن می­پردازیم تا روشن گردد که چه نوع از معانی عقل با مفاهیم سکولاریسم در ارتباط می­باشند.

1. عقل ابزاري[1]برای تسلط آدمي بر طبيعت می­باشد. ماكس وبر رفتارهاي انسان غربي را كه متأثر از غلبه عقلانيت ابزاري است، كنش­هاي عقلاني معطوف به هدف معرفی مي­کند. 2. عقل متافيزيكي[2]به شناسايي احكام اصل هستي مي­پردازد. از این رو كاوش در مسائل فلسفي و هستي شناختي بر عهده عقل متافيزيكي است. 3. عقل نظري[3] درباره هستي­هايي سخن مي­گويد كه خارج از حوزه اراده انساني تحقق دارند. اين معاني از عقل اعم از عقل متافيزيكي، و عقل متافيزيكي، بخشي از عقل نظري است. 4. عقل عملي[4] درباره هستي­هايي بحث مي­كند كه بر اساس اراده انساني تكوين مي­يابند؛ مانند نبايدها، مسائل اخلاقي، حقوق فردي و اجتماعي. 5. عقل مفهومي[5] اعم از دانش عقل نظري و عملي است. عقل مفهومي با وساطت مفاهيم ذهني به شناخت موضوعات محل بحث خود مي­پردازد. ۶. عقل شهودي[6] بدون وساطت مفاهيم ذهني به شهود حقايق كلي و فراگير نايل مي­شود. عقل شهودي به يك اعتبار در قبال عقل مفهومي و به اعتبار ديگر در قبال شهودهاي حسي و يا شهودهاي عرفاني است. ۷. عقل قدسي[7] نوع متعالي عقل شهودي است. صاحب عقل قدسي از ارتباطي مستقيم و حضوري با حقايق عقلي بهره مند است. نصوص ديني، عارفان و فيلسوفان در تبيين عقل قدسي فراوان گفته اند. 8. عقل عرفي[8]به ادراك فعليت يافته جمعي جامعه اطلاق مي­شود. فهم عرفي مي­تواند مشتمل بر معارفي باشد كه از طريق عقل مفهومي يا عقل قدسي به بشر تعليم داده مي­شود يا مجموعه­اي از آگاهي­ها باشد كه در اثر گرايش­هاي عملي توسط خيال و وهم آدميان پديد مي­آيد و از مسير جامعه پذيري در فرهنگ جامعه مستقر مي­گردد. ۹. عقل كلي[9] دو معنای سعي و مفهومي دارد، كلي سعي ناظر به احاطه و شمول وجودي يك حقيقت است. كلي مفهومي، همان مفاهيم گسترده ذهني است كه بر مصاديق متعدد حمل مي­شود. 10.  عقل جزئي[10] در قبال عقل كلي مفهومي است و مدركات آن اضافه به امور جزئي و محسوس دارد. عقل جزئي، وهم نيز ناميده مي­شود. در عقلانيت ابزاري بيشتر از عقل جزئي استفاده مي­شود. 11. عقل تجربي[11] بخشي از عقل نظري است كه به امور طبيعي مي­نگرد و از محسوسات استفاده مي­كند و قياسات تجربي را تشكيل مي­دهد.(پارسانیا، 1381: 4-5)

همان طور که خاطر نشان گردید از درون واژه «ع ق ل» معانی مختلف تراوش می­نماید. بی تردید بسیاری از این معانی با مفهوم سکولاریسم سازگاری ندارد. از میان معانی مختلفی که برای عقل ذکر گردید تعداد بسیار معدودی از مفاهیم عقلانی (مانند عقل عرفی، عقل جزئی، عقل تجربی و عقل ابزاری) زمینه، بستر و شرایط را برای ظهور و بروز سکولاریسم فراهم می­سازد.

 

[1]. Instrumental reason.

[2]. Metaphysical reason

[3]. Speculative reason

[4]. Practical reason

[5]. Conceptual reason.

[6]. Intuitive intellect

[7]. Sacred intellect.

[8]. Common sense.

[9].Universal intellect.

[10].Individual intellect.

[11].Empirical reason.

مفهوم عقلانیت

 

عقلانیت به معنای بسیط، ناظر است به سبک یا رفتاری که (الف) مناسب با دستیابی به اهداف مشخصی باشد و (ب) در محدوده­هایی از طریق موانع و شرایطی مشخص بر فرد تحمیل شود. (جوليوس گولد، 1384­ :589) به نظر رنه دکارت عقلانیت صفتی از ذهن انسان است و در شکل حقایق خود آشکار مانند قانون عدم تناقض نمایان می­شود. عقلانیت دکارت همراه با رهیافت­های عقل گرایانه پرشمار دیگر بر این باور است که به دست آوردن شناخت درباره سرشت هستی، از راه بکارگیری عقل امکان پذیر است و اینکه رابطه­ای نظام­مند میان هستی و شناخت ما از آن وجود دارد. بدین سان عقلانیت در این مفهوم هم­تراز عینیت می­باشد.(اندروادگاروپیترسجویک،­1388­:353).

 

انواع عقلانیت

 

ماکس وبر به طور کلی چهار نوع عقلانیت در جهان غرب را از هم دیگر متمایز می­سازد که عتارتند از؛

عقلانیت عملی؛ به نوعی از خرد و اندیشه اطلاق می­شود که انسان­ها به طور معمول در زندگی روزانه خود برای رسیدن به اهداف مورد نظر از آن بهره می­گیرند. در این نوع نگرش عقلانیت ابزار بکارگیری برای نیل به اهداف با توجه به شرایط و واقعیت­هایی که فرد عامل با آن مواجه است انتخاب و به کار گمارده می­شود.

عقلانیت نظری؛ در برگیرنده تلاشی برای مهار واقعیت بر اساس اصول شناختاری از طریق رشد مفاهیم انتزاعی می باشد. در این حوزه از عقلانیت هدف کنشگر فهم عقلانیت جهان می­باشد؛ بنابراین عقلانیت نظری توجه خود را به فهم جهان هستی متمرکز می­کند نه رفتار عملی در درون آن.

عقلانیت ذاتی؛ متضمن و در برگیرنده عمل مستقیم می­باشد. بدین معنا که انتخاب مناسب ترین چیز برای انجام دادن به وسلیه ارزش­های­ عالی­تر هدایت می­شوند. این نوع از عقلانیت به تجربه­های روزانه و تفکر عملی ارتباط نمی­یابند بلکه به هدف عالی­تر از آن توجه خود را متمرکز می­سازند.

عقلانیت صوری؛ بر انتخاب مناسب­ترین کنش مبتنی بر قواعد، تنظیمات و قوانینی آن تأکید دارند.(جرج ریتزر،1389: 73-74)

مفهوم عقل گرایی

 

عقل گرایی از واژه Rationalism از ریشه Ratio گرفته شده است که در فارسی به مفهوم خردگرایی، خرد آیینی، عقل­گرایی، اصالت عقل، عقل باوری و امثال آن به کار برده می­شود. «عقل گرایی بر اولویت و تقدم عقل و شناخت عقلانی تأکید دارد. به این ترتیب عقل­گرایی فلسفی، به آن نظامی از باور فلسفی گفته می­شود که بر کفایت عقل انسانی، به تنهایی، برای به دست آوردن حقیقت عینی تأکید می­ورزد».(مهدی امیدی و دیگران،1390­:96)

مفهوم و معانی سکولاریسم

 

واژه انگلیسی سکولاریسم Secularism بر گرفته از واژه لاتینی Saeculam در لغت به معنای زمان، عصر،(کمال اردکانی،­1387:­­97) سده، نسلی از انسانها، زمان و عصر حاضر در مقابل ابدیت و جاودانگی الوهیت و غیر این جهانی قرار دارد. سکولارSecular به مفهوم ناسوتی، بشری، بی­حرمتی زمینی، دنیوی، این دنیایی، غیر مذهبی، عرفی(بریجانیان ماری،1373:­ 780) و در مقابل امر مقدس و قدسی(میرچاه الیاده،1375:­ 58) می­باشد.

از آنجایی که واژه سکولار در فرهنگ و جامعه غربی شکل گرفته است در زبان فارسی معانی و معادل متناسب با آن یافت نمی­شود با این حال معانی و معادل­هایی مانند دنیا گرایی، جدا انگاری دین و دنیا، دنیا زدگی، بی­دینی، دین گریزی عرف گرایی و امثال آن ذکر گردیده است.(عبدالرسول بیات و دیگران،1381: 327)

باتوجه به اختلاف نظر اندیشمندان معنای متعددی برای سکولاریسم در اصطلاح ذکر گردیده است؛

1) زوال دین، به این ترتیب که نمادها و نهادهای مذهبی پیشین حیثیت و اعتبارشان را از دست می دهند،(کمال اردکانی،1387:­ 97) جنبش­های اجتماعی شکل می­گیرد که حیثیت دنیوی داشته و نگرش اخروی و جاودانگی در اندیشه و رفتار آنان وجود ندارد(شریعتمداری،1382: 25) و در نتیجه راه برای جامعه بدون دین باز می­گردد.

