
Views
1
Downloads
40
Citations
مقایسه جایگاه افغانستان و پاکستان در طرح << یک کمربند - یک جاده>> برای چین
سید نایل ابراهمی , ,Received 07 Oct 2024, Accepted 07 Oct 2024, Published online 07 Oct 2024
insert_link http://research.ru.edu.af/en/doi/full/154/67036c324af3e/105
lock_outline Open access
Abstract
چین دومین اقتصاد جهان محسوب میشود. ظرفیتهای بالقوه این کشور، روزبهروز در حال افزایش است. ابتکارات متنوع در سطوح مختلف، به گسترش قدرت پکن میافزاید. یکی از ابتکارات این کشور، طرح «یک کمربند – یک جاده» است. این طرح به نام «ابرپروژه» چینی شناخته میشود. «یک کمربند – یک جاده» مخالفان و موافقان زیاد دارد. در این میان، افغانستان و پاکستان جزو کشورهای اند که محور توجه چین قرار دارند. پکن میخواهد با حضور کابل و اسلامآباد، زمینه را برای تحقق این سیاست، مساعد سازد. مقالهی حاضر، معطوف به بررسی جایگاه افغانستان و پاکستان در طرح متذکره است. در این راستا، پرسش اصلی اینگونه مطرح میشود که اسلامآباد و کابل در طرح «یک کمربند – یک راه» به مثابه راهبرد سیاست خارجی چین، از چه جایگاهی برخوردار اند؟ در پاسخ باید گفت که هردو کشور بیش از هر متغیر دیگر، بیشتر بهدلیل موقعیت جغرافیایی، توجه چین را جلب کرده اند. پس از واکاویی به روش تحلیلی – توصیفی، یافتههای این پژوهش نشان میدهند که چین با درک موقعیت این کشورها؛ بهدنبال کاهش حضور غرب در افغانستان، رقابت با رقبای منطقهای - فرامنطقهای و تحقق سیاست خارجی اقتصادمحور شده است. این نوشته از آنجای دارای اهمیت است که جایگاه کابل و اسلام آباد را بهعنوان دو ضلع کلیدی در این پروژه نشان میدهد.مقدمه
چینیها به عنوان میراثداران یکی از قدیمیترین تمدنهای ادامهدار جهان، میتوانند به درستی بهدستآوردهای خودشان افتخار کنند. اولین جلوههای یک زبان نوشتاری، توسعه فنون ابریشمبافی، کشف برنج مرطوب[1]، اختراع قطبنما و باروت بخش اندکی از این دستآوردهای برجسته به شمار میروند (دریر، 1395: 15). در ادامهی دستآوردهای گذشته، در قرن 21 به دومین قدرت اقتصادی جهان مبدل شدند. چینیها به شدت در پی عبور از وضع موجود به پلههای بلندتر هستند. یکی از این پلهها، طرح منحصربهفرد «یککمربند – یکجاده» است. این ابتکار چینی، بیشتر از 60 کشور جهان را تحت پوشش قرار میدهد. پایهی اولیه سرمایهگذاری برای این طرح، حدود 240 میلیارد دالر است. «یککمربند – یکجاده» ریسکها و مشکلات تاثیرگذار امنیتی بر موفقیت این طرح در دراز مدت دارد. چالشهای امنیتی سنتی، مانند؛ رقابت با قدرتهای بزرگ منطقهای - جهانی، مناقشات ارضی کشورهای تحت پوشش، آشفتگی سیاسی در منطقه و همچنین، تهدیدات غیر سنتی، مانند؛ تروریسم و رادیکالیسم مذهبی، دزدی دریایی و جرایم سازمانیافته فراملی در این راستا ارزیابی میشوند. باتوجه به این پیشبینیها، در این میان، افغانستان و پاکستان محور توجه جدی چین قرار دارد. جایگاه هردو کشور، برای چین تعریف مشخص دارد، اما گمانهزنیهایی در پاکستان و افغانستان وجود دارد که گویا حمایت پکن، توأم با اهداف پنهانیست؛ به باور مخالفان، سود برخاسته از این پروژه، تنها به جیب چین واریز خواهد شد. در سوی دیگر، موافقان به این باور اند که سود دوطرفه است و هرکس سهم خودش را کسب میکند. در میان این همه احتمالات، پرسش این است که افغانستان و پاکستان چه جایگاهی در سیاست خارجی اقتصادمحور چین قرار دارند؟ با روش تحلیلی – توصیفی، پاسخ این پرسش این است که کابل و اسلامآباد، در صدر کشورهای قرار دارند که چین جهت تحقق ابرپروژهی اقتصادیاش به آنان توجه دارد.
پژوهشهای متعدد به زبان انگلیسی و فارسی در پیوند به این موضوع نگاشته شده است. ابومحمداصغرخانی (2019) در نوشتهی خود «تحلیل ژیواکونومیک سیاست خارجی چین»، اقتصاد را عامل تعیینکننده در سیاست خارجی چین معرفی میکند. نوشتهی دیگر از آقای کاظمی (1399) تحت عنوان «بررسی نقش کریدور واخان افغانستان در طرح «یککمربند – یکجاده چین» است. افغانستان به عنوان کشور حایل میان آسیای مرکزی و آسیای جنوبی، از مزیتهای ترانزیتی برای کشورهای پیرامون، بهویژه چین برخوردار است. واخان باتوجه به مجاورت سرزمینی و امنیتی، نقش کلیدی در این ابتکار چینی بازی خواهد کرد. هاشمزهی و آتشدست (1399) در نوشتهی «جایگاه افغانستان در طرح چینی ابتکار کمربند – راه با تاکید بر راهکارهای رسانهای مینویسد که چین بهدلیل رقابت با قدرتهای بزرگ، تلاش میکند تا نقش آنها را در افغانستان به حداقل برساند. به اعتقاد نگارنده، افغانستان از جایگاه مهم در این پروژه برخوردار است. رضاپور و سیمبر (1397) در پژوهش خود زیر نام «ابتکار جاده ابریشم نوین چین؛ فرصتها و تهدیدها برای ایران، پاکستان و قراقزستان» نگاشته است که این پروژه منجر به توسعه کشورها و بهرهمندی دوجانبه خواهد شد. تامل بر ادبیات پژوهش نشان میدهد که اگرچه کارهای ارزنده در این خصوص صورت گرفته است، اما هیچکدام به مقایسه جایگاه افغانستان و پاکستان در این طرح چینی نپرداختند.