2) سازگاری هرچه بیشتر با این جهان، به این معنا که در این جهان توجه آدمیان از عوامل فراطبیعی منفک و جلب ضرورت­های زندگی دنیوی و مسائل آن می­شود. به این ترتیب علائق گروه­های مذهبی با علایق گروه­های غیر مذهبی درهم آمیخته می­شود و نمی­توان یکی را از دیگری تفکیک نمود.(براین ویلسون،­1374: 126)  

 3) جدایی دین از جامعه؛ در این معنا دین به قلمرو خاص خودش عقب می­نشیند و منحصر به زندگی خصوصی می­شود. دین خصلتی درونی می­یابد و تسلطش را به هر یک از جنبه­های زندگی اجتماعی از دست می­دهد(کمال اردکانی،1387:­ 97) و منجر به جدایی دین و دولت، تثبیت دادگاه­های مدنی، تساوی در برخورد از حقوق فردی، جعل قوانین متناسب با زمان و مکان و آزادی دین از سیطره دولت(برکات حلیم،1991:­ 251) می­گردد.

 4) جایگزین صورت­های مذهبی به جای باورداشت ها و نهادهای مذهبی؛ یعنی دانش، رفتار و نهادهایی که زمانی مبتنی بر قدرت خدا تصور می­شدند، به پدیده­های آفریده انسان و تحت مسئولیت او تبدیل می­گردند. در این معنا با دین انسانی شده مواجه هستیم.(کمال اردکانی،1387:­ 98)

 5) سلب تقدس از جهان؛ به این معنا که جهان خصلت مقدسش را از دست می­دهد، انسان و طبیعت، موضوع تبیین علّی عقلانی قرار می­گیرند.(برکات حلیم،­1991:­ 251) در این جهان جدید نیروهای فرا طبیعی هیچ نقشی ندارند.

 6) حرکت از جامعه مقدس به سوی جامعه دنیوی، به این ترتیب که جامعه هر نوع پایبندی به ارزش­ها و اعمال سنتی را رها می­کند و ضمن پذیرش دگرگونی، تمام فعالیت­ها را بر مبنای محاسبات عقلانی و فایده گرایانه انجام می دهد.(کمال اردکانی، 1387:­ 98)

7) قدر جامع در تعریف سکولاریسم عبارت است از گرایشی که طرفدار و مروج حذف یا بی اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحت­های مختلف حیات انسانی از قبیل سیاست، حکومت، علم، عقلانیت، اخلاق و... است. سکولاریسم دراین معنای مشخص، عمدتاً یکی از ویژگی­های تمدن و فرهنگ دوره­های جدید است؛ و یکی از مؤلفه های مدرنیته غربی محسوب می­شود.(عبدالرسول بیات و دیگران،­1381: 328).

 

زمینه­های شکل­گیری سکولاريسم

 

موج­ها و زمینه­های شکل گیری پیدایش سکولاریسم را می­توان در نگرش­های نحله­های مختلف علمی و تاریخی جستجو نمود.

1) از نظر منابع اوليه­ي ديني در کتاب مقدس کنوني مسيحيان، اصول و قوانيني که بتوان با استناد به آنها خطوط کلي برنامه­هاي زندگي را ترسيم کرد و جوامع بشری را اداره نمود، محتوای مورد نیاز وجود ندارد،(پروفسور لطفی لوینان،1931:­ 16) لذا دانشمندان و متفکران جامعه به قوانين عقلي و تجربي روي آوردند. از طرفی در کلام و الهيات مسیحی، عقايدي چون تثليت، گناه، فدا و مانند آن به عنوان عقايد ديني شناخته شده است که توجيه خرد پسندي براي آنها وجود ندارد. از طرفی نبود ایده حکومت و تأکيد بر جدايي دين از حکومت در مسيحيت علل ظهور انديشة سکولاريسم در فرهنگ غربي بوده است؛ زیرا در اناجيل اربعه، سخنان حواريون، مانند پولس، پطرس­اگوستين قديس و همچنين در تفسير آباي کليسا، آيات و شواهد فراواني مبني بر جدايي دين از حکومت وجود دارد. ضمن اين که در اين منابع و همچنين فقاهت مسيحي قوانين اجتماعي و حکومتي مشاهده نمي­شود. چنين نگرشی باعث تسريع جامعة غربي به دامن سکولاريسم شد. در اناجيل اربعه از جمله انجيل يوحنا جملات فراواني از حضرت عيسي(ع) وجود دارد که ملازم جدايي دين از حکومت است؛( قردان ملکی،­1380:­  32-39) تعالیم و تفاسیر فوق از دیانت مسیحیت دربردارنده و پذیرای دو نوع اقتدار موازی به صورت همزمان در جامعه گردید. بدین معنا که سیاست و حکومت به عنوان حقوق حاکم یا قیصر از آن اوست، و امور دینی و معنوی به خدا و کلیسا واگذار شده است. تفکیک امور فوق موجب عدم دخالت یکی در حوزه دیگر می­گردد(مجید موحد، 1382:­ 100) که بستر را برای فرآیند سکولارسیتی در حوزه سیاست و سپس در حوزه اجتماع فراهم می­سازد.

2) در جنبه­ي فلسفي وقتی يگانه راه شناخت جهان مشاهده­ي حسي و آزمون تجربي در نظر گرفته شد. اين تفکر فلسفي پس از رنسانس در دنياي غرب به اوج خود رسید. پذيرش چنين فلسفه­اي، مفاهيم و آموزه­هاي ديني و متافيزيکي را مورد بي مهري و انکار قرار داد.(میرچاه الیاده،1374: 228)

3) از جنبه اجتماعي، پس از آنکه کليسا بر همة شئون سرنوشت سياسي جامعه­ي مسيحي تسلط يافت، هم از نظر اخلاقي و هم از ديدگاه سياسي و اقتصادي به انحراف گراييد و اين انحرافات نقش مهمي در زشت جلوه دادن چهرة دين و حکومت ديني داشت و منشأ قيام حکومت مسيحي شد.(هارولد.ژ.لاسکی، 1347:­ 47) آزارها و شکنجه­هايی که توسط دستگاه ديني مسيحي (کليسا ) بر اهل دانش وارد شد و وجود اختناق و استبداد از ديگر عوامل ايجاد نفرت و بدبيني در ذهن مردم، به ويژه دانشمندان و آزاد انديشان، بود که به صورت مخالفت با دين با بي اعتنايي به آن در فرهنگ غربي نمايان شد و به تدريج به ديگر جوامع نيز سرايت کرد. تا این که ایده سکولاریسم فحوای کلی­تر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یافت و از محدوده اولیه حقوقی بسیار فراتر رفت و به صورت سمبل یک جریان تاریخی مطرح گردید، که طی آن طرز تفکر و تلقی دینی به عنوان مظهر سنت به وسیله معادل­های عقلانی و علمی به عنوان نماد مدرنیته جایگزین گردید.

4) از نظر تاريخي نيز مسيحيت در نخستين دورة حيات خود، حکومت تشکيل نداد و در امر مديريت جامعه دخالتي نداشت تا اين که پس از مدتها کليسا اقتدار يافت و انديشه­ي حکومت را در سر پروراند. در آغاز با امپراطوران در امر اداره جامعه مشارکت کرد و سرانجام، به قدرت سياسي بدون رقيب مبدل شد.(رباني گلپايگاني،­1381:­ 24-25) کليسا در تباني آشکاري با فئوداليته و نظامهاي حاکم فئودالي بر جوامع اروپايي به تحول و سرمايه اندوزی آنهم نه فقط از راههاي اقتصادي، بلکه با شيوه­هاي مختلفي مانند، فروش آمرزش­نامه و مقامات ديني، تحريف مذهبي، انجام فسادهاي اخلاقي و ارتکاب انواع معاصي، از جمله اموری بودند که کلیسا دامنگیر آن شده بود. به عنوان نمونه از ابتداي قرن سيزده ميلادي، پاپ اينوسان سوم «انگيزيسيون (inguisition) يا تفتيش عقايد را آغاز کرد. در عهد وي، همچنين عهد اونوريوس سوم و گرگوار نهم، دادگاه­هاي تفتيش عقايد در همه جا مستقر بود و گرگوار نهم مقررات شديدي در اين­باره وضع مي­کرد. اين دادگاه­ها تنها به امور مذهبي نمي پرداختند، بلکه غالباً اغراض و اميال شخصي متوليان کليسا را نيز در مورد تعقيب و مجازات کساني که تسليم هوي و هوس و خواسته­هاي آنها نمي­شدند، به کار مي­بستند و کشيشان بر قدرت و ثروت خود مي­افزودند. از ابتداي قرن چهارده ميلادي رفته رفته ناقوس افول قدرت کليسا به صدا درآمد در سال 1300م. فيليپ چهارم، پادشاه فرانسه، پاپ بونيفاس هشتم را به حبس کشاند. درسال 1447م. حضور و گزينش دو پاپ فرانسوي و رومي دنياي مسيحيت و دستگاه زعامت کليسا را بيش از پيش تضعيف کرد تا بالاخره در اين سال به منظور ممانعت از اين تضعيف، کليسا ضوابطي براي انتخاب پاپ واحد تعيين کرد، اما ضربه­ي وارده به قدرت و موقعيت پاپ­ها و پاپيسم ديگر ترميم پذير نبود. در سراسر اروپا مقاومت­هايي در برابر پاپ و مقامات کليسا آغاز شد و آنان قدرت خود را از دست دادند و از آن پس قادر به ممانعت از مخالفت­هاي روز افرون نبودند.(اخوان کاظمی،­1379:­ 161) بي ترديد اين تضعيف و روند آن در کليسا کاتوليک و چند پارگي آن، از مقومات فرآنيد سکولاريسم در غرب گردید.