این نوشته در چارچوب نظریه وابستگی متقابل از «رابرت کوهن و جوزف نای» به بررسی این موضوع میپردازد. از دید این نظریه، شرایط برد – باخت قطعی وجود ندارد. به باور این نظریه، همکاری و تعامل در روابط بینالملل وجود دارد (عاقلی و تاجیک، 1396: 145). این نظر بر پایه چند مفهوم شکل گرفته است: وابستگی متقابل و پیوستگی متقابل، قدرت و پیامد، سیاست ملایم و حساسیت (همان: 145 به نقل از سیفزاده، 1384: 419). بنابراین، موضوع این پژوهش در چارچوب نظریه کوهن و نای، قابل بررسی است که محصول آن، سود دوجانبه خواهد بود.
این پژوهش به پنج بخش تقسیم شده است: 1. رویکرد اقتصادمحوری در سیاست خارجی چین 2. جایگاه افغانستان در طرح «یککمربند – یکجاده» برای چین 3. جایگاه پاکستان در طرح «یککمربند– یکجاده» برای چین و 4. مقایسه هردو کشور در طرح «کمربند – جاده» برای چین. مقاله با سازماندهی فوق و رعایت اصول ارجاعنویسی، میکوشد تا جایگاه کابل - اسلامآباد را در این پروژه چینی، واکاویی کند.
- سیاست خارجی اقتصادمحور چین
تسلط دنگ شیائوپینگ[2] بر حزب کمونست و دولت برآمده از انقلاب 1949 در چین را میتوان مهمترین مرحله در روند دگردیسی دولت چین دانست، زیرا مسیر حرکت آن در دو حوزه داخلی و خارجی از این مقطع به بعد دچار دگرگونی شد (سازمند و ارغوانی پیرسلامی، 1396: 51). از زمان به قدرت رسیدن دنگ در سال 1977، چین اولویت سیاست خارجی خود را بر توسعه اقتصادی قرار داد (یزدانی و عبدی، 1400: 88). حالا سیاست خارجی این کشور دارای چند اصول مشخص است: احترام متقابل، عدم تجاوز دوطرفه، سود متقابل، همزیستی صلحآمیز در روابط دیپلماتیک و مبادلات اقتصادی – فرهنگی با کشورهای دیگر (تسو، 1393: 166). موارد فوق، اصول سازندهی سیاست خارجی چین است. این کشور به هر نحوی، سیاست خود را در چارچوب این محورها طبیق مینماید.
با تسریع روند جهانیشدن اقتصاد، جامعه بینالمللی به سوی یک نظام چندقطبی در حال حرکت است. قدرتهای نوظهور آسیایی از قبیل چین با درک اهمیت تعامل در سیاست خارجی و ادغام در اقتصاد سیاسی جهانی؛ نهتنها از فقر، بدبختی و توسعهنیافتگی قبلی نجات یافته اند، بلکه با استمرار رشد چشمگیر اقتصادی، در سه دههی پسین به جایگاه برجسته و درخشانی در آسیا و جهان دست یافته اند. در چهار دههی اخیر، دولتهای «صلحجو و اقتصادبنیان» چینی، ضمن درک به موقع تحولات جهانیشدن و تغییر پارادایم جنگ سرد به جهانیشدن، با ایفای نقش موثر و تلفیق منافع نیروهای داخلی و نیروهای جهانیشدن، زمینهساز روابط دوستانه با غرب و استفاده مناسب از کانالهای مجانی نظام برای چین شده اند (میبدی و جویآبادی، 1396: 12). از زمان آغاز اصلاحات، اقتصاد عامل تعیینکننده در سیاست خارجی چین به شمار میرود. این عامل موتور محرکهی تحرک و پویایی سیاست خارجی این قدرت نوظهور تلقی میشود (209: 2019، Asgarkhani et al). این کشور به عنوان دومین قدرت اقتصادی نظام بینالملل، که قدرت نظامی آن نیز همسو با قدرت اقتصادی آن رو به رشد است، به منظور حفظ و تداوم رشد خود مجبور به اتخاذ سیاست خارجی نوین است. این کشور از یکسو، بهدنبال عدم مواجهه با آمریکا است، از سوی دیگر، به دنبال تداوم رشد خود و تامین کالاهای عمومی است که تا پیش از این توسط آمریکا تامین شدهاست (قهرمانی و دیگران، 1398: 40).
چین پس از انجام اصلاحات اقتصادی دهه 1979، در راستای ارتقای جایگاه بینالمللی خود کوشید و این مسأله باعث شد که آمریکا در دهه 1990، بر عواقب خیزش چین تاکید نماید (هدایتی شهیدانی و رمضانپور، 1398: 76). این بلندپروازی در دوره شیجین پینگ شدت یافت و او که از رهبران نسل پنجم چین است از سال 2012 قدرت را در این کشور در دست گرفته و چالش اصلیاش این بوده است که سیاست خارجی چین را به سمت رسالت تاریخی خود، یعنی دستیابی به عظمت گذشته و جایگاه برتر در سلسله مراتب قدرت هدایت نماید. بر این اساس، شیجین پینگ را یکی از قدرتمندترین رهبران چین پس از مائو دانسته اند که رویایی جهانی در سر داشته و استراتژیهای مشخص را جهت دستیابی چین بر نظام بینالملل طراحی کرده است. او در چشمانداز انتقال قدرت چین نقشی اساسی ایفا کرده است، به نحویکه بسیاری از پژوهشگران او را از طراحان اساسی استراتژی کلان چین در عصر جدید میدانند که با دکترینها و ایدههای جهانگستر خود در پی دستیابی به جایگاه برتر در نظام بینالملل است. شیجین پینگ دکترین خود را در قالب «رویای چینی»، «رویای آسیا پاسیفیک» و «یککمربند و یکجاده» ارایه کرده است. این دکترین، بیانگر نوعی استراتژی کلان چین جهت تسلط بر جهان از طریق دستیابی به قدرت اقتصادی برتر در جهان محسوب میشود (Ross & Bekkevold, 2016: 145 – 147).
رهبر چین، طرحهای مختلف اقتصادی و نظامی، مانند: «ساخت چین 2025»، «طرح یککمربند و یک جاده» و «بورس نفت خام چین بر مبنای یوان» را یک مسیر باثبات جهت دستیافتن به جایگاه برتر در نظام جهانی میداند که میتواند «رویای چینی» را از طریق بازسازی چین تحقق بخشد. از نظر ایشان، رویای چینی بازسازی چین به معنای این است که ما در پی این هستیم که چین را قدرتمند و سربلند سازیم (همان، 145 – 147). پینگ در پی این بوده است که با پیادهسازی طرحهای خود، چین را به چنان جایگاهی برساند که تعیینکنندهی قواعد بینالمللی در آینده باشد و نیز رهبری سیاسی جهان را در دست گیرد (Harris, 2018: 14). این کشور بهویژه از سال دو هزار با اتخاذ و استمرار سیاست خارجی بدون تنش، مسالمتآمیز و صلحجو تلاش کرده است تا به منافع حیاتی و ملی، برنامهها و اهداف سیاسی خصوصا اقتصادی، جامه عمل بپوشاند. توسعه اقتصادی و گسترش روابط با کشورهای آسیایی در درجه اول و پس از آن در سراسر جهان که از نتایج اتخاذ سیاست درهای باز بود، که سبب شد تا چین از نمادهای ایدیولوژیک در سیاست خارجی خود بکاهد. سپس با کاهش تنشهای موجود در روابط دوجانبه و چندجانبه با کشوهاری جهان، خصوصا خودداری از جهان غرب در راستای رسیدن به توسعه اقتصادی گام بردارد (عاقلی و تاجیک، 1396: 159).
جمهوری چین با اتخاذ سیاست خارجی توسعهگرا، به شدت در پی چیرگی اقتصادی بر جهان است. این کشور میکوشد دیپلماسی اقتصادیاش را در صدر سیاست خارجی خویش قرار دهد. تحقق این اصل توأم با منافع، چین را به دومین قدرت اقتصادی جهان مبدل کرده است. با تداوم این روند، این کشور رقیب تمامعیار آمریکا باقی خواهد ماند.
- یککمربند – یکجاده سیاست اقتصادی جهانگستر چین
از دوهزار سال پیش، ژان جیانک[3] امپراتور چین جاده ابریشم را احداث کرد. این جاده برای تجارت کالاهای چینی از غرب به شرق کشیده شد (هاشمزهی و آتشدست، 1399: 252). بعد از امپراتور چین، شیجین پینگ[4]، رییسجمهور خلق چین، برای نخستینبار در قزاقستان در سال 2013، ایده جاده جدید ابریشم و سپس در اندونزی ایده جاده دریایی ابریشم قرن 21 را مطرح کرد. شیجین پینگ در قزاقستان از زیرساختهای بهبودیافته «کمربند اقتصادی جاده ابریشم» به موازات جاده قدیم آن به عنوان عاملی برای رشد و رونق و شکوفایی در مسیر جادههای یاد کرد که بهعنوان راه باستانی ابریشم شناخته شده است. این ابتکار، ذیل عنوان یکجاده – یککمربند شناخته میشود (بهرامیمقدم، 1399: 55). این ابتکار پکن در جهت نهادینهسازی برای جاده جدید ابریشم حایز اهمیت است. در این مجمع، رهبرانی از 29 کشور و نمایندگانی از 130 کشور و 70 سازمان بینالمللی مشارکت داشتند. مجمع همکاری بینالمللی جاده و کمربند بهعنوان نهادی برای حضوریابی نمایندگان کشورها و سازمانهای مرتبط بینالمللی شکل گرفته است (همان: 45). ابتکار «یککمربند – یکراه» که از سوی مقامات بیجینگ «جاده ابریشم جدید» خوانده میشود، طرحی بلندپروازانه از سوی کشور چین است. اجرای این طرح، بیش از شصت کشور جهان را دربرخواهد گرفت. تطبیق چنین طرح بزرگ، میتواند نفوذ چین بر اقتصاد جهانی را چند برابر کند. همچنین، تفوق این کشور بر رقبای خود را در نظام اقتصادی بینالمللی بهویژه در مناطق مثل آسیای مرکزی را در پی داشته است (Miller, 2017: 39).
نام این طرح از دو بخش تشکیل شده است: 1- «کمربند» آن نیز از «کمربند اقتصادی جاده ابریشم»؛ شامل مسیرهای زمینی در آسیای میانه 2- «جاده» آن هم از «جاده ابریشم دریایی قرن بیستویکم»؛ این بخش شامل مسیرهای دریایی که از جنوبشرقی آسیا تا جنوب آسیا و بعد خاورمیانه و آفریقا کشیده میشود.