رابطه عقل گرایی و سکولاریسم در غرب

 

در قرن هفدهم و هجدهم فیلسوفان عقل گرا پا به عرصه ظهور نهادند. دستاورد نگرش خردباوری این فیلسوفان جدید منجر به تفکر سکولاریستی و دین ستیزی گردید. دکارت عقل را کلید گره­گشای همه امور می­دانست. اسپینوزا از عقل گرایانی بود که تفاوتی میان خدا و طبیعت قایل نبود. کانت دلایل سنتی وجود خدا را رد کرد، زیرا از خدا برداشت اخلاقی داشت و به دلیل نیاز جامعه به اخلاق اعتقاد به خدا را لازم می­دانست نه به خاطر وجود خارجی خداوند. کانت در واقع می­خواست عقل را جانشین مکاشفه الهی سازد (بهمن پور،­1379:­­7).

در فرایند مباحث عقل­گرایی دو دیدگاه عقل­گرایی حداکثری که معتقد بود باورهای دینی باید با عقل اثبات گردد و عقل­گرایی انتقادی که باور داشت عقاید دینی باید مورد ارزیابی عقل قرار گیرد هرچند که اثبات آنها به طور قطع امکان پذیر نباشد(مایکل پترسون و دیگران،1379: 27-76) پرورش و بارور گردید. متفکران اعتدال­گرایی غربی تلاش نمودند تا تعارض میان عقل و ایمان را از طریق تعامل میان آنها بر طرف سازند، آنان تلاش نمودند تا بین سنت فلسفی به جا مانده از دوره یونان بویژه فلسفه ارسطویی و آیین مسیحیت هماهنگی برقرار سازند تا به باور خود عقاید کلیسایی را مستدل سازند. از جمله این افراد می­توان به آگوستین قدیس اشاره نمود که عقل را چشم روح قلمداد نمود، زیرا توسط خداوند به انسان اعطا شده بود.(بهمن پور،­1379:­­7) آکویناس اعتقاد داشت که عقل ره­گشای ایمان می­باشد (ایان باربور،1379: 23-24).

عقل­گرایی در مقابل طیفی وسیعی از باورهای جادویی و دینی قرار می­گیرد که بر اعتقاد به وجود اشباح و ارواح مؤثر در حیات بشر، قدرت­های ماورائی مرموز در اشیا و پدیده­ها، سیطره خدایان بر اعمال و رفتار و سرنوشت افراد جوامع، اعتماد به سنن نیاکان و عادات قومی و بالاخره ایمان به معارف و هدایت­های وحیانی و باورهای ارزشی اتکاء دارند.(شجاعی زند،­1380: 88-89) این نوع عقل­گرایی همزاد عصر روشنگری می­باشد و بر بینشی تکیه زده است که توانایی انسان بویژه عقل بشر را منبع معرفت و در برابر ایمان قرار می­دهد این نوع نگاه به عقل­گرایی بنیان­های سکولاریسم را در دل خود می­پروراند، زیرا بر بنیان فکری جلوس زده است که جهان هستی را بر مبنای تفکر خردگرایی انسان تفسیر می­نماید. عقل­گرایی دوره روشنگری رویکردی است که مرجعیت وحی و ایمان مذهبی را انکار نموده و آن را جمودگرایی و خرافه پرستی مسیحیت می­پندارد. آنچه از درون عصر روشنگری تراوش می­کند اطمینان بخشی به توانایی عقل در همه شئون زندگی، خوش­بینی به سرشت بشری، طرد عقاید برخاسته از آیین مسیحیت و دل سپردن به علم که همزاد با دوره رنسانس پرورش یافته است می­باشد.(ایان باربور،1384 :78-79) به اعتقاد ماکس وبر زمینه ساز ایده سکولاریستی در غرب برخاسته از ایده خرد باوری می­باشد، زیرا نگرش عقلانی کلید فهم فرآیند دنیاسازی در جهان غرب است. البته وبر این ایده را در درون دین مسیحیت جستجو می­کند. به نظر وبر در دین مسیحیت نوع عقل­گرایی و گرایشات این جهانی وجود دارد که پروتستانیسم و بویژه کالونیسم برجسته­ ترین نگرش عقلانی این مکتب می­باشد. به اعتقاد وبر اخلاق ریاضت جویانه پروتستانی از طریق صرفه جویی، انباشت سرمایه و امکان پذیر ساختن کاربرد سرمایه در امر تولید در بنای ساختمان نظم نوین اقتصادی نقش مهمی ایفا نمود. اما زمانی که اخلاق سرمایه داری نوین توانست بدون اخلاق مذهبی ریاضت کشانه روی پای خود بایستد، اخلاق مذهبی را کنار گذاشت.(همیلتون ملکلم، 1389:­290-291) بنابراین فرآیند دنیا سازی از طریق فوق به منصه ظهور رسید و ایده­های فیلسوفان عقل­گرا پیش زمینه­ها و ستون اصلی نگرش سکولاریستی دین در جهان مسیحیت را بارور ساخت که در فرایند علم­گرایی جنبه عملی به خود گرفت.

اندیشمندان عقل­گرایی روشنگری عمدتاً علم­گرا بودند و علم را رهایی بخش بزرگ می­شمردند؛ آنان بر این باور بودند که به کمک علم تجربی می­توان سعادت و فضلیت را در همه شؤون زندگی تحصیل کرد. عقل­گرایان خرد را نه تنها در عرصه علم، بلکه در عرصه اخلاق، سیاست و دین یگانه مرجع می­دانستند. از این رو علم گرایان عصر نوزایی گرایش علمی را به طور جدی در کانون افکارشان می­پروراندند. هابز فیلسوف مادی­گرایی بود که جهان را محصول گرد آمدن اتفاقی اتمها می­دانست و وجود واقعی را منحصر به ماده قلمداد می­کرد. جان لاک فکر انسان را مانند لوح سفیدی می­دانست که تمام مفاهیم خود را از خارج دریافت می­کند(ایان باربور،1379: 53-54) دیوید هیوم انسان را از تفکر در مورد حقایق فراسوی جهان ماده برحذر می­داشت، هولباخ منکر خدا با بقای روح بود و ماده را قائم به ذات می­دانست او براین باور بود که از میان موجودات جهان تنها طبیعت سزاوار پرستش است.(ایان باربور،1379: 77) هولباخ راه نجات انسان را در فیزیک و تجربه می­جست.(گلشنی مهدی،­1377:­ 21) هگل شیوه تفکر دینی را تمثیلی و نوعی صورت خیالی می­دانست که بسیار محدود و ناکافی می­باشد.(برایان موریس،1383: 26-27) به نظر هگل ما نباید هیچ اعتقاد و آیین دینی را تحت عنوان «خرافه نادرست و فریب» طرد کنیم یا «آنها را صرفاً به عنوان نمونه­های برخی احساسات مذهبی، معتبر بدانیم». ما بجای اینکه به معنا و حقیقت این عقاید یا این آیینها راه یابیم باید «به عقلانیت موجود در آنها واقف گردیم». حقیقت دین از نظر تاریخی به عنوان بخشی از فرآیند کیهانی تلقی می­شود. هگل به عنوان فیلسوف پیشگام در تفسیر طبیعت گرایانه فرهنگ و دین به حساب می­آید.(برایان موریس، 1383:­ 31-32) ویلسون خاطر نشان می­کند که رشد مستقل روش و دانش علمی در دامن عقل­گرایی جدید در امور دنیا­گرایی اهمیت بسزایی دارد. با این حال او نیز جدایی قلمروهای اجتماعی و تخصصی نهاد دینی را در سکولاریسم دارای اهمیت می­داند، مهم ترین نکته­ای که ویلسون به آن توجه دارد زوال همبستگی اجتماعی در محیط نوین شهری و در نتیجه دگرگونی در سرشت نظارت اجتماعی است. به نظر او در جامعه بسیط اولیه، نظارت اجتماعی پایه اخلاقی و مذهبی داشت، ولی در جهان عقلگرا نظارت فنی و دیوانسالارانه می­باشد؛ در این جوامع نظارت غیر شخصی شده و مبنای اخلاقی پیشین خود را از دست داده است،(کمال اردکانی، 1387:­ 101) زیرا با شکوفایی ایده عقل­گرایی دین گریزی رو به فزونی گذاشته است. به سخن ماکس وبر،«امروز هیچ کس تردید ندارد که علم یک پدیده غیر مذهبی است، حتی اگر به آن نزد خودش اعتراف نکند. پیش فرض اولیه زندگی در اتحاد با خداوند، خلاصی»از خرد باوری و ذهن­گرایی علم است (ماکس وبر،1387:­ 165).