ابریشم جدید به دلیل حجم زیاد سرمایهگذاری و تعداد زیاد بازیگران دخیل در آن میتواند به چین کمک کند تا نظم اقتصادی نوین را در سطح منطقهای و جهانی پایهگذاری کند. دلیل اصلی این مسأله آن است که اجرای این طرح نقاط مختلف از قارههای آسیا، افریقا و اروپا را به هم پیوند میدهد و امکان دسترسی چین به بازارهای جدید را فراهم میسازد. همچنین، دستیابی این کشور به منابع و انرژی جدید برای دهههای آینده را تضمین خواهد کرد (Ekman, 2017). از اینرو، طرح «یککمربند - یکراه» میتواند ظرفیتهای اقتصادی و بعضا سیاسی مختلف را در اختیار چین قرار دهد و مسیر تبدیل شدن این کشور را به قدرت برتر اقتصاد جهانی تسهیل کند (جمشیدی و خاتمی، 1399: 2). این طرح بزرگ به دنبال احیای جاده ابریشم قدیم است. با تطبیق این سیاست اقتصادی، چین نفوذ اقتصادیاش را گسترده و محکمتر خواهد ساخت. این طرح شامل سه راه است: راه آهن، جادهای و دریایی. راه آهن، راه ارتباط میان چین و اروپا است. کار آن مراحل اجرایی خود را طی کرده و ژجیانگ[5] را با لندن وصل خواهد کرد. قرار است در طول اجرای این ابرپروژه، شش کریدور اقتصادی راهاندازی شود؛ 1- چین، مغولستان و روسیه 2- چین، آسیای مرکزی و آسیای غربی 3- چین و هند 4- چین و پاکستان 5- چین، بنگلادش و میانمار 6- راه زمینی آسیایی – اروپایی. در کل، در دو مسیر خشکی و دریایی، چندین پروژه در زمینههای متفاوت زیر چتر «یککمربند – یکجاده» پوشش خواهد یافت. این پروژه چینی، 21 تریلیون دالر گردش مالی دارد. همچنین 68 کشور، 62 درصد جمعیت جهان یا 4.4 میلیارد تن، 900 پروژه و 40 درصد تولید ناخالص جهان را دربر میگیرد. در واقع، این پروژههای درنظر گرفتهشده برای اجرای ایده «یککمربند – یکراه» توسط بانکهای دولتی چین و یک مجموعه از صندوقهای چندجانبه و دولتی، مثل صندوق جاده ابریشم، بانک توسعه زیرساخت آسیایی و بانک توسعه بریکس تامین خواهد شد. از اینرو، بانکهای سیاسی دولتی چین نقش مهم در تامین بودجه پروژههای اجرای ایده بزرگ جاده ابریشم جدید ایفا خواهند کرد (همان: 11).
جاده خشکی این طرح از شی آن[6] در نواحی مرکزی چین آغاز شده و پس از گسترش به سمت غرب از استان گانسو[7] و دو شهر خورگاس[8] و ارومچی[9] در استان سینکیانگ میگذرد. این جاده سپس به سمت جنوب غربی رفته و پس از عبور از آسیای مرکزی، شمال ایران، عراق، سوریه و ترکیه را پشت سر میگذارد. از استان بسفر در استانبول گذشته؛ بلغارستان و رومانی، جمهوری چک و آلمان را طی میکند. پس از آن به هالند کشیده و در نهایت به ونیز ایتالیا میرسد (63: 2014، Brugier). راه دریایی از گوانجو[10] در استان فوجیان[11] چین آغاز میشود، پس از عبور از استانهای گوانگدونگ[12] گانسو و هاینان[13] به تنگه مالاگا در جنوب میرسد. همچنین پس از عبور از کوالالامپور به سمت کلکته رفته و از اقیانوس هند به نایروبی در کنیا، پس از آن از شاخ افریقا گذشته و به دریای سرخ میرود (جمشید و خاتمی، 1397: 9). این طرح در ابعاد مختلف چون اقتصادی و سیاسی، امنیتی و فرهنگی، تجاری و تمدنی فعالیت میکند. در چارچوب طرح متذکره، زمینههای همکاریهای غیراقتصادی به صورت زیر قابل دستهبندی هستند:
(یزدانی و عبدی، 1400: 98).
چین با تحقق و تطبیق این سیاست، زمینه را برای گسترش فعالیتهای تجاری خارج از قلمرو داخلی خویش، بیشتر از گذشته مساعد میسازد. با آنکه چین قدرت دوم اقتصادی در جهان است، اما با این پروژه عظیم، به دستآوردهای متنوع در حوزه اقتصادی و حتی سیاسی دست خواهد یافت. باوجود تلاشهای پیگیر چین بابت اجرای این پروژه، آمریکا و اروپا بسیج شدند و علیه این طرح فعالیت میکنند. این کشورها، در 2022 شش صد میلیارد دالر تعهد کردند تا با ارایه طرح بدیل، در تقابل با ابرپروژه چینی مصرف شود.
- جایگاه افغانستان در طرح یککمربند – یکجاده برای چین
افغانستان برای یک مدت نقش حاشیهای در سیاست خارجی چین داشت. شوروی سابق بازیگر اصلی در این کشور محسوب میشد. مسکو در سطوح مختلف چون سیاسی، اقتصادی و امنیتی بازیگری میکرد. دههی 90 میلادی، اوج جنگهای داخلی در افغانستان بود. در این زمان، پکن از تشدید ناامنیها در افغانستان، نگران شد. این نگرانی، توجه چین را به افغانستان جلب کرد. پکن از سینکیانگ هراس داشت که بیثباتی افغانستان به آن تاثیر نگذارد. از 2001 الی 2014، آمریکا یک قدرت مسلط در افغانستان بود. در این زمان، روابط چین با افغانستان تغییر کرد. چین با ارسال کمک و سرمایهگذاری عظیم، حکومت حامد کرزی را مورد حمایت قرار داد. از طریق تمام کانالها، روابط چین و افغانستان به تدریج عمیق گردیده و اهمیت افغانستان برای چین افزایش یافت. زمانیکه در 2014 میلادی، بخشی عظیم از نیروهای آمریکا و سازمان ناتو از افغانستان خارج شدند، چین تلاش نمود تا جای آمریکا را پر نماید، موضوع داغ آن زمان بود. برخی ناظران بدین باور بودند که چین بهعنوان یک قدرت جهانی باید نقش پیشین ایالات متحده آمریکا را در افغانستان ایفا نماید. از آن زمان به بعد، افغانستان بخشی از دیپلماسی نوین همسایگی چین قرار گرفت (هائوشنگ، 2016: 8 – 9).