اگوست کنت با ارائه نظریه مراحل سه گانه در تحول ذهن بشری تعلق نگرش و انگاره دینی را به دوره کودکی بشر و جوامع ابتدایی نسبت می­دهد، و در مرحله اثباتی نقش دین را برای اداره امور انسانی ناکافی می­داند.(جابر دانش،1386: 197-198) کارل­مارکس منشأ شکل­گیری افکار دینی را مربوط به ترس و اضطراب توده­ها از پدیده­های طبیعی می­داند. به اعتقاد مارکس دین توهمی است که از بین خواهد رفت. مارکس دین را محصول از خود بیگانگی می داند، به اعتقاد او دین از ایده کسانی سرچشمه می­گیرد که خود در از خود بیگانگی آغشته اند. به نظر مارکس دین محصول مقتضیات خاص اجتماعی است نه گرایش ذاتی سرشت بشری؛ به همین دلیل دین وسیله­ای برای مشروعیت و در نتیجه خاموش کننده اعتراض توده­ها می­باشد.(عبادی ­ودیگران،­۱۳۸۰: ۷)

به اعتقاد لاکمن ویژگی جوامع معاصر، بی­نیازی به نظام­های فراگیر ارزشی است؛ زیرا جوامع نوین به مشروعیت مذهبی نیاز ندارند. به این ترتیب دین به جنبه­ای از زندگی خصوصی تبدیل می­شود. بدلیل این­که در جوامع نوین ما شاهد دگرگونی ژرفی در رویکرد مذهبی هستیم، چرا که جامعه از استعلاهای بزرگ که به امور اخروی زندگی و مرگ سروکار دارد به سوی استعلاهای کوچک که با تحقق نفس، ابزار وجود و آزادی­های شخصی سروکار دارند، در چرخش است.(کمال اردکانی، 1387:­101) بنابراین از میان پروتستانتیسم با حذف ابعاد مناسکی کاتولیسم تا حد زیادی رابطه میان انسان و خدا تقلیل یافته و جنبش مذهبی پروتستان زمینه ساز ایجاد فرآیند دنیا سازی در جهان مسیحیت گردیده است.(همیلتون ملکلم، 1389:­ 290-291)

آنچه مورد وفاق جامعه شناسان واقع شده است عقل­گرایی و رشد خردباوری کانون هسته اصلی و مؤثرترین عامل روند سکولاریزاسیون در جهان غرب را تشکیل می­دهد.(همیلتون ملکلم،1389:­ 291) به اعتقاد ژان پل ویلم نقش عقل گرایی در فرآیند دنیاسازی بیشتر بر دو محور متمرکز می­گردد، الف) روند عقلانی شدن بورکراتیک در سطح وسیع و کلان جامعه که زمینه عقلانی شدن سازمان­های دین را فراهم ساخت. ب) رشد عقلانیت که موجب تسریع نگرش نقادی درون دینی گردید، و با مساعد شدن رویکرد تفکر نقادانه دین را از درون سکولار ساخت.(ویلم ژان پل، 1377: 148-149)

رابطه عقلانیت با سکولاریسم در اسلام

یکی از بنیان­های سکولارسیم در جهان غرب عقل گرایی دانسته شده که در مواجهه به خرد ستیزی آئین تحریف شده مسیحیت رشد و پرورش یافته است. پيروزى عقل بر برخى تعاليم مسيحيت و توان خرد در عقلانى کردن جهان و برخى دستاوردهاى آن، اين توهم را دامن زد که آدمى مى­تواند به تنهايى جهان خود را بسازد و مشکلات او ريشه در تعاليم دينى دارد. اکنون سوال این است که جهان اسلام با عقل چگونه معامله­ای داشته، آیا عقلانیت در اسلام همزاد با دین و مکمل همدیگر بوده اند یا به تخریب یکدیگر روی آورده اند؟

اهل نظر آگاهی دارند که متفکران مسلمان داعیه داران و پیشکسوتان انتقال مباحث عقلی از یونان باستان به جهان اسلام می­باشند. اندیشمندان اسلامی پس از اخذ مباحث عقل از یونان باستان به نقل و انتقال صرف آن اکتفا نکردند بلکه به پالایش و باز پروری آن پرداختند. البته باید خاطر نشان نمود که مباحث عقلی در دین اسلام نیز جایگاهی ویژه داشته، هرچند کم و کیف آن با بنیان­های عقلی برگرفته از یونان باستان متفاوت بودند. از آنجایی که اصول و بنیان­های اساسی دین اسلام بر ایده خردباوری تکیه زده است اندیشمندان جهان اسلام از ابتدا با آغوش باز به استقبال عقل و خرد یونانی شتافتند. براثر باز پروری عقلانیت یونانی در دامن فرهنگ غنی اسلام مباحث عقلی به انشعابات مختلف دسته بندی گردیدند. متکلمین و فلاسفه اسلامی با استعانت از بنیان­های عقل و خردی که در دامن فرهنگ اسلامی بارور گردیده بود به تبیین و تفسیر عالم خلقت و جهان هستی پرداختند. اندیشمندان اسلامی بر اثر تفسیرها و تحلیل­هایی که از عقل و خرد پرورش یافته در بستر فرهنگ بومی خود تولید نمودند با اتکا به مبانی وحیانی و سنت نبوی زمینه و بستر مناسب را برای مباحث معرفت شناسی فراهم نمودند که بربنیان­های وجود شناسی و هستی شناسی وحیانی جلوس زده است. ریشه­های عقلانی معرفت شناسی وحیانی اندیشمندان اسلامی در اتصالات وجودی خود با مبادی آسمانی ارتباط می یابند و عقل حلقه اتصال جهان ماده با عالم هستی را بر عهده می­گیرند و از این طریق به تجزیه و تحلیل شناخت­های صور اجسام و پدیده­ها می­پردازد. در انگاره متفکران مسلمان سطوح و لایه­های عمیق­تر معرفت که نحوه نگاه انسان به هستی و وجود را شکل می­دهد بر نوع نگاه او نسبت به جهان اجتماعی و تحلیل امور طبیعی تأثیر گذار می­باشد.

در اسلام با نوع نگاه کاملاً متفاوتی از نسبت عقل و وحی مواجهیم که شاید مهم ترین صفت برای آن،«تضامنی» باشد. غرض از تضامنی بودنِ رابطه عقل و وحی در اسلام، دو چیز است؛ یکی این که آن دو متضمِّن و مؤیِّد و مکمِّل یکدیگرند، و دیگر آن که آنها بر روی­هم، متضمِّن کمال انسانی اند. تضامنی دیدنِ نسبت میان عقل و وحی، ضمن جلوگیری از بروز تعارض و لزوم تعطیل و اخراج یکی به نفع دیگری برحسب دوره­های زمانی و قلمروهای اختصاصی، آن دو را به استمداد یکدیگر در تمامی زمانها و همه قلمروها فرا می­خواند. این حقیقت را از طریق بعضی از مؤیدات بیرونی و درونی­هم می­توان احراز کرد. مثلاً مهم­ترین معجزه رسول اکرم(ص)قرآن کریم بوده است.[i] قرآن اِعجازی است که نه تنها به اِخضاع عقول الناس نینجامیده، بلکه به تحکیم موقعیت و اهمیت آن در میان مردمان نیز کمک کرده است. اسلام هیچ سوءظنی را نسبت به تعقل و اندیشه انسانی، در میان پیروان خویش منتشر نساخته و راه ترویج وحی را تعطیل و تحقیر عقل قرار نداده است؛ بلکه به تقویت آن در میان مؤمنان نیز پرداخته است. چنانکه وظیفه تعلیمی پیامبران در قرآن نیز محدود به انزال (کتب) نبوده، بلکه مأمور به تعلیم حکمت نیز شده اند.[ii] توصیه اسلام به مؤمنان برای تدبّر در کلام وحی و تعقل در آفاق و انفس و تأمل در خالق و ناظم هستی، همچنین اندیشه در خلقت و نظم جاری در جهان و در سنن اجتماعی و تاریخی چنان فراوان و فراگیر است که هیچ عذری برای کوتاهی مؤمنان در خردورزی باقی نمی­گذارد و در همان حال، هیچ عرصه­ای را به عنوان قلمرو اختصاصی عقل، به روی وحی و ایمان مسدود نمی­سازد. عقل و خرد در اسلام، ناب­ترین گوهر ثمین الهی است که به ودیعت نزد انسان سپرده شده تا در پرتو آن، راه کمال خویش به سوی پروردگار را بیابد و به سهولت و سلامت بپیماید.(شجاعی زند،1379: 249) اسلام معتقد است که بذر ایمان و خداشناسی، در زمین عقل و معرفت بهتر به بار می­نشیند.[iii] مقام عقل در اسلام چنان بلند است که در بعضی از تعابیر، خداوند را (عقل فعال) و نبی را (عقل اول) نامیده اند و از قوه عاقله انسانی به عنوان (نبی باطنی) یاد کرده اند.[iv] این تعابیر، گمان هرگونه تجزّی و تقابل میان عقل و وحی را منتفی می­سازد.

 قبل از بررسی رابطه عقلانیت با سکولار،ابتدا به بیان اهمیت عقل در نظام فلسفی مسلمان و سپس به تحلیل جایگاه عقل و عقلانیت در گزاره های دینی می پردازیم. از میان شخصیت های برجسته و اندیشه مندانپیشکسوتفلسفی متفکرانمسلمان فارابی را بهعنوان نماینده انتخاب نموده و اندیشه فلسفی شان را به بحث می گذاریم.

 

[i]. قرآن در پاسخ کسانی که بنا بر عادات جاری در میان اُمَم پیش از اسلام از رسول اکرم(ص) معجزات فوق طبیعی طلب می کردند، می­فرماید: « أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى‏ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ». سوره عنکبوت آیه51. یا در جای دیگر می فرماید: « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً ». سوره  اسراء آیه88.

[ii]. «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ». سوره جمعه آیه2.

[iii]. «...إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ غَفُورٌ». سوره فاطر آیه 28. لَم یُعبد الله عزَّوجلَّ بِشَیٍ اَفضل مِن العقل. امام باقر؛ (ع) الحیات، ج1، ص47. قَالَ رسول الله (ص) «..وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ». علامه مجلسى؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 160

[iv]. امام کاظم(ع) می­فرماید:«یا هشام اِنَّ للّهِ عَلی النّاسِ حُجَّتَین؛ حُجَهٌ ظاهِرَهٌ وَ حُجَهٌ باطِنَهٌ، فَأَمَّا الظّاهِرَهُ فَالرُسُل و الاَنبیا و الأَئَمَّهُ و اَمَّا الباطِنَهُ فَالعُقول». محمدباقر مجلسی؛ مرآه العقول فی اخبار الرسول، ج1، ص57.

اهمیت عقل در نظام فلسفی فارابی

 

عقل و ابزار عقلی ادراک و شناخت در نزد فارابی از اهمیت ویژۀ هستی شناسانه برخوردار می­باشد. مباحث عقلی فارابی یکی از شاهکارهای او در این مورد محسوب می شود. عقول دهگانه در طبقه بندی فارابی با تجلی استادانه سلسله مراتب از جانب مرتبه بالا نشئت می گیرد، بخصوص دهمین عقل فاعل یا فعال نقش پلی را ایفا می کند که دوجریان رودخانه را به هم اتصال می بخشد و رابطه ای میان هستی متعالی و هستی جسمانی برقرار می سازد. به بیان دیگر شناخت عقلی، که از عقل تغذیه می کند دارای وجود هستی شناسانه و معرفت شناسانه در بعد عملمی باشد. فارابی در کتاب رسالۀ در عقل، برای عقل معانی متعددی ذکر می کند و به طبقه بندی آن می پردازد و برای هر کدام از مفاهیم عقل درجه و اعتبار خاصی قائل می شود. فارابی با تدبّر و خرد ورزی که داشته میان مراحل شناخت عقلی تفاوت هایی در نظر می­گیرد.(فارابی، 1379:­179-183)به اعتقاد فارابی عقل در کودک حالت بالقوه دارد و در صورتی به حالت بالفعل در می آید که از طریق حواس و قوه خیال صور اجسام را دریافت کند. اما عمل انتقال معرفت کار عقل فعال است که در مرتبه برتر از عقل انسانی قرار دارد. از این رو ادراک و معرفت انسانی به کوشش عقل بدست نمی آید، بلکه به صورت هبه یا بخششی از عالم بالا به او اعطا می گردد؛ بنابراین در پرتو عقل فعال است که عقل ما می تواند برای اجسام صور کلی دریافت کند و به ترتیب یا مرحله به مرحله از دایره تجربه حسی فراتر رود و به معرفت عقلی دست یابد. تجربه حسی توانایی­اش درحد پذیرش صورت­های فراهم­آمده از عالم ماده می­باشد و درک بیشتر از آن را به افراد اعطا نمی­کند؛ زیرا قدرت چنین عملی را ندارد. اما در عقل افلاکی صور و معانی شریف­تر از اشیاء مادی پدیدار می­شود که جنبه تقدم دارد. معرفت انسانی از طریق «صورتهای مفارق از ماده» حاصل می شود؛ زیرا ادراک انسانی بدون مساعدت و همکاری عقل افلاکی امکان پذیر نمی باشد. سطوح مختلف عقل یا عقول در تعامل و با یکدیگر به صورت حالت دیالیکتیک و تأثیر و تأثر بر همدیگر می تواند شناخت و معرفت را به منصه ظهور برساند، بدین معنا که عقل در سطوح پایین اعمال مافوق خود را می پذیرد و این امر جریان می یابد تا با عقل اعلی یا باری تعالی ارتباط برقرار می سازد. عقلی که ابزار اصلی معرفت را در سطوح بندی آن تشکیل می دهد دارای نقص و کاستی هایی می باشد که البته تنها عقلی که نقص در آن وجود ندارد و همواره فعال است وجود ذات اقدس الهی می باشد. وجوه عقل در انسان ازمنظر فارابی به نسبت عقل­بالفعل یا عقل­بالقوه سه تا می­باشد. مبنای این تقسیم­بندی از این جا برخواسته است که عقل انسانی استعداد و قوه­ای است که از طریق معرفت بدست آمده از ادراک اشیاء به خود حالت بالفعل را می گیرد و به سمت معرفت غیر مادی که مافوق حس می باشد سیر می کند تا ادراک را ایجاد کند. با این حال عقل و معرفت در دیدگاه فارابی سطوح و درجه های متفاوتی دارد که از حلقه­های پایین به بالا در حرکت می باشد.(حلبی، 1386: 121-122 و شریف، 1365: 2/167-168) عقل بالقوه دارای استعداد و عمل بالقوه می باشد. این نوع عقل جزء نفس انسانی است که آماده انتزاع ماهیات موجودات و صُورشان از اجسام و مواد آن هاست به گونه­ای که همه آنها را به شکل و صورت خود در می آورد. اشکالی که از مواد آنها انتزاع شده و از اجسامی که هستی آنها را تشکیل می دهد مجرد نیستند، جز این که در اشکال این جوهر که عقل بالفعل است قرار می گیرند و اشکالی که از موادشان انتزاع می شوند، صورت های این جوهر و ذات معقول هستند. نام معقولات از نام جوهر که صور را از معقولات جدا می کند گرفته می شود تا آنها خود صورت آن قرار بگیرند. عقل فعال در صورت یا عمل خود، هستی جدیدی بدست می آورند. معقولاتی که عقل عملی شناخته می شوند، در موضوعات خود تفکر فعال گشته اند، نه صرفاً مصادیق آن. باتوجه به فرایندی که در عقل بالقوه بیان نمودیم زمانی که صور اشیاء تحقق یافت عقل حالت بالفعل را به خود می گیرد و قوه عقل معقولات را از ماهیات و ذات جدا می کند تا به معقولات بالفعل منجر گردد. عقل بالمستفاد به درک انتزاعات می پردازد و در سطح بالاتر که استعداد انسانی توانایی آن را دارد ارتقاء می یابد تا صور انتزاعی را که رابطه­ای با ماده ندارد درک کند که به آن عقل مستفاد می گویند. عقل فاعل یا فعال؛ به نظر فارابی زمانی که انسان به عقل مستفاد دستیابد شبیه ستارگان می شود و قدم را فراتر از اشیاءی مادی می گذارد و به اولین مرحله مافوق ماده دست می یابد. از این روست که عقل فاعل یا فعال مجزاء از ماده است و ماده هیچ گاه در آن راه ندارد. عقل فعال ماهیت بالقوه را به حالت بالفعل و معقولات بالقوه را به معقولات بالفعل در می آورد. نوع پنجم عقل دارای دو قطب متضاد منفعل، فعال، پذیرا علت به ترتیب عقل بالقوه و عقل بالفعل هستند و میان این دو عقل بالفعل و عقل بالمستفاد قرار دارند. بنابراین ما می توانیم به شرح زیر تا حدی ساده انگارانه بیان نماییم، زیرا عقل بالقوه عقلی است که از جهت ذهنی ظرفیت و استعداد آن را دارد که به انتزاع بپردازد و جوهر و ماهیت اشیاء را بشناسد. این عقل کیفیت انفعالی یا نهفته دارد. عقل بالفعل همان استعداد و ظرفیتی می باشد که به فعلیت در آمده است. عقل بالمستفاد همان دومین عقل است که در خارج یک صورت گسترده و بسط یافته وجود دارد. وجود عامل خارجی، نماینده فاعلیت عقل بالفعل است. عقل بالفعل محرک و جنباننده این عقل و علت غایی تفکر و همچنین ارتباط کیهانی میان عوالم مادی طبیعت و ورای مادی است.(یان ریچارد،1381: 97-101) 

تعقل و بنیان­های عقلانیت در گزاره­های دینی

 