چین با عبور طرح ابتکار یککمربند – یکراه از افغانستان در صدد کاهش حضور و نقش بازیگران عمده جهانی است که دارای پیشینه تاریخی پررنگی در افغانستان بوده و با توجه به نداشتن پیشینه حضور در آن کشور به توازن قدرت با آنها در صحنه سیاسی افغانستان پرداخته تا به اهدافیکه در رابطه با هر کدام از آنها دارد، برسد (هاشمزهی و آتشدست، 1399: 256). چینیها به دنبال دستیابی به منابع و ذخایر زیرزمینی افغانستان هستند و یکی از اهداف چین از عبور دادن جاده علاوه بر واکنش به نقش پررنگ آمریکا در افغانستان، دستیابی به منابع طبیعی افغانستان و رقابت پنهان با آمریکا است (همان، 259). یکی از گزینههای که منجر به حضور چین در افغانستان شده است، هند است. دهلی بهعنوان شریک راهبردی کابل پس از 2001، همواره در سطوح مختلف افغانستان را کمک کرده است. با اینحال، چین میکوشد گامهای موثرتری را در افغانستان نسبت به رقیب آسیاییاش بردارد. فراهمسازی زمینهی توسعه اقتصادی گستردهتر یکی از گزینههای همکاری چینیها برای افغانستان پنداشته میشود. اینکه این سیاستها چهقدر به سود کابل تمام میشود، امری است که استلزام داشتن یک سیاست معینی را میطلبد. گزینهی دوم که زمینه را برای حضور افغانستان در طرح اقتصادی چین برجسته میسازد، افزایش حضور نظامی آمریکا است. چین با حضور و تداوم نظامی آمریکا در افغانستان مخالف بود. نفوذ نظامی واشینگتن در کابل، با اهداف پکن در تناقض قرار داشت.
هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا قبل از مطرح شدن طرح یککمربند – یکجادهی چین، در سال 2011، یک طرح راهبردی و ترانزیتی را مطرح کرد (6: 2011، Clinton). جاده ابریشم آمریکا به عنوان یک مسیر اصلی بر توسعه حملونقل تاکید دارد که در مقابل ابتکار کمربند - راه چین قرار میگیرد. آمریکا با در نظر گرفتن اهداف و مواضع خود تحرکات چین را زیر نظر گرفته تا آنجاییکه در مقابل طرح چین، سعی در ایجاد جاده ابریشم خود با تمرکز بر افغانستان کرد. طرح آمریکا از ترکمنستان شروع و با گذر از افغانستان و پاکستان به هند میرسد که در صدد است علاوه بر انتقال انرژی از آسیای میانه به هند از طریق افغانستان سایر شبکههای حملونقل را مد نظر قرار دهد. نگاه دیگر این طرح به این نکته بر میگردد که اگر افغانستان به صورت پایدار در اقتصاد منطقه ادغام شود، علاوه بر جذب بهتر سرمایهگذاریها و استفاده از منابع بالقوهاش میتواند مانع زیادهخواهیهای چین نه تنها در این کشور، بلکه در پاکستان و آسیای میانه شود (امیراحمدیان و صالحیدولتآباد، 1395: 33). چین تلاش دارد تا بعد از خروج نیروهای بینالمللی از افغانستان خلایی به وجود آمده در افغانستان را با حضور نیروهای خود از طریق استراتژی احیای جاده ابریشم پر کند (تمنا، 1387: 244).
با این وضعیت، چین در پرتو نظریه وابستگی متقابل، میکوشد تا با مدل تازه خویش، منفعت دوجانبه را در این طرح به نمایش بگذارد. زمانیکه آمریکا رقیب بالقوه چینیها میکوشد نقش چین را در مناسبات منطقهای و جهانی کمرنگ بسازد، پکن نیز بیتفاوت نمیماند. ابتکار یککمربند – یکجاده، کشورهای واقع در مسیر تاریخی راه ابریشم را در خود شامل ساخته است. از این مجرا، تلاش میکند تا در راستای اهداف و منافع کشورهای منطقه بهویژه ایران و افغانستان نقشآفرینی کند. کابل در همسایگی پکن، با توجه به موقعیت جغرافیایی و نقط عطف قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای، جایگاه ارزنده دارد. با مشارکت کابل در طرح ابتکاری یککمربند – یکجاده امکان سرمایهگذاری چندین میلیون دالری پکن برای پروژههای زیربنایی در افغانستان فراهم میشود. جایگاه اقتصادی و تجاری چین در آسیای مرکزی، توسعه نفوذ اقتصادی چین در افغانستان و پاکستان و احیای جایگاه سنتی چین در مسیر راه ابریشم در چارچوب یک کریدور وسیع زمینی و دریایی با غرب آسیا و اروپا، از جمله انگیزهها و دلایل شکلگیری طرح کمربند – راه چین محسوب میشود. افغانستان بهعنوان همسایه چین، جایگاه برجسته برای چینیها دارد. پکن به دلیل رقابت با دیگر قدرتهای بزرگ جهانی، خواهان به حداقل رساندن نقش آنها در منطقه، افغانستان و رسیدن به توازن قدرت با آنهاست. بنابراین، در صدد جلب اعتماد افغانستان برآمده و خواستار عبور این طرح از افغانستان شده است.
- جایگاه پاکستان در طرح یککمربند – یکجاده برای چین
پاکستان و چین متحدان دیرینهی یکدیگر هستند و از رابطای سود میبرند که بهترین توصیف برای آن اصطلاح «بینظیر» است. چین بیش از 60 سال است در زمیههای سیاسی، نظامی و اقتصادی با پاکستان روابط نزدیک دارد. این کشور تامینکننده اصلی تسلیحات هستهای و متعارف در طول ایندوره بوده است. علاوه بر این، چین مرتبا پیوندهای اقتصادیاش با پاکستان را افزایش میدهد، طوریکه به تامین مالی بیش از دوصد پروژه در این کشور کمک کرده است. توسعه بزرگراه قرهقروم، پروژه ذغالسنگ سارا[14]، سد باشا[15]و ساخت بندر گوادر در آبهای عمیق در ساحل ولایت بلوچستان پاکستان از جملهی این پروژهها است. گوادر حرکت راهبردی چین بود و این نگرانی برخی کشورها را برانگیخت. هند معتقد است که چین با استفاده از این بندر، در آبهای عمیق برای توسعه قدرت دریایی خود در اقیانوس هند چشم دارد. پکن در 2001، توافق گوادر را امضا کرد. همچنین، بیش از دو صد میلیون دالر در ساخت بزرگراه ساحلی سرمایهگذاری کرد که در نتیجه، گوادر را به بندر کراچی وصل میکند (مصعب، 1397: 95). با اینحال، موقعیتیکه پاکستان در منطقه دارد، مستلزم علاقهمندی بیشتر چین است و چین به دنبال سیاست توسعهگرا در سطح جهان است که سیاستهای این کشور فراتر از اقیانوس هند و جنوب آسیا میشود (افخمی، 1397: 96).