واژه عقل به صورت اسمی آن در قرآن کریم به کار نرفته است، اما کلمات هم ریشه عقل مانند عقلوا، یعقلون، تعقلون، نعقل و...چهل و نه بار در قرآن کریم بکار رفته است. علاوه بر موارد فوق بیش از سیصد بار در قرآن به مسأله تفکر، تعقل، تذکر، تدبر، تفقه و... اشاره شده است. باتدبّر در گزاره های مختلف قرآنی می توان دریافت که بیشتر آیات مربوط به عقل انسان را به تفکر و تعقل در امور محسوس دعوت می کند و از این طریق ارتباط وثیق، عمیق و روشنی بین حواس و عقل را بیان می کند. از بررسی آیات قرآنی که در رابطه با تفکر و تعقل وارد شده است به روشنی می توان دریافت که مهم ترین وجه تمایز انسان از سایر حیوانات عاقل بودن آنها می باشد. آیاتی که در قرآن کریم بر اهمیت خرد ورزی دلالت دارد بر گروه های مختلف تقسیم می گردد. که عبارتند از آیاتی که دعوت به تعقل می نماید،[1] آیاتی که به تفکر فرا می­خواند،[2] آیاتی که تعطیلی عقل را مذمت می­کند،[3] آیاتی که بر ذکر دلیل و برهان تأکید دارند.[4] آیاتی که از تعلیم پیامبران خبر می­دهد[5] و کار آنان را آموزش حکمت می­دانند، آیاتی که جدال احسن را پیشنهاد می کند،[6] آیاتی که از خصم طلب برهان می­نماید[7] و آیاتیکه از خصم نفی برهان می­کند.[8] و... قرآن کریم نیروی عقل در وجود انسان را یکی از موهبت­های الهی می­داند و کسانی را که از نعمت عقل در زندگی خود بهره نمی­گیرند مورد نکوهش قرار می­دهد.[9] زیرا از منظر قرآن کریم رستگاری انسان­ها در سایه تعقل امکان پذیر می­باشد.[10] به همین دلیل، اساسی­ترین مبانی دینی یعنی ایمان مبتنی بر تعقل و تفکر می­باشد از این رو ایمان که بنیان آن بر تقلید از دیگران شکل گرفته باشد قابل قبول نیست.[11] چون عقل نیرویی است که به واسطه آن شناخت نشانه­های الهی فراهم می­گردد.[12] تعقل و تفکر در قرآن کریم از چنین جایگاهی برخودار می­باشد که حجیت و حقانیت خود قرآن بر تفکر و تعقل مبتنی گردیده است.[13]

علاوه بر موارد فوق قرآن بیش از هر متن مقدس دیگر، به مسأله شناخت و کسب معرفت اهتمام نشان داده و در آیات فراوانی درباره امکان شناخت،[14] منابع شناخت،[15] ابزار شناخت[16] و موضوعات شناخت سخن گفته است. برای درک اهمیتی که قرآن برای معرفت قائل است، باید به سراغ کلماتی چون تدبیر، تفکر،تعقل، برهان، علم، بصیرت، عبرت، صاحبان علم، اولوالالباب، اولوالابصار، سیروا فی الارض و رفت. در حالی که هیچ یک از این مفاهیم درفرهنگ قرآنی، جنبه منفی و معنای مذمومی ندارد، بدترین عتابها و شماتتها نثار کسانی شده است که نسبت به آنها کم توجه و بی اعتنا بوده اند و هستند.[17] در قرآن، بی هیچ مدارایی با انواع موانع تعقل و آزاداندیشی مثل تعصب،[18] تقلید،[19] پیروی از ظن و گمان،[20] متابعت نفس[21] و ترجیح منافع که زایل کننده حقایق امور[22]و ضایع کننده حقوق دیگران است و همچنین با سنت پرستی، شخص پرستی[23]و قوم و آباپرستی،[24] مقابله جدی و شدید شده است. در مقابل، از تمامی راههای افزایش تعمیق معرفت و میدان دادن به تعاطی افکار و اندیشه­ها، به نیکوترین روشها حمایت شده است.(شجاعی زند،1379: 255/256) عقل در قرآن ملکه­ای است که خداوند به انسان بخشیده تا به شناخت جهان هستی و بنیان­های معرفتی برخاسته از اصول توحیدی دست یابد و از این طریق اتصال وجودی خود را با خالق نظام هستی دریابد. تفکر و تعقل در این معنا شالوده هستی انسان را تشکیل می­دهد که بیان کننده ارتباط عمیق میان معرفت به خویش و وجود هستی بخش را به تصویر می­کشد. شناخت در این نگاه بیانگر اتصال انسان به عین ذات اوست نه انفصال و بریدگی از موجود فیاض بخش و زندگی در جهان بدون مأوا و معنا.

کاربرد واژه عقل و اهمیت آن در گزاره­های دینی به قرآن کریم خلاصه نمی­شود بلکه در روایات و اخبار منقول از پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه معصومین (ع) نیز انسان­ها به تعقل و تفکر در ساحت نظام هستی برای شناخت خالق و آفریننده جهان فراخوانده شده اند. گزاره­های روایی به انحای مختلف اهمیت و جایگاه عقل در میان بشر را یاد آور شده است. استفاده و بهره­وری از عقل برای دستیابی به معرفت به قدری شفاف در روایات ذکر گردیده است که جای تردید برای اعتبار بخشی آن وجود ندارد. عقلانیت و خرد­گرایی در گزاره­های روایی از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است که پیامبر گرامی اسلام (ص) و علی(ع) ایمان انسان­ها را مبتنی بر عقلانیت آنان می­دانند.[25] زیرا ایمان مؤمنین با تعقل و عقلانیت آنان محاسبه می­گردد.[26] از جانبی نیروی عقل منشأ حجیت، برهان،[27]شناخت معرفت،[28] فهم، زیرکی، دانش اندوزی،[29] فراهم کننده زمینه رستگاری[30]دانسته شده است. با تعقل و خرد ورزی انسان به شناخت و معرفت حقیقی دست می­یابد به همین دلیل امام صادق (ع) عقل را حجت میان خداوند متعال و بندگان شان می­داند.[31] به تبع از گزاره­های دینی متفکران دین پژوه برای شناخت خالق هستی و استنباط بخشی از احکام دینی به عقل تمسک جسته اند. زیرا گزارهای دینی عقل را به عنوان حجت باطنه الهی[32]معرفی نموده است.

در اصول (فقه) عقل به عنوان یک دلیل از ادله چهارگانه در کنار کتاب، سنت و اجماع برای استنباط احکام شرعی قرار داده شده است.(محمدرضامظفر،­1373: 1/ 7) زیرا عقل در فقه اسلامی، به علاوه کشف قوانین می­تواند قانون را متناسب با شرایط و مقتضیات، تحدید، تقیید کند و یا آن را تعمیم دهد.(مطهری،ختم نبوت1383: 58) این که در میان فقه­های اصولی، قاعده ملازمه (کُلَّ ما حَکَمَ بِه العقل، حَکَمَ بِه الشرع و کُلَّ ما حَکَمَ بهِ الشرع حَکَم به العقل)پذیرفته و جاری شده است، به دلیل همین ارتباط وثیقی است که میان عقلانیت و شریعت وجود دارد. اهمیت شناخت و معرفت برای شریعت، آن گاه بیشتر روشن می­شود که احراز آن، یکی از مهم­ترین شروط تحقق تکلیف و لازمه صحت معاملات به شمار می­رود.(شجاعی زند،1379: 253) عنصر عقل چنان دارای اهمیت است که در فقدان آن هیچ مسئولیت[33] و مؤاخذه­ای متوجه نقض کننده یک حکم شرعی نیست و حسابات اخروی نیز به سهمی که از آن نصیب شخص گردیده است، بستگی پیدا می­کند.[34]

 

نقش عقل نسبت به برخی از احکام و مسایل شرعی میزان و معیار می­باشد. در این گونه موارد معیار بودن عقل به دلیل عدم مخالفت احکام شرعی با عقل است، زیرا عقل با استعانت از قواعد و اصول ضرورت شریعت وحی را اثبات می­کند، لذا وحی و شریعت توان مخالفت با آن را ندارد.(جوادی آملی،­1381: 207-208) عقل نسبت به برخی از احکام و مسایل شرعی نقش مصباح را برعهده دارد؛ مصباح بودن عقل به این معنااست که در هنگام مشاهده مغایرت میان ظواهر شرعی و اصول مبرهن عقلی، عقل به عنوان چراغی روشن، مبین مقصود و منظور از ظواهر شرعی می باشد.(جوادی آملی،­1375: 1/ 239) عقل چراغی است که مشخص می­کند چه چیزی جزء شریعت و یا خارج از آن قرار دارد.(جوادی آملی،­1380: 84) عقل نسبت به برخی از احکام و مسایل شرعی نقش مفتاح را بازی می­کند. مراد از مفتاح راهگشای مسیر شریعت به واسطه عقل می­باشد. زیرا انسان به کمک عقل به وجود خدا، نیاز به هدایت الهی و نیاز به معجزه برای تشخیص پیامبر از افراد عادی پی می­برد.(جوادی آملی،­1375: 1/ 214)

از منظر بزرگان دین، عقل پیامبر باطنی و درونی می­باشد همچنان که پیامبر(ص) عقل ظاهری و بیرونی دانسته شده است.(مطهری،­1378: 3/ 101) بنابراین اسلام بالاترین اهمیت و بها را به عنصر عقل داده است؛ تا آنجا که عقل را در کنار کتاب و سنت، از منابع اصیل دین شمرده است.(جوادی آملی،­1383: 49) بنابراین یکی از منابع قوی و غنی دین، دلیل عقلی است و اگر عقل به عنوان دلیل، منبع دین محسوب نشود، بسیاری از معارف و مسائلی دینی که جزء دین محسوب می­شود و از راه دلیل عقلی به اثبات می­رسد از معارف و احکام دینی خارج می­شود.(جوادی آملی،­1380: 82-83)«در اصول دین، برهان عقلی قبل از نقل است، زیرا عقل می­گوید که انسان به دین محتاج است. اما در محدوده دین عقل، همتایی دین فتوا می­دهد و عقل و نقل مؤید یکدیگرند».(جوادی آملی،1382: 130-131) زیرا میان عقل و دین تقارضی وجود ندارد بلکه ارتباط آن دو از ضروریات و جدایی آن از محالات می­باشد.(مطهری،­1373:­123) نسبت بین ادراکات عقل و محتویات دین، عموم و خصوص من وجه است. به این معنی که بعضی از امور دینی، عقلانی هستند ولی بعضی از امور عقلانی دینی نیستند و بعضی از امور دینی نیز عقلانی نیستند اما اموری که به عقل اختصاص دارد عبارتند از عقلی که وجود خدا، وحدانیت و سایر صفاتش را به اثبات می­رساند.(مصباح یزدی،­1386: 68-69) بنابراین عقل دین ساز، مبدأ شریعت و میزان آن نمی­باشد، بلکه همچون آینه، نمایانگر دین و همچون چراغ روشنگر محتوای آن است.(جوادی آملی،­1386:­24) «اعتبار عقل کاملاً از ملاحظات عاقل جدا است. زیرا عقل و برهان عقلی معصوم است ولی عاقل یعنی حکیم، متکلم، اصولی و فقیه، معصوم نیستند. از این رو نمی­توان عقلا، حکما، متکلمین، فقها و...را با انبیاء مقایسه کرد».(جوادی آملی،1382: 126-127)

براساس تفکر فلسفه اسلامی «صدق عقل واقعی و راستین، در جایی است که عقل نظر با رهبری بر وهم، خیال و حس به درک کلیات نایل شود یا عقل عمل با رهایی از غضب و شهوت به تنظیم انگیزه­ها همت گمارد». (جوادی آملی،­1381: 178) بنابراین عقلانیت برخاسته از فرهنگ دینی به واسطه تدبر، تکفر و تعقل به جایگاهی دست می­یابد که «قدم های اساسی خود را برای عقل ناب و محض بردارد و با قرار دادن آن در مسیر خلقت، خویشتن را از گژراهه ها نجات بخشد».(جوادی آملی،­1381: 178) از درون چنین عقلانیتی این ایده تراوش می­کند که «خداوند را علۀ العلل هستی می دانند و به آفریدگار و پروردگاری مستقل جز او قایل نیستند».(ربانی گلپایگانی،1382: 121) زمانی که عقل و ایده عقلانیت بر بنیان­هایی تکیه زد که جهان هستی را مخلوق خالق یکتا و نظم جهان را در پرتو انوار وجودی هستی بخش او جلوه گر دانست، آنگاه عقل بشری به جایگاهی دست می­یابد که جامه حجت الله و حجت باطنه را بر تن می­نماید. به همین دلیل گزاره­های دینی به صورت گسترده بشر را به تفکر تدبر، تعقل و خرد نگری در سیر خلقت جهان هستی فرا می­خواند. تا انسان را به اصل هستی و جهان بینی توحیدی خویش باز گرداند.  

از ديدگاه اسلام، عقل­گرايى نگاهى افراطى به عقل و محروم ماندن از ساير منابع معرفتى مورد قبول نمی­باشد؛ زیرا انسان در شناخت تمام حقايق اين جهان محدوديت دارد، لذا از شناخت حقايق غيبى و ارتباط دنيا و آخرت نيز ناتوان است؛ براى نمونه، تشخيص اين که چه شيوه­اى از زيستن، هم سعادت دنيوى و هم رستگارى اخروى و کمال آدمى را در پى دارد، در توان آدمى نيست؛ و تنها خداوند که خالق اين جهان و عالم به غيب و شهود است مى­تواند چنين صراطى را نشان دهد و در حقيقت، ضرورت بعثت انبيا ريشه در همين مسئله دارد. عقل­گرایی بدون اتکا به دین از تشخيص مصاديق و جزئیات معارف عاجز می­باشد، بدلیل اینکه عقل قوه­اى کلى­نگر است، توان تشخيص مسائل جزئى را ندارد و البته کسانى که مرادشان از عقلانيت، عقلانيت ابزارى و محاسبه­گر و جزئى­نگر است ممکن است چنين اشکالى را برنتابند، ليکن بر اساس آن ديدگاه، دچار چالشى ديگرند و آن ناتوانى از تشخيص مصالح کلى و مقاصد و اهداف خلقت و اصول کلى زندگى است؛ زيرا اين­ها امورى هستند که عقل کلى­نگر مى­تواند به کاوش در آن عرصه­ها بپردازد، نه عقل رياضى و جزئى نگر. با وجود اشکالاتی که بر برخی از حوزه­های معرفت عقلی مطرح می­باشد دین اسلام برای تعقل، تدبر و نگرش عقلانیت ارزش و جایگاه ویژه­ای در نظر گرفته است. به همین دلیل فلسفه یونانی عقل محور در دامن فرهنگ اسلامی رشد و شکوفا گردید. باید خاطر نشان نمود که فلسفه یونانی پس از ورود خود در قلمرو فرهنگ اسلامی از موانع زیادی عبور نموده است و پالایش­های زیادی در آن صورت گرفته تا از پیرایه­های آن کاسته شود و آنگاه بخش­هایی از آن که مقوم عقلانیت در فرهنگ اسلامی بوده است مورد تأیید قرار گرفته است.

تعقل، اندیشه عقلانیت و خردگرایی در نظام فلسفی متفکران مسلمان و گزاره­های دینی اسلام، باتوجه به ویژگی های درونی و پتانسیل نهفته درآن، این ایده را تقویت می­سازد که دین اسلام با عقلانیت درهم آمیخته است؛ بنابراین عقلانیت جزء وجود مقوم اصلی، بیان کننده و تفسیرگر جوهر حقیقی دین اسلام محسوب می­گردد. از آنجایی که عقلانیت در اسلام تفسیرگر نظام خلقت با اتکا بر اندیشه وحیانی می­باشد؛ لذا رشد ایده سکولاریستی در دامن چنین عقلانیتی به دشواری ممکن می­گردد. از میان انواع عقلانیتی که ذکر گردید عقلانیت ابزاری، تجربی و عرفی پتانسیل بالقوه برای ایده سکولاریستی را در خود دارد که البته این بخش از عقلانیت در فرهنگ اسلامی به میزان فرهنگ غربی رشد نیافته است. باتوجه به اوصافی که برای عقلانیت ذکر گردید اجازه ورود ایده سکولار را به قلمرو خود نخواهد داد.

 

[1]. «أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي‏ فِي الصُّدُورِ». سوره حج آیه 46. «أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ». سوره روم آیه 8.

[2]. «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ». سوره طور آیه 35. «أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ». سوره واقعه آیه 59. «...قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ». سوره زمر آیه 9 و سوره انعام آیه 50.

[3]. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ». سوره اعراف آیه 179. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ». سوره انفال آیه 22 و سوره ملک آیه 10.

[4]. «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً». سوره نساء آیه 174. «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ». سوره انبیاء آیه 22.

[5]. «ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ». سوره نحل آیه 125. «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ». سوره بقره آیه 251 و سوره بقره آیه 151.

[6]. «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ». سوره عنکبوت آیه 46.

[7]. «أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ». سوره نمل آیه 64. «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ». سوره بقره آیه 11. 

[8]. «وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ». سوره مومنون آیه 117.

[9]. «وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ» سوره یونس آیه 100.

[10]. « وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ» سوره ملک آیه 10.

[11]. «وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ». سوره بقره آیه170.

[12]. «...قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ». سوره آل عمران آیه 118.

[13]. «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً » سوره نساء آیه82.

[14]. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّه»سوره بقره آیه31.«عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ». سوره علق آیه5.

[15]. «إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتي‏ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ». سوره بقره آیه164. و همچنین بنگرید سوره آل عمران آیه137. سوره نمل آیه64. سوره انعام آیه148.

[16]. « وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ». سوره نحل آیه 78.

[17]. «...وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ». سوره یونس آیه100. « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ». سوره انفال آیه22. «... وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ ». سوره یونس آیه100.

[18]. « الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ». سوره زمرآیه18. « قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ..». سوره آل عمران آیه 64.

[19]. « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإيمانِ...». سوره توبه آیه23.

[20]. « وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ». سوره انعام آیه116.

[21]. « أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ». سوره جاثیه آیه23. «...كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُونَ». سوره مائده آیه70.

[22]. « اَکثرُ مَصارعَ العُقول تحتَ بُروق ِالمَطامع». نهج البلاغه، حکمت219.

[23]. « وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ». سوره احزاب آیه67.

[24]. «...قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ». سوره مائده آیه104.

[25]. قَالَ رسول الله (ص) «إِنَّمَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ». علامه مجلسى؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 160 امام علی (ع) می­فرماید:«لا دين لمن لا عقل له». عبد الواحد بن محمد تميمى آمُدى؛ غرر الحكم، ص55.

[26]. علی (ع) می­فرماید:«ما آمن المؤمن حتى عقل». عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى؛ غرر الحكم، ص49.