چین و پاکستان در مورد مسایل منطقهای و بینالمللی یک اجماع استراتژیک دارند. اولین آزمایش هستهای هند در سال 1947 ابعاد جدید به محیط منطقهای بخشید و موازنه استراتژیک را در جنوب آسیا تغییر داد. از آن زمان به بعد، چین جهت ایجاد موازنه در برابر هند در جنوب آسیا و ایجاد نفوذ در مقابل این کشور، تبدیل به پیشبرنده اصلی بسیاری از تسهیلات و برنامههای تکنولوژیک، موشکی و هستهای پاکستان شد. همکاریهای چین، پاکستان را قادر ساخت تا به ساخت موشکهای کوتاهبرد و میانبرد اقدام نماید. سطح روابط چین و پاکستان از روند آرام و یکدست برخوردار بوده است. با آنکه چین اقدامات خود را صرفا جنبه اقتصادی و تجارتی داده، اما باعث نگرانی کشورهای منطقه از جمله هند و سپس ایالات متحده شده است. موجودیت روابط پایدار چین با پاکستان، از سوی هند، یک محاصره محسوب میشود که ممکن است در آینده خالی از پیامدهای امنیتی منفی نباشد. چین در بازیهای منطقهای هیچگاه دست از همکاری به پاکستان برنمیدارد. از اینکه جنوب آسیا هستهی اصلی منافع چین محسوب میشود، پکن تلاش میکند که با ایجاد ایتلاف منطقهای از نفوذ بیشتر در این منطقه برخوردار باشد (همان، 97). بنابراین، پکن تلاش میکند تا در مناطق اطراف خود حضور پررنگ داشته باشد و نفوذ رقیبهای اصلی خود را باید در مناطق پیرامون خنثا کند و نگذارد که به داخل این کشور رخنه کند. چین تا حدودی تحولات ایالت سنکیانگ را ناشی از عوامل جنوب آسیا میداند. رهبران چین روابط خود با پاکستان را در اولویت قرار داده اند. آنان مدعی اند که چین از هیچنوع همکاری برای پاکستان دریغ نکند.
پس از اتحاد استراتژیک آمریکا با هند، چین احساس خطر کرد. چین و هند بهعنوان دو رقیب در منطقه، تلاش میکنند تا از قدرتیابی یکدیگر با استفاده از موانع مختلف جلوگیری نمایند. بنابراین چین تلاش کرد برای پاسخ به اتحاد آمریکا و هند، اتحاد خود با پاکستان را تعمیق بخشد و به ارزش 60 میلیارد دالر در پاکستان سرمایهگذاری کند. اینگونهای از روابط، تاثیرات مستقیم بر چگونگی سیاست خارجی چین دارد (عاقلی و تاجیک، 1396: 151). شیجین پینگ، رییسجمهور چین، در سال 1394 در پاکستان برای سرمایهگذاری 46 میلیارد دالری در پاکستان بهویژه در بندر گوادر و در اختیار گرفتن مادیریت 40 ساله این منطقه راهبردی، اعلام آمادگی کرد (تاجری، 1397: 5). باتوجه به منفعتهای دوجانبه در گذشته میان چین و پاکستان؛ اکنون پکن قصد دارد از طریق بندر گوادر به دریای عرب دست یابد و پروژه جاده ابریشم آبی خود را در پاکستان گسترش دهد. این بندر بهگونهی طراحی شده است که میتواند حجم زیادی از کانتینرها را از طریق ترانزیت اقتصادی چین و پاکستان منتقل کند (ابراهیمی، 1399: 102). پاکستان در ابتکار «یککمربند – یکجاده»، به دلایل مختلف یکی از مهمترین کشورها است. نخست، پاکستان تنها کشوریست که پروژههای زیرساختی را ذیل طرح ابتکار کمربند و جاده طراحی و اجرا نموده است. دوم، پاکستان به لحاظ جغرافیایی در نقطه تلاقی سه منطقه (جنوب آسیا، آسیای مرکزی و خاورمیانه) قرار دارد و میتواند نقش حیاتی در اجرای موفقیتآمیز و تبدیلشدن به یک مرکز تجارت و سرمایهگذاری بینالمللی ایفا نماید. سوم، اینکه پاکستان به دلیل گستردگی سرزمینی و جمعیت در این پروژه، قابل توجه میباشد و این چشمانداز که این کشور به بازار بزرگ مصرفکننده محصولات چینی تبدیل خواهد شد را ترسیم میکند (اسکندران، 1398).
اسلامآباد مانع اصلی در تقابل با رقیب منطقهای چین در جنوب آسیا محسوب میگردد. پاکستان هستهای، جهت رضایت چین بهعنوان سپر در اختلافات مرزی پکن – دهلی عمل میکند. همچنین گوادر پاکستان، بهعنوان شریک راهبردی پکن، میزبان دومین پایگاه نیروی دریایی میباشد. پکن بیش از 65 میلیارد دالر در ساختوساز در پاکستان به عنوان بخشی از ابتکار یککمربند – یکجاده متعهد شده است. حجم کل تجارت میان پکن – اسلامآباد بیش از 12.06 میلیارد دالر است که در مقایسه با سال 2021 که به دلیل کووید-19 به 10.14 میلیارد دالر رسیده بود، نزدیک به 19 درصد افزایش یافته است. اسلامآباد در توسعه این ابرپروژه چینی، نقش مرکزی بازی میکند. این کشور ضمن اینکه شریک راهبردی چین است، با تطبیق این سیاست، دسترسی پکن را به اسلام آباد فراهم میسازد. پاکستان در چارچوب طرح یک کمربند – یک راه، نیازهای انرژی چین را تامین میکند. کمربند اقتصادی جاده ابریشم جدید، به واسطه منافع ملی چین هدایت میشود، اما توانایی دارد که در زمینهی کاهش نقایص زیربنایی، بهبود ارتباطات و رشد اقتصادی پاکستان، نقشآفرینی کند.