[27]. امام کاظم(ع) می­فرماید: یا هشام «اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی بَشَّرَ أَهلَ العَقلِ وَ الفَهم فی کِتابِهِ... یا هشام اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی أَکمَلَ لِلناسِ الحُجَجَ بِالعُعولِ وَ نَصَرَ النَّبِیِّینَ بِالبَیانِ وَ دَلَّهُم عَلی رُبوبِیَّتِهِ بِالأَدِلَّه». ثقه الاسلام کلینی؛ اصول کافی، ج1، ص40.

[28]. علی (ع) می­فرماید:«من عقل فهم». عبد الواحد بن محمد تميمى آمُدى؛ غرر الحكم، ص53

[29]. امام صادق (ع) می­فرماید:«دِعامَهُ الانسانِ العَقلُ وَ العَقلُ مِنهُ الفِطنَهُ وَ الفَهمُ وَ الحِفظُ وَ العِلمُ و بِالعَقلِ یَکمُلُ وَ هُوَ دَلیلُهُ وَ مُبصِرُهُ وَ مِفتاحُ أَمرِهِ».  ثقه الاسلام کلینی؛ اصول کافی، ج1، ص68.

[30]. امام صادق (ع) می­فرماید:«یا مُفَضُّل لا یُفلِحُ مَن لا یَعقِلُ وَ لا یَعقِلُ مَن لا یَعلَمُ». ثقه الاسلام کلینی؛ اصول کافی، ج1، ص72.

[31]. «حُجَّهُ اللّهِ عَلی العِبادِ النَّبِیُّ وَ الحُجَّهُ فیما بَینَ العِبادِ وَ بَینَ اللّهِ العَقل». ثقه الاسلام کلینی؛ اصول کافی، ج1، ص68.

[32]. امام کاظم(ع) می­فرماید:«یا هشام اِنَّ للّهِ عَلی النّاسِ حُجَّتَین؛ حُجَهٌ ظاهِرَهٌ وَ حُجَهٌ باطِنَهٌ، فَأَمَّا الظّاهِرَهُ فَالرُسُل و الاَنبیا و الأَئَمَّهُ و اَمَّا الباطِنَهُ فَالعُقول». محمدباقر مجلسی؛ مرآه العقول فی اخبار الرسول، ج1، ص57.

[33]. علی (ع) می فرماید:«يُؤْمَرُالصَّبِيُّبِالصَّلَاةِإِذَاعَقَلَوَبِالصَّوْمِإِذَاأَطَاقَ». علامه مجلسى؛ بحارالأنوار، ج85، ص 133.

[34]. یُحاسب الناس علی قَدر ما آتاهم مِن العقول فی دار الدنیا. امام صادق، الحیات، ج1، ص38.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

 

از مباحثی که در بخش مفهوم شناسی ارائه گردید این نکته بدست آمد که واژه عقل و عقلانیت معانی مختلف را در درون خود جای داده است. بی­تردید پرورش هر بخش از معانی عقل حوزه خاصی از اندیشه را در دامن خود بارور می­سازد، طبیعتاً مفهومی خاص از خرد­گرایی و عقلانیت در قلمرو یک فرهنگ اجازه ورود می­یابد و در فرایند زمان بر توسعه و شکوفایی آن افزوده می­شود. اگر به گذشته تاریخی بنگریم اندیشه عقلانیت همواره در جامعه بشری حضور داشته است، اما میزان کم و کیف بهره وری از عقل در فرهنگ­های مختلف و در فرایند زمان متفاوت بوده است.

از منظر منابع ديني در کتاب مقدس مسيحيان، اصول و قوانيني که بتوان با استناد به آنها برنامه­هاي زندگي را با نگاه به تفکر عقلانی ترسيم کرد محتوای مورد نیاز وجود نداشته است، با این حال وظیفه اصلی و اساسی عقل در دوره قبل از رنسانس کشف اراده الهی، تبیین و تفسیر کتاب مقدس بوده است. فرارسیدن عصر تجدد همزاد با دگرگونی اندیشه و تفکر بشری بود، در این دوره مرجعیت وحی، عقل شهودی و مفهومی مورد انکار قرار گرفت، در فرایند زمان عقل مفهومی با پشت­کردن به عقل شهودی و قدسی همراه انکار مرجعیت وحی ریشه­های وجودی خود را از جهان متافیزیکی قطع نمود؛ بنابراین عقل که در گذشته با مبدأ روحانی و وجود فراطبیعی در ارتباط بود ریشه­های وجودی خود را خشکاند و با هبوط همراه گردید لذا به مشغله­های طبیعی و این جهانی تنزل موقعیت داد و فعالیت خود را در حوزه امور محسوس و تجربی محصور نمود. تغییر نگرش عقلانیت در تفسیر از جهان هستی بستر و شرایط مساعد را برای شکل گیری و سپس شکوفایی اندیشه سکولار فراهم ساخت. در یک مقطع تاریخی خاص و در دامن فرهنگ مغرب زمین عقل که از منبع قدسی تغذیه می­کرد یک باره تغییر چهره داده و به عقل سکولار و برهنه از دین مبدل شد.

امروزه خرد باوری حوزه فعالیت خود را به امور این جهانی اختصاص داده است و در پی دستیابی به سعادت بشر در جهان مادی می­باشد، بنابراین عقل­گرایی جدید برای رستگاری انسان خود را بی­نیاز از منبع معرفتی وحیانی، عقل قدسی، شهود عرفانی و گزاره­های دین می­داند. اندیشه عقلی مدرن با اتکا به خود بسندگی تنها راه نجات بشر را در پیروی از عقل تجربی می­داند و برهمین مبنا معرفت­های مادون تجربی را برای شناخت حقایق جهان بر نمی­تابد.

سازه­های عقلانیت در نظام فکری اسلامی برخاسته از مباحث وجود شناسی و هستی­شناسی می­باشد که در کانون اندیشه متفکران مسلمان قرار دارد. اندیشه­مندان مسلمان ریشه­های معرفتی عقلانیت بشر را در اتصالات وجودی آن با مبادی آسمانی معرفت جستجو می­کند. به همین دلیل وحی به عنوان برترین منبع برای شناخت بشر برگزیده می­شود و عقل حلقه اتصال جهان ماده با عالم هستی را بر عهده می­گیرد و از این طریق به تجزیه و تحلیل شناخت­های صور اجسام و پدیده­ها می­پردازد. در انگاره متفکران مسلمان سطوح و لایه­های عمیق­تر عقلانیت که نحوه نگاه انسان به هستی وجود را شکل می­دهد بر نوع نگاه او نسبت به جهان اجتماعی و تحلیل امور طبیعی تأثیر گذار می­باشد. اندیشه­مندان اسلامی نقش امور حسی و تجربی را در شناخت جهان انکار نمی­کنند اما باتوجه به مبانی فلسفی و هستی شناسی، اپیستمولوژیک و معرفت شناسی شان، روش خاصی را برای شناسایی و معرفت توصیه می­کنند. لذا نوع نگاه عقلانیت در اسلام نسبت به نقش امور تجربی در شناخت انسان با بنیان­های فلسفی مکاتب نظری جامعه شناسی و پوزیتویستی متفاوت می­باشد.

منابع معرفتی عقلانیت در اسلام برگرفته از حس، خیال، وهم، عقل نظری، عقل عملی و شهود است که هر یک از امور فوق با سطحی از واقعیت مواجه گردیده و معرفتی متناسب با همان سطح را تولید می­کند. شناخت حسی، خیالی و وهمی هرچند به لحاظ زمانی نسبت به سایر منابع معرفت از تقدم برخوردار می­باشند اما معرفت عقلی شرط لازم برای شناخت صیحیح اشیاء وپدیده­ها دانسته می­شود. بنابراین عقل بخشی از امور را از طریق ابزارهای نظری تولید می­کند و بخشی دیگر را با کمک حس، تجربه و خیال دریافت می­کند. اما وحی، شهود نفسانی نیز به عنوان منبع عقلانیت مورد توجه و عنایت قرار دارد، زیرا وحی از طریق ارتباط بدون واسطه با عالم هستی و مجرد می­تواند به شناخت اشیاء نائل گردد.

باوجود اوصافی که برای عقلانیت در اسلام ذکر گردید ایده سکولاریسم به سادگی اجازه ورود به عرصه قلمرو فرهنگ اسلامی را ندارد. زیرا ریشه های وجودی عقلانیت در اسلام با مبادی فراطبیعی ارتباطی ناگسستنی دارد. در اندیشه فلسفی اسلام عقل ابزاري، تجربي و عرفي درکنار عقل متافيزيكي، شهودي، قدسي، نظري، عملي و مفهومي به شناخت اشیاء می­پردازد. بنابراین در فرهنگ اسلامی معرفت عقلانی تحت شعاع حوزه­های دانش امور طبیعی قرار نگرفته است. پس نمی­توان عقلانیت و خردگرایی اسلامی را باتوجه به اهمیتی که تعقل­گرایی در گزاره­های دینی دارد مورد اتهام تغذیه از اندیشه­های سکولاریستی که در عقلانیت غربی وجود دارد قرار داد.

Related articles



بازاندیشی و سیاست در افغانستان

Asfandyar Ghafary
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 07 Apr 2021