- مقایسه جایگاه افغانستان و چین در طرح یککمربند – یکجاده برای چین
افغانـستان همیشه تمایل داشته است که با چـین یـک ارتبـاط جـادهای مـستقیم بـسازد تـا مـرز باریـک چین - افغانستان را از طریق «کریدور واخان» میان دو کـشور بـاز کنـد. مـرز واخـان جـایی نزدیک به شهر کاشغر و منطقه اقتصادی آن است. چین امیدوار است تا کاشغر را به موقعیت سابق آن در دوران جاده ابریشم قدیم بازگرداند. چنین مـسیری چـین را بـه آسیای مرکزی، اروپا و آبهای گرم خلیج فارس از طریق افغانستان وصل میکند؛ به عبـارت دیگر، افغانستان در قالب جاده ابریشم جهانی یک پل جدید سرزمینی اوراسیایی بـرای چـین ارایه خواهد داد (آجیلی و موسویکیا، 1397: 18). در سفر محمد اشرف غنی، رییسجمهور افغانـستان بـه چـین در اکتبـر 2014 ، بـه شیجین پینگ پیشنهاد داد که هردو کشور باید تلاش کنند تا یک مسیر حمـلونقـل میان مرز کوتاه خودشان در نوک شرقی واخان که یک منطقه کوهستانی و ناهموار است، ایجاد کنند. در حالیکـه غـرب فقـط در حـد حـرف دربـاره «اسـتراتژی منطقهای» بهعنوان کلیدی برای آینده افغانستان صحبت میکند، چین چنین رویکـرد را نـه در حـرف، بلکـه در عمـل اجـرا میکنـد. چـین بـه دنبـال حجـم بـسیار گـستردهای از سرمایهگذاری است که طرحهای زیرساخت مثل راه آهن سـریعالـسیر را در بـر میگیـرد. وصل شدن افغانستان به آسیای مرکزی - از طریـق توسعه ارتباط زمینی مستقیم بین چین، اروپـا و آبهـای گـرم خلـیج فـارس بـا اسـتفاده از مسیرهای راه آهن و جادهای نشان میدهد، چین یـک بـازیگر جـدی و توانمنـد در منطقـه است (آجیلی و موسویکیا، 1397: 18 – 19 به نقل از محمدی، 1394: 6 – 8).
افغانستان در روزگار قدیم نیز نقش بارز در راه تاریخی ابریشم ایفا میکرد، چنان که افغانستان در دو مسیر این راه نقش مهم داشت. در مسیر جنوبی راه ابریشم که با گذشتن از مرزهای کشور چین نخست وارد قرقیزستان سپس فرغانه شده و پس از گذر از راه باليغ و آلماليغ و اترار به سمرقند، بخارا، جيحون، باکتريا (بلخ امروزی) و سپس به مرو و به سرخس میرسید. از سرخس به طرف نيشابور، گرگان، ری، هکمتانه، قزوين، زنجان، اردبيل، تبريز و ايروان میرفت. سپس از ايروان به ترابوزان و بندرهای شام از يکطرف و از جانب ديگر با عبور از مناطق مثل کنگاور، بيستون، فرميس، قصر شيرين به بغداد و نقاط مختلف ديگر کشور عراق امروزی منتهی میشد. مسير فرعی ديگر راه ابريشم از بلخ به طرف درهی شکاری و با عبور از آن به سمت باميان، کابل، پيشاور و در نهايت به هند متصل میشد (رهنورد، 1397). افغانستان میتواند در راه جدید ابریشم، یعنی «یککمر بند – یکجاده» نیز اهمیت و جایگاه گذشته خویش را باز یابد. چنانکه افغانستان در دو مسیر از سه مسیر اصلی این راه قرار دارد و این خود بیانگر اهمیت نقش افغانستان در این پروژه است؛ یعنی مسیر شمالی که کشور چین را از طریق آسیای مرکزی (تاجیکستان، قزاقستان، قرغیزستان، افغانستان، اوزبیکستان و ترکمنستان) به روسیه، اروپا و شمال افریقا متصل میسازد و مسیر مرکزی آن که از آسيای مرکزی از طريق افغانستان و ترکمنستان به ايران و خلیج فارس، ترکیه و دریای مدیترانه وصل میکند (همان، 1397).
از سوی دیگر، پاکستان به دلیل رقابت با هند به طور طبیعی در محور چین قرار گرفته و برای موفقیت پروژه «کمربند – راه» تلاش مینماید. این پروژه برای پاکستان از لحاظ سیاسی و اقتصادی با اهمیت شمرده میشود. با اینحال، چین از دیر زمان بدینسو پاکستان را منحیث همکار استراتژیک قبول کرده است. چین نفوذ سیاسی قابل توجه در در اسلامآباد داشته و از اینرو میتواند در مسایلیکه میان افغانستان و پاکستان لاینحل باقیمانده است، نقش بازی کند. پکن برای رشد بیشتر اقتصادی و تطبیق موفقانه این پروژه، نیازمند ثبات در کشورهای پیرامون است. همچنین، رشد افراطیت خطر جدی به ثبات جدی چین خواهد بود. از اینرو، چین به این باور است که ثبات در افغانستان و پاکستان موجب کاهش رشد تروریسم در منطقه خواهد شد (مرکز مطالعات استراتژیک وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی افغانستان، 1396: 5 – 6).
این طرح از چهار دیدگاه؛ ژیوپلیتیک و امنیتی، اجتماعی و اقتصادی، برای پاکستان، مهم و قابل بررسی است. 1- از لحاظ ژیوپلیتیک، چین و پاکستان به دلیل وابستگی امنیتی ویژهی پاکستان به چین، با یکدیگر مرتبط میباشند. 2- از نظر امنیتی، چین نقش مثبتی در توسعه پاکستان ایفا میکند، با این وجود اعتماد تنها زمانی شکل خواهد گرفت که نفوذ سیاسی یا نظامی چین در پاکستان به حداقل برسد. هر چند با توجه به مسایل امنیت ملی پاکستان، تا کنون اکثر تحلیلگران نفوذ سیاسی چین را تهدید تلقی نکرده و تاثیر آن بر توسعه صلحآمیز را مثبت دانسته اند. 3- از دید اجتماعی و فرهنگی به نظر میرسد که در حوزهی اجتماعی- فرهنگی، اختلافاتی بین نخبگان و طبقه کارگر وجود دارد. سیاستگذاران از این طرح حمایت میکنند. در حالیکه طبقه پایینتر نسبت به این طرح، احساس ناراحتی و سوی تفاهم دارند. با اینکه چین برای ارتقای فرهنگ تلاش میکند، اما فقدان ارتباطات محلی، ضعف وجههسازی و دیپلماسی عمومی چین مشهود است. با وجود اینکه چین به عنوان قدرت موفق و با نفوذ در جامعه جهانی مطرح شده است، اما تناقضات در این مورد بهویژه در جامعه ناپایدار و پر آشوب چون پاکستان، باید در نظر گرفته شود. 4- از لحاظ اقتصادی سه گروه در این حوزه وجود دارد؛ حامیان فعالی که این طرح را فرصتی برای تغییر بازی میبینند و خوشبینانه بر این عقیده اند که این گستره میتواند رفاه و توسعه برای پاکستان به ارمغان بیاورد. گروههای محتاطتر، بین منتقدان، ریسک مالی طرح و ایجاد فرصتهای توسعه، در تضاد قرار دارند، از اینرو از همکاری محتاطانه حمایت میکنند. گروه دیگریکه مخالف و ضد پروژه [16]CPEC میباشد، طرح [17]BRI را بحرانی برای روابط فعلی و به طور مشخص، چین را تهدیدی برای پاکستان میدانند (اسکندران، 1398).
افغانستان برعلاوه موقعیت جغرافیایی، از منظر سیاسی و امنیتی برای چین مهم است. نگرانی پکن از سینکیانگ و منابع زیرزمینی افغانستان، از معدود مواردی اند توجه چین بیشتر به سمت افغانستان معطوف شود. «یککمربند - یک جاده» نه تنها از لحاظ اقتصادی، سیاسی و امنیتی برای افغانستان از اهمیت بالایی برخوردار است، بلکه در روند بازسازی، انکشاف و تامین صلح و امنیت در کشور نیز میتواند تاثیرگذار باشد. دولتمردان چین همیشه تاکید داشته اند که پروژه «یککمربند – یکجاده» تنها به چین منحصر نمیشود، بلکه میتواند متعلق به هر کشور باشد. پاکستان هم بهعنوان شریک راهبردی چین، جایگاه محوری در این پروژه دارد. پکن با صراحت و بارها تاکید کرده است که بیثباتی منطقه، تاثیر منفی بر روند تحقق این پروژه دارد. بندر گوادر که بخشی از استراتژی «رشته مروارید» چین پنداشته میشود، در کنار محافظت از امنیت هردو کشور در برابر هند، نقش کلیدی در راستای سیاست استراتژیک دریایی چین بازی میکند. این بندر کلیدترین نقطه برای تطبیق و تحقق این پروژه چینی میباشد. روی همرفته، این ابتکار چین، به حضور متقابل پکن با کابل و اسلام آباد، نیاز جدی دارد.
نتیجهگیری
پروژه «یککمربند – یکجاده» باتوجه به پویایی محیط بینالملل، تغییر دهندهی معادله در مناسبات جهانی تلقی میشود. این طرح بلندپروازانه، از 2013 رسما آغاز شد. سپس با نقشهریزی دو مسیر «خشکی و دریایی» بهدنبال احیای «جاده ابریشم قدیم» میگردد. چین با اتخاذ سیاست خارجی اقتصادمحور در چارچوب «یککمربند – یکراه»، میخواهد به بازارهای آسیایی، اروپایی و افریقایی مسلط شود. این طرح تریلیون دالری پکن با منافع بسیاری از کشورها عجین شده است. شماری از همسایگان و متحدان منطقهای چین، جزو موافقان این طرح محسوب میشوند. صف مخالفان این پروژه طولانی است و طرحهای بدیل علیه این سیاست چینی، ارایه کرده اند.
باتوجه به دغدغهی این مقاله، باید تصریح کرد که چین به دنبال معماری نظم نوین اقتصادی در جهان است و تلاش میکند تا نظم آمریکامحور را به چالش مواجه سازد. یافتههای نوشتهی حاضر نشان میدهند که کشورهای همسایه جایگاه محوری در طرح «یککمربند – یکجاده» دارند. از این میان، افغانستان و پاکستان بهعنوان شریکهای منطقهای چین، توجه جدی پکن را به خود جلب کرده اند. موقعیت جغرافیایی افغانستان عمدهترین متغیر جهت محور قرار گرفتن در سیاست خارجی چین است. پکن بابت تحقق طرح اقتصادی خویش، به افغانستان نیاز جدی دارد. از سوی دیگر، پاکستان جدا از موقعیت جغرافیایی، متحد متعهد منطقهای چین است. اسلامآباد با محوریت پکن، سالهای متمادی علیه دهلی موضعگیری میکند. دهلی در همسویی با واشینگتن، یک تهدید علیه پکن شناخته میشود. حضور اسلامآباد در طرح یککمربند – یکجاده جهت به چالشکشی دهلی، پکن را متعهدتر از هر زمان دیگر میسازد. علاوه بر این، پکن به حضور فعال کابل و اسلامآباد در این پروژه، ضرورت دارد. این نوشته در چارچوب نظریه وابستگی متقابل، نشان میدهد که بازی میان چین با افغانستان و پاکستان، برد - برد خواهد بود. چین جهت تحقق اهداف عملیاتی خویش، به هردو کشور نیاز دارد. همچنین افغانستان و پاکستان، بابت توسعه اقتصادی به حمایت چین در چارچوب «یککمربند – یکجاده» چشم دوخته اند. با آنکه هردو کشور، در متن این طرح قرار دارند، اما پاکستان علاوه بر موقعیت جغرافیایی، بهدلیل رقابت هند، بیشتر مورد توجه چین قرار دارد. بنابراین، اسلامآباد در تناسب با کابل، با اندک تفاوت در جایگاه بلندتر قرار دارد.
Related articles
مقایسه جایگاه افغانستان و پاکستان در طرح << یک کمربند - یک جاده>> برای چین
سید نایل ابراهمی
فصلنامه علمی- پژوهشی رنا
Published online: 07 Oct 2024